(یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ)حجرات(13)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ( اینها ملاک امتیاز نیست ، ) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!
فلسفه اختلاف و تفاوت در انسانها اعم از زشتی، زیبایی، هدایت، گمراهی، رزق و روزی و ... چیست؟پرسشوجود تفاوتها و تبعیض چگونه با عدالت پروردگار قابل توجیه است؟ همچنین وجود بلایا و مصایب چه ضرورتى دارد؟ چرا خداوند یکى را روزى میدهد، دیگرى را نه، یکى را زیبا و دیگرى را زشت خلق میکند. یکى را هدایت میکند و دیگرى را رها مینماید؟
براى "عدل"، معانى مختلفى شده است که عبارتند از: موزون بودن اجزاى یک مجموعهى مرکب، رعایت حقوق افراد و اعطاى حق به صاحب حق، رعایت استحقاق در افاضهى وجود، و تساوى و نفى هرگونه تبعیض. اما معنایى که مناسب سؤال است، تساوى و نفى هرگونه تبعیض مىباشد و مقابل آن، ظلم و تبعیض است، یعنى با همه کس و همه چیز در شرایط مختلف یکسان رفتار شود و یا با شرایط مساوى، رفتاری متفاوت صورت گیرد.
مفهوم حق و استحقاق، دربارهى اشیاء نسبت به خداوند به معناى نیاز و امکان وجود یا کمال وجود است و هر موجودى به حکم فیّاض و فاعل تام بودن خداوند، آنچه را که مستحق است، دریافت مىکند و اگر کمبودى مشاهده مىشود، اشکال در ظرفیت قابل و گیرنده فیض است.
اما این که چرا خداوند، جهان و موجودات آن را این گونه آفریده و آیا افعال خداوند معلل به اغراض است، یا نه؟
طبق نظر معتزله و بر خلاف اشاعره افعال خداوند معلّل به غرض و مصالح و بر اساس انتخاب اصلح است، لذا نظام موجود، نظام احسن مىباشد. حکماى اسلامى شیعه پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل، هر فعلى را داراى غایت دانسته و ذات اقدس الاهى را غایت کل، یعنى غایة الغایات مىدانند و اشیاء همه از او و به سوى اوست. "و انّ الى ربّک المنتهى".
نحوهى ترتیب و نظام موجودات، ذاتى آنهاست و عین وجودشان مىباشد که با یک اراده الاهى همه ی آنها محقق شدهاند و چنین نیست که با یک اراده محقق شده و با ارادهى دیگر نظام یافته باشند تا قبل از آن وجود و حقى داشته باشند. اختلافى که در عالم هستى است در واقع تفاوت است و نه تبعیض و آنچه با عدل منافات دارد، تبعیض است نه تفاوت. بر اساس قانون علت و معلول تفاوت، ذاتى موجودات مىباشد؛ زیرا از هر علتى، معلول خاص صادر مىشود و چون علتها مختلف است، پس معلول ها هم مختلف مىباشند؛ زیرا تخلف معلول از علت محال است و معلول با علت خود باید سنخیّت داشته باشد. به علاوه که در اختلاف، آثار مثبتى هست که در یکسان بودن نیست، مثل تحرک، جنبش و غیره. جهان مانند پیکرهى انسان است که براى تحقق کل، باید اجزاى مختلفى کنار هم جمع شوند. از این رو براى به وجود آمدن نظام احسن، وجود تفاوت (نه تبعیض) ضرورى است و اگر زیبایى و زشتى در کنار هم نبود نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود.
اما راجع به بلایا و مصایب باید گفت: در نظام هستى انواع مختلفى از بلایا و مصایب وجود دارد: بعضى بلایا نتیجهى کار خود انسان است؛ برخى بلاها که بر اثر سهل انگارى دیگران مانند پدر و مادر نصیب فرزند مىشود. هر دو قسم مربوط به انسان است و نباید به بارى تعالى نسبت داد.
و گاهى بلا براى از بین بردن گناه مىباشد و در واقع کفارهى گناهان است، مصایبى که باعث بیدارى و غفلت زدایى است، یا گاهى براى امتحان و تکامل افراد است که نه تنها با عدالت تنافى ندارد، بلکه عین رحمت و کرم پروردگار است.
اما این که یکى را روزى مىدهد و دیگرى را نه، سخن صحیحى نیست؛ زیرا روزى تمام جنبندگان بر عهدهى خداوند است، ولى قیام به طلب روزى و تلاش در این راه، وظیفهى بندگان است و ترتیب امور جمیع اسباب ظاهرى و غیر ظاهرى به تقدیر الاهى است، و خداوند ابتداءً کسى را از روزى محروم نمىنماید. در روایات، رزق و روزى دو گونه آمده است: "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقى است که به سراغ افراد مىآید و رزق مطلوب، رزقى است که به سراغش مىروند. رزق طالب همان رزق وجود و هستى، عمر و... مىباشد و رزق مطلوب با تلاش و فراهم نمودن امکانات لازم به دست مىآید.
در مورد هدایت و اضلال حق تعالى مىتوان گفت: هدایت خداوند به دو نوع تکوینى و تشریعى تقسیم مىشود، و هدایت تکوینى نیز، به هدایت عام و هدایت خاص، منقسم مىگردد. هدایت تکوینى عام، روزى همه ی بندگان است که هم شامل کافر و... و هم مؤمن مىشود. لکن هدایت تکوینى خاص، روزى بندگان خاص الاهى است.
اضلال (رها کردن) خداوند، هرگز ابتدایى نبوده و آن ذات مقدس ابتداءً کسى را گمراه و رها نمىنماید، اما اگر بندهاى از اوامر و نواهى (هدایت تشریعى) او پیروى ننمود و راه تبهکارى در پیش گرفت، خداوند او را به حال خویش رها مىنماید، و این، "اضلال" الاهى است.
پاسخ تفصیلی
آیا تفاوت بین مخلوقات و مخصوصاً انسانها صحیح است؟ چرا خداوند یکى را روزى مىدهد و دیگرى را نه، یکى را زیبا و دیگرى را زشت خلق مىکند، یکى را هدایت مىکند و دیگرى را رها مىنماید، آیا این با عدالت خداوند منافات ندارد؟
براى جواب سؤال ابتدا معناى "عدل" را بررسى مىکنیم. چهار معنا براى این کلمه وجود دارد: الف. "موزون بودن": اگر مجموعهاى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاض مختلفى به کار رفته است و هدف خاصى از آن منظور است، باید شرایط معینى در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، تنها در این صورت است که آن مجموعه مىتواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا کند، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند، باید متعادل باشد... . از جهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است، این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات، بودجه و نیرو مصرف گردد. این جاست که پاى "مصلحت" به میان مىآید و مصلحت در این جا؛ یعنى مصلحت کل، مصلحتى که در آن، بقا و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته شود. جهان، موزون و متعادل است، اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود و نظم و حسابى در کار نبود.
