***نسیم معرفت***
به گزارش خبرنگار وسائل، حجت الاسلام مُحسِن صَبُوری فیروزآبادی مسئول ترویج پژوهش های فقهی نوپدید حوزه های علمیه طی یادداشتی که در اختیار ما قرار داده، به تبیین ابعاد فقهی بحث استکبارستیزی پرداخته است؛ متن کامل این یادداشت را در ادامه میخوانید:مساله استکبار ستیزی بحثی مهم و حیاتی است که علیرغم اهمیت و جایگاه آن در میان مَبانی انقلاب اسلامی، مَعَ الوَصف به ابعاد فقهی و کلامی آن آنچنان که سزاوار است پرداخته نشده است. اهمیت این مساله تا حدی است که در اصل 152 قانون اساسی که مربوط می شود به مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، چنین آمده است: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه جویی و سلطه پذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر و روابط صلح آمیز متقابل با دُوَل غیرمُحارِب اُستوار است».در واقع باید گفت، مساله استکبارستیزی پیش از آنکه یک مساله فقهی باشد، یک موضوع کلامی و عقیدتی است و چنانکه در ادامه خواهیم گفت، مباحث فقهی این مساله نیز مبتنی بر مبنای کلامی آن می باشند. توضیح مطلب اینکه در علم کلام و در بحث توحید، گفته می شود که توحید اقسامی دارد: توحید در پرستش، توحید در ربوبیت، توحید در خالقیت و... در این میان، دو قسم دیگر از توحید نیز وجود دارد که می توان از این دو به عنوان مبنای کلامی استکبارستیزی یاد کرد؛ یکی توحید در تشریع و دیگری توحید در اطاعت که در اینجا اجمالا به تبیین مفاد این دو اصل می پردازیم.
معنای توحید در تشریع این است که انسان ـ به عنوان مخلوق و مملوک پروردگار مُتعال ـ مُوظّف است که تنها از قانون الهی تبعیت نموده و از پیروی قوانین خودساخته بشر ـ که در مقابل قوانین الهی قرار دارد ـ پرهیز نماید. در واقع این مقتضای رُبوبیّت و لطف پروردگار متعال است که اراده نموده است تا سعادت بشر را در پرتو عمل به قوانین دقیق، همه گیر و مصلحت آمیز خود تضمین نماید. لذا با توجه به اهمیت توحید در تشریع و جایگاه آن در سعادت انسان، قرآن کریم در موارد متعدد به این مساله اشاره نموده است: به عنوان نمونه در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که به لزوم مبنا قرار دادن کتاب آسمانی و قوانین آن در زندگانی بشر، اشاره دارد. مانند آیه کریمه «وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[1] این آیه شریفه به روشنی بر لزوم عمل نمودن اهل کتاب بر اساس احکام و قوانین موجود در انجیل تاکید نموده و تخلّف از آن را موجب فسق و خروج از دایره تدیّن می شمارد.
و یا می توان به آیه 44 از سوره مُبارکه مائده اشاره نمود:«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»[2] این آیه شریفه علاوه بر لزوم عمل نمودن یهود به احکام و قوانین موجود در کتاب آسمانی، متضمن نکات برجسته دیگری نیز هست: اولا اینکه راز لزوم تَبعیّت از کتاب خدا را در محتویات آن می داند. محتوایی که موجب هدایت و حرکت به سوی نور و نجات از ظلمات و تاریکی هایی است که تبعیت از طاغوت ها برای انسان به ارمغان می آورند. البته نظیر این معنا در آیت الکرسی نیز وجود دارد. آنجا که پذیرش ولایت الهی و تبعیت از الله را موجب حرکت به سمت نور و هدایت می داند؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» در مقابل نیز تَبَعیّت از طاغوت را موجب گرفتاری در ظلمات و پلیدی ها می شمرد؛ «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»[3] در واقع از منظر قرآن کریم، همواره دو راه در برابر انسان وجود دارد: پذیرش ولایت و سرپرستی خداوند که موجب هدایت و سعادت است. و غیر از این، هر مسیر دیگری، مسیر ظُلُمات و تاریکی هاست؛ ظلمت شهوات، ظلمت بی عدالتی و... که ولایت و سرپرستی این مسیرها با طاغوت ها است. در روایت ابوبصیر از وجود مقدس امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) نقل شده که فرمودند:«اَلْحُكْمُ حُكْمَانِ حُكْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُكْمُ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» یعنی: یعنی هر حکم و قانونی در این عالَم، یا حکم و قانون خداست و اِلّا حکم اهل جاهلیت است.
