
بعد از بيان احكامى كه مربوط به انفاق در راه خدا و همچنين مساله رباخوارى بود(آیات 278 و279 و280 از سوره بقره ) در اين آيه كه طولانى ترين آيه قرآن است ، احكام و مقررات دقيقى براى امور تجارى و اقتصادى بيان كرده تا سرمايه ها هر چه بيشتر رشدِ طبيعى خود را پيدا كنند و بُن بست و اختلاف و نزاعى در ميان مردم رخ ندهد. در اين آيه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى و تنظیم قرار داد ها و اَسناد به ترتيب ذيل بيان شده است :
1 -در نخستين حكم مىفرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه بدهى مدت دارى ( به خاطر وام دادن يا معامله ) به يكديگر پيدا كنيد آن را بنويسيد (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي فَاکْتُبُوهُ). ضمنا از اين تعبير ، هم مساله مُجاز بودن قرض و وام روشن مىشود و هم تعيين مدت براى وامها. قابل توجه اينكه در آيه ، كلمه دَين به كار برده شده نه قرض ، زيرا قرض تنها در مبادله دو چيز كه مانند يكديگرند به كار مىرود ، مثل اينكه چيزى را وام مىگيرد كه بعدا همانند آن را برگرداند ولى دين هر گونه بدهكارى را شامل مىشود ، خواه از طريق قرض گرفتن باشد يا معاملات ديگر مانند اجاره و صلح و خريد و فروش ، كه يكى از طرفين چيزى را به ذمه بگيرد ، بنابر اين آيه موردبحث شامل عموم بدهى هايى مىشود كه در معاملات وجود دارد ، مانند سَلَف و نسيه ، در عين اينكه قرض را هم شامل مىشود ، و اينكه بعضى آن را مخصوص بَيع سَلَف دانسته اند كاملا بى دليل است هر چند ممكن است شان نزول آن بَيع سَلَف باشد .
2 و 3 - سپس براى اينكه جلب اطمينان بيشترى شود ، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفين سالم بماند ، مى افزايد : بايد نويسنده اى از روى عدالت ( سند بدهكارى را ) بنويسد ( وَ لْيَکْتُبْ بَيْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ ) . بنابر اين ، اين قرار داد بايد به وسيله شخص سومى تنظيم گردد و آن شخص عادل باشد. گر چه ظاهر اين جمله و جمله سابق اين است كه نوشتن چنين قراردادهائى واجب است زيرا امر دلالت بر وجوب دارد ، و به همين دليل بعضى از فقهاى اهل سنت ، اين كار را واجب مىدانند ، ولى مشهور ميان بزرگان علماى شيعه و اهل سنت به خاطر دلائل ديگر ، استحباب آن است.(يا اينكه امر جنبه ارشادى و راهنمائى براى پيشگيرى از نزاع و درگيرى دارد ) از آيه بعد(آیه 283 سوره بقره) كه مىفرمايد : (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ) : اگر به يكديگر اطمينان داشته باشيد آن كس كه حقى بر گردن او است بايد به موقع حق را بپردازد ( گو اينكه نوشته اى در كار نباشد ) استفاده مىشود كه اين حكم مربوط به جايى است كه اطمينان كامل در بين نباشد و احتمال بروز اختلافاتى باشد . اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه عدالت در عبارت فوق ، وصفى براى كتابت است ، ولى از آن معلوم مىشود كه بايد نويسنده عادل باشد تا نوشتنش از روى عدالت صورت گيرد.
4 -كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد نبايد از نوشتن خوددارى كند و همانطور كه خدا به او تعليم داده است بايد بنويسد ( وَ لا يَأْبَ کاتِبٌ أَنْ يَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ) . يعنى به پاس اين موهبتى كه خدا به او داده نبايد از نوشتن قرارداد شانه خالى كند ، بلكه بايد طرفين معامله را در اين امر مهم كمك نمايد ( مخصوصا در محيط هائى مانند محيط نزول آيه كه افراد با سواد كم باشند).
جمله ( کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ) مطابق تفسير فوق ، براى تاكيد و تشويق بيشتر است ولى احتمال دارد كه اشاره به حكم ديگرى باشد ، و آن رعايت نهايت امانت در نوشتن است ، يعنى آن چنانكه خدا به او تعليم داده ، سند را دقيقا تنظيم نمايد.
