** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
***نسيم معرفت***
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات+پاسخ به آقاي هادي+گيلان نشاط
**پرهیز از لجاجت + پاسخ به آقای هادی ...+ نسیم معرفت
عليکم السلام
آقاي هادي عزيز توجه بفرماييد که توضيح واضحات راجع به مساله اي براي عالم به آن ، لغو و به نوعي تحصيل حاصل و يا تحميل حاصل است. نوشتار بنده در سايت ها و فضاي مجازي آشکارا و به وضوح گواهي مي دهد که مواضع سياسي و نگرش بنده چگونه است و کسي که کمترين توجهي بنمايد به خوبي آن را ادراک خواهد نمود. سياست ابعاد مختلف دارد که بحث هاي سياسي رشحه اي و نمودي از آن است. قيام ائمه (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و قعود آنها و سخن گفتن آنها و سکوتشان و... همه سياست است . ........
متاسفانه برخي سياست رو فقط در بحث هاي سياسي خلاصه مي کنند و به گمان خود چنين مي پندارند که اگر کسي بحث سياسي نکند حتما يه مشکلي دارد . شايد ضد ولايت فقيه باشد و شايد ..... . ما علماء و بزرگاني داشتيم که از اينگونه بحث هاي متداول بين ماها پرهيز مي کردند در حالي که مغز سياست بودند و سياسيون و انقلابيون را در بزنگاه ها و خطرات و... نجات دادند. متاسفانه يکي از آفات کنوني جامعه ما آن است که عده اي که خود را انقلابي واهل سياست تلقي مي کنند پا از گليم خود فراتر مي گذارند و براي کساني خط و خطوط مي دهند که دريايي از معرفت و سياست هستند و تاسف بارتر اينکه با تخيلات ناصوابي که دارند گاهي برچسب هاي ناچسب و ناروا روا مي دارند . به نظر مي رسد که فهم سياسي اقتضاء دارد که جنابعالي نسبت به ديگرانه با نوشتار و غيره طوري القاء نکنيد که خود علامه در سياستيد و ديگران چنين و چنان .
اگر واقف به مطالب مذکوره بوديد و کمتر دقتي در مواضع سياسي بنده مي کرديد هيچگاه نيازي نبود که آن چنان مرقومه اي بنويسيد و بنده هم در يک سطر جواب شما رو بدهم و بعد شما دوباره مطلب نامطلوب بنويسيد و بنده ناچار شدم که کمي مفصل تر جواب بدهم . خوشبختانه از اول انقلاب تاکنون در خط استوار ولايت مطلقه فقيه بودم و هستم وخواهم بود و با تيغ کلام و بيان و نيز با فعل و رفتار هميشه از نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و ولايت فقيه دفاع خواهم نمود . بحمدالله سياست در خون و رگ و پوست و زندگي بنده عجين شده است و انشاء الله هميشه چنين خواهد بود. عدم شناخت درست از شخصيت ها يکي ديگر آفاتي است که برخي ها دچار آن هستند . يادم هست که برخي ها به جهت( عدم توجه به همين مسايلي که عرض کردم ) به بزرگان ما توهين مي کردند که البته توهين کنندگانِ گفتاري و رفتاري و ... خوش عاقبت هم نشدند . به آيت الله بهجت (ره) توهين مي کردند . به آيت الله سيستاني توهين مي کردند . به آيت الله بروجردي (ره) توهين مي کردند و ..... حتي عده اي چند سال پيش به علامه مصباح يزدي توهين مي کردند که ايشان در مبارزات سياسي قبل از انقلاب حضور نداشتند و شکنجه نشدند و... . ....
آقاي هادي عزيز به حسب اطلاع مطلع شدم که جنابعالي طلبه نيستيد و لازم است که نصيحت هاي خيرخواهانه بنده توجه بفرماييد. سعي کنيد در مقام عمل و رفتار احترام يک عالم را حفظ کنيد و تذکرات دلسوزانه و درستش را بپذيرد و همراهِ عالم صالح حرکت کنيد .
ما طلبه ها در زمان هاي قديم کتاب آداب المتعلمين (مُنيَةُ المُريد از شهيد ثاني) مي خوانديم و در بابِ آداب بين شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم) کتاب هاي مختلفي از زمان هاي بسيار دور تا حال نوشته شده که کتاب (مُنيَةُ المُريد ) از شهيد ثاني در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خيلي جالب است و بحمدالله در اوايل طلبگي آن را خواندم و در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تأليف شيخ جَمالُ الدّين حسن بن شيخ زين الدين شهيد ثاني ) هم که از کُتُب اصولي قديمي است احاديث زيادي در چند فصل در باره ارزش علم و تحصيل علم و جايگاه عالم و ..... بيان شده است و زماني که ما کتاب معالم الأصول مي خوانديم از مقدمه آن که خيلي عالي است بهرمند شديم . متاسفانه امروزه خيلي به کتاب آداب المتعلّمين توجه نمي شود . جالب است بدانيد که کتاب مَعالم يکي از کتاب هاي اصولي مختصر و متقن است و بنده بحمدالله کتاب هاي اصولي و فقهي قديم و جديد را خوانده ام و تدريس هم نمودم. با اينکه اين کتاب يک کتاب اصولي است ولي در مقدمه اش مطالب بسيار ارزشمندي در باره علم و عالم و نيز متعلّم بيان شده است و شايسته مي باشد که طلاب و دانشجويان از آن و مانند آن بهره مند گردند .
جناب آقاي هادي عزيز : شما و عزيزان انقلابي اگر بخواهيد موفق شويد حتما بايد عملا و در رفتار و نيز در گفتار حرمت علماء و عالمان منطقه خود و... را حفظ کنيد و اگر اشکال واعتراضي هم دربرخي مسايل است محترمانه و همراه با ادب اِلقاء کنيد و بدانيد که در هر شهر و دياري که مردم شان با بزرگان علمي و روحانيت مُعظَّم شان ارتباط صميمانه داشتند بيشتر خير وبرکت ديدند ( که وحدت قلوب و الفت دل ها يکي از آن برکات است) و برعکس هر شهر و دياري که مردمشان با علماء و روحانيت شان رفتار درستي نداشتند به عواقب شوم و ناميموني دچار شدند . گيلان ما از قديم الأيام تاکنون علماء و طلاب و فضلاء خوب و شايسته اي داشته و دارد ولي به نظر مي رسد که قدرشان دانسته نشد . ما غبطه برخي ازشهرها را مي خوريم که ارتباط بين مردم و روحانيت شان عالي است. کاشان يکي از شهرهاي کوچکي است که به گواهي برخي دوستان موثق صميمت بين روحانيت و مردم در سطح خوب ويا عالي است. کاشان از ايام قديم تاکنون علماء و شخصيت هاي بزرگي تحويل جامعه داده که با آثار و بيانشان و .... نور افشاني مي کنند. البته باز متذکر مي شوم که مراد بنده از احترام به عالم به اين معني نيست که هرچه او بگويد صحيح است . هرگز . منظورم آن است که با ادبيات درست و مودبانه با آنها مواجه شويم و گرنه همه ضرر خواهيم کرد. در گيلان ما يکي از بحث هاي چالشي مواضع حضرت آيت الله قرباني در برخي امور است که در نوع تعامل با اين بزرگوار ديدگاه ها مختلف است . برخي از طلاب و انقلابيون به شدت بر او مي تازند و برخي غلام حلقه به گوش او هستند و برخي نيز عاقل و باهوشند و هوشمندانه (نه رياکارانه و منافقانه ) با ايشان تعامل دارند و واقعا اين يک عويصه و مشکله اي شده براي گيلان ما. بنده حتي در ( گروه گيلان نشاط) ديدم که يک آقايي مطلبي تحقير آميز نسبت به ايشان ارسال کرده بود ولي اون برادر عزيز توجه ندارد که اين کار -کار فرهنگي و انقلابي نيست بلکه کار ضد ارزشي است و دودش به چشم همه خواهد رفت . بنده معتقدم حتي نسبت به اينگونه از علماء ما مي توانيم با حفظ حرمت و جايگاه آن عالم ، مودبانه اعتراض و اشکال و... خود را مطرح کنيم. اميدوارم که شهر و ديار ما نيز پيوند بين علماء و روحانيت و مردم و انقلابيون روز به روز بيشتر باشد. ...... حرف هاي گفتي زياد است ...
