عرفان اصطلاحاً در دو معنا به کار می­رود؛ یکی به معنای  شناخت و معرفت، که در رأس همه معارف هم شناخت خدای­تعالی و شناخت اسماء و صفات اوست. دوم؛ به معنای  سیر و سلوک یا همان تزکیه نفس و پیمودن راهی مطمئن برای رسیدن به هدف و غرض خلقت انسان.

این یک اصل مسلم است که عرفان در هر دو معنای آن قابل دستیابی نیست مگر از طریق اهل بیت عصمت و طهارت(ع)؛ یعنی شناخت خدای­تعالی و نیز پاکی و طهارت نفس و سیر الی الله جز از طریق پیشوایان معصوم ما ممکن نیست.(زیارت جامعه: من أتاکم نجی و من لم یأتکم هلک: کسی که به سوی شما آمد و از طریق شما وارد شد، نجات یافت، و آن کس که به سراغ شما نیامد، هلاک شد. )       

اما تصوف چیست و چه ارتباطی با عرفان دارد؟

درباره معنای لغوی کلمه تصوف اقوال متعددی هست. برخی ریشه آن را عربی و مشتق از صوف(پشم) می­دانند و صوفی را به معنای پشمینه پوش گفته­اند(ابن خلدون).

در مقابل عده­ای آن را لقبی خاص برای فرقه­ای مخصوص و غیر مشتق دانسته­اند و عده­ای دیگر آن را برگرفته از کلمه یونانی سوفیا(دانش) و برخی دیگر اشتقاق آن را از بنی­صوفیه و آل صوفان و بعضی هم از کلمه اصحاب صفه می­دانند.

در مورد تاریخچه، خاستگاه و منشأ تصوف هم قصه همین است یعنی نظر واحدی نمی­توان پیدا کرد.

بعضی آن را همزاد بشر می­دانند، عده­ای آن را واکنشی آریایی در برابر دین سامیان، عده­ای دیگر منشأ آن را طریقه اشراق و نوافلاطونیان یونان و برخی هم منشأ و خاستگاه آن را عقاید برهمایی و بودایی هند یا مسیحیّت و مانویّت دانسته­اند.

  اما تصوف در اسلام اگر نگوییم پیدایش آن ریشه سیاسی داشته ولی یقیناً رشد و ترویج آن ریشه در جاه­طلبی حاکمان جائر دارد. سیاست دستگاه حکومت جور اموی و به ویژه حکومت عباسی اقتضاء می­کرد تا در مقابل سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که همان عرفان واقعی است، سلوکی به ظاهر معنوی قرار دهند تا مردم را از مسیر و صراط مستقیم خاندان رسالت که تنها راه رسیدن به خداست، منصرف سازند. به عبارتی دستگاه حاکم، همان طور که با ترجمه و رواج کتب فلسفه یونان، مبارزه­ای علمی با معارف و اعتقادات ائمه علیهم­السلام آغاز کردند و نیز با ساختن مذاهب فقهی چون حنفی، مالکی و امثال آن، نبردی فقهی با فقه اهل بیت علیهم­السلام درانداختند، با ترویج تصوف، دست به نوعی مبارزه معنوی با سیره و سلوک عترت پیامبر(ص) زدند،مبارزه­ای با نتیجه بیشتر و مؤونه کمتر. لذا می­بینیم اولین مکتب تصوف در اسلام، در بغداد استقرار یافت یعنی در مرکز حکومت بنی­عباس!

 حسن بصری ( 110-53 هجری )از صوفیان اولیه در اسلام است . او خود ساکن عراق بود و بعد از او در قرن دوم و سوم هجری تصوف در جهان اسلام با حمایت حاکمان عباسی گسترش و رواج فراوانی یافت.

 در قرن سوم ، مرحله جدیدی از سیر تبلیغ و ترویج تصوف شروع شد. کسانی مانند سفیان ثوری کوفی، رابعۀ عدویه، ابوهاشم صوفی کوفی و بالأخره جنید، شیخ مشایخ صوفیه و رئیس مکتب بغداد، همه محصول این حمایت­ها هستند. برخی از این صوفیان، عرب، و بسیاری دیگر، مانند خود جنید، ابوالحسین نوری و معروف‌ترین شاگرد جنید، حسین بن منصور حلاج، از ایرانیان بودند.