آيا قبول دعوت براى تنظيم اسناد وجوب عينى دارد ؟ مسلما نه ، زيرا با انجام بعضى از ديگران ساقط مىشود ، به همين دليل بعضى از فُقهاء حكم به وجوب كفائى آن كرده اند ولى بسيارى گفته اند كه اين كار نيز مستحب است و نوعى تَعاوُن بِالبِرّ وَ التَّقوىَ ( كمك در انجام نيكىها ) محسوب مىشود ، و از جمله هاى آينده اين آيه نیز می توان شواهدی بر استحباب بدست آورد ، ولى به هر حال تا آنجا كه نظام جامعه اسلامى ايجاب مىكند ، اين كار واجب است ، و در فراسوى آن ، مستحب مىباشد .
آيا نويسنده مىتواند اجرتى بگيرد و هزينه دوات و كاغذ و قلم بر عهده كيست ؟ شايد بعضى تصور كرده اند همه اينها بر عهده كاتب است و حق اجرت را نيز ندارد ، ولى اين سخن صحيح نيست. زيرا گرفتن اجرت بر اين گونه واجبات اشكالى ندارد و هزينه ها نيز به كسى تعلق مىگيرد كه كار براى او انجام مىشود.
5 -و آن كس كه حق بر ذمه او است بايد املاء كند وبخواند و قرائت نماید (تا دیگری بنویسد) ( وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ). مسلّما يكى از طرفين معامله بايد صورت قرارداد را بگويد تا كاتب بنويسد اما كدام يك از طرفين ؟ آيه مىگويد : آن كس كه حق بر گردن او است بايد املاء كند ، اصولا هميشه امضاى اصلى در اسناد ، امضاى بدهكار است و هنگامى كه با املاى او انجام بگيرد ، جلو هر گونه انكارى را خواهد گرفت .
6 -بدهكار بايد از خدا به پرهيزد و چيزى را فروگذار نكند ( وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً).
7 -هر گاه كسى كه حق بر ذمه او است ( بدهكار ) سَفيه يا ( از نظر عقل ) ضعيف ( و مجنون ) باشد و يا ( به خاطر لال بودن ) توانائى بر املاء كردن ندارد ، بايد ولىّ او با رعایت عدالت املاء كند وبخواند و قرائت نماید (تا دیگری بنویسد)( فَإِنْ کانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ) . بنابر اين در مورد سه طايفه ، ولىّ بايد املاء و قرائت كند: 1- كسانى كه سفيه اند و نمىتوانند ضرر و نفع خويش را تشخيص دهند و امور مالى خويش را سر و سامان بخشند ( هر چند ديوانه نيستند ) 2- و كسانى كه از نظر فكرى ضعيف اند يا مانند كودكان كم سن و سال و پيران فرتوت و كم هوش يا ديوانه ها و افراد گنگ و لال 3- و يا كسانى كه توانايى املاء كردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.
از اين جمله ( فَإِنْ کانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ) احكام ديگرى نيز به طور ضمنى استفاده مىشود ، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفيهان و ضعيف العقلها و همچنين مساله جواز دخالت ولى در اين گونه امور .
8 -ولىّ نيز بايد در املاء و قرائت و اعتراف به بدهى كسانى كه تحت ولايت او هستند ، عدالت را رعايت كند ( بِالْعَدْلِ). نه چيزى بيش از حق آنها بگويد و نه به زيان آنها گام بردارد.
9 -سپس اضافه مىكند : علاوه بر اين ، دو شاهد بگيريد ( وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ).
10 و 11 - اين دو شاهد بايد از مردان شما باشند (مِنْ رِجالِکُمْ). يعنى هم بالغ ، هم مسلمان باشند ( تعبير به (رِجالِ) ، بالغ بودن را مىرساند و اضافه كردن آن به ضمير(کُمْ) اسلام را ، زيرا مخاطب در اينجا گروه مسلمين است).
12 -و اگر دو مرد نباشند كافى است يك مرد و دو زن شهادت دهند ( فَإِنْ لَمْ يَکُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ ).
13 -از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما باشند ( مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ ). از اين جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمينان بودن شهود ، استفاده مىشود كه در روايات اسلامى نيز به طور گسترده به آن اشاره شده است. ضمنا بعضى از اين تعبير استفاده كرده اند كه شاهد بايد متهم نباشد ( مانند كسى كه در آن دعوا منافع خاصى دارد).
14 -در صورتى كه شهود مركب از دو مرد باشند هر كدام مىتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى كه يك مرد و دو زن باشند ، بايد آن دو زن به اتفاق يكديگر اداء شهادت كنند تا اگر يكى انحرافى يافت ، ديگرى به او يادآورى كند ( أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري ) .