ضمنا در پايان يک نکته ديگر عرض کنم که شواهد و قراين کاملا نشان مي دهد که جنابعالي بنده رو با اخوي ام( که در کِسوَت مقدس روحانيت هستند و بنده هم افتخار دارم که در اين سِلک هستم ) اشتباه گرفتيد . بنده در حدود هفت هشت سال است که کمتر لاهيجان ميام و فقط براي صِله ارحام و برخي کارهاي جزيي آنهم براي دو سه روز به گيلان و لاهيجان تردد دارم . در جايي ظاهرا شما رو نديدم و هم صحبت و هم سخن نشديم الا درفضاي مجازي.
ضمنا بنده در فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسير و... کار کرده ام و بيش از 26 سال تدريس داشته ام که در حدود بيست سال آن مربوط به سطح عالي است. يک سال هم کلاس درس خارج فقه (مبحث خمس) انجام دادم و سطح چهار حوزي تحقيق انجام دادم (اگر چه به سطح چهار و امثال آن دلبستگي ندارم) بيش از 25 سال در استان هاي مختلف تجربه تبليغي دارم . و صدها محصل حوزي بحمدالله پرورش دادم که اسامي شاگردان در سايت حکيم زين العابدين گيلاني لشت نشايي منعکس است و و زندگينامه بنده بطور مفصل در سايت انديشوران وجود دارد . ......
التماس دعا
سيداصغرسعادت ميرقديم
31 شهريور 1395
18 ذي الحجه 1437 هق
********************************************
سلام عليکم
آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم کمي متوجه شويد ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد و بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش) اين سخن گهربار مولا علي (عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :
حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياءُ
موفق باشيد
سيداصغرسعادت ميرقديم
پنج شنبه
اول مهر 1395 ه.ش
بيستم ذي الحجه 1437ه.ق
***********************************************
به نام خدا
سلام عليکم
هادي عزيزم -از حديثي که ذکر کرديد ممنونم- در آغازين پيامتون سخني از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) نقل فرموديد که آن حضرت فرمود : (مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ.) ولي بنده بخشي ديگر از اين حديث شريف را که شما ذکر نفرموديد در اينجا مي آورم که همه بهره مند شويم : امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمود :
مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَيهِ السَّلامُ ) ؟
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى (عَلَيهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟ (الكافى ج8،ص128. )
همه بايد از کبر اجتناب بورزيم و بنده هيچگاه چنين تصوّري ندارم و نخواهم داشت که از ديگران بهتر و برترم ولي توجه داشته باشيد که اگر کسي نسبت به ديگران خيرخواهي و راهنمايي و ... داشته باشد معنايش آن نيست که از ديگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر از ديگري باشد وچه بسا ممکن است آن ديگري پيش خدا محبوب تر باشد .
آنچه که طي چند پيام براتون ذکر کردم همانند دارويي نافع و سودمند بود ولي متاسفم که اِلتفات و توجه نمي کنيد و به خاطر برخي خصوصيات اخلاقي ناپسند تون از مطالبِ حقه مطرح شده برداشت و تفسير و تاويل نادرست مي نماييد....
بنده قصد تسليم کردن شما رو نداشتم و ندارم ولي قصد داشتم که از برخي خصلت هاي مذموم به لطف الهي خارج شويد :
خوي لجاج
خوي غرور
خوي تکبر
خوي برتري طلبي
خوي بي ادبي
خوي اعجاب به نفس
خوي بدبيني و سوءظن
و... .
کسي که بيمار است گاهي خودش را بيمار نمي بيند و مريض نمي داند. بيماران اخلاقي و روحي- اَيضاََ کَذلِک- که معمولا خود را بيمار نمي دانند . چه بسا افرادي ده ها سال بيماري روحي و اخلاقي داشته باشند ولي متوجه نباشند . کاش مي شد که از نزديک کنار هم مي نشستيم تا ريزکاري هاي مسايل روحي و تربيتي را براتون تشريح مي کردم تا متوجه شوي که شعرِ اَبونُواس (شاعر عرب) را بنده حساب شده براتون نوشتم . اينکه چند بار در طي چند پيام براتون نوشتم که ادراک نمي فرماييد خدايي در باره شما صادق است و به ظرايف مطالب بنده عنايت نمي فرماييد.
بنده هيچ خصومتي و کينه اي با شما ندارم ولي نقايص اخلاقي تون رو به عنوان يک کارشناس تشخيص دادم. خوب است که بدانيد که داروها براي بيمار هميشه بطور شيرين تجويز نمي شود و برخي داروها خيلي تلخ است ولي شفا و نجات در آن است. تذکرات و مطالب بنده اگرچه کمي ممکن است تلخ تلقي شود ولي در واقع موجب رشد و سلامتي روحي و... براي جنابعالي مي باشد. البته اميدوارم که مصداق اين شعر سعدي قرار نگيريد که :
........... نرود ميخ آهنين در سنگ
جالب است بدانيد که گرچه سعدي (عَليهِ الرَّحمَه) چنين گفته :
.............نرود ميخ آهنين در سنگ
ولي در آيه شريفه 74 از سوره بقره آمده است که گاهي سنگ ها هم خاشع مي شوند و خضوع دارند و شکاف بر مي دارند و آب از درون شان جاري مي گردد ولي خدا نکند که دل سياه شود که گاهي سختي دل از سختي سنگ هم شديدتر و بدتر است . در سوره بقره آيه 74 چنين آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِيَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون
آقاي هادي عزيز: تا مادامي که در پيله تفکرات خاص خودت باشي مطلب همان است که مي گوييد : (...تسليم نخواهيد شد.) شاعر دراين باره مي گويد:
چو کرمي کو ميان به نهان است
زمين وآسمان او همان است
کرم ابريشم و برخي کرم هاي ديگر آنقدر در خود مي تنند که گاهي مي ميرند و هلاک مي شوند. البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود مي تند و خيلي اوقات حصار تنگ پيله اش را مي درد و سوراخ مي کند و به صورت پروانه زيبا در مي آيد و پرواز مي کند و اينگونه کرم ها و مانند آن ها دنيايي عجيبي دارند و چرخه زندگي شان اعجاب آور و عبرت آموز براي همه ما مي باشد ولي گاهي برخي انسان ها چنان در پيله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار مي گيرند که ممکن است درآن محدوده پيله خود منحرف وهلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بيفتند و راه نجاتي نداشته باشند ، اينها کساني هستند که بادست خود خانه هاي سعادت و خوشبتخي خود را ويران و خراب مي کنند ودر شأن آنها آيه شريفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ
هادي عزيزم : توقع نداشته باش که طبيب هميشه براي بيماران شربت و دوا و داروي شيرين تجويز نمايند. داروي شما کمي تلخ است. داد وفرياد نکن . تسليم مطالب حقه باش. ريشه بدبيني و سوء ظن رو در خود کنترل و مهار کن و يا اگر مي تواني بخشکان . کمي فکر کن. کمي انديشه کن که شايد بنده خيرخواه شما باشم. کمي اصالت حسن ظن جاري کن و در خلوت خود تفکر کن که اين چه سرّي است که بعد از سال ها يکي پيدا شد و چنين مطالبي به من مي گويد و شايد راست بگويد . نگو سخنان آقاي فلاني همه باطل ونادرست است. نفس و نفسانيات امور بسيار پيچيده اي است که بسياري را دچار زحمت کرده است. اين آيه کريمه از سوره يوسف را تکرار کن :
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ .
و نيز اين شعر جلال الدين رومي را تکرار کن :
نفس اژدرها او کي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است
اميدوارم مطالب و نصايح خيرخواهانه ام را ادراک بفرماييد .
آري دنياي نفس ونفسانيات عجيب است.
بزرگي فرمود : اَلرُّشدُ عَلي خَلافِها ( فِي خَلافِها ) . رشد و کمال در مخالفت با هواي نفس و نفسانيات است.
روز شنبه 3 مهر 1395 .
22ذي الحجه 1437 ه.ق
سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
******************************************
hadi *
قال الصادق (ع) :
ما مِن أَحَدٍ يَتيهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ يَجِدُها فى نَفسِه .