نکته مهم دیگری که در این آیه به صراحت بیان شده است این است که پیاده نمودن احکام الهی، تنها اختصاص به انبیاء الهی و اوصیاء آنها نداشته و عالمان دین نیز در زمان خود، نسبت به حاکم نمودن قوانین الهی در جامعه وظیفه دارند. چراکه در این آیه کریمه، دو واژه «الربانیون» و «الاحبار» عطف به «النبیون» شده اند. امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) در تفسیر این آیه و تبیین معنای « رَبَّانِيُّون» و «أَحْبار» می فرمایند: «...فَهَذِهِ الْأَئِمَّةُ دُونَ الْأَنْبِيَاءِ الَّذِينَ يُرَبُّونَ النَّاسَ بِعِلْمِهِمْ وَ أَمَّا الْأَحْبَارُ فَهُمُ الْعُلَمَاءُ دُونَ الرَّبَّانِيِّين» یعنی: مقصود از رَبّانِیُّون، ائمه (عَلَیهِمُ السَّلامُ) هستند که با علم خود به تربیت مردم می پردازند. و اما مقصود از احبار، عالمان دین هستند. [4]
و اما آخرین مطلبی که در این آیه شریفه مورد اشاره قرار گرفته است، مساله ملازمه میان روی گردانی از احکام الهی و کفر و بی ایمانی است. لذا می فرماید: «مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» یعنی: کسانی که بر اساس قانون خدا حکم نکنند و به سَمت تبعیّت از قوانین غیرالهی بروند، کافر و بی ایمان هستند. البته همان گونه که عرض شد، این کفر، کفر نسبت به توحید در تشریع است نه کفر درخالقیت، رُبُوبیّت و یا پرستش.
و اما مقصود از توحید در اطاعت این است که انسان باید تنها مُطیع اوامر پرودگار باشد و از او تَبَعِیّت نماید. چراکه تنها اوست که خالق انسان بوده و تکویناََ مالک اوست و بواسطه این مالکیت حق دارد که به مملوک خود امر و نهی نماید. اما دیگران چنین حقّی نسبت به انسان ندارند و فرمان راندن آنها بر بشر، ظلم به او محسوب می شود زیرا هیچ جهت تکوینی و یا اعتباری وجود ندارد که برای آنها حق حاکمیت و فرمانروایی به دنبال داشته باشد. و لذا در قرآن کریم، از تبعیت غیرالله و کسی که اذن حاکمیت و فرمانروایی از طرف خداوند ندارد، تعبیر به شرک شده است که طبیعتا مقصود از شرک در این موارد، شرک در اطاعت و تَبعیّت است. به عنوان نمونه می توان به آیه کریمه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»[5] اشاره نمود. سُؤالی که در اینجا مطرح است این است که این چه نوع از شرک است که قرآن کریم می فرماید: اکثر مردم در کنار ایمان، گرفتار این شرک هستند؟ بدیهی است که شرک در خالقیت، شرک در پرستش و مانند اینها مقصود نیست زیرا اینها با ایمان به خدا قابل جمع نیستند. بلکه مقصود آیه ، شرک در اطاعت و تبعیت است که معمولا عموم انسان ها گرفتار آن هستند. امیرالمومنین (عَلَیهِ السَّلامُ) در روایتی مفصّل و در مقام تبیین اقسام شرک می فرمایند: «...الْوَجْهُ الثَّانِي مِنَ الشِّرْكِ فَهُوَ شِرْكُ الْأَعْمَالِ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ أَلَا إِنَّهُمْ لَمْ يَصُومُوا لَهُمْ وَ لَمْ يُصَلُّوا وَ لَكِنَّهُمْ أَمَرُوهُمْ وَ نَهَوْهُمْ فَأَطَاعُوهُمْ وَ قَدْ حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلَالًا وَ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ فَهَذَا شِرْكُ الْأَعْمَالِ وَ الطَّاعَات...»