زيرا زنان به خاطر عواطف قوى ممكن است تحت تاثير واقع شوند ، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى يا جهات ديگر ، مسير صحيح را طى نكنند ، و لذا يكى ، ديگرى را يادآورى مىكند ، البته اين احتمال در باره مردان نيز هست ، ولى در حدى پايين تر و كمتر.
15 -يكى ديگر از احكام اين باب اين است كه هر گاه ، شهودرا ( براى تحمل شهادت ) دعوت كنند ، خود دارى ننمايند ( وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا ). بنابر اين تحمل شهادت به هنگام دعوت براى اين كار ، واجب است. اين احتمال نيز داده شده كه هم پذيرفتن دعوت براى تحمل شهادت ( ديدن واقعه ) لازم است ، و هم براى اداى شهادت.
16 -بدهى كم باشد يا زياد باید آن را نوشت چرا كه سلامت روابط اقتصادى كه مورد نظر اسلام است ايجاب مىكند كه در قراردادهاى مربوط به بدهكاريهاى كوچك نيز از نوشتن سند كوتاهى نشود ، و لذا در جمله بعد مىفرمايد : و از نوشتن ( بدهى ) كوچك يا بزرگى كه داراى مدت است ملول و خسته نشويد ( وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ کَبيراً إِلي أَجَلِهِ ) .
سپس مى افزايد : اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى شهادت مستقيم تر ، و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر است ( ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْني أَلاَّ تَرْتابُوا). در واقع اين جمله اشاره به فلسفه احكام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است ، مىگويد : تنظيم اسناد وقرارداد و دقت در آن از يك سو ضامن اجراى عدالت و از سوى ديگر ، موجب تقويت و اطمينان شهود به هنگام اداى شهادت و از سوى سوم مانع ايجاد بدبينى در ميان افراد جامعه مىشود . اين جمله به خوبى نشان مىدهد كه اسناد تنظيم شده مىتواند به عنوان شاهد و مدركى مورد توجه قضات قرار گيرد ، هر چند متاسفانه جمعى از فقهاء اعتناء چندانى به آن نكرده اند.
17 -سپس يك مورد را از اين حكم استثناء كرده ، مىفرمايد : مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه ( جنس و قيمت را ) در ميان خود دست به دست كنيد ، در آن صورت گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد ( إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَکُمْ فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها). (تِجارَةً حاضِرَةً ) به معنى معامله نقد است ، و جمله(تُديرُونَها بَيْنَکُمْ ) ( در ميان خود دست به دست بگردانيد ) تاكيدى بر نقد بودن معامله است .
ضمنا از كلمه ( فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ ) ( مانعى ندارد ) استفاده مىشود كه در صورت معامله نقدى هم اگر سندى تنظيم كنند بجا است ، زيرا بسيار مىشود كه در معاملات نقدى نيز كشمكش هائى در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن يا مسائل مربوط به خيارات پيدا مىشود كه اگر سند كتبى در ميان باشد به آنها پايان مىدهد.
18 -در معامله نقدى گر چه تنظيم سند و نوشتن آن لازم نيست ، ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است ، زيرا جلوى اختلافات احتمالى آينده را مى گيرد لذا مىفرمايد : هنگامى كه خريد و فروش ( نقدى ) مىكنيد ، شاهد بگيريد ( وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ). اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدى باشد يا نسيه ، و به هر حال فقهاى شيعه و اهل سنت - جز گروه اندكى - اين دستور را يك امر استحبابى مىدانند نه وجوبى - در آيه بعد نيز شاهدى بر اين مساله وجود دارد. و مسلم است كه معاملات بسيار كوچك روزانه ، ( مثل خريدن نان و غذا و مانند آن ) را شامل نمىشود.
19 -در آخرين حكمى كه در اين آيه ذكر شده ، مىفرمايد : هيچگاه نبايد نويسنده سند و شهود ( به خاطر بيان حق و عدالت ) مورد ضرر و آزار قرار گيرند ( وَ لا يُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ ) . كه اگر چنين كنيد از فرمان خدا خارج شديد ( وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ).
و به اين ترتيب قرآن به كاتبان و شاهدان ، مصونيت و امنيت مىدهد ، و مؤكدا از مردم مىخواهد كه متعرض اين اقامه كنندگان حق و عدالت نشوند. از آنچه گفتيم روشن شد كه جمله (وَ لا يُضَارَّ )به صورت فعل مجهول است يعنى اين گروه نبايد آزار ببينند ، نه اينكه به صورت فعل معلوم باشد به معنى نبايد تحريف كنند و آزار دهند - كه جمعى از مفسران ذكر كرده اند - زيرا اين حكم در آغاز همين آيه آمده است و نيازى به تكرار ندارد .