افتادگي آموز اگر طالب فيضي
هرگز نخورد آب زميني که بلند است
والسلام
******************************
به نام خدا
سلام عليکم
S.A Saadat
هادي عزيزم : اين دفعه پيام تون همراه با سلام نبوده که جاي تأمل و سؤال است که اين کار نشانه چيست؟! واين در حالي است که بنده در پاسخ به پيام شما بعد از نام خدا با (سلام عليکم) سخن را آغاز کردم و ادب ديني اقتضاء دارد که جواب (سلام) داده شود و باز حديثي از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) ذکر نموديد که مضمونش آن است که هيچکس تکبر نمي ورزد مگر به خاطر ذلت و حقارتي که در خويش احساس مي کند و بعد شعري که معروف است به دنبال حديث شريف آورديد. بسيار سپاسگزارم. ائمه معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) همانطوري که در زيارت جامعه کبيره آمده ، کلام و سخنشان نور است و علامه طباطبايي در اَلميزان ذيل آيات نخستين سوره کهف تقريبا به اين مضمون فرموده که : هر علم و معرفت و برکت وصلاح وسداد و.... که در عالم و در جوامع بشري وجود دارد همه از جانب انبياء و معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و پيامبر اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)و قرآن کريم است . يکي از موانع رشد و سعادت و کمال ، خصلتِ زشت و قبيح و مذمومِ تکبر است و طبق روايتي از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) تکبر يکي از اصول و پايه هاي کفر است. روايت چنين وارد شده که آن حضرت فرمود : ِ أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ (ع) حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ . امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمود: اساس کفر سه چيز است؛ حرص، استکبار، و حسادت ورزيدن؛ حرص باعث شد تا حضرت آدم (عَلَيهِ السَّلامُ ) پس از نهي از خوردن ميوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود ، اما استکبار سبب شد تا ابليس پس از امر به سجده آدم از آن سرپيچي کند، و حسد سبب قتل يکي از فرزندان آدم به دست ديگري شد. ( کافي، ج 2، ص 289)
هادي عزيزم : اگر منظورت اين است که بنده فرضا متکبرم و از اين جهت تذکر داديد از شما تشکر مي کنم و اميدوارم که همه ما از اينگونه رذايل مُبرّي شويم . ولي ظاهرا قضيه کمي برعکس است و از نوع گفتار و برخورد حضرتعالي معلوم مي شود که بنا نداريد که در برابر سخنان سنجيده و تذکرات و نصايح دلسوزانه حالت پذيرش داشته باشيد . البته توقع هم نيست که آنچه عرض مي کنم به يک باره در دل شما نفوذ نمايد . دل ها ي مردم حالات مختلف دارند. گاهي حالت قبول دارند و گاهي حالت رميدگي و امتناع و هر يک از اين حالات هم عللي دارند . دنياي دل هم دنياي عجيبي است . با ياد خدا و تلاوت قرآن و دعا و مناجات و خدمت به مردم و ترک گناه و مجالست با علماء رباني و خواندن اشعار نورانيِ عرفاء و سالکان حقيقي و . ..... دل ها نرم و باصفا مي شوند.
هادي عزيزم : حال که بحث از دل شد بد نيست که سؤالي مطرح کنم و پاسخ دهم . سؤال اين است که آيا دل و قلب در فکر و افکار ( و مغز ) اثر مي گذارد يا اينکه فکر و انديشه و افکار در دل تاثير گذار است؟ اين بحث ، بحث سودمند و مفيدي مي باشد و دوست دارم که به آن توجه و دقت نماييد . در پاسخ به اين سؤال عرض مي کنم که اگر چه به حسب ظاهر دل(قلب) و فکر و افکار تاثير و تأثُّر متقابل دارند ولي با دقت در آيات و مباحث عرفاني و سلوکي مي توان فهميد که اساس و پايه تاثير در فکر وافکار و مغز ، دل و قلب است . در آيات قرآن به قلب و فؤاد و روح خيلي عنايت شده است . قلب و دل مرکز اصلي دريافت ها مي باشد . در سوره شُعَراء آيه 192 و 193 و194 چنين آمده است : وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ «192» نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ «193 » عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ «194».
ودر سوره اَنعام آيه 121 بيان مي دارد که شياطين به اولياء و دوستانشان وحي مي کنند :
...وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى? أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ..... . البته ماهيت وحيِ نوراني و وحيِ شيطاني کاملا متفاوت است و الآن بنا ندارم در باره اصل وحي سخن بگويم که يک کتاب مي شود .
ونيز در سوره بقره آيه 10 چنين آمده است :
في قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُم عَذابٌ أَليمٌ بِما كانوا يَكذِبونَ .
وآيات ديگري هم در اين زمينه هست که از ذکر آن ها خود داري مي کنم . با يک توجه و دقت در اين آيات و مانند آن ها مي توان دريافت که قلب و دل مرکز اصلي براي دريافت نور و ظلمت و سعادت و شقاوت و ... است . اتصال اصلي انيباء و معصومين عل (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) با عالَم مَلکوت و حضرت پروردگار از راه دل بوده و تابش انوار الهي براي اين حضرات از راه نوراني دل بوده است . دلِ پاک و نوراني و رحماني منشأ فکر وافکار پاک و آسماني است و دلِ ظلماني و شيطاني منشأ افکار و فکر ناپاک و شيطاني و ظلماني است. پس همه ما و مربيان و ... بايد به اين نکته اي که ذکر کردم توجه نماييم و باور کنيم که اگر بخواهيم محيط (محيط هاي علمي و دانشگاهي و حوزوي و...) و جامعه و افکار ... سالم و پاک باشد حتما بايد به مساله دل به طور ريشه اي و زيربنايي توجه شود .
هادي عزيزم : بياييم باور کنيم که هنوز ما دنياي عجيب قلب و دل را درست نشناختيم و به آن به درستي توجه نکرديم . بياييم با صيقل دادن و نوراني کردن قلوب خود ، افکار نوراني در محيط و جامعه منتشر کنيم . به تناسب اين بحثي که عرض کردم مطلب ديگري در همين راستا تقديم مي کنم و آن اين است که ادراکات ما انسان ها به چند قسم تقسيم مي شود :
1- ادراک حسي و لمسي
2-ادراک خيالي
3-ادراک وهمي
4-ادراک عقلي
5-ادراک عرفاني(اشراقات عرشي و ملکوتي و رحماني)
6-ادراک شيطاني و ظلماني
7-ادراک وحياني که مافوق همه ادراکات است.
ضعيف ترين و پايين ترين مرتبه ادراک ، ادراک حسي و بعد ادراک خيالي و وهمي است. ادراک شيطاني هم که وضعش روشن است که ظلمت است .
ما انسان ها بايد تلاش کنيم که در حدِّ ادراکاتِ حسي و حيواني و خيالي و وهمي و نيز در ادراکات شيطاني محدود نشويم . خداوند در حق ما انسان ها لطف و عنايت فرمود که مي توانيم به قابليت هاي بسيار بالايي در ادراک و فهم برسيم. حيف است که عمري از ما بگذرد وهنوز در مراتب نازله اي از ادراکات باشيم .
هادي عزيزم : بيشتر از اين اطاله کلام ندهم و و مطالب ارزشمند زيادي دراين باب است که از ذکر آن ها فعلا پرهيز مي کنم .
دوستدارتان سيداصغر سعادت ميرقديم
شب دوشنبه
ساعت 11 و نيم شب
چهارم مهر 1395.
******************************************************************************
***نسيم معرفت***
hadi *
امام هادي عليه السلام فرمودند:
مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيهِ
والسلام
************************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام عليکم
هادي عزيزم : باز پيام داديد و پيام تون خالي از جواب سلام است .
و روايت شريفي از امام هادي (عَلَيهِ السَّلامُ ) آورديد که آن حضرت فرمود : مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ . آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان گردند .(أَعلامُ الدّين : ص 311 . بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 316)
و با اين روايت مي خواهي بگويي که فلاني آدمي از خود راضي هست لذا بر او خشم گرفتيد و جواب سلامش را به استناد اين روايت نمي دهي ؟! از نوع استدلال و تمسک جنابعالي لبخندي بر لبم افتاد و متعجب شدم !!! آن همه آيات و روايات در رابطه با پيوند اُخوّت و برادري و... را فداي برداشتِ سوء فرمودي . اينکه مي گويند اسلام در همه امور ديني و معرفتي نياز به کارشناس دارد به خاطر همين برداشت هاي سوء و نادرست است که مشاهده مي شود . استاد شهيد مطهري در برخي از آثارش از برداشت هاي سوء و منحرفانه و کج فهمي در امور قرآني و حديثي و معرفتي و اخلاقي مي نالد که مجالي نيست دراينجا براي شما تبيين نمايم . اگر کسي صلاح و خير برادر ديني اش را بخواهد و او را راهنمايي نمايد آيا چنين کسي آدمي از خود راضي است ؟! حس بدبيني و سوءِ ظن و لجاجت و مانند آن گاهي آدمي را به انحراف فکري و سوءِ برداشت در امور مي کشاند . درحالات برخي بزرگان خواندم که بعضي افراد که ادعاي ديني هم داشتند به جهت برداشت هاي سوء و نيز سوء ظني که دچار بودند نسبت به آن بزرگواران بي احترامي مي کردند . ....