هم‌زمان با استقرار مکتب بغداد، دومین مکتب مهم تصوف در خراسان شکل گرفت و در آن دیار برخی از بزرگ‌ترین شخصیت­های دوران اول تاریخ تصوف مانند شقیق بلخی، ابراهیم ادهم بلخی و بزرگ‌ترینِ آنان، یعنی بایزید بسطامی، به ظهور رسیدند. این مکتب، شخصیت­های دیگری نیز چون ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی و عین‌القضاة دارد که نه تنها تأثیر عمیقی بر تاریخ تصوف داشتند، بلکه  بر شعر و ادب فارسی نیز تأثیر بسزایی گذاشتند. به طور کلی صوفیان از قرن چهارم به بعد بیش از پیش به نوشتن رساله و کتاب رغبت نشان دادند. در نیمه دوم قرن سوم، مشایخ بغداد، مانند جنید بغدادی و خرّاز و نوری، آراء و اندیشه‌های خود را  فقط به ‌صورت رساله‌های کوتاه می‌نوشتند اما از اواسط قرن چهارم به بعد آثار جامع­تری در تصوف پدید آمد که شامل کتاب­ها و رساله­های جامع یا  مجموعه­های اشعاری می­شد که صوفیان، آراء و عقاید صوفیانه خود را در آن­ بیان می­کردند. کتاب­هایی مانند کیمیای سعادت(ابوحامد غزالی) و عوارف المعارف(شهاب الدین عمر سهروردی) و یا آثار منظوم سنایی، عطار، خیام و خصوصاً مولوی از جمله این آثار است.

خصیصه مشترک همه صوفیان، بنا بر حکمت پیدایش آن­ها، مخالفت آشکار و پنهان با سیره و روش و معارف اهل بیت عصمت و طهارت بود. به عنوان مثال در این حکایتی که از سفیان ثوری نقل شده دقت بفرمایید:« سفیان در زمان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام زندگی می کرد و بارها مشغول مجادله با آن بزرگواران می­شد. در کافی نقل شده که سفیان روزی خدمت امام صادق علیه­السلام رسید در حالی که آن حضرت سوار مرکب شده بود و عزم رفتن جایی را داشت. سفیان گفت: آن خطبه­ای را که رسول خدا در مسجد خیف فرمودند برای من بیان کن. حضرت فرمود: به من مهلت بده تا پی کار و حاجت خود بروم وقتی برگردم آن را برای تو بگویم. سفیان قبول نکرد و اصرار کرد و حضرت را قسم داد. حضرت پیاده شدند قلم و دواتی آوردند و فرمود: بنویس. سفیان خطبه را نوشت و از محضر امام صادق دور شد. در بین راه مطالعه کرد حدیث را، و چون به جمله «والنصیحة لائمة المسلمین» رسید، تفکری کرد و فهمید که مراد، امیرالمومنین علیه­السلام است. همان موقع کاغذ را پاره کرد و به رفیق همراهش گفت: که این حدیث را پنهان کن و با کسی حرفی نزن.»

مشی و مذهب صوفیان در هر زمان یا مکان تابع خصوصیات اخلاقی، فکری و معنوی شیخ بزرگی بود که در آن شهر زندگی می‌کرد. مشایخ صوفیه عموماً اهل تسنّن بودند ولی از مذهب فقهی واحدی پیروی نمی‌کردند. محمد بن منوّر در کتاب اسرارالتوحید می­گوید که صوفیان بعد از شافعی، همه خود را به مذهب شافعی نسبت داده‌اند، ولی فقط این نیست. بله صوفیان نیشابور در قرن پنجم و ششم بر مذهب شافعی بودند، ولی صوفیان شهرهای دیگر مذاهب دیگری داشتند. در عقاید صوفیانه و روش­های سیر و سلوک نیز با یکدیگر اختلاف داشتند. به‌طور کلی، جدا بودن مشایخ شهرها از یکدیگر و اختلاف نظر ایشان در باره بعضی مسائل کلامی و اعتقادی و هم‌چنین روشهای تربیتی و آدابی که هریک به مریدان خود می‌آموختند، موجب می‌شد که مکتب باطنی یا تصوف یک شهر با شهر دیگر تفاوت­هایی پیدا کند و فِرَق و سلسله­های زیاد و مختلفی در عالم تصوف پیدا شود.

خلاصه این که، بحث درباره تصوف بسیار است. مقصود ما از بیان این مقدمه این است که بعد از آشنایی اجمالی با تصوف ببینیم آن چه امروز به عنوان "عرفان اسلامی" رایج است آیا واقعاً عرفانی است که می­تواند منسوب به اسلام شود با همان معیاری که گفته شد (که باید مأخوذ از ائمه معصومین علیهم­السلام باشد)؟ یا نه، این هم همان تصوف است منتهی تصوفی تعدیل شده که فقط اسم عرفان را روی آن گذاشته­اند برای این که سر ما را کلاه بگذارند و در واقع این هم یکی از مصادیق" يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ" می­باشد.

 

(نقل از عین الحیاة)http://nabaa.blogfa.com/post-118.aspx

 


موضوعات مرتبط: عرفان - تصوف,
برچسب‌ها: ,,,