نقطهى مقابل عدل به این معنا، بى تناسبى است نه ظلم، بنابراین عدل به این معنا از موضوع بحث که تبعیضها و تفاوتها باشد، خارج است. بحث عدل به معناى تناسب، در مقابل بى تناسبى، از نظر کل و مجموع نظام عالم است، ولى بحث عدل در مقابل ظلم، از نظر هر فرد و هر جزء، مجزاى از اجزاى دیگر است.
ب. معناى دوم عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق هر صاحب حق است. و ظلم عبارت است از پاى مال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران. این معناى از عدل و ظلم، به حکم این که از یک طرف، بر اساس اصل اولویتها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتى بشر ناشى مىشود که ناچار است یک سلسله اندیشههاى اعتبارى استخدام نماید و بایدها و نبایدها بسازد و حسن و قبح انتزاع کند، از مختصات بشرى است و در ساحت کبریایى راه ندارد؛ زیرا او مالک على الاطلاق است و هیچ موجودى نسبت به هیچ چیزى در مقایسه با او اولویت ندارد.
ج. رعایت استحقاقها در افاضه ی وجود و امتناع نکردن از افاضه: موجودات در نظام هستى از نظر قابلیتها و امکان فیضگیرى از مبدأ هستى با یکدیگر متفاوتند. هر موجودى در هر مرتبهاى که هست، از نظر قابلیت استفاضه، استحقاق خاص خود را دارد. ذات اقدس حق که کمال مطلق و فیاض على الاطلاق است، به هر موجودى آنچه را که براى او ممکن است از وجود و کمال وجود، اعطا مىکند و امساک نمىنماید.
حکما معتقدند که هیچ موجودى بر خدا حق پیدا نمىکند که دادن آن حق، "انجام وظیفه" و "ادای دین" شمرده شود. عدل خداوند عین فضل وجود او ست.
د. معناى دیگر عدل، تساوى و نفى هرگونه تبعیض است. اگر مقصود این باشد که عدل ایجاب مىکند هیچ گونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت عین ظلم است. و اما اگر مقصود این باشد که عدالت؛ یعنى رعایت تساوى در زمینه ی استحقاقهاى متساوى، البته معناى درستى است. عدل چنین مساواتى را ایجاب مىکند و این مساوات از لوازم آن است.
راجع به تفاوتها و اختلافات میان موجودات باید گفت: مفهوم حق و استحقاق دربارهى اشیا نسبت به خداوند عبارت است از: نیاز و امکان وجود یا کمال وجود. هر موجودى که امکان وجود یا امکان نوعى از کمال وجود داشته باشد، خداوند متعال به حکم آن که تمام الفاعلیه و واجب الفیاضیّة است، افاضه ی وجود و یا کمال وجود مىنماید. عدل خداوند عبارت است از: فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه ی موجوداتى که امکان هستى یا کمال در هستى دارند، بدون هیچ گونه امساک یا تبعیض.[1]
ممکن است سؤال شود، چرا خداوند این جهان و موجودات آن را این گونه آفرید و اشیا در قابلیت و امکان و استحقاق متفاوتند؟ و آیا افعال خداوند مانند افعال انسانها معلل به اغراض است؟ آیا کارهاى خدا نیز مانند کارهاى انسان "چرا" و "براى"،... دارد؟
معتزله طرفدار غایت و غرض داشتن صنع الاهى شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن مکرر به آن تصریح شده حمل بر همین معنا نمودهاند که او در کارهایش، غرض و هدف دارد و از روى کمال دانایى کارها را براى اهداف مشخص و معیّن با انتخاب اصلح و ارجح انجام مىدهد. بنابراین نظام موجود، نظام احسن و اکمل است؛ یعنى به بهترین وجه و صورت ممکن خلق شده است.
اما اشاعره منکر غایت و غرض داشتن خداوند در فعل خویش هستند و مفهوم حکمت در قرآن را مانند عدل توجیه کردند؛ یعنى آنچه خداوند انجام مىدهد حکمت است، نه این که آنچه حکمت است خدا انجام مىدهد. از نظر این گروه، غلط است که بگوییم افعال ذات بارى به خاطر یک سلسله مصلحتها ست.[2]
در مکتب کلامى و فلسفى شیعه، در مسائل مربوط به توحید، همهى گرایشها توحیدى است. لذا مسأله ی غایت و غرض نیز پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل و این که مفهوم حکمت دربارهى بارى تعالى مساوى است با مفهوم عنایت و ایصال اشیاء به غایات آنها تکلیف روشنى دارد. از نظر حکماى اسلامى هر فعلى غایتى دارد و ذات اقدس الهى غایت کل، یعنى غایة الغایات است. اشیاء همه از او و به سوى او است؟ "و أنّ الى ربّک المنتهى".[3]
آیا نظام جهان، ذاتى جهان است؟ در پاسخ باید گفت: ترتیب و نظام موجودات، عین وجود آنهاست که از ناحیه ذات حق افاضه مىشود. اراده ی حق است که به آنها نظام داده است، ولى نه به این معنا که با یک اراده آنها را آفریده و با ارادهى دیگر به آنها نظام داده تا فرض شود که اگر اراده به نظام برداشته شود، اراده به اصل آفرینش آنها باقى بماند. موجودات در نظام طولى، منتهى مىشوند به سببى که مستقیماً ارادهى حق به او تعلق گرفته است. و اراده ی حق نسبت به وجود، عین ارادهى وجود همه ی اشیا و نظامات است.[4]
فرق "تفاوت" با "تبعیض": آنچه در خلقت وجود دارد "تفاوت" است نه "تبعیض". تفاوت آن است که در شرایط نامساوى، فرق گذاشته شود، ولى تبعیض آن است که در شرایط مساوى و استحقاقهاى همسان، بین اشیا فرق گذاشته شود. به عبارت دیگر، تبعیض از ناحیه ی دهنده است، ولى تفاوت مربوط به گیرنده است. مثلاً، اگر معلم به شاگردانش که در شرایط مساوى و یکسان هستند نمرههاى مختلفى بدهد، این تبعیض است، ولى اگر با امتحان و بر اساس استعداد و لیاقت هر شاگردى نمرهى او را بدهد، تفاوت محقق مىشود.[5]