هادي عزيزم : «سلام» يکي از نام هاي خداوند است .در اسلام به مساله «سلام» بسيار توجه وسفارش شده است و يکي از سنت هاي متعالي بين مسلمين «سلام کردن» مي باشد و با «سلام کردن» به يکديگر مي توانيم پيام دوستي وصلح وآرامش و سلامتي به ديگران منتقل نماييم . «سلام کردن» و جواب «سلام» دادن نشانه تواضع و دوري از کبر و نشانه ادب ديني و اسلامي و قرآني است و خشنودي خدا و رسولش(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و فرشتگان را در پي دارد .
هادي عزيزم : بر اساس آموزه هاي ديني وقرآني اصل در بين جامعه مسلمين و ميان برادران ديني بايد بر دوستي و پرهيز از خصومت و دشمني باشد و اين اصل با چيزهاي سُست و بي پايه و با توهُّمات و سوء ظن ها و سوء برداشت ها نبايد آسيب ببيند . يعني هر بحثي هم داشته باشيم بايد ريسمان وحدت و محبت و... آسيب نبيند ودر آيه 103 از سوره آل عمران دقت و تامل کن که خداوند فرمود :
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون .
تذکرات و راهنمايي دلسوزانه نسبت به هم داشتن از جمله سفارش هاي دين است و حيات اجتماعي و مانند آن به اين مساله بستگي دارد . و مساله امر به معروف و نهي از منکر هم باشرايطي که دارد در اين مقوله مي گنجد . اگر کسي تذکري به ما داد و نصايح خيرخواهانه داشت نبايد مايه کدورت و دشمني و جدايي باشد . برادران ديني با همه سلايق و اختلاف نظر هايي که دارند بايد با هم دوست و مهربان باشند و عواملي که موجب دشمني و کدورت است از خود دور نمايند و به نظر بنده يکي از چيزهايي که به وحدت و اتحاد و همدلي و دوستي آسيب جدي مي زند سوءِ ظن است. سوء ظن اگر تقويت شود مفاسدي در پي دارد که گاهي به تهمت و افتراء و دروغ و دشمني و قتل مي انجامد . در آيه 12 از سوره حجرات خدواند چنين مي فرمايد :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانهابپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است; و هرگز (در كار ديگران) تجسس نكنيد. وهيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهخود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد. تقواى الهى پيشه كنيد كهخداوند توبه پذير و مهربان است!
هادي عزيزم : عرض بنده اين است که شما که بحمدالله ( در نوع نوشتارها تون ) خود را انقلابي و .... محسوب مي داريد در برابر مطالبي که تاحال براتون نوشتم کمي حسن ظن بخرج دهيد و سوءظن جاري نفرماييد . کمي در باره مطالب بنده تفکر بفرماييد .به نظر مي رسد که جنابعالي مقداري از خود راضي هستيد وحاضر نيستيد که به معايب تون (لجاجت . غرور . تکبر . سوء ظن و...) توجه کنيد . شما که ماشاءالله اين همه دم از انقلاب و اسلام و .... مي زنيد( اگر چه بايد ملتزم به اسلام و انقلاب باشيم ) چرا حاضر نيستيد بپذيريد و يا احتمال دهيد که دچار اين خصلت هاي زشت و ناپسند هستيد. اقلّا احتمال بدهيد که شايد همين خصلت هاي زشت و ناپسند در شما باشد و متاسفانه گاهي کسي که بيمار است خود را بيمار نمي داند . احتمال دهيد که شما هم مشمول همين حديث شريف که براي بنده فرستاديد باشيد که امام هادي (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمودند: مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ .آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان گردند .
هادي عزيزم : حالا که سخن از اين شد که برادران ديني نبايد با هم دشمني کنند و بلکه بايد خيرخواه هم باشند نکته اي را درباب تقابل عرض مي کنم :
در منطق تقابل بر چهار قسم است که اين تقابل اربعه بين مفاهيمي است که با واقع سنجيده مي شود :
1-تقابل سلب و ايجاب ( تقابل نقيضان)
2-تقابل تضاد (تقابل ضدان)
3- تقابل تضايُف
4- تقابل عدم و ملکه
بين دو برادر ديني هيچيک از اقسام تقابل اربعه نبايد وجود داشته باشد.
تقابل نقيضان و سلب و ايجاب نبايد باشد به اين معني که يکي خود را اثبات کند و ديگري را از همه هستي به طور مطلق ساقط کند .اين فرض در صورتي است که يکي قدرت فوق العاده افسار گسيخته لاشعور و لا عقل داشته باشد و سبب نابودي طرف ديگر گردد
تقابل تضاد و ضدان نبايد باشد به اين معني که هردو از موقعيتي برخوردارند و باهم تنازُع و ضديت مي کنند .
تقابل تضايُف هم نبايد باشد به اين معني که يکي احساس تفوُّق و برتري طلبي نمايد و ديگري را ضعيف و بيچاره و پست تلقي کند ( مثل فوقيت و تحتيت)
تقابل عدم و ملکه هم نبايد باشد به اين معني که يکي خود را داراي(مَلَکَه) و منزلت بداند (مَلَکَه در لغت به معناي دارا بودن است) و ديگري را عدم مَلَکَه ببيند.
اين تقابل اربعه در منطق درست است و معناهاي خاص خودش را دارد که بنده آن را در اموري غير از مفاهيم منطقي سرايت دادم .
ونيز بين برادران ديني تقابلِ تَعانُد و تقابلِ حُبّ وبغض هم نبايد باشد بلکه تنها چيزي که بين برادران ديني و مسلمين (با وجود همه ديدگاه ها و اختلاف سلايق ) بايد حاکم باشد عبارت است از پيوند اُخُوَّت و برادري و دوستي و محبت است . پس ثابت شد که ما ها باهم برادريم و خداوند در سوره حُجُرات آيه 10 چنين فرمود:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
سيداصغرسعادت ميرقديم
روز سه شنبه
ششم مهر 1395.
ساعت 6 عصر
*****************************************************************
***نسيم معرفت***
hadi*
رسول اکرم (ص) :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ .
.................... ................... ...................
والسلام
**********************************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام عليکم
هادي عزيزم :باز پيام داديد و جواب سلام نداديد و به حديث شريفي از پيامبر اکرم(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نموديد که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ . با کساني که متواضع هستند ، فروتني كنيد كه تواضع در مقابل متواضعين صدقه است است و تكبر كنيد با متكبرين كه تكبر كردن با متكبرين عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)
همانطور که در پيام هاي قبلي به عرض رساندم کلمات و سخنان معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) نور است و اين سخن نبي مکرم اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نوراني و درس آموز است ولي قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخي از افراد تفسير و معناي نادرستي از روايات وآيات مي کنند و عرض شد که علامه شهيد مطهري در برخي آثارش از اين نوع کج فهمي ها نسبت به معارف ديني و اخلاقي و .... مي نالد و متاسفانه جنابعالي باز به نکات ارايه شده توجه نفرموديد . دراين حديث شريف پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) مي فرمايد : کساني که تسليم حق و حقايق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنيد تا حق در جامعه جلوه گر شود و اين تواضع هم نوعي صدقه است و کساني که در برابر حق تکبر مي ورزند شما مسلمين در برابرشان مقاومت کنيد و متکبرانه با آنها برخورد نماييد که اين تکبر يک عمل عبادي محسوب مي شود. حالا ممکن است سؤال کنيد که حق چيست ؟ در پاسخ عرض مي کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهي و حقوقي و کلامي و فلسفي و عرفاني و منطقي و لغوي و...) بکار گرفته مي شود و معناهاي مختلفي دارند ولي نقطه مشترک همه آن ها همان معناي ثُبوت است لکن اين ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پيدا مي کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق به معناي ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط نسبت به يک چيزي است. مثلا آقاي زيد نسبت به فلان شئ حق دارد يعني اين شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و....