[6] یعنی: نوع دوم از شرک، شرکی است که در رفتارهای انسان تَبَلوُر پیدا می کند و عبارت است از شرک در رفتار و اطاعت. در ادامه، امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به همین آیه کریمه مورد بحث و یک آیه دیگر استشهاد می کنند. در آیه دوم، آمده است که اهل کتاب، اَحبار و رُهبان خود را رَبّ قرار داده اند. امام (عَلَیهِ السَّلامُ) می فرمایند: رَبّ قرار دادن اینها به این نحو نبوده که اهل کتاب، برای اَحبار و رُهبان نماز بخوانند یا در مقابل آنها سجده کنند! بلکه در اینجا قرآن کریم، از تَبعیّت و اطاعت از کسانی که ماذون در حاکمیت نیستند، تعبیر به رَبّ قرار دادن نموده است. البته همانگونه که در آیه کریمه «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ ... وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ» گفته شد، رَبّانِیّون و اَحبار، اذن در حاکمیت دارند لکن به شرط اینکه بنا داشته باشند که احکام خدا را بیان کنند نه آن زمان که به سمت تحریف و تشریع بروند. لذا در ادامه آیه فرمود: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ»[7] یعنی: جهت اینکه خداوند متعال به عالمان دینی، حقّ حاکمیت داده است این است که آنها نسبت به کتاب خدا، استحفاظ دارند و بنا دارند که احکام خدا را پیاده کنند و اِلّا مانند بقیه مردم هستند و فِی نَفسِه، حقّ حکم راندن ندارند.
علاوه بر روایت فوق روایت دیگری نیز در کافی شریف از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) نقل شده که در تفسیر آیه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»[8] می فرمایند: مقصود از شرک در این آیه، شرک در عبادت و پرستش نیست بلکه مقصود آیه، شرک در طاعت و تَبعیّت است: «...فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ قَالَ شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَة»[9] آیه دیگری که دلات بر توحید در اطاعت دارد آیه 121 از سوره مبارکه اَنعام است؛ «وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ»[10] در این آیه کریمه، ابتدا یک حکم شرعی بیان شده است که عبارت است از حرمت تَناوُل از ذَبیحه ای که بر آن، نام خدا برده نشده است. سپس می فرماید: شیاطین مطالبی را به اولیاء خود القاء می کنند تا آنها با بیان آن مطالب، شما را از تَبعیّت حکم خدا منصرف نمایند. البته همیشه اینگونه بوده و هست که اولیاء شیطان به دنبال این هستند که با وارد نمودن شُبُهاتِ نظری و عملی، اعتقاد مردم را نسبت به احکام خدا سُست نمایند. بعد آیه کریمه،یک نکته پایانی بیان می دارد که محل بحث ما است؛ می فرماید: اگر شما در این مساله از خدا تبعیت نکرده و تابع اولیاء شیطان بشوید، در این صورت، مشرک خواهید بود. طبیعی است که در اینجا نیز، مقصود از شرک، شرک در پرستش و مانند آن نیست. زیرا صِرف ترک یک حکم شرعی، موجب شرک نمی شود و نهایتا فسق شمرده می شود نه شرک : «وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ». بلکه در اینجا نیز مقصود، شرک در اطاعت است و برای همین است که آیه نمی فرماید که اگر از این نوع ذَبیحه تَناوُل کنید، مشرک خواهید بود. بلکه می فرماید : «وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ» اگر در این مساله از آنها اطاعت کنید، مشرک هستید. در واقع مشرک بودن مترتب شده است بر اطاعت از کفار نه خوردن از گوشت حیوانی که بدون شرایط ذبح شده است. لذا مرحوم فیض در تفسیر گرانسنگِ صافی در تبیین این فقره می فرمایند: وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ في استحلال ما حرّم، إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ. فانّ من ترك طاعة اللَّه إلى طاعة غيره و اتبعه في دينه فقد أشرك باللَّهِ [11]
آیه دیگر، آیه 25 و 26 از سوره محمد خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است: «إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُم. ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ في بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُم»[12] در این آیه کریمه، خداوند متعال از کسانی یاد می کند که - بعد از آشنایی با راه هدایت و قرار گرفتن در مسیر الهی- مجددا به عقب برگشته و ایمان خود را از دست داده اند. در ادامه، آیه کریمه دو نکته مهم درباره این افراد بیان می دارد: نکته اول اینکه عامل ارتداد اینها، مغلوب شدن در برابر تسویل و جلوه گری شیطان است که سعی دارد تا در مقابل صراط مستقیم بندگی و تَبعیّت از احکام الهی، مسیر طاغوت ها- که همان مسیر شهوات و ظلمات است- را در نظر انسان ها دلپسند و متبوع جلوه دهد. در واقع این فقره نظیر همان فقره «وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ» در آیه قبل است. نکته دومی که این آیه کریمه به آن اشاره دارد این است که دلیل متصف نمودن این افراد به ارتداد و کفر در این فقره این است که آنها بنا دارند- و در نهان نیز وعده داده اند - که در برخی امور، تابع و مطیع کفار و دشمنان حق باشند: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ في بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُم» و این همان شرک در اطاعت و تَبعیّت است.
تا اینجا، مُفاد توحید در تشریع و توحید در اطاعت مورد بررسی قرار گرفت. اگر بخواهیم مُفاد این دو شاخه از توحید را اجمالا بیان کنیم باید بگوییم: نتیجه توحید در تشریع و توحید در اطاعت این می شود که انسان مُوظَّف است که تنها از حکم و قانون خدا تَبَعیّت نموده و تنها از فرامین الهی و کسانی که از طرف خداوند ماذون هستند، اطاعت نماید. در غیر این صورت، انسان دچار شرک در تشریع و اطاعت شده و از ایمان حقیقی فاصله می گیرد. همانگونه که در ابتدای بحث اشاره شد، این مبحث کلامی، پایه و مبنای بحث استکبارستیزی در اسلام است و مباحث فقهی این مساله نیز بر مبنای همین بحث کلامی طرح می شود. مثلا : ما در قواعد فقه سیاسی ، قاعده ای داریم تحت عنوان «قاعده شُمول عِبادةِ الله» که مبنای آن همین توحید در تشریع و توحید دراطاعت است. بر اساس این قاعده، عبادت و عُبودیّت، تمامی عرصه های زندگی انسان را شامل شده و قلمرو دین را در تمامی ابعاد زندگی بشر گسترش می دهد. در نتیجه، انسان باید در تمامی امور فردی، اجتماعی، سیاسی و... تابع قوانین الهی بوده و در عرصه عمل نیز تنها از کسانی تَبعیّت کند که از جانب پروردگار متعال ماذون در حاکمیت هستند. که بر اساس اَدلّه، این اذن، تنها برای انبیاء، اوصیاء و عالمان دینی صادر شده است؛ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ». اساسا باید توجه داشت که ماده «عَبَدَ، يَعْبُدُ ، عِبادَةََ وَ عُبُودِیَّةََ» : در اصل به معنای خضوع و انقیاد می باشد. و بر خلاف تصور عموم، پرستش تنها یکی از مصادیق معنای این واژه است و مصداق دیگر آن عبارت است از اطاعت و تَبَعِیّت. فَیُّومی در مِصباحُ المُنیر می گوید: «عَبَدْتُ اللَّهَ : أَعْبُدُهُ عِبَادَةً وَ هِىَ الانقِيَادُ وَ الخُضُوعُ[13] جَوهَری در صِحاح می گوید: «وَ العِبادةُ : اَلطّاعَةُ»[14] اِبن مَنظُور نیز در لِسانُ العَرَب عین جمله مذکور را آورده است.[15] لذا در قرآن کریم مکررا این واژه در معنای اطاعت و تَبعیّت به کار رفته است؛ مثلا در آیه کریمه «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»[16] که از تَبَعِیَّت شیطان تعبیر به عبادت شده است. نظیر همین استعمال را قرآن کریم در رابطه با اطاعت طاغوت دارد: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى..»ِ[17] لذا «قاعده شُمول عِبادةِ الله» می خواهد بگوید که عبادت و عُبُودیّت که به عنوان هدف خلقت انسان مطرح شده، تنها به معنای پرستش نیست بلکه به معنای اطاعت از پروردگار متعال در همه عرصه های زندگی است. در نتیجه، این قاعده فقهی، عموم مباحث فقه سیاسی ـ اعمّ از مَباحِث مربوط به مشروعیت و ساختار حکومت، مَباحِث سیاست داخلی و مَباحِث سیاست خارجی ـ را به صورت گسترده تحت تاثیر قرار می دهد؛ به عنوان نمونه در عرصه مشروعیت، این قاعده، مشروعیت حکومت های غیرالهی را با چالش اساسی مواجه می کند و بر این اساس، تنها نوع مشروع از حکومت، حکومت اسلامی با محوریت معصوم (عَلَیهِ السَّلامُ) و یا نائب عام ایشان خواهد بود و تبعیت از طاغوت ـ یعنی: کسی که اذن در حکومت ندارد ـ حرام بلکه شرک عملی و منافی عبادة الله محسوب می گردد. در عرصه سیاست داخلی نیز، عموم مباحث مربوط به قانون گذاری، اجرا و نظارت به شدت تحت تاثیر این قاعده قرار می گیرند که تفصیل اینها باید در جای خود مطرح شود.
و اما در بخش سیاست خارجی، این قاعده دو نتیجه فقهی مهم به دنبال دارد: نتیجه اول عبارت است از عدم جواز تبعیت و تمکین نسبت به آن دسته از قوانین و مُعاهَدات بین المللی که با احکام اسلامی تضاد و تنافی دارند. نتیجه دیگری که این قاعده فقهی، در سیاست خارجی به دنبال دارد این است که بر اساس این قاعده، اطاعت نمودن از فرامین قدرت های خارجی، حرام و موجب شرک در اطاعت خواهد بود. لذا بر این اساس، هر نوع تعامل با کشورهای دیگر، باید از موضع برابر و بدون هر گونه اطاعت پذیری باشد. حال اگر در میان نظام های سیاسی موجود در جهان، نظامی وجود داشته باشد [همانند نظام استکباری آمریکای جنایتکار] که جهان را به مثابه یک دهکده ای تصویر می کند که هم قانون آن دهکده را او مشخص می کند و هم خودش را کدخدای این دهکده جهانی می داند که بقیه موظف با اطاعت محض در برابر