تفاوت موجودات ذاتى آنها مىباشد و لازمه نظام علت و معلول است، چون همه جهان، از آغاز تا انجام به یک اراده الهى به وجود مىآید، و نه با ارادههاى جدا جدا، آن هم یک اراده بسیط، چنانکه قرآن کریم مىفرماید: "ما همه چیز را با اندازه و قدر مشخص آفریدهایم و کار ما جز یکى نیست، همچون چشم بر هم زدن".[6]
به موجب این عقیده، براى آفرینش، نظام خاص و ترتیب، معینى است و از همین جاست که قانون علت و معلولى و یا نظام اسباب و مسببات به وجود مىآید؛ یعنى هر معلولى، علت خاص و هر علتى، معلول مخصوص دارد. در نظام علت و معلول هر موجودى جاى مشخص و معینى دارد؛ یعنى هر معلولى، معلول شىء معین و علت شىء معین است. لذا تخلف معلول از علت محال است و مثلاً از علتِ وجود انسان، حیوان محقق نمىشود و بالعکس؛ زیرا علت بودن علتى براى معلول معین و معلول واقع شدن چیزى براى علتى معین، جعلى و قراردادى نیست، بلکه به خاطر خصوصیتى است که در علت و معلول است که عبارت از نحوهى وجود آنها ست و آن خصوصیت امر واقعى است نه اعتبارى و عارضى و قابل انتقال، لذا علت به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است. هر چیزى جاى مخصوص خود دارد و فرض آن در غیر جاى خودش مساوى با از دست دادن ذات آن است. چنان که در قرآن کریم به این مطلب اشاره شده است.[7]
نظام هستى مانند وجود انسان است که باید از اجزاى مختلف تشکیل شود و هر جزئى در جاى مناسب خود قرار داشته باشد. به عبارت دیگر، هم باید اجزا با هم مختلف باشند تا این مجموعه محقق شود و هم هر چیزى در جاى مخصوص خود قرار بگیرد تا نظام احسن به وجود آید.[8]
وجود تفاوت در جهان ضرورى است. وقتى که جهان را مجموعاً مورد نظر قرار دهیم ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستىها و بلندىها، فراز و نشیبها، رنجها و لذتها، موفقیتها و ناکامىها، همه لازم است. اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، موجودات گوناگونى وجود نخواهد داشت. شکوه و زیبایى جهان در تنوع پهناور و اختلافهاى رنگارنگ آن است. زتشىها نمایانگر زیبایىها است. زشتىها نه تنها از این نظر ضرورى مىباشند که جزئى از مجموعهى جهانند و نظام کل، به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایىها نیز وجود آنها لازم است. اگر مابین زشتى و زیبایى مقارنت برقرار نمىشد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اگر همه یکسان بودند نه تحرکى بود و نه کشش و جنبش و عشقى؛ زیرا در هم سطح بودن است که همه ی زیبایىها و خوبىها و همه جوش و خروشها و تکاملها از بین مىرود.
جهان چون چشم و خط و خال و ابرو ست
که هر چیزى به جاى خویش نیکو ست
معناى این که زشتى مثلاً فلان فایده را دارد این نیست که فلان شخص که ممکن بود زیبا باشد مخصوصاً زشت آفریده شد تا ارزش زیبایى شخص دیگر روشن شود، تا گفته شود چرا کار برعکس نشد؟ بلکه معنایش این است که در عین این که هر موجودى حداکثر کمال و جمالى که برایش ممکن بوده دریافت کرده است، آثار نیکى هم بر این اختلاف مترتب است، مانند ارزش یافتن زیبایى، پیدایش جذبه و تحرک و غیره، به علاوه که جهان هستى، مجموعهاى از علتها و معلولیتهاست و هر معلولى بر اثر علت خاص خود موجود شده و تخلف از آن محال است.[9]
اما این که چرا بلاها و مصیبتها در زندگى انسانها مدام با آنها ست؟
در جواب باید گفت: بلاها و مصایب اقسامى دارد: 1. بلاهایى که نتیجهى عملکرد انسان است. مثل این که انسان با دست خودش باعث بدبختى خویش گردد، این نوع بلا را نباید به حساب خدا گذاشت. چنان که قرآن شریف نیز به این مطلب اشاره دارد که اگر ظلمى و فسادى در روى زمین است، نتیجه کار انسان ظالم و ستمگر است و نباید به خالق نسبت داد.
2. بلاهایى که بر اثر سهل انگارى بعضى، در زندگى دیگران به وجود مىآید. مانند این که به خاطر عدم رعایت مسائل بهداشتى پدر و مادر به علت اشتباه آنها فرزندى بیمار و معلول به دنیا مىآید، این قسم از بلا را نیز باید به حساب خود انسان گذاشت نه خالق.
چنان که قبلاً گفته شد نظام هستى، مجموعهاى از علتها و معالیل است و از هر علّتى، معلول مخصوص خود صادر مىشود، مثلاً: از علت معیوب، معلول معیوب و بیمار صادر مىشود.
همان طوری که از انسان، انسان و از حیوان، حیوان به وجود مىآید "گندم از گندم بروید، جو ز جو" با این حال خداوند به مقتضاى لطف و کرم بى انتهاى خود و از روى فضل و بخشش به چنین انسانى در آخرت عوض مىدهد و ناراحتىهاى او را جبران مىکند.
3. بلاهایى که براى از بین بردن آثار گناه است و این نه تنها با عدالت بارى تعالى منافات ندارد، بلکه مقتضاى رحمت و لطف او ست؛ زیرا در واقع کفارهى گناهان است تا در آخرت بار گناه انسان سبکتر شود، گرچه گرفتار بلاها و مصایب زودگذر دنیا مىشود، ولى در عوض از عذاب اخروى در امان مىماند.
4. بلاهایى که باعث توجه بیشتر مردم به خالق مىشود و یا افراد غافل، از غفلت و نسیان خود خارج مىشوند و به اشتباه گذشته خود پى مىبرند. این قسم هم طبق رحمت و لطف پروردگار است.