در منطق که بحث از قضايا مي شود به قضيه صادقه ، حق گفته مي شود . يعني اين قضيه مطابِق با واقع و خارج بالمعني الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) است به عبارت ديگر اين قضيه ، ثبوت و واقعيت خارجي و نفس الأمري دارد و در مقابل به قضيه که مطابق با واقع نباشد قضيه کاذبه و غير حقه گويند . در مباحث کلامي به عقيده درست و استوار که مُستظهَر به براهين مُتقنِ عقلي است حق گفته مي شود و مقابل آن را باطل گويند ودر عرفان که از اوج بالاي معرفتي و شهودي برخوردار است به وجود بَحت و محض ، حق گويند و به موجودي که که عينيت او وجود و ثبوتِ محض باشد و هيچ نقصي در آن راه نداشته باشد حق مي گويند و خداوند تبارک و تعالي عين حق است. پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در يک وقتي نيم مصرعي از شعر معروف لَبيد از شعراي عصرجاهليت را خواند . لَبيد بن اَبي رَبيعة بن مالِک شعر معروفي دارد که محتوايش آن است که هيج مؤثري در عالم هستي به غير از الله نيست و هرچيزي به غير از خدا فاني شدني است . و اين در واقع اشاره به يکي از مراتب توحيد است که به نام توحيد افعالي در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نيز ناظر به توحيد افعالي مي باشد.توحيد مراتبي دارد که عبارتند از:1-توحيد در ذات 2- توحيد در صفات 3- توحيد در افعال 4-توحيد در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبيين شده است. پيامبر اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نيم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ) از شعر لَبيد را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِيدٍ. يعني صادق ترين شعري که عرب جاهلي سروده است، شعر وسخن لَبيد است.
بيت کامل شعر لَبيد چنين است:
أَلَا کُلُّ شَيْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ نَعِيمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ . هر چيزي غير الله باطل است(يعني مؤثر حقيقي نيست) و هر نعمتي به ناچار از بين رفتني و باطل و فاني است. (بحارالانوار، العلامه المجلسي، ج67، ص295.)
{عرفاء وحُکماء نيز اصطلاحي دارند مبني براينکه : لامُؤثِّرَ فِي الوُجُودِ اِلاّللهُ يعني هيج مؤثر حقيقي در عالم هستي به غير از الله وجود ندارد.}
پس کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معاني مختلفي دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث هاي فلسفي به چيزي حق گويند که وجود و عينيت خارجي بالمعني الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت ديگر هرچيزي که داراي اثر باشد حق است و هر وجودي داراي اثر است حتي وجود ذهني که از مباحث مهم فلسفي است آن هم داراي اثر خاص خودش مي باشد . وجود در يک تقسيمي بر پنج قسم است : 1- وجود خارجي(خارج از ذهن) ويا وجود عيني و حقيقي 2- وجود ذهني 3- وجود کَتبي و نوشتاري « نوشتار هم وجودي دارد» 4- وجود لفظي « کلام و لفظ هم سهمي از وجود دارد» 5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمري . همه اين اقسام وجود در حد خود داراي اثر خاص خود مي باشد . باز بعضي ها در تعريف حق گفته اند که حق عبارت از چيزي که مطابق با نفس الأمر باشد . حالا نفس الأمر چيست و چطور شناخته مي شود اين خودش يک توضيح مفصل مي طلبد که مجال تبيين آن در اينجا نيست . با توجه به توضيحي که درباره حق داده شد آنگاه وقتي که ما مي گوييم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قيامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکير و مُنکر حق است ، قبر و قيامت حق است .... تا حدي معني و مفهوم حق براي ما روشن مي گردد . برخي مفاهيم را ما مي توانيم از راه تقابُل درک کنيم که مي گويند : تُعرَفُ الأَشياءُ بِأضدادِها. شب در مقابل روز و صدق در برابر دروغ و روشني در برابر تاريکي و وجود در برابر عدم و حق در برابر باطل قرار دارد و مي توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر يک رسيد . در امور ديني و قرآني با مسأله حق و باطل بسيار برخورد مي کنيم . فلان عقيده باطل است. فلان عقيده حق است . با توجه به توضيحات داده شده درباره مفهوم و معناي حق اين مسأله نيز تاحدي براي ما روشن مي گردد . البته در رابطه با تعريف حق و اقسام حق و ماهيت و حقيقت حق بحث ها و مطالب گسترده اي مي باشد که در اين مجال نمي گنجد .
حال راجع به آن حديث شريفِ نَبَوي (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عرض مي کنم که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : کسي که زير بار حق نمي رود ( کسي که متکبرانه و مستکبرانه حقِ مظلوم را پايمال مي کند و ظلم مي کند و حيثيت مردم را برباد مي دهد و در برابر فرامين الهي و شعاير ديني خاضع نيست و فساد و تباهي را ترويج مي دهد و....) در برابر اين دسته از افراد متکبرانه برخورد کنيد تا بيني متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنين متکبِّري به فرمايش پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .
هادي عزيزم : جنابعالي برداشت درستي از اين حديث شريف نَبَوي (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرموديد . اگر خداي ناکرده اين نوع از برداشت هاي ناصواب و مضر از احاديث شريف و آيات در جامعه افزايش يابد يک فاجعه و مصيبت بزرگ است و آنگاه هرکسي مي تواند با استناد به يک حديث و آيه اي به ديگران انگ ها و برچسب هاي نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض مي کنم که مسايل ديني و معرفتي و... نياز به کارشناس حاذق دارد ....
هادي عزيزم : شما در پيامتون گفتيد که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متني که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالي شد چنين است :
[ سلام عليکم
آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم کمي متوجه شويد ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد و بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش) اين سخن گهربار مولا علي (عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :
حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياء .]
در اين متن ارساليِ بنده که قبلا براتون داده بودم حديثي را از نهج البلاغه فيض الاسلام آوردم که حضرت اميرالمؤمنين (عَلَيهِ السَّلامُ ) در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام فرمود : وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ يعني بپرهيز از اينکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد. و بعد کلمه جَمَحَ در حديثِ فوق را معني کردم و منظور اين نبود که خداي ناکرده شما مَعاذالله اسب هستيد . البته عرض کرده بودم که خويِ لجاجت شما مانع پذيرش نصايح و مطالب خيرخواهانه است .
هادي عزيزم : بحث بين برادران ديني امري طبيعي است و گاهي شدت و ضعف دارد ولي همانگونه که قبلا متذکر شدم هيچگاه نبايد بنده وشما و ديگران با تصورات و توهمات نادرست ، اساس و پايه اُخُوّت ديني را متزلزل نماييم . آيات و روايات و عقل و شرع وسيره ايمه (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) همه دلالت واضح بر حفظ برادري و اُخُوّت ديني دارند و قطع برادري و اُخُوّت ديني که ريشه در انديشه هاي شيطاني و برداشت هاي ناصواب و غلط دارد کار و عملي در برابر تعاليم نوراني شرع و دين و قرآن و اهل بيت (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) و نيز کاري برخلاف عقل و فطرت و و هچنين برخلاف احتياط ديني است . يعني اگر شک کنيم که با فلان برادر ديني قطع رابطه کنيم يا نه ؟ اصل بر پيوند برادري و اُخُوّت ديني است و يا لااقل احتياط در حفظ برادري و اُخُوّت ديني مي باشد مگر موردي که خداي ناکرده شخصي فاسد و فاجر و ... باشد که قطع رابطه لازم است نه قطع همه حقوق انساني و شرعي .(فتامل جيدا ؟)
هادي عزيزم : اگر همه مثل شما اينجور که برداشت مي فرماييد فکر کنند سنگي رو سنگ بند نمي شود ..
دوستدارتون سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
شب چهارشنبه
ورود به هفتم مهر 1395
ساعت پنج دقيقه به يک بامداد
**************************************************************************
***نسيم معرفت***
hadi *
حالا سلام!
امام صادق فرمودند:
مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ .
آقاي سعادت!
فکر مي کنم مطالب مفصلي که نوشتيد مصداق بارز تَجاهُل العارِف است. شما مي دانيد که منظور "هادي" چيست اما به حاشيه مي رويد.
..................... ...................... ..........................
