
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿١﴾ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿٢﴾ وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ ﴿٣﴾ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿٤﴾ أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ﴿٥﴾ یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالا لُبَدًا ﴿٦﴾ أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ ﴿٧﴾ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿٨﴾ وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ ﴿٩﴾ وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿١٠﴾ فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿١١﴾ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿١٢﴾ فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣﴾ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿١٤﴾ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿١٥﴾ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿١٦﴾ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿١٧﴾ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿١٨﴾ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿١٩﴾ عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿٢٠﴾ .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(1) قَسَم به این شهر مُقدَّس ( مَكَّه)،
(2) شهرى كه تو در آن ساكنى،
(3) و قَسَم به پدر و فرزندش ( ابراهیم خلیل (ع) و فرزندش اسماعیلِ ذَبیح (ع) - حضرت آدم (ع) و اولیاء از نسل او)،
(4) كه ما انسان را در کَبَد و رنج آفریدیم و زندگى او پُر از رنج هاست .
(5) آیا او گمان مىكند كه هیچ كس نمى تواند بر او دست یابد؟!
(6) مى گوید: «مال زیادى را در كارهاى خیر نابود و تَلَف كرده ام - می گوید : ثروت فراوانی را برای مبارزه با پیامبر و اسلام تباه کرده ام . + (یک تفسیر این آیه این است که : این آیه شریفه اشـاره بـه كـسـانـى دارد كـه وقـتـى بـه آنـهـا پـيـشـنـهـاد صَـرف مال در كار خيرى داده می شد از روى غرور و نخوت مى گفتند : ما مال و اموالِ بسياری در اين راه ها صرف كرده ايم در حالى كه چيزى براى خدا انفاق نكرده بودند و اگر اموالى به اين و آن داده بودند براى تَظاهُر و ريا كارى و اَغراض شخصى بوده است نه برای خدا ! .) .
(7) آیا انسان گمان مى كند هیچ كس او را ندیده (كه آیا عمل خیرى انجام داده یا نداده است؟!) .
(8) آیا براى او دو چشم قرار ندادیم ؟
(9) و یك زبان و دو لَب قرار ندادیم ؟!
(10) آیا او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم «تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد» ؟ (۱۰)
(11) ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مُهم عبور نکرد.
(12) و تو نمى دانى آن گردنه چیست ؟
(13) آن گردنه یا آزادكردن برده اى است.
(14) و یا غذا دادن در روز قحطی و گرسنگى است.
(15) و یا رسیدگی به حال یتیمى از خویشاوندان است .
(16) و یا رسیدگی به حال مُستمندى خاكنشین است .
(17) سپس از كسانى باشد كه ایمان آورده و یكدیگر را به شكیبایى و رحمت توصیه مى كنند . +(به اين ترتيب كسانى از اين گردنه سخت عُبور مى كنند كه این ویژگی ها را داشته باشند : هم داراى ايمان هـسـتـنـد و هـم اخـلاق والایى هـمـچـون دعـوت بـه صَـبـر و عـواطـف انـسـانـى دارنـد، و هـم اعمال صالِحى همچون آزاد كردن بردگان و اِطعام يتيمان و مِسكينان انجام داده اند.).
(18) آنها «اَصحابُ الیَمین»اند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند
(19) و كسانى كه آیات ما را انكار كرده اند افرادى شُوم و بی مَیمنت و نامُبارک و بدعاقبت هستند كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود.
(20) بَر آنها (کافران و کسانی که آیات ما را انکار می کنند) آتشی سر پوشیده و فراگیر و همیشگی اِحاطه خواهد کرد که راه تَنَفُّس و خلاصی از آن نیست. (مُؤْصَدَةٌ از مادّه اِیصاد ، اسم مفعول از باب اِفعال است و ریشه ثلاثی مجرّدش «وَصْد» است و «وَصْد» به معنای بسته بودن ، ثبوت ، پایدار ماندن ، ثابت ماندن ، اقامت کردن ، بافتن آمده است . وَصَدَ بِالمَکانِ : یعنی در مکان ، مُقیم شد . اِیصاد یعنی بستنِ در و مُحکم کردن آن - در تنگنا قرار دادن . أَوْصَدتُ البابَ : یعنی اَغْلَقتُهُ وَ أَحْكَمتُهُ : درب را بستم و آن را مُحکم کردم . اَلوِصاد : یعنی بستن درب ، بستن درب دیگ . نَارٌ مُؤْصَدَةٌ : یعنی آتشی سرپوشیده و فراگیر و مُستَولِی و ثابت و همیشگی که درش بسته شده و هیچ راه تَنفُّس و خلاصی و راحتی و نجاتی در آن نیست .) .