او هستند، بدیهی است که چنین نظامی دقیقا در نقطه مقابل حکومت اَلله و توحید در تشریع و اطاعت قرار دارد. یعنی: خداوند می فرماید تنها باید از قانون من تَبعیّت کنید و تنها باید از من اطاعت کنید، در طرف مقابل، این نظام مستکبر می گوید باید مطیع اوامر و قانون من باشید و فریاد «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» سر می دهد؛ البته او با پرستش ما کار ندارد اما در عرصه تشریع و اطاعت، ادعای خدایی دارد. برای همین سرکشی فوق العاده است، که قرآن کریم، از اینها تعبیر به طاغوت می کند. طاغُوت بر وزن فاعُول است و فاعُول از صیغه های مُبالَغَه به شمار می رود، لذا طاغُوت یعنی: کسی که به شدت از حدّ خود تجاوز می کند. حال سُؤال این است که آیا اسلام به ما اجازه می دهد که قوانین انسان ساز و جامعه ساز الهی را وانهاده و تابع قوانین ضدّ الهی و ضد بشری اینها بشویم؟ آیا قرآن کریم به ما اجازه می دهد که اطاعت از خدا، رسول و اُولِی الأَمر – که حافظ احکام الهی هستند- را وانهاده و از طاغوت ها تَبعیّت کنیم؟ همانگونه که در خلال بحث اشاره شد، قرآن کریم، حتی اطاعت از اینها را در یک حکم خاص- مثل: مَساله ذِبح- جایز نمی شمرد و آن را موجب شرک عملی می داند. حال آیا قرآن کریم به ما اجازه می دهد که در ابعاد کلان زندگانی همچون: اقتصاد، فرهنگ، سیاست و.. از نظامات آلوده و شرک آمیز اینها تَبعیّت کنیم؟ اهمیت این مساله تا حدّی است که همه انبیاء الهی با وجود تفاوتهایی که در احکام و شریعت آنها وجود دارد، اما همگی، دو مساله مهم را سرلوحه تبلیغ خود قرار می دادند: یکی عُبُودیّت و دیگری پرهیز از تَبَعیّت طاغوت. قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» [18] لذا بر اساس این آیه شریفه و اَدِلَّه دیگر، در فقه سیاسی، قاعده دیگری شکل می گیرد تحت عنوان «قاعده وُجُوب نَفی الطّاغُوت وَ الکُفر بِها» که این قاعده هر گونه تَبعیّت از طاغوت را ممنوع می شمارد. بلکه واجب می داند که مُؤمنان در حد امکان خود، به نفی و ردّ طاغوت بپردازند. «...وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»[19] البته اساس این قاعده، مبتنی بر همان «قاعده شُمول عِبادةِ الله» و توحید در تشریع و اطاعت است. لذا شیخ صَدُوق (ره) در ثَوابُ الأَعمال، مَعانِی الاَخبار و عِلَلُ الشَّرایع از وجود مقدس امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) نقل نموده اند که روزی عیسی بن مریم (عَلَیهِ السَّلامُ) به منطقه ای رسید که اهالی آن هلاک شده و در خانه ها و کوچه ها افتاده بودند. عیسی (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود: اینان [به یکباره] دچار عذاب الهی شده اند و اگر غیر از این بود، یکدیگر را دفن می نمودند. حَوارِیّون عرضه داشتند: ای روح الله! با آنها سخن بگو! عیسی (ع) نیز آنها را ندا داد. پس یکی از آنها به سخن در آمده و عرضه داشت: لبیک ای روح الله! عیسی (ع) پرسید: ماجرای شما چیست؟ عرضه داشت: ما صبحگاهان در سلامت بودیم و به ناگاه در شامگاه گرفتار عذاب شدیم.... عیسی (ع) پرسید: چه چیز موجب عذاب شما شد؟ عرضه داشت: «حُبُّ الدُّنيا وَ عِبادَةُ الطّاغُوتِ».... عیسی (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود: چگونه مرتکب عبادت طاغوت شدید؟ پاسخ داد: «كانُوا إِذا أَمَرُونا أَطَعناهُم» یعنی: آنگاه که طواغیت ما را امر می کردند، از آنها اطاعت می نمودیم...» [20] در اینجا علامه مجلسی (ره) کلام متینی از شیخ بهایی (ره) در توضیح این حدیث شریف نقل نموده اند که نقل آن در اینجا بسیار مناسب است. ایشان می فرمایند: « شاید در بدو نظرچنین به نظر برسد که آنچه در این روایت شریف آمده - مبنی بر اینکه اطاعت از اهل معصیت، عبادت آنها محسوب می شود-، به نوعی مَجاز گویی است نه استعمال حقیقی. اما چنین نیست و استعمال عبادت در مورد تَبعیّت از اهل معصیت، استعمال حقیقی است چرا که همانا عبادت، چیزی نیست جز خُضوع، گردن نهادن و فرمانبری. و به همین جهت است که خداوند مُتعال، تَبعیّت از هوای نفس را عبادت هَوا شمرده و در قرآن کریم می فرماید: «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» همچنین به همین جهت است که تَبعیّت از شیطان را عبادت او شمرده و می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ»[21] همچنین مرحوم سیّد شَرَفُ الدّین حسینی استرآبادی در تاویل الآیات از امام باقر (عَلَیهِ السَّلامُ) نقل می کند که فرمودند: «...وَ مَنْ أَطَاعَ جَبَّاراً فَقَدْ عَبَدَه» کسی که از یک جبار اطاعت کند، در واقع خود را بنده او ساخته است.[22]
قاعده فقهی دیگری که در رابطه با مساله استکبارستیزی وجود دارد، «قاعده نَفی سَبیل» است. این قاعده از قواعد فقهی مشهور در میان فُقَهاء است و حتی برخی از مُحقِّقان ادعای اجماع بر پذیرش آن نموده اند. عمده دلیل این قاعده، آیه کریمه «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لِلْكٰافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»[23] است که هر امری که موجب سلطه یافتن کفار بر مسلمانان گردد را منتفی و غیر مشروع می خواند. لذا فقیهان شیعه در هر مساله ای که احساس نموده اند مساله سلطه یافتن کافر بر مسلمان در میان است، با استناد به این قاعده، حکم به عدم جواز داده اند. به عبارت دیگر، فُقَهاء عظیمُ الشَّأن، این قاعده را حاکم بر بقیه احکام شمرده اند؛ مرحوم شیخ طوسی در کتاب اَلخِلاف می فرمایند : «إِذَا اشتَرَى كافِرُ عَبدا ََ مُسلِماََ، لايَنعَقِدُ الشِّراءُ، وَ لايَملِكُهُ الكافِرُ... دَليلُنا : قَولُهُ تَعالَى: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لِلْكٰافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (سوره نساء آیه 141) سپس به حاکم بودن این قاعده بر جمیع احکام اشاره نموده و می فرمایند: « وَ هذا عامُُّ فِي جَميعِ الأَحكامِ»[24] این قاعده و مَبانی کلامی آن، چنان در ذهن فقیهان شیعه استوار و پُر اهمیت است که حتی در مواردی که بوی سلطه کافر بر مسلمان استشمام می شود، به این قاعده تمسک نموده اند؛ مرحوم اِبن فَهد حِلّی در رابطه با وکیل شدن یک کافر برای یک مسلمانی که علیه مسلمان دیگر طرح دعوا نموده است، می فرمایند: «أَن يَتَوَكَّلَ [الکافِرُ] لِمُسلِمِ عَلَى مُسلِمِِ ، وَ مَنَعَ مِنهُ أَصحابُنا لِاستِلزامِ السَّبيلِ.» یعنی: یکی از صورت های وکالت این است که یک کافر وکالت مسلمانی را که علیه مسلمان دیگر طرح دعوا نموده است بپذیرد، که فقهاء این مساله را ممنوع شمرده اند چرا که مستلزم مُسلط نمودن آن وکیل کافر بر یک مسلمان است. [25] حال که سلطه یافتن یک کافر بر مسلمان، در این حد ممنوع و غیر مشروع است، آیا مسلط شدن نظام کفر و استکبار بر شئون مختلف زندگانی مسلمانان، جایز خواهد بود؟ مرحوم امام خمینی (قُدِّسَ سِرِّهُ) در تحریرالوسیلة می فرمایند: «لَو كانَتِ الرَّوابِطُ السِّياسِيَّةُ بَينَ الدُّوَل ِ الإِسلامِيَّةِ وَ الأَجانِبِ مُوجِبَةََ لِاستِيلائِهِم عَلَى بِلادِهِم أَو نُفُوسِهِم أَو أَموالِهِم أَو مُوجِبَةََ لِأَسرِهِمُ السِّياسِيِّ يَحرُمُ عَلَى رُؤَساءِ الدُّوَلِ تِلكَ الرَّوابِطُ وَ المُناسِباتُ، وَ بَطَلَت عُقُودُها، وَ يَجِبُ عَلَى المُسلِمِينَ إِرشادُهُم وَ إِلزامُهُم بِتَركِها وَ لَو بِالمُقاوَماتِ المَنفِيَّةِ.» یعنی: اگر روابط سیاسی میان دولت های اسلامی و بیگانگان، موجب مسلط گردیدن آنها بر سرزمین، مردم و یا اموال مسلمانان شده و یا مُنجرّ به اِسارتِ سیاسی آنها گردد، برقراری این نوع روابط و مناسبات بر رُؤسای دولت های اسلامی حرام خواهد بود و عُقودی که این چنین باشد باطل می باشد. و بر عموم مسلمانان واجب است که آنها را ارشاد و مجبور به ترک اعمال مذکور نمایند؛ و لو به وسیله مُبارزه منفی»[26]
در پایان بحث، عرض می کنم که آنچه در این مصاحبه مطرح شد، تنها اشاره ای بود به بخشی از مَبانی فقهی و کلامی مساله استکبار ستیزی و جای آن دارد که مُحقِّقان و علاقه مندان، تفصیل این مباحث را در جای خود پیگیری نمایند./702/241/ح
منابع:
[1] مائده:47
[2] مائده:44
[3] بقره: 257
[4] تفسیر عیاشی، ج 1، ص 322، بحارالانوار، ج 25، ص 149.
[5] یوسف:106.
[6] بحارالانوار، ج 96، ص 100، باب الکفر و لوازمه، ح 30.
[7] مائده:44.
[8] یوسف:106.
[9] کافی، ج 2، ص 397، باب الشرک ح 4 ، وسائل الشیعة، ج 7، ص 127، باب عدم جواز تقلید غیر المعصوم ح 7.
[10] انعام:121.
[11] تفسیر الصلفی، ج 2، ص 153.
[12] محمد:25 و26.
[13] المصباح المنیر، ج 2، ص 389، ماده عبد.
[14] صحاح جوهری، ج 2، ص 503.
[15] لسان العرب، ج 3، ص 272.
[16] یس:60.
[17] زمر:17.
[18] نحل:36.
[19] نساء: 60
[20] ثواب الاعمال، ص 254، باب عقاب حب الدنیا و عبادة الطاغوت، حدیث 1. معانی الاخبار، ص 341 باب معنی الهاویه، حدیث 1، علل الشرایع، ج 2، ص 466، باب النوادر، حدیث 21.
[21] مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 10، ص 238.
[22] تاویل الآیات، ص 502.
[23] نساء: 141.
.[24] الخلاف، ج 3، ص 188.
[25] المهذب البارع، ج 3، ص 38.
[26] تحریرالوسیله، ج 1، ص 486 ، م 6.
** اصلاحات و اضافات توسّط : استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************************
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .
**سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در آیینه تصاویر+سردار دل ها+http://hakim-askari.rozblog.com/post/593 . +کلیک کنید .