والسلام
*******************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام عليکم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدِِ وَ آلِ مُحَمَّدِِ
هادي عزيزم : بحمدالله با توضيحاتي که دادم کمي متقاعد شديد و جواب سلامي داديد . باز حديثي که قبلا داده بوديد تکرار فرموديد در حالي که تا حدي در باره آن توضيح داده بودم و متن ارسالي پيشين بنده در پاسخ به آن حديث شريف چنين بود :
[ به نام خدا
سلام عليکم
هادي عزيزم -از حديثي که ذکر کرديد ممنونم- در آغازين پيامتون سخني از امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) نقل فرموديد که آن حضرت فرمود : (مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ.) ولي بنده بخشي ديگر از اين حديث شريف را که شما ذکر نفرموديد در اينجا مي آورم که همه بهره مند شويم : امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ ) فرمود :
مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَيهِ السَّلامُ ) ؟
هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى (عَلَيهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟ (الكافى ج8،ص128. )
همه بايد از کبر اجتناب بورزيم و بنده هيچگاه چنين تصوّري ندارم و نخواهم داشت که از ديگران بهتر و برترم ولي توجه داشته باشيد که اگر کسي نسبت به ديگران خيرخواهي و راهنمايي و ... داشته باشد معنايش آن نيست که از ديگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر از ديگري باشد وچه بسا ممکن است آن ديگري پيش خدا محبوب تر باشد .
................ ...................... .......................
در اينجا مناسب است که متني را که در باره تکبر و کبر و غرور نوشته ام و در اينترنت هم قابل دسترسي است ذکر نمايم که اميد است براي همه ما مفيد و نافع باشد :
@ هرکه کبر خواهد سروري نيابد
روزي در مکاني نشسته بودم و هر ازگاهي نگاهي به اطراف مي دوختم . به ناگاه مردي ديدم که سوار برمرکب غرور بود واز تواضع وفهم به دور. رفيقي که در جنب من بود صدايش به اعتراض بلند شد که آقاي سعادت اين چه رفتاري است که او پيشه خويش ساخته وديگران را حقير پنداشته؟!!!
گفتم شخصيت آدمي وقتي به فراز آيد وجان به تعالي واهتزاز آيد که سلوک تواضع به اقتدار وعزت درپيش گيرد وجامه مذموم کبر برخود نگيرد وباد نخوت وغرور به غبغب نيندازد. آنکه جامه ننگين تکبر بپوشد نگون بخت است وبه وهم وخيال ، خويش را خوشبخت پندارد در حالي که جامه کبريايي فقط خداوند سبحان را سزاوار است وهرکس اين جامه بپوشد رسوا شود وخداي از او بيزار است. هرکه کبر خواهد سروري نيابد. درخلال گفتارهاي نيک خود به ياد سخن نغز و پُرمغز سعدي عليه الرحمه افتادم که در کتاب بوستان سراسر سرور وپندش چنين فرمود:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بيني از خويشتن بين مخواه
بزرگي به ناموس و گفتار نيست
بلندي به دعوي و پندار نيست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
هادي عزيزم : مقصود و برداشت ناصواب شما را از برخي احاديث شريفي که ارسال نموديد کاملا آگاه هستم و اصطلاح تَجاهُل العارِف در اين باره مصداق ندارد . ضمنا ما دو اصطلاح داريم که يکي تَجاهُل العارِف است که در علم بديع به آن پرداخته مي شود و ديگري (تَجاهُل و تَغافُل از معايب ديگران است) که علماء اخلاق در علم اخلاق ذکر فرمودند. اولا توضيحات بنده در رابطه با برخي از احاديث ارسالي شما که برداشت ناصحيحي از آن ها شده مصداق تَجاهُل العارِف نيست و بر فرض که تَجاهُل العارِف هم باشد باز آن توضيحات راهگشا و سودمند است انشاء الله و واضح مي سازد که چنين برداشت هايي از احاديث درست نيست و استدعا دارم که به توضيحات داده شده عنايت و توجه بيشتري بفرماييد .
يکي از آياتي که ادعا شده که در رديف تَجاهُل العارِف قرار دارد آيه 17 از سوره طه مي باشد که خداوند متعال در خطاب به حضرت موسي ع چنين فرمود : وَما تِلْكَ بِيَميِنكَ يا موسي .
هادي عزيزم : فرموديد که مطالب ارايه شده شما بر اساس استنباط و درکي که از حديث ارسالي داشتيد واضح بوده و نيازي به توضيح نداشته است !!! به محضر شريفتان عرض مي شود که بسياري اوقات چيزي را که واضح تَلقّي مي کنيم در واقع خيلي هم روشن و آشکار نيست مخصوصا در رابطه با برخي آيات و روايات و مباحث مربوط به مسايل معرفتي و مانند آن . مثلا همين کلمه وجود که به حسب ظاهر روشن است و موضوع علم فلسفه مي باشد و از امور عامه فلسفي است محل تاخت و تاز فلاسفه و متکلمين و عرفاء است و واقعا موجب حيرت و شگفتي انسان مي شود و گاهي هم حيرت آور است . ابتدايي ترين بحث در فلسفه (و نيز در کلام و عرفان نظري) در باره وجود ، بحث از اين است که آيا وجود مشترک لفظي است يا معنوي که قبول هر يک از اين دونظر (اشتراک لفظي و اشتراک معنوي) نتايج فکري خاص خود را دارد . البته در مباحث فلسفي ثابت شده که مفهوم وجود مشترک معنوي است .
بنده در رابطه با حديث تواضع در برابر متواضعين صدقه است و تکبر در برابر متکبرين عبادت است توضيح مستدل عرضه داشتم و شما آن را تَجاهُل العارِف قلمداد کرده ولي حقيقت مطلب اين است که با توضيحاتي که داده شده اگر کمي توجه و دقت مبذول داشته شود مي توان به حاق متن حديث پي ببريم و اما آن توضيحي که قبلا در باره حديث ياد شده داده بودم از باب يادآوري و توجه به آن ، ناچارم دوباره در اينجا ذکر مي کنم در پيام قبلي بنده بنده چنين نوشته بودم :
[ به نام خدا
سلام عليکم
هادي عزيزم :باز پيام داديد و جواب سلام نداديد و به حديث شريفي از پيامبر اکرم(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نموديد که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعينَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ وَتَكَبَّرُوا مَعَ المُتَكَبِّرينَ فَإنَّ التَّكَبُّرَ مع المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ . با کساني که متواضع هستند ، فروتني كنيد كه تواضع در مقابل متواضعين صدقه است است و تكبر كنيد با متكبرين كه تكبر كردن با متكبرين عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)
همانطور که در پيام هاي قبلي به عرض رساندم کلمات و سخنان معصومين (عَلَيهِِمُ السَّلامُ ) نور است و اين سخن نبي مکرم اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نوراني و درس آموز است ولي قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخي از افراد تفسير و معناي نادرستي از روايات وآيات مي کنند و عرض شد که علامه شهيد مطهري در برخي آثارش از اين نوع کج فهمي ها نسبت به معارف ديني و اخلاقي و .... مي نالد و متاسفانه جنابعالي باز به نکات ارايه شده توجه نفرموديد . دراين حديث شريف پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) مي فرمايد : کساني که تسليم حق و حقايق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنيد تا حق در جامعه جلوه گر شود و اين تواضع هم نوعي صدقه است و کساني که در برابر حق تکبر مي ورزند شما مسلمين در برابرشان مقاومت کنيد و متکبرانه با آنها برخورد نماييد که اين تکبر يک عمل عبادي محسوب مي شود. حالا ممکن است سؤال کنيد که حق چيست ؟ در پاسخ عرض مي کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهي و حقوقي و کلامي و فلسفي و عرفاني و منطقي و لغوي و...) بکار گرفته مي شود و معناهاي مختلفي دارند ولي نقطه مشترک همه آن ها همان معناي ثُبوت است لکن اين ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پيدا مي کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق به معناي ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط نسبت به يک چيزي است. مثلا آقاي زيد نسبت به فلان شئ حق دارد يعني اين شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و......... ................ .......................
با توجه به توضيحي که درباره حق داده شد آنگاه وقتي که ما مي گوييم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قيامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکير و مُنکر حق است ، قبر و قيامت حق است .... تا حدي معني و مفهوم حق براي ما روشن مي گردد . برخي مفاهيم را ما مي توانيم از راه تقابُل درک کنيم که مي گويند : تُعرَفُ الأَشياءُ بِأضدادِها. شب در مقابل روز و صدق در برابر دروغ و روشني در برابر تاريکي و وجود در برابر عدم و حق در برابر باطل قرار دارد و مي توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر يک رسيد . در امور ديني و قرآني با مسأله حق و باطل بسيار برخورد مي کنيم . فلان عقيده باطل است. فلان عقيده حق است . با توجه به توضيحات داده شده درباره مفهوم و معناي حق اين مسأله نيز تاحدي براي ما روشن مي گردد . البته در رابطه با تعريف حق و اقسام حق و ماهيت و حقيقت حق بحث ها و مطالب گسترده اي مي باشد که در اين مجال نمي گنجد .