سوره مُبارکهای که «عَلَم بِالغَلَبَه» آن ، بَلَد است بعد از «بِسمِ الله» با سوگند معروف شروع میشود که خداوند در بسیاری از مطالب سوگند یاد میکند که هشت موردش برابر قرآن کریم مشخص شد. [۱] این ﴿لا أُقْسِمُ﴾ که در موارد فراوانی آمده است در حقیقت «قَسَم» است ؛ اینکه گفته میشود «نه قسم به این شهر» یا «نه قسم به قیامت» یعنی در حقیقت سوگند به ﴿هذَا الْبَلَدِ﴾ است و مُخاطبِ این ، وجودِ مبارک حضرت (ص) است و مردمی که معاصر آن حضرتاند و این سوره در مکّه نازل شد؛ وقتی گفته میشود ﴿بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی به مکّه. حُرمت حرَم ، حُرمت مکّه به کعبهای است که در آن بنیانگذاری شد اولاً و به بنیانگذاران کعبه که ابراهیم و اسماعیل (سَلامُ الله عَلَیهِما) است ثانیاً و به کسی که وحی الهی را در جوار کعبه از خدا دریافت میکند و به مقام نبوّت و سفارت و رسالت آخرین پیامبری میرسد و کارهای سنگینی را در حجاز انجام میدهد و پیامآور مستقیم از طرف خدا برای جهان و جهانیان است. همزمان با نزول اینگونه از سُوَر ، جهانی بودن قرآن کریم را بازگو کرد در جلسه قبل به عرض شما رسید دو بار در سوره مُبارکه «مُدّثّر» که آن هم در مکّه نازل شد فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[۲] ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾[۳] قرآن حقوق بشر را تدوین کرد ، حِکَم و اَسرار بشر را بیان میکند ، احکام بشر را بیان میکند ، پایان کار بشر را بیان میکند ، روابط اجتماعی بشر را معین میکند ، ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ و انسان مادامی که در دُنیاست یک سلسله وظایفی دارد، وقتی هم که رحلت کرد یک سلسله برخوردها و نتایج و کیفرهایی هم دارد.
اینکه فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ ظاهر آن مکّه است نه شهر دیگر و برای بزرگداشت مکّه چند عامل را ذکر میکند مخصوصاً در بخشی که میخواهد باز از مکه نام ببرد به جای ضمیر، اسم ظاهر را بازگو میکند میفرماید: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ اگر میفرمود «و أنت فیه» یا «حِلٌّ فیه» کافی بود اما باز اسم ظاهر را به جای ضمیر ذکر میکند تا عظمت این سرزمین را مشخص بکند و عظمتِ [این] سرزمین به مردم آن سرزمین نیست به نژاد عرب نیست به خصوصیتهای نظام قبیلگی آنها نیست، بلکه به سازنده کعبه و فرزند او که هر دو در بنیانگذاری کعبه به تعلیم الهی سهم تعیین کنندهای داشتند ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾. در سوره مبارکه «ابراهیم» از عظمت کعبه و حرمت نهادن وارثان کعبه به عبادت و مانند آن سخنی به میان آمده است؛ اما اینجا «والِد» وجود مبارک ابراهیمِ خلیل (ع) است و وجود مبارک اسماعیلِ خلیل (ع) از «وَلَد» اراده شده است چون هر دو بنیانگذار کعبه بودند و جامعه مسلمین با کعبه دارند زندگی میکنند.
دین وقتی جهانی بودن خود را اعلام کرد، مَکتبش باید جهانی باشد چه اینکه هست، مَعبَدش باید جهانی باشد چه اینکه هست، استقبال به معبدش باید جهانی باشد چه اینکه هست، حَج و عُمرَه که کنگره جهانی است باید پایگاه جهانی داشته باشد که دارد و اینها را عظمت کعبه و خصوصیتهای بنیانگذاران کعبه تعیین کردند. فرمود: ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾ .
عمده آن است که ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی چه؟ اگر ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی سوگند به مکه در حالی که تو در این مکه هستی و تو در این مکّه حلول کردهای این منسجم هست ، سِباق و سِیاق مساعدند و هیچ محذوری هم ندارند و اما اگر کسی بگوید حِلّ به معنای «حالّ» استعمال نشده در «صِحاحُ اللُّغَة» نیست ، در کتاب «اَلعَین» نیست ، در «اَقرَبُ المَوارِد» نیست ، در «مَجمَعُ البَحرَین» نیست ، در کتابهای لغت «حِلّ» به معنای «حالّ» استعمال نشده است ، چنین استدلال کند ، این استدلال ناتمام است ؛ زیرا قرآن بعد از اینکه معجزه بودن آن ثابت شد بسیاری از علوم را باید از قرآن فرا گرفت ، قرآن را نباید بر «صِحاح» و «عَین» و مانند آن عرضه کرد و فتوا را از کتاب لغت گرفت. قرآن وقتی نازل شد که عرب ادبیات مُدَوَّن نداشت، نحو مُدوّن نداشت صرف مُدوّن نداشت، معانی و بدیع و بلاغتهای ادبی معروف را نداشت؛ قرآن همه این علوم را به همراه آورد. ما قبل از نزول قرآن چه کتاب عربی مُدوّنِ لغت داشتیم که بگوییم قرآن وقتی که حرف میزند باید برابر آن نکتهها و لغت سخن بگوید؟
[سخن لطیفی از فخر رازی] :
یک حرف لطیفی را فخر رازی در ذَیل آیه ﴿لاَتُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾[۴] دارد ؛ نقد برخیها این بود ﴿تهْلُکَةِ﴾ که بر وزن «تَفعُلَه» است این نمیتواند ثلاثی مجرد باشد چون مصدر ثلاثی مجرد «فَعْلٌ قِياسُ مَصْدَرِ الْمُعَدَّي - مِنْ ذي ثَلثَةٍ كَرَدَّ رَدّا» [۵] است که در متن اَلفِیَّه «اِبن مالِک» آمده است که مصدر ثلاثی مجرد مصدرش «فَعل» است و بعضی از اوزان دیگر. «تفعُلة» که «تهْلُکَةِ» بر آن وزن است ، این در لغت عرب به عنوان مصدر ثلاثی مجرد نیامده ؛ این محذوری است و ایراد کرده است . فخر رازی حرف خوبی دارد در ذیل آن آیه ! . میگوید اگر ما یک صَرف مُدوّنی ، یک نحو مُدّونی ، یک قانون مُدوّنی میداشتیم باید بگوییم قرآن که عربی مُبین است بر وِزان آن ها نازل شده است و چون مصدر ثلاث مجرد بر وزن «تَفعُلَه» نیست باید راهحلّی پیدا کرد؛ اما عرب کجا قانون مُدوّنی داشت که ما بخواهیم قرآن را بر آن عرضه کنیم؟! [۶] . اصل اعجاز قرآن که ثابت شد آن وقت علوم ادبی را باید از قرآن گرفت . اگر این کاری که به برکت انقلاب و نظام الهی در حوزه مقدسه قم و امثال قم شروع شد که ادبیات را به جای مراجعه به «جامِعُ الشَّواهِد» و شعرهایی که مربوط به شتر و کوهان شتر و رَمَهداری و گلهداری و سگبانی و مانند آن است بر آن ها بسنجیم در آن ترازو ادبیات را عرضه کنیم ، باید بر قرآن عرضه بکنیم ، بر نهج البلاغه عرضه بکنیم این ها قانون مُدوّن آوردند این ها نحو مُدوّن آوردند این ها صرف مُدوّن آوردند ، همه این ها در قرآن کریم است . ما با سِباق و سِیاق ، با این دو عنصرِ محوریِ استنباط بخواهیم مراجعه کنیم میگوید: ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی سوگند به مکّه در حالی که تو در این مکهای! نباید گفت در فلان لغت «حِلّ» به معنای «حالّ» نیامده! باید لغت را اصلاح کرد و گفت چون در قرآن «حِلّ» به معنای «حالّ» آمده باید در فلان کتاب لغت این کمبود ترمیم بشود. غرض آن است که ادبیات مُدوّنِ علمی بعد از قرآن تنظیم شد نه قبل از قرآن و هرگز کتابی که معجزه بودن آن ثابت شد ، اعجاز آن به نحو قطعی ثابت شد ، یک ؛ و ظهورِ مُعتَنابِهِ عقلایی آیه هم این است که ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی «أَنْتَ حالٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»، دو ؛ سِباق یعنی «ما یَنسَبِقُ إِلَی الذِّهنِ» سِیاق یعنی صدر و ذیل این آیات ، نشان میدهد که ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ یعنی «أنت حالٌّ» و باید لغت را اصلاح کرد ، نه در قرآن نقدی و معنای غیر مأنوسی را تحمیل کرد و بگوییم: ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ﴾ یعنی خون تو را در اینجا حلال میدانستند! . درست است که مُشرکان حجاز در صدد ﴿لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾[۷] و