5. بلا و گرفتارى در زندگى انسانها باعث پیشرفت و تکامل انسانها در زمینههاى مختلف مىشود. اگر انسان در حال حاضر و وضعیت کنونى به پیشرفتهایى نایل شده به خاطر وجود همین مشکلات بوده است.
6. بلاهایى که براى امتحان و آزمایش افراد و یا بالا رفتن درجه ی اولیا و دوستان خدا ست و طبق فرمایش قرآن کریم، سنتى است که قابل تغییر و تبدیل نیست و همیشه براى امتها وجود داشته است. قرآن مىفرماید: "ما شما را با ترس و گرسنگى، نقص در اموال و جانها و ثمرات، آزمایش و امتحان مىکنیم و (به پیامبر دستور مىدهد که) به صابرین بشارت بده".[10]
اما این که یکى را روزى مىدهد و دیگرى را نه، سخن صحیحى نمىباشد؛ زیرا روزى تمام جنبندگان روى زمین (و آسمان) بر عهدهى خداوند است "و ما من دابة فى الارض الاّ على اللَّه رزقها"،[11] و کسى جز او "رازق" نیست. لکن لازم است در راه به دست آوردن روزى مقدّر، تلاش نمود؛ زیرا که قیام به طلب از وظایف بندگان است و ترتیب امور و جمیع اسباب ظاهرى و غیر ظاهرى که غالب آنها از تحت اختیار بندگان خارج است، به تقدیر حق تعالى است[12] و ابتداءً خداوند، رزق و روزى را از کسى منع ننموده است. البته کسى که براى رسیدن به روزى مقدّر خود هیچ تلاشى نمىنماید، از آن محروم خواهد شد. در هر حال، رسیدن و نرسیدن به روزى، به علم و اذن الاهى است و هیچ کس مستقل در رزق و... نمىباشد.[13]
در روایات، رزق و روزى بر دو قسم است، "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقى است که به سراغ افراد مىآید و همیشه او را تعقیب مىنماید، این گونه رزق، ریشه در قضاى حق تعالى دارد و قابل تغییر و تحول نیست. رزق طالب همان رزق وجود و هستى، عمر، امکانات و محیط خانواده و استعداد و... است که از ناحیهى این قسم رزق، توان و نیروى لازم و دقت و... براى انجام کار پدید مىآید.
رزق مطلوب، که افراد به سراغ آن مىروند، رزقى است که براى طالب آن مقدر شده است. اگر به دنبال آن برود و شرایط و امکانات لازم را براى رسیدن به آن فراهم سازد، به چنین رزقى دست مىیابد.[14]
اما این که چرا خداوند عدهاى را هدایت و عدهاى را رها کرده است (اضلال)، به طور خلاصه مىتوان گفت:[15] هدایت الاهى دوگونه است: هدایت تکوینى، هدایت تشریعى.
هدایت تکوینى نیز بر دو گونه است: 1. هدایت تکوینى عام که شامل تمامى موجودات جهان هستى مىباشد و هر موجودى رو به سوى او دارد. 2. هدایت تکوینى خاص، که شامل بندگان خاص الاهى است. آنان که علاوه بر هدایت عام الاهى، با عمل به اوامر و نواهى (هدایت تشریعى) خداوند، مورد توجه و عنایت خاص الاهى قرار گرفتهاند که این نوع هدایت را از جهتى، "دایت ثانوى" مىتوان نام نهاد.
هدایت تشریعى، که به وسیلهى ارسال رسل و انزال کتب (شریعت الاهى) انجام پذیرفته است، شامل کافر و مؤمن، هر دو مىشود، ولى عدهاى با سوء اختیار، در مسیرى غیر از مسیر مستقیم الاهى گام برداشته، مستحق عقاب الاهى مىگردند. لکن "اضلال" الاهى، هیچ گاه بر دو نوع نمىباشد و خداوند ابتداءً کسى را گمراه نمىنماید. لکن اگر انسان، سپاسگذار نعمت خالق خویش نبود و از دستورات و نواهى مولاى خویش پیروى ننمود و بر خلاف خلقت و فطرت خویش، رو به تباهى و انحراف نمود، خداوند او را به حال خویش واگذاشته، رهایش مىکند. واگذارى همان، و گمراه شدن و سقوط او همان. و این چیزى نیست، جز همان "اضلال الاهى".
براى مطالعه بیشتر به تفاسیر و... مراجعه فرمایید.[16]
[1] مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 54 - 60؛ ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 2، بحث نحوهى وجود کائنات.
[2] مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 23، انتشارات صدرا، 1380؛ سبحانى، الهیات، ج 1، ص 273 - 292.
[3] نجم، 42، عدل الهى، ص 30.
[4] همان، ص 97، معارف اسلامى، ص 94 - 104، انتشارات سمت، 1376.
[5] ر.ک: مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 101.
[6] قمر، 50 - 49.
[7] صافات، 164.
[8] طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ج 13، ص 194؛ مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 107؛ طباطبایى، محمد حسین، نهایة الحکمة، مرحله هشتم، ص 156، جامعه مدرسین؛ ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 2، بحث علت و معلول، ص 268، انتشارات وزارت ارشاد، آموزش فلسفه، مصباح یزدى، محمد تقى، درس 35 و 36.
[9] مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 143 و 144.
[10] بقره، 155. ر.ک: سبحانى، جعفر، الهیات، ج 1، ص 290؛ معارف اسلامى، ص 100، انتشارات سمت؛ ملاصدرا، اسفار اربعه، انتشارات وزارت ارشاد، بحث شرور، ص 445؛ طباطبایى، محمد حسین، نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 17 و 18، ص 308؛ امام خمینی، اربعین حدیث، حدیث 39.
[11] هود، 6.
[12] امام خمینى، روح اللَّه، شرح چهل حدیث، ص 560.
[13] ر.ک: نمایه: نقش انسان در کسب روزى.
[14] ر.ک: نهج البلاغه، نامهى 31.
[15] ر.ک: نمایه: هدایت و اضلال الهى.
[16] ر.ک: المیزان، ج 1، ص 43 - 45،...؛ تفسیر تسنیم، جوادى آملى، عبداللَّه، ج 1، ص 516 - 527، 457 – 478، 493، نیز همان، ج 2، ص 515 - 521؛ هدایت در قرآن، جوادى آملى، عبداللَّه.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1198
***************************************************************************************
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سوره حجرات را تفسیر میكردیم رسیدیم به آیه 13، به نیمه شعبان برخوردیم راجع به آقا امام زمان(ع) صحبت كردیم، حالا این آیه را معنی كنیم. همان آیهای است كه تقریباً همه ایرانیها حفظ هستند.
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) حجرات(13)این آیه، آیه 13 سوره حجرات است. پس موضوع بحثمان تفسیر سوره حجرات آیه 13: آیه این است:
(یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ)حجرات(13)
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ( اینها ملاک امتیاز نیست ، ) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!
كلمات این آیه هم كلماتی است كه خیلیها بهش آشناهستید.(یا أَیُّهَا النَّاسُ)یعنیای مردم،(إِنَّا خَلَقْناكُمْ)بدرستی كه ما شما را آفریدیم،(مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى) از مرد و زن، (وَ جَعَلْناكُمْ)و قرار دادیم شما را(شُعُوباً) شعبه شعبه،(وَ قَبائِلَ)و قبیله قبیله، شما را تیره تیره آفریدیم، (لِتَعارَفُوا) تایكدیگررابشناسید.
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ)بدرستی كه گرامی ترین شما نزد خداوند كسی است كه تقوایش بیشتر باشد،(إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ) بدرستی كه خداوند دانا و خبیر است. آیات قبل در سوره حجرات یک آیه میگفت: مسخره نكن، یک آیه میگفت: غیبت نكن، یک جمله میگفت: تجسس نكن. حالا ریشه غیبت و تجسس و مسخره این است كه آدم خودش را برتر میداند، میخواهد مسخره میكند اوراو سر به سر این میگذارد ,چون خودش را برتر میداند. میگوید كه ریشه مسخره این است كه شما خودتان را برتر میدانید. چه كسی خود را برتر نداند،(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ)به مرد بودن ننازید، به زن بودن ننازید، به فلان قوم، من از فلانی هستم، شهری، دهاتی، شرقی، غربی، از كدام منطقه هستی، از كدام قبیله هستی به هیچ كدام ننازید، چون(خَلَقْنا)ما همه را خلق كردیم(وجَعَلْنا)ما قرار دادیم، دست ماست، وقتی دست ماست شما به چی مینازید؟ هیچ وقت رئیس و مسئول بانك كارمند كه پولها را میگیرد افتخار نمیكند، میگوید مال تو كه نیست، مال مردم است امروز میگیری فردا پس میدهی، خوشحالی كه امروز چقدر پول گرفتم, خب به تو چه؟ یا غصه بخورد امروز خیلی پول دادم ,به تو چه.
ما اگر بدانیم كه همه دست خداست، هیچ وقت نمیگوییم برو زشته، چرا زشته؟ خدا این را اینطور خلق كرده و در كنار زشتیاش انواع زیباییها را هم دارد. منتهی زشتیاش را میبینی ,ولی زیباییاش را نمیبینی. اوكه آفریده بهتر میداند. نژاد، قبیله اینها ملاك نیست، تفاوتهای آفرینش همه حكیمانه است، برای شناسایی است(لِتَعارَفُوا) برای تفاخر نیست. ما كه شما را یك زن و یكی مرد و یكی از این و یكی از آن قبیله ,اینطور قرار ندادیم كه پز بدهید، برای اینكه مشخص باشید، واقعاً اگر همه مردم شكل هایشان یك جور بود چطورمی شد شناخت، اصلاً راه شناسایی این است كه هر كسی یك جور باشد و یك شكل باشد. این تنوعها و تفاوتها، قبیلهها، اینها بخاطر شناسایی است نه به خاطر تفاخر. تبعیض نژادی ممنوع، الان 1400 سال است از اسلام میرود، هنوز بسیاری از كشورها دچار تبعیض نژادی هستند، چه فرقی میكند سیاه و سفید؟ سیاه و سفید چه فرقی میكند؟ تبعیضات نژادی، تبعیضات قومی، قوم عرب چه فرقی میكند؟
ما در پیش نمازی هم نمیگوئیم حتماً این باید پیش نماز شود، اگر توی مسجد چند نفر هستند، اوكه تقوا و سوادش بیشتر است والا مسجد ارث پدر كسی نیست، اگر یک مسجدی یک پیش نمازی دارد و مردم از سوادش یا تقواش گله دارند، و كسی پیدا شده در منطقه كه سواد و تقواش از پیش نماز بیشتر است حق با اوست. اگر میدانیم كه اگر ایشان پیش نماز شود جمعیت مسجد دو برابر میشود, باید فوری پیش نماز جایش را به او بدهد.
امیرالمؤمنین(ع) حدیثی دارد كه در جلد الغدیر آمده: بنده حالا توی تلویزیون حرف میزنم، اگر بدانم شب جمعه آینده فلانی حرف بزند صد نفر بیننده بیشتر دارد من نباید دیگر توی تلویزیون باشم. آقای قرائتی تو برو كنار، ایشان بیایند. صد نفر مشتری بیشتر دارد، او بیاید. در امر به معروف هم همینطور است. ممكن است اگر من حرف بزنم اثرش 13 درجه باشد، شما بگویید 14 درجه، به من گفتهاند به شما بگویم شما این را بگویی، بگویم نه من بگویم، چرا بگویم؟ خیلیها میروند میگویند: آقا شوهر ما مثلاً فلان عیب را دارد. میگویم شوهرشما رفیق كیه؟ حرف كی در شوهر شما اثر دارد، اگر حرف فلان خلبان است، بگذار خلبان به شوهرت بگوید، اگر فلان بازاریه، فلان مدیر كل است، فلان ورزشكار است، كی در شوهر شما اثر دارد؟ حرف هر كسی اثرش بیشتر است امر به معروف را همان آقا بكند، ما باید ببینیم كی حرفش اثرش بیشتر است؟ علتی كه انقلاب ما پیروز شداین است كه امام(ره) آمد و حرف او از همه بیشتر بود. یعنی نفوذ كلام او از همه بیشتر بود. گفتند: خوب تو رئیس، رهبر تو، وقتی گفتند رهبر تو مردم هم اطاعت كردند، شاه تحقیر شد، مستشاران آمریكایی فرار كردند، انقلاب پیروز شد. حرف كی؟ یعنی مردم حرف چه كسیرا قبول دارند؟ ببینید یک وقت یک كسی، یک نفر را دوست دارد ,می گوییم چرا؟ میگوید خودم هم نمیدانم چرا، من دوستش دارم ولی نمیدانم چرا. ولی یک وقت میگوید دوستش دارم كه یك, دروغ نمیگوید. دودرسش خوب است. سه ,مراعات حق مردم را میكند. چهار, لوس نیست. پنج، از زیر كار در نمیرود. شش, یك كمالاتی دارد و من به خاطر این كمالات دوستش دارم. اگر كمالات بود این دوستی میماند، چون كمالات همیشه هست، معمولاً. اما اگر گفت من این را دوستش دارم خوشگله، فردا تب میكند مریض میشود، دیگر دوستش، . . چرا این دختر را میخواهی باهاش ازدواج كنی؟ باباش پولدار است، پس اگر پدرش ورشكست شد, تو هم دختر را طلاق میدهی؟ اگر رفاقت بر اساس پول و شكل است. حدیث داریم، هر كسی ازدواج كند بخاطر پول و شكل، چون پول و شكل تغییر میكند آن ازدواجها هم(بگویید) پایان ندارد. اما اگر ازدواج كند بخاطر اینكه ایشان یک ارزشی دارد، ارزشها ثابت است. خب، انسان فطرتاً دنبال برتری است. یعنی انسان دلش میخواهد برتر باشد. چون انسان فطرتاً توسعه طلب است و دلش میخواهد برترباشد.
اسلام میگوید اگر میخواهی برتری داشته باشی(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ)تقوایت را زیاد كن، مگر نمیخواهی همه مردم خوب بشناسند تو را، خب، خوب درس بخوان، شاگرد اول، چون انسان دلش میخواهد همه مردم نگاهش كنند، تو چرا یه كفش پا میكنی كه همه مردم نگاه به كفشت كنند، عوض این كه خرج پایت میكنی از راه كفش كه مردم نگاهت كنند خرج مخت كن. توجه به جای اینكه مردم را از طریق كفش متوجه خودت كنی از طریق مغز مردم را متوجه خودت كن. بعضیها میخواهند نگاهش كنند، عطسه هم كه میكند یک جوری عطسه میكند كه همه نگاهش كنند، این چقدر آدم بی شخصیتی است، این هیچ كمالی ندارد، میخواهد مردم از راه عطسه كردن نگاهش كنند. خب شما میتوانستی یه قدم خیر برداری.
خداوند رحمت كند آیه الله صالحی مازندرانی را یک چیزی برایتان بگویم عجیب، خب ایشان از علمای قم بود و از مدرسین، بنده هم یک مدتی شاگرد ایشان بودم، دختر ایشان میرود توی بازار كنار خیابان قم یک كسی هست كه جگر، دل مرغ میفروشد، دل و جگر را توی كیسه كرده، كپه كپه، میآیند و میخرند. دختر ایشان رفت گفت من یک خانمی را دیدم كنار دل و جگر مرغ نگاه میكرد، همینكه صاحب آن نگاهش را آنطرف كرد یكی از این نایلونها را برداشت و تند رفت و خلاصهاش این زن دزدید، چی چی را؟ دل و جگر مرغ را. گفت معلوم میشود این زن فقیری بوده، هیچی نداشته و بچه هایش گرسنه بودند، آمده اینكار را كرده، پاشو برویم، آیه الله صالحی مازندرانی پا میشود و میرود آنجا كه اینها را میفروخته، به آن اقا میگوید، این كه شما از دل و جگر در این نایلون كردهای چقدر است؟ او هم میگوید هزار تومان. خیلی خب هزار تومان میدهد و میرود. میگوید آقا نبردی، شما هزار تومان هم دادی یكی را بردار و ببر، گفت، ببین آقا خانمی فقر بهش فشار آورده یكی از اینها را برداشته و فرار كرده، من ترسیدم روز قیامت گیر باشد كه این كار را كرد, من آمدم این هزار تومان را دادم كه او را از دین آزاد كنید، او به تو روز قیامت بدهكار نباشد. این روح چقدر لطیف است.
حضرت امام خمینی(ره) وقت ظهر، وقت نماز بود، آمد نماز بخواند توی سالن، وقتی خواست وارد سالن بشود دید پشت سالن خیلی كفش است و كفشها هم همه بغل هم بودند، یک خورده نگاه كرد به كفشها و برگشت، گفتند آقا مردم منتظر نماز جماعت هستند، گفتند، آخر من بخواهم نماز جماعت بخوانم باید پا بگذارم روی این كفشها وقتی هم پا روی كفش مردم بگذارم درست نیست. گفتند آقا كفشها را كنار میگذاریم كفشها را كنار زدند، بفرمائید، فرمود كفشها بهم میریزی كه برای من راه باز كنی؟ اینها وقتی بازمی گردند كفش هایشان قاطی پاتی میشود، وقتشان تلف میشود بگویید مردم نمازشان را فردی بخوانند من جماعت نمیخوانم، اصرار میكنند و بالاخره نمیدانم آقا را میبرند، نمیبرند، آقا پشت درب حاضر نیست پا روی كفش مردم بگذارد. ببینید اینها چقدر قشنگ است، تقوا این هاست، تقوا این است كه انسان مواظب باشد یك كلمه نگوید, ما افرادی هستیم به قدری متملق، امروز تا این پول دارد، سلام، مخلصم، حال شما فردا پول بستنی ما را نمیدهد قهر میكنیم، با یك بستنی رفیقش میشویم با یك ساندویچ قهر میكنیم. با یک نمیدونم پپسی كولا رفیق میشویم و با یك كوكا قهر میكنیم. خیلی اینها بد است كه انسان رفاقتش بر اساس اینها باشد.
حدیث داریم اگر میخواهید رفیق بشوید، با كی رفیق بشوید، سه تا خط كش داریم گفته با اینها رفیق شو، چون بالاخره انسان بی دوست كه نمیشود، باید با یكی رفیق شود، حالا كه میخواهی رفیق شوی ,با این خط كش رفیق شو.
یك: ای نسبت به خدا چه میكند، اگر اهل نماز است باهاش رفیق شو، چون این كه نعمتهای خدا را نادیده میگیرد، از خدا تشكر نمیكند ؤ تو هم كه باهاش رفیق بشوی و هر چه بهش خدمت كنی، كسی كه لطف خدا را تشكر نكند الطاف تو را هم تشكر نخواهد كرد و بیخود باهاش رفیق نشو.
خدا كه به این چشم داد، هوش داد، شكل داد، سلامتی داد، پدر داد، مادر داد، عقل داد، فطرت داد، و عزت داد، آبرو داد، توان داد زیبایی داد، خدا كه این همه بهش چیز داده حاضر نیست یك الله اكبر بگوید، چرا باهاش رفیق میشوی؟ هر چه هم بهش خدمت كنی، كسی كه لطف خدا را نادیده میگیرد، لطف تو را هم نادیده خواهد گرفت.
دو: میخواهی باهاش رفیق بشوی ببین نسبت به پدر و مادرش چكار میكند. كسی كه طرف پدر و مادر را، زحمات پدر و مادر را نادیده بگیرد، تو را هم هر چه باهاش رفیق شوی و بهش خدمت كنی، لطف تو را هم نادیده میگیرد، او كه گوش به حرف پدر و مادر نمیدهد و زحمات بابا و ننهاش را نادیده میگیرد، زحمات شما را هم نادیده خواهد گرفت، نمیخواهد باهاش رفیق شوی.
سه: ببین رفقای قبلی را وفادار هست یا نه، كسی كه رفقای قبلی را رها كرده تو را هم رها خواهد كرد. این خط كش است.(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ)
آخر آیه میگوید:(إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ)خدا عالم است خبیر است، علیم است و خبیر است. آخر(عَلیمٌ) با(خَبیرٌ) فرق میكند، «خبره» با «علم» فرق میكند. (عَلیمٌ) یعنی میداند و(خَبیرٌ) یعنی خوب میداند.
مثال: به یك انباردار میگوییم ببخشید توی این انبار چیه؟ میگوید: دویست تا چرخ خیاطی است دویست تا آبگرمكن است 150 تا، ممكن است انباردار هم علیم باشد. یعنی بداند توی انبار چیه، اما خبیر نیست یعنی بداند چرخ خیاطی از چند قطعه هست. كدام قطعاتش داخلی است و كدام خارجی یعنی كیلویی میداند. اما ریز نمیداند،(عَلیمٌ خَبیرٌ) یعنی هم میداند و هم ریز میداند. یعنی مو به مو میداند. یک وقت میگوییم بله تهران شلوغ است، تهران شلوغ است، جمعیت زیاد دارد، اما یكی میگوید كدام محله چقدر جمعیت دارد؟ تعداد زنها؟ تعداد مردها، تعداد باسوادها، لیسانسها، فوق لیسانسها، دكترها، خانههای چهل متری كجاست، خانههای 60 متری كجاست، خانههای پانصدمتری به بالا كجاست؟ كدام كوچه بن بست است. انكه كوچه به كوچه میداند و خونه به خونه او علی نیست اون خبیر است. به هم گفتهاند وقتی عروس و دامادها به هم قهر كردند زود دادگاه نروند به مشاور خانواده مراجعه میكند. زود مراجعه نكند، برود پهلوی فامیل خانم بیاید و یكی از فامیل مرد چرا؟ برای این كه فامیل، فامیل را میشناسد، آن قاضی كه آنجا نشسته چه میداند كه حسود هستم یا نیستم، كه پیدا نیست. عقدهای هستم یا نیستم عقدهای كه پیدا نیست، وسواس هستم یا نیستم، سوء ظن دارم یا ندارم او كه نمیداند. او فقط پرونده را نگاه میكند چه نوشته. بعد آثار چاقو بوده خونی بوده، سیلی بوده، جایش سرخ شده، سیاه شده، او فقط ظاهر را میبیند و بعد هم حكم میكند. و اما این كه میگوید(حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها)نساء(35)چون اهل، فامیل خبیر است. این همچین است. اون روی فلان مسئله، روی فلان شخص، روی فلان حالت حساسیت دارد. خوب اگر تقوا را ملاك برتری قرار دادیم، خدا میداند كه چه كسی با تقواست.
حالا كرامت، میگوید(عِنْدَ اللَّه)یعنی چه؟ (عِنْدَ اللَّه)یعنی نزد خدا، یک وقتی میگوید، تاریخ چه قضاوت خواهد كرد، دیدی بعضیها توی سخنرانی میگویند: ما اگر این كار را بكنیم در آینده تاریخ قضاوت خواهد كرد. هرچی میخواهد قضاوت كند من چكار به تاریخ دارم، خدای من كه تاریخ نیست كه. البته اگر تاریخ خیر بگویدخوب است.
قران هم گفته:(اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ)شعراء(84)حضرت ابراهیم(ع) گفت: خدایا جوری به من توفیق بده كه آینده هم مردم برای من ذكر خیر بكنند. ذكر خیر كمال است، اما ما مرتب بگوییم وظیفه امروز ما چیست؟ وظیفه امروز ما این است. حالا فردا تاریخ خواهد گفت كه چی؟ ما نباید تاریخ پرست باشیم، آقا نیاكان ما چنین بوده، نیاكان ما درست بوده؟ قدمشان روی چشم، نیاكان ما غلط بوده ما گوش به حرف نیاكان هم نمیدهیم. آخر یكی از اشكالات نیاكان بت پرستی است. به بت پرستها میگفتند: چرا بت میپرستید؟ قران میگوید: (إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا)زخرف(22)نیاكان ما بت میپرستیدند. خدا فرمود حالا همه را، دنبال نیاكان باید بروید.
یكی آمد در جنگ جمل نگاه به یك سمت كرد دید امیر المؤمنین(ع) است و سمتی دیگر عایشه، عایشه خوب زن پیامبر(ص) است، ام المؤمنین است، طلحه از اصحاب پیامبر است، زبیر خیلی به گردن اسلام حق دارد، خیلی شجاع بود، آنقدر زبیر قهرمان بود. در تاریخ اسلام زبیر تاریخ روشنی دارد. گیج شد گفت من كه گیج هستم، الان هم هست، میگوید ما نفهمیدیم چرا اینطوری میكنند، خود حزب اللهیها، اینها دیگر چرا؟ ما كه گیجیم. بعضیها میگویند حالا كه ما گیج هستیم خداحافظ، میگوئیم نه وایسا چرا گیجی؟
توی جنگ جمل یكی آمد گفت ما كه گیجیم علی را بگذاریم كنار كه از یاران اسلام است، زبیر را، عایشه را، گفت من كه گیجم، فرمود: بیا گیج نباش،(اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ) بحارالأنوارج40ص125 به به چه جملهای گفت: شما چكار داری به آدمها، آدمها را كنار بگذار، الآن ممكن است یک كسی بگوید آقا من اصلش نمیدانم جمهوری اسلامی یک حرفی میزند، كشورهای اسلامی دیگر هم یک حرفی میزنند، او یک چیزی، این یک چیزی میگوید، ما كه نفهمیدیم. همه هم میگویند اشهد ان لا اله الا الله و همه هم میگویند اشهد ان محمداً رسول الله. همه شهادت میدهند همه نماز میخوانند، همه قران میخوانند، همه قران چاپ میكنند، ما كه گیجیم.
اتفاقاً من مكه بودم یک جوانی آمد گفت: راستش را بخواهی من گیجم، ایران را میبینم، اینجا را میبینم، شما بیا كار به آدمها نداشته باش، نه ایران، نه اینجا نه اونجا، هیچی هیچی.
(اعْرِفِ الْحَقَّ) حق را ببین. یه جمله میگویم به من بگو، زهد خوب است یا اشرافیگری، زهد خوب است یا اسراف، شما طرفدار كدامی، سادگی و زهد خوب است یا اسراف و اشرافیگری؟ به من بگو كدام پهلوی تو ارزش دارد؟ خب دانشجو بود، فهمیده بود، گفت سادگی، گفتم این بعلاوه این منهاست، یعنی این منفی و این مثبت است، اگر این است شما ببین علی زهد دارد یا غیر علی، ببین شجاعت یا ترس كدام ارزش دارد؟ گفت شجاعت. گفتم توی رهبرهای كشورهای دنیا ببین از امام خمینی(ره) شجاعتر داریم یا نداریم، عدالت یا ظلم؟ آقا الان اسرائیل سمبل تجاوز است. قشنگ بچهها و جوانهای فلسطین و لبنان را میكشد، مبارزه با اسرائیل یك ارزش است. كدام یك از كشورها مثل ایران مبارزه میكند و اسرائیل از كدام كشور میترسد؟
اگر شما(اعْرِفِ الْحَقَّ)این است. حق زهد است، حق شجاعت است، حق عدالت است، یعنی شما روی آدمها نگاه كن گیج میشوی میبینی این آخوند است آن هم آخوند است، این مسجد آن هم مسجد، این قران آن هم قران، گیج میشوی، توی آدمها حساب نكن ,برو توی معیارها، زهد یا اسراف، شجاعت یا ترس، عدالت یا ظلم، حمایت از فلسطین یا بی تفاوتی یا حمایت نسبت به فلسطین، كمك به فقرا یا بی اعتنایی به فقرت شما ملاكها را حساب كن، بعد ملاكها را كه دیدی، اول شاغولت را نگه دار بعد ببین هر پایهای مثل آن است میگویی آن پایه، نگو ما نفهمیدیم این پایه یا آن پایه، توی پایهها گیج میشوی، شاغولت را نگه دار بعد بر اساس شاغول پایهها را حساب كن.
توی خطها گیج میشوی ,شما سفت خط كش را نگه دار بگو هر خطی مطابق این است درست است. امیرالمؤمنین فرمود: (اعْرِفِ الْحَقَّ). . .
والسلام علیكم ورحمه الله و بركاتهhttp://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=508*******************************************************************
وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا
در حالی که شما را در مراحل مختلف آفرید ( تا از نطفه به انسان کامل رسیدید )
سوره نوح آیه 14
خداوند درباره آفرینش انسان در سوره نوح آیه 14 می فرماید: « وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا ؛ و حال آنکه شما را به گونه های مختلف آفریده است». «اطوارا» شما که خدایتان را تجربه کرده اید. همین خلقت گذشته شما در واقع تجربه خداست. مگر خدا نیست که شما را طور طور آفرید؟ کلمه "طور" به معنای گونه است. آیه را دو جور می شود معنی کرد و مفسرین هم دو جور معنی کرده اند؛ یکی اینکه یعنی خداوند شما را به گونه های مختلف آفرید که این خودش بر اساس یک حکمت است مثلا بعضی را مرد و بعضی را زن آفرید. این برای همین بوده است که نیازی به چنین چیزی بوده است، این لطف و رحمت الهی است که خداوند چنین کرده است، یا اختلافات دیگری که در میان افراد بشر هست، چون خود اختلاف منشا رحمت است. شما این را در نظر بگیرید، اگر همه مردم با یک رنگ، یک شکل، یا یک نوع استعداد، یک ذوق و یک سلیقه آفریده شده بودند بشریت همیشه مجبور بود درجا بزند یعنی دیگر تکامل رخ نمی داد. آن وقت نه زشت وجود داشت نه زیبا، چون زشت و زیبا با مقایسه پیدا می شود. اگر همه مردم به یک شکل باشند هیچ کس زشت نیست و هیچ کس زیبا نیست. حتی اگر همه مردم در قیافه یوسف هم باشند آنگاه دیگر یوسفی وجود ندارد. یوسف آن وقت وجود دارد که غیر یوسف وجود داشته باشد. وقتی همه در یک شکل باشند یوسفی و جاذبه ای وجود ندارد. با اختلاف است که این همه تحرک ها در بشر آفریده شده است. بعضی آیه را این جور معنی کرده اند ولی بعضی دیگر از مفسرین به گونه دیگری معنی کرده اند که کامل تر از آن نوع است. "طور" گونه است اما اینجا که می گوییم "اطوارا"، مقصود این است که خداوند مشا را طوری بعد از طوری و طوری بعد از طوری آفریده است. کلمه تطور را شنیده اید. تطور یعنی از گونه ای به گونه ای دیگر در آمدن و از آن گونه به گونه دیگر در آمدن و .... می گویند فلان شیء متطور است یعنی حالتی دارد، بعد، از این حالت به حالت دیگر، کامل تر از آن، در می آید و از آن حالت به حالت دیگر، کامل تر از آن، و .... گفته اند اشاره به این است که خدا هر فردی از شما افراد را متطور آفرید، یعنی نگاه کن، ببین تو خودت در اول چه بودی؟ یک نطفه بودی، بعد علقه شدی، بعد مضغه شدی، بعد چه و چه. پس خدا اساس خلقت را بر تطور و تکامل و حرکت و پیش رفتن و به کمالات جدید نائل شدن قرار داده است، شما چرا سر جای خود نشسته اید و درجا می زنید؟ انسان در زندگی دنیایی و اجتماعی اش که زندگی اختیاری است اگر راه خدا و قانون خدا را طی کند، باز از مرحله ای به مرحله دیگر و از آن مرحله به مرحله دیگر می رسد.
http://tahoor.com/fa/Article/View/26186http://nasimemarefat.parsiblog.com/وبگاه نسیم معرفت درخدمت شما