حال راجع به آن حديث شريفِ نَبَوي (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عرض مي کنم که پيامبر (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : کسي که زير بار حق نمي رود ( کسي که متکبرانه و مستکبرانه حقِ مظلوم را پايمال مي کند و ظلم مي کند و حيثيت مردم را برباد مي دهد و در برابر فرامين الهي و شعاير ديني خاضع نيست و فساد و تباهي را ترويج مي دهد و....) در برابر اين دسته از افراد متکبرانه برخورد کنيد تا بيني متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنين متکبِّري به فرمايش پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .
هادي عزيزم : جنابعالي برداشت درستي از اين حديث شريف نَبَوي (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرموديد . اگر خداي ناکرده اين نوع از برداشت هاي ناصواب و مضر از احاديث شريف و آيات در جامعه افزايش يابد يک فاجعه و مصيبت بزرگ است و آنگاه هرکسي مي تواند با استناد به يک حديث و آيه اي به ديگران انگ ها و برچسب هاي نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض مي کنم که مسايل ديني و معرفتي و... نياز به کارشناس حاذق دارد ....
هادي عزيزم : شما در پيامتون گفتيد که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متني که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالي شد چنين است :
[ سلام عليکم
آقاي هادي عزيز : اميدوار بودم که با مطالبي که عرضه داشتم کمي متوجه شويد ولي باز متاسفانه ادراک نفرموديد و بايد بدانيم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمي شود . حضرت اميرالمومنين عليه السلام در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام چنين مي فرمايد :ُ وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ يعني بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشي نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جيم يعني اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جيم در جَموح يعني مرد سرکش و چموش) اين سخن گهربار مولا علي (عَلَيهِ السَّلامُ ) براي همه ما درس است . لجاجت موجب محروميت از حقايق و برکات است . بنده با مطالبي که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابي براي شما شود ولي به حسب آنچه که از متن جوابيه تون پيداست خوي لجاجت مانع پذيرش نصايح خيرخواهانه و مطالب حقه اي است که عرض کرده بودم .
تسليم در برابر نصايح خيرخواهانه يک عالِم براي شما سبب رشد وکمال است ...... پيشنهاد مي کنم که در باره نکاتي که در طي چند پيام در صفحه خصوصي براتون دادم ( که البته اين شما بوديد که ابتدا پيام به صفحه خصوصي بنده ارسال نموديد و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بيشتر تامل نمايي تا شايد متوجه شوي که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم اين شعر ابونُواس (شاعر عرب) براي جنابعالي صادق است :
حَفِظتَ شَيئاً وَ غابَت عَنکَ اَشياء .]
در اين متن ارساليِ بنده که قبلا براتون داده بودم حديثي را از نهج البلاغه فيض الاسلام آوردم که حضرت اميرالمؤمنين (عَلَيهِ السَّلامُ ) در نامه سي ويکم از نهج البلاغه فيض الاسلام فرمود : وَ إِيَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ يعني بپرهيز از اينکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشي و چموشي وادارد. و بعد کلمه جَمَحَ در حديثِ فوق را معني کردم و منظور اين نبود که خداي ناکرده شما مَعاذالله اسب هستيد . البته عرض کرده بودم که خويِ لجاجت شما مانع پذيرش نصايح و مطالب خيرخواهانه است . ..........]
به عبارت ديگر اين حديث شريف مي خواهد بگويد که در برابر کسي که در جامعه تجاهر و تظاهر به کبر و تکبر مي کند و با تکبرش تحقير مردم مي کند و حقوق مردم و حقوق الهي را رعايت نمي کند و.... شما مسلمين بايد مقاومت کنيد و در برابر کبر و تکبر و خوي استکبارگري او ، تکبر نماييد تا تنبيه شود واين تکبر در برابر چنين متکبريني عبادت است و به نظرم اين حديث علاوه بر بعد اخلاقي ، ابعاد سياسي دارد که به آن توجه نفرموديد . شبيه اين مطلب در باره قاعده لاضرر ولاضرار في الاسلام است که علاوه بر برداشت هاي حقوقي و فقهي ، تفسير حکومتي وسياسي نيز از آن مي شود که حضرت امام خميني ره نظرش اين است که حديث (لاضرر ولاضرار) حکم حکومتي وسياسي پيامبر ص بوده است .(فتامل جيدا )
اين حديث شريف( که شما آنطور برداشت فرموديد و مقصودتون بود ) نمي گويد که اگر دو تا برادر ديني باهم سوء تفاهم کردند و يکي تلقي کرد که ديگري متکبر است پس با او متکبرانه برخودد کنيد که اين کار عبادت است ؟!!!!
اگر چنين برداشت هاي کنيم وحدت و همدلي بين برادران ديني پاشيده مي شود و هر کسي به توهم اينکه فلاني متکبر است سلام او را جواب نمي دهد؟!! و در برابرش تکبر مي ورزد و در نتيجه شقاق و اختلاف در جامعه گسترده مي شود و خلاف مقصود پيامبر ص و اهل بيت عليهم السلام و قرآن حاصل مي شود که دعوت به وحدت و همدلي و اخوت و... بود .
هادي عزيزم : حديث شناسي و درک معارف حقه و مانند آن ها واقعا نيازمند کارشناسان حاذق مي باشد همچنانکه رشته هاي تخصصي ديگر نيز چنين است . با ديدن يک آيه و يک حديث نمي توان حکم صادر کرد . برخي احاديث و آيات دلالتشان واضح و روشن است ولي آيات و روايات قابل توجهي هست که در فهميدن و درک و استنباط آن ها حتما بايد از اهلش که داراي تخصص است استفاده نمود و به اصطلاح هر کسي را بهر کاري ساختند . ضمنا يک نکته ديگر عرض کنم که در اوايل انقلاب يادم هست که معروف بود و مي گفتند که در روايت است که هرکس سه بار نماز جمعه را ترک کند منافق است و بعد بعضي ها مي گفتند مثلا مراجع و برخي بزرگان که در نمازجمعه شرکت نمي کنند اَلعَياذ بِالله ......
واما در باره بخشي از متن زير که قبلا داده بودم و شما در اين پيامتون از آن اظهار نگراني فرموديد توضيح کوتاهي عرض مي کنم و اما متن ارسالي پيشين چنين بود :
..................................... ...........
آقاي هادي عزيز: تا مادامي که در پيله تفکرات خاص خودت باشي مطلب همان است که مي گوييد : (...تسليم نخواهيد شد.) شاعر دراين باره مي گويد:
چو کرمي کو ميان به نهان است
زمين وآسمان او همان است
کرم ابريشم و برخي کرم هاي ديگر آنقدر در خود مي تنند که گاهي مي ميرند و هلاک مي شوند. البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود مي تند و خيلي اوقات حصار تنگ پيله اش را مي درد و سوراخ مي کند و به صورت پروانه زيبا در مي آيد و پرواز مي کند و اينگونه کرم ها و مانند آن ها دنيايي عجيبي دارند و چرخه زندگي شان اعجاب آور و عبرت آموز براي همه ما مي باشد ولي گاهي برخي انسان ها چنان در پيله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار مي گيرند که ممکن است درآن محدوده پيله خود منحرف وهلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بيفتند و راه نجاتي نداشته باشند ، اينها کساني هستند که بادست خود خانه هاي سعادت و خوشبتخي خود را ويران و خراب مي کنند ودر شأن آنها آيه شريفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصار
......... ... ... .......
اين متن در ظاهر کمي تلخ است ولي گوياي يک واقعيت بود که نمي خواهم دوباره بازگو کنم .
نه من و نه شما و نه هيچکس ديگر نبايد براي خود حصارهايي که مانع رشد فکري و معنوي و... مي باشد درست کنيم .
سيداصغرسعادت ميرقديم -هفتم تير 1395 ه.ش- روز چهارشنبه -ساعت 3 وربع عصر
**************************************************************************
***نسيم معرفت***
hadi *
أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ . سوره بقره آيه 44 .