مانند آن را داشتند ، در صدد قتل و شهید کردن ذاتِ مقدّس نبوی (صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه) بودند و خدا نجاتش داد؛ اما ظاهر آیه این نیست که چون آنها خونت را حلال میشمرند ما به این شهر سوگند یاد میکنیم؛ این نه با گذشته رابطه دارد نه با آینده، نه با ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ که در صدد گرامیداشت این بلد است و این بلد آن قدر عظیم است که خدا به آن سوگند یاد میکند نه با این مناسب است نه با ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾. باید یک طرزی این میانجی را معنا کرد که قبلی را به بعدی و بعدی را به قبلی بپیوندد، یک؛ و خودش هم با این ها منسجم باشد، دو . جهانی بودن را قرآن در چند سوره مبارکه بیان کرد که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾،[۸] جمعاً سه جای قرآن خدای سُبحان فرمود این [قرآن کریم] بر تمام مکتبها ، بر تمام آرا و اندیشهها حاکم است و حَکَم است. با این کتاب یک مجمع عمومی دارد ، کنگره عمومی دارد و مستحضرید جریان کعبه که قبله میلیاردها مسلمانها است در حقیقت میلیاردها بشر هستند، مبادا کسی خیال کند که کعبه قبله مَسجِدُ الحَرام است و مَسجِدُ الحَرام قبله مکّه است و کلّ مکه قبله مردمِ دوردست است. قبله برای همه ، در هر زمان ، در هر زمین ، کعبه است و لاغیر «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی»؛[۹] برای زنده ما و مُرده ما این شعار رسمی است که «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی». تفاوت بین نزدیک و دور ، بین شرقی و غربی و بین شمالی و جنوبی و بین اِستِوایی و غیر اِستِوایی در «اِستقبال» است نه در «قبله» . همه باید به طرف کعبه رو کنند ؛ منتها کسی که در مسجد الحرام است استقبال او یک نحوه است ، کسی که در مکه است استقبال او به یک نحو است، کسی که در شرق عالم یا غرب عالم به سر میبرد استقبال او به نحو دیگری است. استقبالها فرق میکند نه قبله ؛ مثل اینکه همه باید این ماه را نگاه کنند که آیا اول ماه است یا نه؟ آنچه مَرئِی است و معیار رؤیت است رؤیت قمر است؛ اما حالا یکی در شرق ایستاده یکی در غرب ایستاده، یکی آن سو باید بایستد تا روبه روی قمر باشد ، یکی باید که در غرب است این طوری بایستد تا روبه روی قمر باشد. روبه روی قمر شدن برای شرقی و غربی فرق میکند، برای شمالی و جنوبی فرق میکند، برای کسی که در جهات گوناگون است فرق میکند وگرنه آنچه معیار رُؤیت است خود قمر است تا ثابت بشود که اول ماه است یا نه!
بنابراین ، این تکرار ﴿بِهذَا الْبَلَدِ﴾ که دومی میتوانست به ضمیر اکتفا کند نشانه گرامیداشت این شهر است و خصوصیت این شهر هم به قبله بودن اوست ، به بنیانگذاران اوست، به حامی اوست که وجود مبارک پیغمبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) این کعبه را که مرکز نگهداری بُتها بود از همه بُتها منزّه کرد و آن را مُطهّر نگه داشت و به برکت وجود مبارک امیر مؤمنان (صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین) همه بُتها را ریخت و آن را طاهِر و مُطهّر نگه داشت. پس قَسَم به سرزمین مکه، به این حرم، به این محدوده در زمانی که تو در این محدوده هستی و به ابراهیم و اسماعیل سوگند. بعد درباره انسانشناسی؛ فرمود انسان مسافر است ، در دوران آزمون است ، کسی که در دوران آزمون است هرگز کارنامه نهایی را به او نخواهند داد ، فرمود انسان تا نَفَس میکشد در هر زمان ، در هر زمین ، هر حادثهای که برای او پیش میآید، چه فَرَحبخش باشد چه اندوهبار، آزمون الهی است . در سوره مبارکه «فَجر» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ﴾؛[۱۰] انسانِ مالدار مبتلای به ثروت است، انسان بیمال مبتلا به فقر است، انسان سالم مبتلا به سلامت است، انسان بیمار مبتلا به مرض است، انسانی که در مسیر است مبتلا به هدایت است، انسان گمشده مبتلا به ضلالت است؛ همه اینها آزمون الهی است تا انسان از این نعمت چگونه بهره ببرد و از نِقمت چگونه بَرَهَد. پس انسان دائماً در امتحان است لذا دائماً در کبَد است .
بیاناتی که در روایات ما آمده که «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[۱۱] همین است؛ اگر کسی رئیس شد و اگر کسی مَرئُوس شد هر دو مُمتَحَن هستند، اگر کسی متمکّن شد و اگر کسی متضرر شد هر دو در امتحان هستند، چیزی غیر از امتحان نیست؛ پس انسان تا نَفَس میکشد در کلاس امتحان نشسته است ، بنابراین ﴿فِی کَبَدٍ﴾ است ، در مُکابَدَه است در رنج است در تلاش و کوشش است که از عهده امتحان به خوبی برآید، این جواب قَسَم است : ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾. برخیها یک خدمات کوتاهی کردند و دلشان میخواست به مجرد یک مختصر خدمت، چندین برابر شهرت پیدا کنند ، تَکاثُری دامنگیرشان بشود ، خیر فراوانی ببینند و مانند آن. فرمود آنکه منکر معاد است خیال میکند که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛[۱۲] این یکی، وقتی وارد بوستانی شد برابر آیه سوره «کهف»: ﴿ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً﴾؛[۱۳] «بادَ»؛ یعنی «هَلَکَ». «تَبیدُ»؛ یعنی «تَهْلِكُ»؛ من هیچ فکر نمیکنم این بوستان و این باغ و این مزرعه از بین برود این خیال را داشت؛ میفرماید که خیال کرد کسی او را در توان خود نمیگیرد، این یک؛ و یا نمیبیند دو؛ میفرماید ما مهمترین و ظریفترین و دقیقترین کارهای علمی را درباره او انجام دادیم ، او را با این امور مُجهّز کردیم؛ لذا از تمام نفی و اثبات او باخبر هستیم. ﴿أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ﴾ دو چشم دادیم، با یک چشم همه مشکلاتِ دیدنی حَل نمیشود، دو چشم سالم به او دادیم ، آن پردهها، آن آبها، آن رقیقهها ، آن رنگها را تنظیم کردیم تا او ببیند. ﴿وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ﴾؛ برای اینکه سخن بگوید زبان دادیم، زبان بدون لب قدرت بر گفتگو ندارد. این «شَفَ» آن «هاء» حذف شد جمع «شَفَه» شِفاه [و شَفَوات] هست ولی در نسبت نمیگویند شِفاهِی، میگویند شَفَهِی. این «هاء» برای سهولت در تعبیر افتاده است و این «شَفَة» شَفَهَة بوده که «هاء» افتاد. اگر لب نباشد سخن گفتن ممکن نیست اگر زبان نباشد سخن گفتن ممکن نیست؛ برای گویایی انسان زبان و دو لب لازم هست. ﴿وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ﴾ تا او سخن بگوید؛ البته ابزار کار را در سوره مبارکه «اَلرَّحمن» بیان کرد که او ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾؛[۱۴] بیان غیر از حرف زدن است ، ممکن است کسی حرف بزند ولی بیان نباشد. بَهیمَه را بَهیمَه میگویند، برای اینکه حرفش مُبهَم است برای ما مُبهَم است البته! انسانی که حرفی برای گفتن ندارد ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ﴾[۱۵] است ، او بیان ندارد ، او مُبهَم است. این ﴿وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ﴾ درباره بدن است، آن ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾[۱۶] مربوط به روح اوست. قبلاً هم بازگو شد که ما گوش داریم که عضو بدن است، سامِعَه داریم که نیروی روح است، چشم داریم که عضو بدن است باصِرَه داریم که نیروی روح است؛ لذا در فقه دیه این ها فرق میکند . اگر کسی باصره کسی را از بین برد یک دیه مشخّص دارد، چشم او را از بین برد دیه مخصوص دارد، اگر کسی سامعه کسی را از بین برد یک دیه مشخص دارد ، کسی اُذُن و گوش کسی را از بین برد دیه محدودی دارد.
غرض آن است که ابزار بدنی را در سوره «بَلَد» مشخّص کرد ، ابزار روحی را در سوره مُبارکه «اَلرَّحمن» ، بیان یعنی بیان و زبان یعنی زبان . هیچ ارتباطی باهم ندارند ، یکی مربوط به تن است یکی مربوط به جان . جان است که چیز میفهمد ، وقتی حرف میزند بیان است و اگر جان ، انسانی نبود و ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ﴾ بود بَهیمَه است، ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ نیست. در سوره مبارکه «اَلرَّحمن» هم بازگو شد تا انسان قرآنی نیندیشد قرآنی فکر نکند قرآنی زندگی نکند حرفش مُبهَم است ، در ردیف ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ﴾ قرار دارد؛ وقتی حرفش قرآنی شد بیان است ، چیزی را روشن میکند ، لذا فرمود: ﴿اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾؛ تا قرآنی نباشد انسان به دنیا نمیآید ، تا انسان نباشد سخن او بیان نیست ، مُبهَم است؛ بیان ، ضلع چهارم ، انسان ، ضلع سوّم ، قرآن ، دوم ، آغاز همه ﴿الرَّحْمنُ﴾ است. ﴿اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ؛ «اَلله» و ﴿اَلرَّحْمنُ﴾ قرآن یاد میدهد کسی که قرآن یاد گرفت میشود انسان ، کسی که انسان شد سخن او بیان است. اما زبان و شَفَتَین، این ها ابزار تن هستند نه ابزار روح، بیان ، کارِ روح است ، این ها مرزهایشان در سوره مبارکه «اَلرَّحمن» تبیین شده است.
اینجا هم فرمود انسان تا نَفَس میکشد در امتحان است ، مقام به او دادیم ، او را مَرجَع کردیم امتحان است، او را راجِع کردیم امتحان است، او را رئیس کردیم امتحان است، مرئوس کردیم امتحان است، ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾ چون «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ» و انسان در آزمون به سر میبرد و لاغیر! «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»[۱۷] ﴿أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ﴾؛ گاهی میگوید من فلان مقدار مال در راه دین مثلاً مصرف کردم ، مال که از طرف خدا بود به تو داد، تو را هم میخواهد آزمون کند و میداند که داری چه کار میکنی. خیال میکند که کسی او را نمیبیند. ﴿أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ٭ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ﴾ .
[انسان یک قطره آب بود] :
به طور إجمال در پایان سوره مبارکه «قیامت» گذشت که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[۱۸] یک قطره آب بود، این یک قطره آب را به این صورت درآورد که چندین دانشگاه نه تنها دانشکده، دانشگاه برای شناخت انسان، اعضا و جوارح انسان، سلامت و بیماری انسان دست به کار هستند ، بسیاری از این ها و بسیاری از بیماریها را نتوانستند تشخیص بدهند ، بسیاری از داروها را نتوانستند تشخیص بدهند، این تازه درباره تن اوست ، اما ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[۱۹] حساب دیگری دارد . فرمود خیال میکند که مال فراوانی را صرف کرد و کسی او را ندید، نه! ما به تمام جزئیات او آگاه هستیم ﴿أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ٭ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ ٭ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾؛ ما هم او را ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْر﴾،[۲۰] هم « نَبْلُوهُمْ بِالحَسَنِ وَ القَبیحِ»، هم «نَبْلُوهُمْ بِالظُّلمِ وَ العَدلِ» هم «نَبْلُوهُمْ بِالنَّجْدَیْنِ»؛ دو تا راه، راه خوب و راه بد، هر دو آزمون است ، مقدور اوست، هر راهی را که برود میتواند ولی امتحان میکنیم، او را آزاد خلق کردیم که هر راهی را میخواهد برود برود، ولی به او عقل دادیم که راه حَسَن را، راه جمیل را، راه خیر را، راه سعادت را طی کند ، با شریعت به او دستور دادیم ، نهی کردیم که راه بد را شَرّ را قَبیح را و ضرر را طی نکن. ما راهنمایی کردیم گفتیم راه بد کدام است راه خوب کدام است، پایان این راه بهشت است پایان آن راه جهنّم است، همه را گفتیم ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و او راحتطلب است؛ در حالی که هر چه سختکوشتر باشد، نتیجه دقیقتر و بهتر میبرد ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ او راحتطلب است، در حالی که او باید عَقَبَه، گردنه را طی کند، چرا اِقتِحام نمیکند؟ چرا با فشار و تلاش و کوشش ریسک نمیکند که گردنه را فتح کند؟ فتح گردنه به چیست؟ این است که در زمان گرفتاری مثل هماکنون به یاد دیگران باشد.
وجود مُبارک امام رضا (سَلامُ اللهِ عَلَیهِ وَ عَلَی آبائِهِ الأَطیَبِینَ وَ اَبنائِهِ) وقتی در کنار سُفره غذا مینشستند ظرف خالی طلب میکردند، از بهترین غذاهای سُفره در این ظرف میریختند، این ظرف را پُر از غذای سالم و استعمال نشده و سُؤر نشده میریختند و این آیات را تلاوت میکردند ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ﴾ . بعد میفرمودند بدهید به مُستَمَند. [۲۱]غذای مانده را به دیگری دادن اِقتِحامِ عَقَبَه نیست، این در دشت راه رفتن است کسی بالا نمیرود ؛ اما کُتَل و گردنه را طی کردن این است که مال خوب را انسان در راه خدا صَرف بکند. فرمود چرا کارهای سنگین را چرا کارهای جهادی را، چرا کارهای خدمترسانی را، چرا پرهیز از نجومی و اِختِلاس را، این راهها را چرا تجربه نمیکنند؟ ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ﴾؛ بنده آزاد کردن یا آزادی بندگان را حفظ کردن و جلوی آزادی بندگان را نگرفتن، اینها اِقتِحام عَقَبَه است . در روز گرانی و سختی اِحتِکار همیشه بد است مخصوصاً در زمان آزمون فرمود چرا در روز گرانی و کمیابی و گرسنگی به یاد دیگران نیستند؟ ﴿أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ﴾ که تتمّه آن ـ إِنشاءَالله ـ به نوبت دیگر. «وَ الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمین» .
*** تنظیم و اصلاحات و اضافات : توسط : استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
________________________________________
[۱]. 1- سوره واقعة آیه75 (فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ : پس سوگند به جايگاه ستارگان) . 2- سوره حاقّة آیه38 (فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ : پس سوگند به آنچه مىبينيد .) . 3- سوره مَعارِج آیه40 (فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ : به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند مىخورم كه ما تواناييم . ) . 4- سوره قیامت آیه 1 (لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ : به روز قيامت قسم مىخورم) . 5- سوره قِیامت آیه 2 (وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ : و به نفس ملامتگر قَسَم مىخورم كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد.) . 6- سوره تَکویر ، آیه۱۵؛ 7- سوره اِنشِقاق ، آیه۱۶؛ 8- سوره بَلَد ، آیه1 (لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ : قَسَم به این شهر مُقدّس ( مَكَّه) ) .
[۲]. سوره مُدَّثِّر، آیه۳۶.
[۳]. سوره مُدَّثِّر، آیه۳۱.
[۴]. سوره بقره, آیه۱۹۵.
[۵]. اَلفَیَّة ، إِبن مالِک، شماره بیت۴۴۱.
[۶]. مَفاتیحُ الغَیب، ج۵، ص۲۹۴ و ۲۹۵.
[۷]. سوره اَنفال، آیه۳۰.
[۸]. سوره توبه، آیه۳۳؛ سوره فَتح، آیه۲۸؛ سوره صَفّ، آیه۹.
[۹]. زادُ المَعاد، ص ۳۵۳.
[۱۰]. سوره فَجر، آیات۱۵ و ۱۶.
[۱۱]. نَهجُ البَلاغَة(لِلصُّبحِی صالِح)، خطبه۲۲۶.
[۱۲]. سوره هُمَزَة، آیه۳.
[۱۳]. سوره کَهف، آیه۳۵.
[۱۴]. سوره اَلرَّحمن، آیه۴.
[۱۵]. سوره اَعراف،آیه۱۷۹.
[۱۶]. سوره اَلرَّحمن، آیات۱ ـ ۴.
[۱۷]. نَهجُ البَلاغَة(لِلصُّبحِی صالِح), خطبه۴۲.
[۱۸]. سوره قِیامت، آیه۳۷.
[۱۹]. سوره حِجر، آیه۲۹؛ سوره ص، آیه۷۲.
[۲۰]. سوره اَنبیاء، آیه۳۵.
[۲۱]. اَلکافِی(طَبع ـ اَلإِسلامِیَّة)، ج۴، ص۵۲؛ « أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: کَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (عَلَیهِ السَّلامُ) إِذَا أَکَلَ أُتِیَ بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ بِقُرْبِ مَائِدَتِهِ فَیَعْمِدُ إِلَی أَطْیَبِ الطَّعَامِ مِمَّا یُؤْتَی بِهِ فَیَأْخُذُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ شَیْئاً فَیَضَعُ فِی تِلْکَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ یَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاکِینِ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ : «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» ثُمَّ یَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَیْسَ کُلُّ إِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَی عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْجَنَّةِ -بأِطْعامِ الطَّعامِ-» . [ مُعَمَّرِبْنِخَلَّاد بَغدادی که از اَصحاب و یاران امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بوده می گوید : امام ابُو الحَسَن عَلِیّ بن مُوسَی الرِّضا (عَلَیهِ السَّلامُ) هرگاه طَعام و غذا مى خُورد ، سینی و قَدَحى برايش مى آوردند و نزدیک سفره اش مى گذاشتند و آنگاه آن حضرت به بهترين و خوب ترین و پاکیزه ترین غذاهايى كه برایش می آوردند و در سفره بود نظر و توجه و قصد می کرد و مقدارى از هر کدام را بر مى داشت و در آن سینی و قَدَح و ظرفِ بزرگ مى گذاشت و سپس دستور مى داد آن را به مُستمندان و نیازمندان و بینوایان بدهند و آنگاه اين آيه را تلاوت مى كرد : «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» (آیه 11 سوره بَلَد) . سپس فرمود : خداوندِ عَزَّ وَ جَلّ مى دانست كه هر انسانى توانايى آزاد كردن بنده را ندارد لذا راه ها و شیوه های ديگرى مانند اِطعامِ طَعام را هم براى رسيدن به بهشت براى آنان قرار داد . (اَلمَحاسِن بَرقی ج2 کِتابُ المَآکِل بابُ الأِطْعام ص 392 - وَسائِلُ الشِّیعَة ج9 ص471 - وَسائِلُ الشّیعَة ج24 ص 292 - اَلکافی ج4 ص52 - تفسیر اهل بیت ج18 ص122 - بِحارُ الأَنوار ج63 ص 348 -) ] .
http://sokhanrani.iranseda.ir/DetailsAlbum/?VALID=TRUE&g=386348 . +پایگاه سخنرانی مذهبی «ایران صدا» .
*** تنظیم و اصلاحات و اضافات : توسط : استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**********************
تفسیر آیه 99 و 100 از سوره مُؤمِنون+عالَمِ بَرزَخ + تفسیر + تفسیر + تفسیر + تفسیر +
تفسیرسوه کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+قسمت پنجم +تفسیر+تفسیر + تفسیر +
تفسیرسوره کهف براساسِ «متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+قسمت چهارم +تفسیر +تفسیر +تفسیر +
تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+قسمت سوم + تفسیر + تفسیر + تفسیر +
تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+قسمت دوم + تفسیر + تفسیر + تفسیر +
************************************
*** قرآن کتابی پراز خیر وبرکت+ کتابخانه اینترنتی آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=2252 +کلیک کنید .
*** انسان گُل سَرِ سَبَدِ موجودات(تفسیر)+ تنظیم و اصلاحات و اضافات توسط استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+ پایگاه اندیشوران حوزه + http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=6779 .+کلیک کنید .
*** درس هایی از نَهجُ البَلاغه توسط آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در مسجد امام خمینی پردیسان قم-چهار شنبه شب ها (شب های پنج شنبه) - بعد از نماز مغرب و عشا . +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی رشتی+http://hakim-askari.rozblog.com/post/693 .+کلیک کنید .
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
****علامه مصباح یزدی مطهری زمان+پیام تسلیت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=18116 . +کلیک کنید .
*** شرح نهج البلاغه اِبن اَبِی الحَدید مُعتَزِلی+ بیست جلدی - کتابخانه دیجیتال + https://www.ghbook.ir/index.php?option=com_dbook&task=viewbook&book_id=1002641020&Itemid=167&lang=fa .+کلیک کنید .
***زن در آیینه جلال و جمال -آیت الله علامه عبدالله جوادی آمُلی+ http://hodat.ir/uploads/zan%20daa%20aeeneye%20jamal_43635.pdf .
***خَنساء شاعر نامدار عرب + تحقیقی از یک محقق افغانی از اهل سنّت-+ http://www.heratonline.com/Islam/articles/2016/khansa.pdf .
***علی ای همای رحمت شهریار+شعر فارسی+شهریار و شاعران نامدار دیگر+https://www.sherfarsi.ir/shahriar/%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%AA . +کلیک کنید .
*** مجموعه ای از دعاها به نثر ساده زبان فارسی +پایگاه اندیشوران حوزه +آیت الله سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجانی+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=11703 .+کلیک کنید .
مجموعه ای از دعاها به نثر ساده زبان فارسی+آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی+ (کلیک کنید)