و در پايان آيه بعد از ذكر آن همه احكام ، مردم را دعوت به تقوا و پرهيزكارى و اطاعت فرمان خدا مىكند ( وَ اتَّقُوا اللَّهَ). و سپس يادآورى مىنمايد كه خداوند آنچه مورد نياز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعليم مىدهد ( وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ). و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خير و صلاح آنان است براى آنها مقرر مىدارد ( وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ. ).
نكته ها:
1 -احكام دقيقى كه دراين آيه در مورد تنظيم سند ، براى معاملات ذكر شده است ، آن هم با ذكر جزئيات در تمام مراحل ، در طولانى ترين آيه قرآن مجيد ، بيانگر توجه عميقى است كه قرآن ، نسبت به امور اقتصادى مسلمين و نظم كار آنها دارد ، مخصوصا با توجه به اينكه اين كتاب آسمانى در جامعه عقب مانده اى نازل گشت كه حتى سواد خواندن و نوشتن در آن ، بسيار كم بود و حتى آورنده اين قرآن ، درسى نخوانده بود و به مكتب نرفته بود ، و اين خود دليلى است بر عظمت قرآن از يك سو ، و اهميت نظام اقتصادى مسلمين از سوى ديگر. على بن ابراهيم در تفسير معروفش مىگويد : در خبر آمده است كه در سوره بقره پانصد حكم اسلامى است و در اين آيه پانزده حكم به خصوص وارد شده است .
همانگونه كه ديديم تعداد احكام اين آيه به نوزده حكم مىرسد بلكه اگر احكام ضمنى آن را نيز در نظر بگيريم ، عدد بيش از اين خواهد بود تا آنجا كه فاضل مقداد در كنز العرفان بيست و يك حكم به اضافه فروع متعدد ديگرى از آن استفاده كرده ، بنابر اين سخن مذكور كه تعداد احكام اين آيه را پانزده شمرده ، به خاطر ادغام كردن بعضى از آنها در يكديگر است.
2 -جمله هاى ( وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ) گر چه به صورت جمله هاى مستقل عطف بر يكديگر آمده است ولى قرار گرفتن آنها در كنار يكديگر نشانه اى از پيوند ميان آن دو است ، و مفهوم آن اين است كه تقوا و پرهيزكارى و خدا پرستى اثرعميقى در آگاهى و روشن بينى و فزونى علم و دانش دارد ، آرى هنگامى كه قلب انسان به وسيله تقوا صيقل يابد ، همچون آيينه ، حقايق را روشن مىسازد ، اين معنى كاملا جنبه منطقى دارد زيرا صفات زشت و اعمال ناپاك حجابهائى بر فكر انسان مى اندازد و به او اجازه نمىدهد چهره حقيقت را آن چنان كه هست ببيند ( دل که آیینه صافی است غباری دارد و غبار وحجاب دل مانع دیدن حقایق است و با تقوی و پرهیزکاری و دوری از گناهان ، دل ها از غبار معاصی پاک وصاف می شوندو حقایق روشن می گردند) ، هنگامى كه به وسيله تقوا حجابها كنار رفت ، چهره حق آشكار مىشود. سعدی علیه الرحمه در کتاب بوستانش در این باره چنین گوید:
حقيقت سرائى است آراسته هوى و هوس گِرد برخاسته
نبينى كه جائى كه برخاست گِرد نبيند نظر گر چه بينا است مرد
ولى پاره اى از صوفيان جاهل از اين معنى سوء استفاده كرده و آن را دليل بر ترك تحصيل علوم رسمى گرفته اند. در حالى كه چنين سخنى مخالف با بسيارى از آيات قرآن و روايات مسلم اسلامى است. حق اين است كه قسمتى از علوم را از طريق تعليم و تعلُّم رسمى بايد فرا گرفت و بخش ديگرى از علوم الهى را از طريق صفاى دل و شستشوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت ، و اين همان نورى است كه خداوند در دل هر كسكه بخواهد و لايق ببيند مىاندازد : أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ علم، نورى است كه خداوند به قلب هر كس كه بخواهد مى افكند.
(مصباح الشريعة، ص 16. نيز ر.ك: منيةالمريد، ص 148و 167؛ بحارالانوار، ج 1، ص 224؛ مشكاةالانوار، ص325.)
تفسير نمونه ج : 2ص :383.
***تنظیم واصلاح و اضافات : توسط استاد سیداصغر سعادت میرقدیم