********************************************************
به نام خدا
سلام عليکم
اللهم صل علي محمد وآل محمد
جناب مستطاب آقاي هادي عزيزم : باز هم بدون سلام و يا جواب سلام پيام داديد . با آيه شريفه 44 از سوره بقره قصد تعريض داريد ؟!! آيه بسيار عالي ارسال فرموديد. خيلي خيلي سپاسگزارم. اگرچه با احاديث و آيات و غيره به بنده تعريض مي فرماييد ولي اشکالي ندارد . من و تو و ما و شما و ايشان همه و همه نيازمند تذکر و خير خواهي هستيم . همه ما بايد رذايل رو از خود دورکنيم و به اوصاف حميده مزين گرديم. از کبر و غرور و عجب و لجاجت و سوء ظن و قضاوت هاي نادرست و جهل و ناداني و کينه و عداوت و انحرافات فکري و انجماد در انديشه و کج انديشي وکج فهمي و .... دوري کنيم و به تقوي و راستي و صدق و صداقت و پاکي و حُسن ظن و بزرگواري و عفو و گذشت و خيرخواهي و ژرف انديشي و خرد ورزي و تواضع و مهرورزي و ... متصف شويم .
هادي عزيزم :
بايد :
اصل را بر اخوت و برادري بگذاريم
اصل را بر محبت و دوستي بگذاريم
اصل را بر اتحاد و همدلي بگذاريم
اصل را بر خيرخواهي و نيکي بگذاريم
اصل را برحسن ظن بگذاريم
اصل را بر خِرد ورزي و عقل بگذاريم
............. ................ ...........
به علماء و عالمان وارسته و صالح احترام بگذاريم .
حقوق بزرگ تر ها ي سني و علمي و معنوي را رعايت کنيم.
احترام بزرگان علمي ومعنوي خود را در مقام عمل و رفتار و گفتار مراعات کنيم.
در حدود تخصص خود اظهار نظر کنيم و پا را از گليم خود فراتر نگذاريم.
عقل و انديشه درست ، برما حاکم باشد نه تمايلات نفساني و شيطاني و ... .
دربرابر مطالب حق و سخنان راستين لجاجت نکنيم .
از محضر علمي و معنوي علماء و روحانيت مُعظّم و بزرگوار بهره مند شويم و توقعات نامعقول از آن بزرگواران نداشته باشيم و بر آن ها تَحکُّم و بي ادبي نداشته باشيم.
از علماء و اهل علمِ بزرگوار فاصله نگيريم.
روايتي از پيامبر اکرم (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در اوايل طلبگي در يکي از کتاب هاي شهيد محراب حضرت آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب (ظاهرا در کتاب حکومت اسلامي ايشان)ديده بودم که نبي مکرم اسلام (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود: هرگاه ملتي و امتي از علماء خود فاصله بگيرند مبتلا به سه بلا مي شوند:
1- يا بي ايمان از دنيا خواهند رفت .
2-يا حاکم جائر و ستمگر برآنها مسلط مي شود .
3-يا برکت از زندگي شان برداشته مي گردد.
بدانيم که هَتک حرمت عالمان ديني و بي احترامي فِعلي وقولي و نوشتاري و... نسبت به آنها اثر وضعي ناگواري دارد و تجربه و تاريخ گواه و شاهد آن است و مجالي نيست که حکايت هايي در اين رابطه متذکر شوم.
بدانيم که همه کساني که در برابر انبياء و علماء رباني بي ادبي کردند و مي کنند متاسفانه براي خود دلايل بني اسراييلي داشتند . شاگرد حضرت امام خميني (ره ) يعني مرحوم آيت الله منتظري با دلايل شيطاني در برابر استادش مقاومت نمود و لجبازي او باعث خسارت جبران ناپذير شد.
بدانيم که کشميري ها و بني صدر ها و مسعود رجوي ها و گروهگ هاي منحرف و بانيان آن ها مثل منافقين و گروهک فُرقان و... با دلايل و تسويلات شيطاني در برابر شهيد بهشتي ها و مطهري ها و باهنر ها و ... ايستادگي نمودند. آنها هم مي گفتند ما قرآن و روايات مي فهميم و تفسير مي کنيم . بنده قبل از اينکه طلبه شوم (اوايل انقلاب)مسؤل کتابخانه محل بودم و عاشق کتاب و کتابخواني بودم . يادم هست که در آن زمان کتاب هايي از نهادهاي آن زمان به کتابخانه هاي محلات از جمله محل ما هديه شد. بخشي از آن کتاب ها نوشته منافقين بود . تفسير سوره صاد و تفسير سوره هاي ديگر از اواخِر قرآن . همه اش تفسير انحرافي بود .
بدانيم که اگر حواس ما نباشد از جايي که انتظارش نيست منحرف مي شويم .... ؟!!!
عموما کساني که به علماء و اهل علم دهن کجي و بي ادبي و هتّاکي کردند دچار شر شدند . اميدوارم که حضرتعالي مشمول چنين بَليّه اي نشويد. .......
سعي کنيم نصايح و سخنان خيرخواهانه اهل علم و علماء را با جان و دل گوش کنيم و ....
هادي عزيزم : خداوند شما را براي اسلام و قرآن و دين حفظ بفرمايد. خداوند رفتگان شما را غريق رحمت خويش فرمايد.
خداوند عزيزانت را در پناه خويش از همه بلاياي آسماني و زميني محافظت فرمايد.
هادي عزيزم : شما خصلت هاي زيبا و خوب و شايسته اي داريد :
1- مسلمان هستيد
2-شيعه هستيد
3-برادر ديني ما هستيد
4- اهل مطالعه هستيد
5- ........
هادي عزيزم: اميد است که يک ناهار يا شام يا يک چاي خوردن بيام منزل تون در لاهيجان و کمي يکديگر رو از نزديک ديدار کنيم و يک روبوسي و معانقه و مصافحه و گب و گُفتي با هم داشته باشيم .....
هادي عزيزم : گل بارانت مي کنم :
خدا يار و ياور تون باشد ....
دوستدارتون : سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
روز چهارشنبه
هفتم مهر 1395 ه.ش
بيست و ششم ذي الحجه 1437 ه.ق.
********************************************************************
hadi *
سلام جناب سعادت عزیز!
الان فرصت شد و به آدرس اینترنتی داده شده از سوی شما، مراجعه کردم.
hadi *
آقای سعادت!
.................... ...................... ...............
******************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام علیکم
اللهم صل علی محمد وآل محمد
هادی عزیزم : عزاداری هاتون قبول حضرت حق .
هادی عزیزم : در آغاز پیام آیه 9 از سوره بقره را ذکر کردید و قصد تعریض نامطلوب به بنده داشتید !!! . هیچ می دانی که این آیه شریفه در باره منافقین است ؟!! در آیه 9 از سوره بقره چنین آمده است : یُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ . (منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤمنان نیرنگ می کنند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، امّا نمی فهمند! . شما اراده سوئی از این آیه داشتید ولی توجه داشته باشید که آنچه لازم بود (به عنوان تذکرات و خیرخواهی ها و... ) خدمت شما عرضه داشتم و فعلا هیج نیازی نیست که وارد مسایل دیگری شوم .....دیگر لزومی ندارد به سخنان شما پاسخ بدهم.
هادی عزیزم : به اطلاع جنابعالی می رسانم که بحمدالله بنده حافظ کل قرآن همراه با فهم تفسیری هستم و اگر بخواهم تعریض های شما را با آیات قرآن پاسخ بدم یک کتاب می شود ولی از این شیوه نامطلوب پرهیز می کنم .....
هادی عزیزم : دو سوال از شما نمودم که پاسخ ندادید و بدانید که جز نیت خیر نداشتم
[ناهار یا شام یا چای خوردن بیام منزل تون یا نه ؟
یه عکس از خودتون برای بنده ارسال می کنید یانه ؟
منتظر پاسخ دوسوال مذکورین به فتح را هستم
شما هم هر وقت خواستید تشریف بیارید منزل ما در خدمتیم و هر وقت آدرس بخواهید تقدیم می کنیم]
اقوام روزگار به اخلاق زندهاند . قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است
این شعر ظاهرا از ملک الشعراء بهار است
روز چهارشنبه
هفتم مهر 1395 ه.ش
بيست و ششم ذي الحجه 1437 ه.ق.
دوستدارتون : سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
** پاسخ به جناب آقاي هادي عزيز +سايت حکيم زين العابدين عسکري گيلاني لشت نشايي
**حضرت آيت الله سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي