* پايگاه جامع قرآن کريم انهار
کم عَلَمدار نداديم در اين کرب و بلا
کم نبودند در اين خاک سليماني ها
حجّت الأِسلام سيّد ابراهيم رئيسي رئيسجمهور ايران در سال 1401 در هفتاد و هفتمين نشست مجمع عمومي سازمان مِلَل گفت : قهرمانِ نبرد عَلَيهِ تروريسم و نابودگر داعش ، کسي نبود جز سردار سپهبد حاج قاسم سليماني .
حاج قاسم عزيز : حرارتي که در دل ها ايجاد کردي هرگز به سردي و خاموشي نخواهد گراييد و با درس مقاومتي که از تو آموختيم به قدرت الهي هميشه آماده جهاد و نبرد با مستکبران و دشمنان اسلام و قرآن و انقلاب هستيم و نخواهيم گذاشت که سران جنايتکاران و جانيان و اشغالگران سرزمين هاي اشغالي خواب راحتي داشته باشند . (استاد سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي)
* تصوير مربوط به آبان 1398 است
** تصوير مربوط به تاريخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
استاد سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجاني1393 . قم
** عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ (عَلَيهِ السَّلامُ) رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِکُمْ يَبُثُّ ذَلِکَ فِي النّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِيعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِکُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ ؟! قَالَ : اَلرّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ . معاوية بن عمّار مي گويد: به امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ) عرض کردم : مردى است که از شما روايت و حديث بسيار نقل مي کند و ميان مردم انتشار مي دهد و آن را در دل مردم و دل شيعيانتان استوار مي نمايد و شايد عابدى از شيعيان شما باشد که در روايت چون او نباشد کداميک از آن دو برتر و بهترند؟ فرمود : آن کس که احاديث ما را روايت مي کند و دل هاى شيعيانمان را استوار مي سازد از هزار عابد بهتر است . (اصول کافى جلد 1 ص :40 حديث 9 .)
*******************
حضرت علي (عَلَيهِ السَّلامُ) در پاسخ کسي که پرسيد: براي غَضِّ بَصَر(چشم فرو بستن از محرّمات) از چه چيزي کمک بگيريم؟ فرمود: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ»؛ به واسطه شناخت عظمت الهي و فروتني در برابر عظمت سلطنت خداوند كه بر راز تو آگاه است . يعني براي اينکه بتوان چشم از محرمات پوشاند، بايد به ياد آورد که خداوند عالَم به جميع افعال و اعمال انسان مُطّلع است و به هر چه ميکند ؛ اعم از نيک و بد، علم و احاطه دارد. انجام اين راهکار موجب ميشود ميل به مُحرّمات از دل انسان زدوده شود و از ارتکاب آن منصرف گردد.
*مِصْبَاحُ اَلشَّرِيعَةِ ، قَالَ اَلصَّادِقُ (عَلَيهِ السَّلامُ) : مَا اِغْتَنَمَ أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا اِغْتَنَمَ بِغَضِّ اَلْبَصَرِ فَإِنَّ اَلْبَصَرَ لاَ يُغَضُّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ إِلاَّ وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْجَلاَلِ وَ سُئِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَا ذَا يُسْتَعَانُ عَلَى غَضِّ اَلْبَصَرِ فَقَالَ : بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ اَلْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّكَ وَ اَلْعَيْنُ جَاسُوسُ اَلْقَلْبِ وَ بَرِيدُ اَلْعَقْلِ فَغُضَّ بَصَرَكَ عَمَّا لاَ يَلِيقُ بِدِينِكَ وَ يَكْرَهُهُ قَلْبُكَ وَ يُنْكِرُهُ عَقْلُكَ قَالَ اَلنَّبِيُّ (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) : غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ : إِيَّاكُمْ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْمَحْذُورَاتِ فَإِنَّهُ بَذْرُ اَلشَّهَوَاتِ وَ نَبَاتُ اَلْفِسْقِ وَ قَالَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا : اَلْمَوْتُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَظْرَةٍ لِغَيْرِ وَاجِبٍ وَ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ لِرَجُلٍ نَظَرَ إِلَى اِمْرَأَةٍ قَدْ عَادَهَا فِي مَرَضِهَا : لَوْ ذَهَبَتْ عَيْنَاكَ لَكَانَ خَيْراً لَكَ مِنْ عِيَادَةِ مَرِيضِكَ وَ لاَ تَتَوَفَّرُ عَيْنٌ نَصِيبَهَا مِنْ نَظَرٍ إِلَى مَحْذُورٍ إِلاَّ وَ قَدِ اِنْعَقَدَ عُقْدَةٌ فِي قَلْبِهِ مِنَ اَلْمُنْيَةِ وَ لاَ تَنْحَلُّ إِلاَّ بِإِحْدَى اَلْحَالَتَيْنِ إِمَّا بِبُكَاءِ اَلْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ بِتَوْبَةٍ صَادِقَةٍ وَ إِمَّا بِأَخْذِ حَظِّهِ مِمَّا تَمَنَّى وَ نَظَرَ إِلَيْهِ فَأَخَذَ اَلْحَظَّ مِنْ غَيْرِ تَوْبَةٍ فَمَصِيرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَمَّا اَلتَّائِبُ اَلْبَاكِي بِالْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ عَنْ ذَلِكَ فَمَأْوَاهُ اَلْجَنَّةُ وَ مُنْقَلَبُهُ اَلرِّضْوَانُ . ترجمه : هيچ كس غنيمتى چون چشم پوشى نصيبش نشد، زيرا چشم از نظاره كردن به محارم خداوند متعال بسته نمى شود، مگر آن كه پيش از آن ، قلبش ، عظمت وشكوه (خداي تعالى ) را مشاهده كرده باشد.امير مؤ منان (عَلَيهِ السَّلامُ) را پرسيدند: چگونه انسان مى تواند صفت چشم پوشى و غَضِّ بَصَر را در خويش تقويت كند؟ فرمود: به واسطه شناخت عظمت الهي و فروتني در برابر عظمت سلطنت خداوند كه بر راز تو آگاه است .چشم ، جاسوس قلب ها وپيام رسانِ قلب و عقل است . پس چشمت را از آنچه با دينت سازگارى ندارد و قلبت از آن اكراه دارد و عقلت آن را نمى پسندد، فرو بند.رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) فرمود: چشمانتان را فرو بنديد تا شگفتى ها (وانوار معرفت الهي ) را نظاره كنيد.خداوند متعال مي فرمايد: (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ : مؤ منان را بگو كه در برابر مَحارِم چشم فرو بندند و فروج خود را [از حرام ] باز دارند.)حضرت عيسى (ع ) فرمود: از نگريستن به آنچه شما را از آن منع كرده اند بپرهيزيد، زيرا اين نگاه بذر شهوت و ميوه فسق است .حضرت يحيى (ع ) فرمود: مرگ برايم محبوب تر از نگاه غير ضرورى است .زنى در بستر بيمارى افتاده بود ومردى به عيادتش رفته وبه او نگريست . عبداللّه بن مسعود خطاب به آن مرد گفت : اگر دو چشمت از دست مى رفت ، از چنين عيادتى بهتر بود. چشمى كه به حرام بنگرد، بهره اى نمى برد و آرزو بر دل او (پنجه اندازد و) گره افكند وگشايشى در آن حاصل نمى شود، مگر به دو چيز: 1- گريه حسرت و پشيمانى همراه با توبه اى حقيقى وتوبه اى صادق 2- و يا رسيدن به چيزى كه بدان نگريسته و آرزويش را دارد. و اگر بدون آن كه توبه كند و از دنيا برود مَصير و بازگشتش به آتش جهنم است، ولى چنانچه با حسرت و پشيمانى از اين عمل توبه نمايد، جايگاهش بهشت و بازگشتش به رضوان و خشنودى الهى خواهد بود .
*** گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» براي نجات از خطرات کافي نيست،بلکه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دوري کرد وگرنه خانه را در مسير سَيل ساختن و نوشتن«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ السَّيلِ»بر سر دَرِ خانه به منزله مسخره است.کسي که مي گويد: «أَعُوذُ بِاللّهِ» ،بايد در عمل نيز از سرچشمه هاي فساد دوري کند. (تفسير نور استاد مُحسن قرائتي- سوره ناس)
به نام خدا
به نام خدايي که در همه حال نظاره گر اعمال ماست
1- ياد حضرت پروردگار
2-وقار در رفتار
3-صداقت در گفتار
4-همنشيني با اَخيار
5-پرهيز از اعمال ناهنجار
** آيت الله سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي
********************************************
*********************************
***نسيم معرفت***
**وجودِ نازنينت ازگزند حسودان بدور باد+نسيم ادب+کليک کنيد
وجودِ نازنينت از گزند حسودان بدور باد
دو چشم حسودِ رنجورِ سيه روي کور باد
هر که بدخواه و بددل و کينه جوي تو بُوَد
سزاي او نگون بختي و فلاکت و گور باد
شعر از استاد سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
آيت الله زين العابدين قرباني گيلاني نماينده مردم گيلان در مجلس خبرگان رهبري و آيت الله محمدي گلپايگاني رئيس دفتر امام خامنه اي
***************************************
* پایگاه جامع قرآن کریم انهار
کم عَلَمدار ندادیم در این کرب و بلا
کم نبودند در این خاک سلیمانی ها
***نسیم معرفت***
* تصویر مربوط به آبان 1398 است
27شهریور1399
** تصویر مربوط به تاریخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی1393 . قم
** عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللّهِ (عَلَیهِ السَّلامُ) رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ ؟! قَالَ : اَلرّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ . معاویة بن عمّار می گوید: به امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) عرض کردم : مردى است که از شما روایت و حدیث بسیار نقل می کند و میان مردم انتشار می دهد و آن را در دل مردم و دل شیعیانتان استوار می نماید و شاید عابدى از شیعیان شما باشد که در روایت چون او نباشد کدامیک از آن دو برتر و بهترند؟ فرمود : آن کس که احادیث ما را روایت می کند و دل هاى شیعیانمان را استوار می سازد از هزار عابد بهتر است . (اصول کافى جلد 1 ص :40 حدیث 9 .)
***************************************
حضرت علی (عَلَیهِ السَّلامُ) در پاسخ کسی که پرسید: برای غَضِّ بَصَر(چشم فرو بستن از محرّمات) از چه چیزی کمک بگیریم؟ فرمود: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ»؛ به واسطه شناخت عظمت الهی و فروتنی در برابر عظمت سلطنت خداوند که بر راز تو آگاه است . یعنی برای اینکه بتوان چشم از محرمات پوشاند، باید به یاد آورد که خداوند عالَم به جمیع افعال و اعمال انسان مُطّلع است و به هر چه میکند ؛ اعم از نیک و بد، علم و احاطه دارد. انجام این راهکار موجب میشود میل به مُحرّمات از دل انسان زدوده شود و از ارتکاب آن منصرف گردد.
*مِصْبَاحُ اَلشَّرِیعَةِ ، قَالَ اَلصَّادِقُ (عَلَیهِ السَّلامُ) : مَا اِغْتَنَمَ أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا اِغْتَنَمَ بِغَضِّ اَلْبَصَرِ فَإِنَّ اَلْبَصَرَ لاَ یُغَضُّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ إِلاَّ وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْجَلاَلِ وَ سُئِلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَا ذَا یُسْتَعَانُ عَلَى غَضِّ اَلْبَصَرِ فَقَالَ : بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ اَلْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ وَ اَلْعَیْنُ جَاسُوسُ اَلْقَلْبِ وَ بَرِیدُ اَلْعَقْلِ فَغُضَّ بَصَرَکَ عَمَّا لاَ یَلِیقُ بِدِینِکَ وَ یَکْرَهُهُ قَلْبُکَ وَ یُنْکِرُهُ عَقْلُکَ قَالَ اَلنَّبِیُّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) : غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَ قَالَ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ : إِیَّاکُمْ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْمَحْذُورَاتِ فَإِنَّهُ بَذْرُ اَلشَّهَوَاتِ وَ نَبَاتُ اَلْفِسْقِ وَ قَالَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا : اَلْمَوْتُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَظْرَةٍ لِغَیْرِ وَاجِبٍ وَ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ لِرَجُلٍ نَظَرَ إِلَى اِمْرَأَةٍ قَدْ عَادَهَا فِی مَرَضِهَا : لَوْ ذَهَبَتْ عَیْنَاکَ لَکَانَ خَیْراً لَکَ مِنْ عِیَادَةِ مَرِیضِکَ وَ لاَ تَتَوَفَّرُ عَیْنٌ نَصِیبَهَا مِنْ نَظَرٍ إِلَى مَحْذُورٍ إِلاَّ وَ قَدِ اِنْعَقَدَ عُقْدَةٌ فِی قَلْبِهِ مِنَ اَلْمُنْیَةِ وَ لاَ تَنْحَلُّ إِلاَّ بِإِحْدَى اَلْحَالَتَیْنِ إِمَّا بِبُکَاءِ اَلْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ بِتَوْبَةٍ صَادِقَةٍ وَ إِمَّا بِأَخْذِ حَظِّهِ مِمَّا تَمَنَّى وَ نَظَرَ إِلَیْهِ فَأَخَذَ اَلْحَظَّ مِنْ غَیْرِ تَوْبَةٍ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَمَّا اَلتَّائِبُ اَلْبَاکِی بِالْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ عَنْ ذَلِکَ فَمَأْوَاهُ اَلْجَنَّةُ وَ مُنْقَلَبُهُ اَلرِّضْوَانُ . ترجمه : هیچ کس غنیمتى چون چشم پوشى نصیبش نشد، زیرا چشم از نظاره کردن به محارم خداوند متعال بسته نمى شود، مگر آن که پیش از آن ، قلبش ، عظمت وشکوه (خدای تعالى ) را مشاهده کرده باشد.امیر مؤ منان (عَلَیهِ السَّلامُ) را پرسیدند: چگونه انسان مى تواند صفت چشم پوشى و غَضِّ بَصَر را در خویش تقویت کند؟ فرمود: به واسطه شناخت عظمت الهی و فروتنی در برابر عظمت سلطنت خداوند که بر راز تو آگاه است .چشم ، جاسوس قلب ها وپیام رسانِ قلب و عقل است . پس چشمت را از آنچه با دینت سازگارى ندارد و قلبت از آن اکراه دارد و عقلت آن را نمى پسندد، فرو بند.رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فرمود: چشمانتان را فرو بندید تا شگفتى ها (وانوار معرفت الهی ) را نظاره کنید.خداوند متعال می فرماید: (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ : مؤ منان را بگو که در برابر مَحارِم چشم فرو بندند و فروج خود را [از حرام ] باز دارند.)حضرت عیسى (ع ) فرمود: از نگریستن به آنچه شما را از آن منع کرده اند بپرهیزید، زیرا این نگاه بذر شهوت و میوه فسق است .حضرت یحیى (ع ) فرمود: مرگ برایم محبوب تر از نگاه غیر ضرورى است .زنى در بستر بیمارى افتاده بود ومردى به عیادتش رفته وبه او نگریست . عبداللّه بن مسعود خطاب به آن مرد گفت : اگر دو چشمت از دست مى رفت ، از چنین عیادتى بهتر بود. چشمى که به حرام بنگرد، بهره اى نمى برد و آرزو بر دل او (پنجه اندازد و) گره افکند وگشایشى در آن حاصل نمى شود، مگر به دو چیز: 1- گریه حسرت و پشیمانى همراه با توبه اى حقیقى وتوبه اى صادق 2- و یا رسیدن به چیزى که بدان نگریسته و آرزویش را دارد. و اگر بدون آن که توبه کند و از دنیا برود مَصیر و بازگشتش به آتش جهنم است، ولى چنانچه با حسرت و پشیمانى از این عمل توبه نماید، جایگاهش بهشت و بازگشتش به رضوان و خشنودى الهى خواهد بود .
*** گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» برای نجات از خطرات کافی نیست،بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دوری کرد وگرنه خانه را در مسیر سَیل ساختن و نوشتن«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ السَّیلِ»بر سر دَرِ خانه به منزله مسخره است.کسی که می گوید: «أَعُوذُ بِاللّهِ» ،باید در عمل نیز از سرچشمه های فساد دوری کند. (تفسیر نور استاد مُحسن قرائتی- سوره ناس)
به نام خدا
به نام خدایی که در همه حال نظاره گر اعمال ماست
1- یاد حضرت پروردگار
2-وقار در رفتار
3-صداقت در گفتار
4-همنشینی با اَخیار
5-پرهیز از اعمال ناهنجار
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
********************************************
*********************************
***نسیم معرفت***
**وجودِ نازنینت ازگزند حسودان بدور باد+نسیم ادب+کلیک کنید
وجودِ نازنینت از گزند حسودان بدور باد
دو چشم حسودِ رنجورِ سیه روی کور باد
هر که بدخواه و بددل و کینه جوی تو بُوَد
سزای او نگون بختی و فلاکت و گور باد
شعر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***************************************
اقدام نسنجیده و زشت مجتبی ذوالنوری در اهانت به دولت و شخص رئیس جمهور
*** اهانت و هتک حرمت، روش امریکاییها است + حضرت آیت الله امام خامنه ای
حسامالدین آشنا مشاور دکتر حسن روحانی در حساب توییترش نوشت: «فَحّاشی ، انسان را نه دانشمندتر میکند و نه نورانیتر .
حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری ، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در حساب توییتری خود نوشت: «جناب روحانی اگر برای توجیه مذاکره با دشمن ، علت صلح امام حسن (ع) بامعاویه را خواستِ اکثرِ مردم از امام ذکر میکنید! امروز اکثریتِ قاطعِ ملت ایران به کمتر از عزل و مجازات شما راضی نمیشوند؛ با منطق شما، رهبر انقلاب باید دستور دهند هزار بار شما را اعدام کنند تا دل مردم عزیز راضی شود».
************************
دکترحسن روحانی رییس جمهوری چهارشنبه (23 مهر 1399) در جلسه هیأت دولت در سخنانی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع) اظهار داشت: امام حسن مجتبی(ع) به ما میآموزد که مرد جنگ باشیم به روز جنگ و مرد صلح باشیم به روز صلح. اگر در روز صلح، جنگیدیم و در روز جنگ، صلح کردیم، هر دو خطا و اشتباه است. بموقع باید بایستیم و بجنگیم و بموقع باید صلح کنیم . ... همین سخنان دکتر حسن روحانی سبب شد که عده ای از مخالفانش بر او بتازند که متاسفانه حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری و برخی دیگر روش درستی در انتقاد بر رئیس جمهور حسن روحانی اتخاذ نکردند و کار به جایی رسید که حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری ، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در حساب توییتری خود مطالب دور از انتظار و سخنان زشت و نسنجیده و تفرقه افکنانه ای را مطرح کرد که با واکنش صریح و قاطع حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مواجه شد !!
************************
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی (صبحِ روزِ شنبه چهارم آبان 1399) در دیدار حضوری با رئیس جمهور (دکتر حسن روحانی) و اعضای ستاد ملی مقابله با کرونا، ضمن قدردانی از عملکرد این ستاد، توصیههای مهمی را بیان و بر لزوم اتخاذ تصمیمهای قاطع و حاکمیتی، اقناع افکار عمومی و همکاری همه دستگاهها و آحاد مردم برای مقابله با وضعیت تأسفبار ویروس عالمگیر کرونا تأکید کردند.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با انتقاد شدید و صریح از اقدام برخیها در برخورد با دولت و رئیس جمهور و هتک حرمت ایشان، گفتند: هتک حرمت حرام است و انتقاد با هتک حرمت تفاوت دارد ضمن اینکه امروز کشور بیش از هر زمان دیگری به همکاری و اتحاد و انسجام نیاز دارد.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر لزوم اتحاد و انسجام درونی در کشور، به اقدام اخیر برخیها در مواجهه با دولت و شخص رئیس جمهور اشاره کردند و گفتند: اگرچه در میان این برادران، افراد خوبی هم هستند، اما این کار غلط بود و این موضوع را بطور صریح اعلام میکنم.
حضرت آیتالله خامنهای، انتقاد را غیر از هتک حرمت دانستند و افزودند: هتک حرمت در میان مردم حرام است و نسبت به مسئولان بیشتر، بخصوص در میان مسئولان بالای کشور.
ایشان خاطرنشان کردند: ممکن است انتقاد درستی داشته باشید، انتقاد کنید اشکالی ندارد اما انتقاد با اهانت و هتک حرمت متفاوت است اینگونه رفتارها و هتک حرمت، روش امریکاییها است که در مناظره ها و کارهای مطبوعاتی، خود را در دنیا رسوا کردهاند تا جایی که یک شخصیت برجسته سیاسی آنها می گوید، دنیا با هراس و تحقیر به ما نگاه میکند.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: روش ما اسلامی و قرآنی است، یعنی انتقاد بیان می شود اما هتک حرمت انجام نمی گیرد.
حضرت آیتالله خامنهای در جمع بندی این موضوع گفتند: باید حرمت رؤسای سه قوه و مسئولان کشور که در عرصه خدمت رسانی به مردم هستند، حفظ شود.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
https://www.leader.ir/fa/content/24655/%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%82 .+پایگاه اطلاع رسانی امام خامنه ای .
************************************
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***********************
***کتاب الخُمس - گروه نرم افزاری آسمان+http://kakheaseman.ir/aseman.php?name_id=81352&b=145_lavamea/&name=lavamea_5_12.
**** مدرسه فقاهت+زکات+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/ashrafi/feqh/91/920201/.
*** مدرسه فقاهت+زکات 2+http://eshia.ir/feqh/archive/text/Ashrafi/feqh/90/901217/Default.htm .
*** نسبت خیرات و شرور با انسان - درس کلام استاد ربانی - مدرسه فقاهت+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/kalam/92/930118/ .
***نقش بالقوه زکات در کمک به فرآیند توسعه اقتصادی - تبیان+https://article.tebyan.net/429487/%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%82%D9%88%D9%87-%D8%B2%DA%A9 .
***درس خارج فقه +مبحث شرکت+اشاعه+کلی در معین+مدرسه فقاهت+آیت الله سبحانی+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/feqh/88/880708/ .
**** http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/reyshahri/feqh/92/921205/ +درس خارج فقه آیت الله محمد محمدی ری شهری+روایاتی که غنیمت در آن ها به معنای غنائم جنگی است +
شهید «جانعلی جعفری» یک روحانی و معلم بود و با نفوذ کلام خالصانهاش طیف بزرگی از دانشآموزان کلاسهایش را به جبهههای جنگ کشانده بود. .... ....
فرازی دیگر از وصیت نامه شهید« نقل از برادر شهید»؛
************************************
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی+(1 و 2)+گفتگوی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست اساتیدبا آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی رشتی+http://hakim-askari.rozblog.com/post/686..+کلیک کنید .
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم از اساتید حوزه علمیه قم در قسمت دوم از گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به موضوع «جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی» پرداخت.
معنای زکات:
این استاد درس خارج حوزه در ابتدای این قسمت از گفتگو به بیان معنای زکات پرداخت و خاطرنشان کرد: معنای لغوی زکات به معنای طهارت، نموّ و رشد، پاکی و معانی از این قبیل است و در مجموع، به معنای پرداخت یک سهم از مال به عنوان زکات است.
وی در ادامه ضمن اشاره به بیان نظرات از صاحبان کتب فقهی، به بیانات علامه طباطبایی رضوان الله علیه در المیزان پرداخت که در ذیل آیات ابتدایی سوره مؤمنون بیان می دارد:
(«وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ» نام بردن زکات با نماز، قرینه است بر اینکه مقصود از زکات همان معناى معروف (انفاق مالى) است، نه معناى لغوى آن که تطهیر نفس از رذائل اخلاقى مى باشد.
البته احتمال دارد که معناى مصدرى آن مقصود باشد که عبارت است از تطهیر مال، نه آن مالى که به عنوان زکات داده مى شود، براى اینکه سوره مورد بحث در مکه نازل شده که هنوز به زکات به معناى معروف واجب نشده بود و قبل از وجوب آن در مدینه زکات همان معناى پاک کردن مال را مى داد، بعد از آنکه در مدینه واجب شد (به طور علم بالغلبه) اسم شد براى آن مقدار از مالى که به عنوان زکات بیرون مى شد.
با این بیان روشن گردید که چرا فرمود "زکات را عمل مى کنند" و نفرمود "زکات را مى دهند". پس معنایش این است که:
مؤمنین کسانى هستند که انفاق مالى دارند. و اگر مراد از زکات خود مال بود، معنا نداشت آن مال را فعل متعلق به فاعل دانسته و بفرماید: زکات را عمل مى کنند، و به همین خاطر بعضى که زکات را به معناى مال گرفته اند، مجبور شده اند لفظ "پرداختن" را تقدیر گرفته و بگویند تقدیر آیه "و الذین هم لتادیة الزکاة فاعلون" است و باز به همین جهت بعضى دیگر ناگزیر شده اند، زکات را به معناى تطهیر نفس از اخلاق رذیله بگیرند تا از اشکال مذکور فرار کرده باشند.
و در اینکه فرموده: «للزکاة فاعلون» و نفرموده: «للزکاة مؤدّون» اشاره و دلالت است بر اینکه مؤمنین به دادن زکات عنایت دارند، مثل اینکه کسى شما را امر کرده باشد به خوردن آب، در جواب بگویى "خواهم نوشید" که آن نکته عنایت را افاده نمى کند، ولى اگر بگویى "من فاعلم" آن عنایت را مى رساند.
دادن زکات هم از امورى است که ایمان به خدا اقتضاى آن را دارد، چون انسان به کمال سعادت خود نمى رسد مگر آنکه در اجتماع سعادتمندى زندگى کند که در آن هر صاحب حقى به حق خود مى رسد. و جامعه روى سعادت را نمى بیند مگر اینکه طبقات مختلف مردم در بهره مندى از مزایاى حیات و برخوردارى از امتعه زندگى در سطوحى نزدیک به هم قرار داشته باشند. و به انفاق مالى به
فقراء و مساکین از بزرگترین و قویترین عامل ها براى رسیدن به این هدف است.) (ترجمه المیزان، ج 15، ص: 10)
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم در ادامه به بیان آثار زکات و نقش آن در اقتصاد اسلامی پرداخت. وی در این راستا خاطرنشان کرد: ما آیه ای داریم که درباره زکات است و آیه ای دیگر داریم که به بیان مصارف زکات اشاره دارد.
وی افزود: آیه 60 از سوره توبه به بیان مصارف زکات اشاره دارد؛
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (توبه: 60)
(صدقات، فقط ویژه نیازمندان و تهیدستان [زمینگیر] و کارگزاران [جمع و پخش آن] و آنان که باید دل هایشان را [براى تمایل به اسلام] به دست آورده شود، و براى [آزادى] بردگان و [پرداخت بدهى] بدهکاران و [هزینه کردن] در راه خدا [که شامل هر کار خیر و عام المنفعه است] و در راه ماندگان است [این احکام] فریضه اى از سوى خداست، و خدا دانا و حکیم است.)
این استاد حوزه علمیه قم اضافه نمود: آیه زکات، آیه 103 از سوره توبه است که در سال دوم هجری در مدینه نازل شده است،
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (توبه: 103)
وی خاطرنشان کرد: آیه زکات که دالّ بر وجوب است، این آیه است؛ اما معمولا آیه 60 از سوره توبه را به عنوان آیه زکات معرفی می کنند که به نظر من این آیه، مربوط به مصارف زکات است.
آثار مادی و معنوی زکات
استاد سعادت میرقدیم در ادامه گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به بیان آثار مادی و معنوی زکات پرداخت و خاطرنشان کرد این آثار به جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی برمی گردد.
1.. گسترش عدالت اجتماعی اقتصادی:
استاد سعادت میرقدیم در ادامه خاطرنشان کرد: این مسأله بسیار مهمی است؛ یعنی خود اقتصاد اسلامی باید مبتنی بر عدالت اجتماعی باشد، و زکات موجب گسترش عدالت در حوزه های اجتماعی و اقتصادی می گردد؛ می دانیم که در غرب اقتصادشان دور از عدالت است. بعدها بوده است که مقداری به فکر فقرا شدند؛ و الا اساس اقتصاد غرب بر اساس کمک به فقرا نبوده است؛ اینها بیشتر در پی ثروت اندوزی و جانب داری از ثروتمندان بوده است؛ اما در اقتصاد اسلامی که زکات و زکوات مستحبی را خداوند متعال مقرر فرمود، اینها برای گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی است.
2.. رفع فقر و محرومیت: این امر به گسترش عدالت اسلامی در عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی بر می گردد.
3.. عمران و آبادی در جامعه اسلامی
4... آرامش و امنیت اجتماعی، خصوصا در طبقات ضعیف جامعه
5... رفع بیکاری
6... رفع طلاق و نزاع خانوادگی
7... رفع اختلافات در جامعه
8... ادای دیون و قرض ها و بدهکاری های بدهکاران
9.. اشتغال زایی
10.. استفاده از زکات در مصالح مسلمین، این بیان، معنایی عام است؛ این اثر به عنوان «فی سبیل الله» بر می گردد.
11 ... ایجاد صلح و صفا و اخوت در جامعه
12... جذب جوانان در امور تربیتی
13 در راه تقویت امور فرهنگی و اسلامی در داخل و خارج از کشور
14... تقویت حوزه های علمیه و مراکز علمی؛
این استاد درس خارج حوزه دراین رابطه خاطرنشان کرد: این امر، علاوه بر خمس است؛ چرا که مقایسه ای بین زکات و خمس است؛ که تفاوت ها و اشتراکات آنها جای بحث دارد و اینکه تشریع هر کدام در چه زمان هایی بوده است. البته از جهتی قریب التشریع هستند. این نکته بسیار مهم است که خمس و زکات گرداننده حوزه های علمیه است.
استاد سعادت میرقدیم در رابطه با مورد اخیر به بیان فقراتی از کتاب امام راحل (رضوان الله علیه) به نام «ولایت فقیه» اشاره نمود:
(مالیات هایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه ای که ریخته نشان می دهد تنها برای سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست؛ بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است:.... سادات کی به چنین بودجه ای احتیاج دارند؟ خمس ِ درآمد بازار بغداد برای سادات و تمام حوزه های علمیه و تمام فقرای مسلمین کافی است تا چه رسد به بازار تهران و بازار اسلامبول و بازار قاهره و دیگر بازارها....)
وی افزود: همین بحث خمس، در زکات هم مطرح می شود؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه 25 نهج البلاغه شیوه دریافت زکات را بیان کردند.
15... تعدیل ثروت:
این استاد حوزه علمیه قم در این رابطه اضافه نمود: این امر یکی از فرق های اقتصاد اسلامی و اقتصاد غربی است؛ در اقتصاد در نگاه غرب اساسا تعدیل ثروت معنا ندارد؛ آنها اساسا هیچ حدّ و حصری قائل نیستند؛ ولو منجر به نابودی ضعفا منجر گردد. در اقتصاد غرب باید دانست که بعدها بود که مالیات را وضع کردند. یعنی دیدند که این امر دارد برایشان مشکل ایجاد می کند و از این بابت مالیات بستند و پایه گزاری اقتصاد بدون خدا را طرح ریزی کردند و برای حمایت از مرفهین، بخشی را برای حمایت ازفقرا در نظر گرفتند.
وی در ادامه افزود: اما در اسلام تمام این ضرایب مالی در اقتصاد اسلامی، همه برای تعدیل ثروت و سمت و سو دادن جامعه است. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِین ...»؛ اگر ثروت ها در مواردی که بیان شد، استفاده بشود، رفاه اجتماعی حاصل می شود
استاد سعادت میرقدیم خاطرنشان کرد: عدالت امر والایی است که فاصله زیادی تا دستیابی به آن داریم. امروز در این شرایط کرونا که خواسته و ناخواسته در مملکت ایجاد شد، باید بگوییم که ما عدالت اجتماعی را خیلی ضعیف می بینیم.
وی در ادامه بیان کرد: اسلام از طریق زکوات و امور مالی به داد فقرا و مساکین رسیده است و تعدیل ثروت کرده است و اختلاف نگاه اسلام و غرب به اقتصاد در همین باب است که ثروتمندانی نباشند که شکم بارگی کنند؛ به گونه ای نشود که ثروتمندان بر سرِ کار بیایند و قدرت را تصاحب نمایند.
17... حفظ آبروی فقرا و اقشار ضعیف
18.. نقش زکات در ازدواج
استاد سعادت در این رابطه خاطرنشان کرد: این امر خیلی مهم است؛ زکات نقشش را در اینجا نشان می دهد و پایه ها و بنیان های خانواده ها استوارتر می شود و شغل بیشتری ایجاد می گردد و ازدواج رونق بیشتری می گردد.
این استاد درس خارج حوزه علمیه قم در ادامه به بیانات استاد قرائتی اشاره نمود. ایشان در هفتمین اجلاس استانی نماز، با عنوان «نماز و مدرسه»، در آبان سال 98 خاطرنشان کرد:
«نماز ما بیمار است، من نمی دانم چند درصد از جوانان ما نماز می خوانند؛ زکات ما هم مرده است ضمن اینکه اخیرا در سفرهایی که به استان ها داشته ام متوجه شده ام فقط 6 درصد مردم زکات پرداخت می کنند؛ اما مقصر مردم نیستند؛ ما هستیم که زکات را ترویج نکرده ایم. در کرمان ترویج زکات را برای کسانی که خرما دارند بکنید نا زکات را پرداخت کنند، ما هم یک جاهایی در ارتباط با ترویج زکات کوتاهی کرده ایم در برخی جاها شاهد از بین رفتن محصولات هستیم که در اثر پرداخت نکردن زکات است.»
استاد سعادت میرقدیم ضمن اشاره به نامناسب بودن اوضاع تبلیغ در زمینه زکات خاطرنشان کرد: استاد قرائتی در سال 90 در جلسه سالانه زکات، در ساختمان مرکزی کمیته امداد، بیان کرد: بیش از3200 آیه و حدیث درباره زکات داریم.
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم در بخش دیگری از گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به بیان روایتی از امام صادق علیه السلام اشاره نمود:
«إِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِمَنْ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْکِ الصَّلَاةِ لَهَلَکُوا وَ إِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِمَنْ یَصُومُ مِنْهُمْ عَمَّنْ لَا یَصُومُ مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْکِ الصِّیَامِ لَهَلَکُوا وَ إِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِمَنْ یُزَکِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُزَکِّی مِنْهُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعُوا عَلَى تَرْکِ الزَّکَاةِ لَهَلَکُوا وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یَحُجُّ مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یَحُجُّ مِنْهُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعُوا عَلَى تَرْکِ الْحَجِّ لَهَلَکُوا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ» فَوَ اللَّهِ مَا أُنْزِلَتْ إِلَّا فِیکُمْ وَ لَا عُنِی بِهَا غَیْرُکُم »
(خداوند به خاطر نمازگزاران شیعیان ما را از شیعیانى که نماز نمی گذارند بلاها را دفع می کند، و اگر همه نماز را ترک کنند، هلاک خواهند شد و هم از کسانى که روزه نمی گیرند به وسیله آنهایى که روزه می گیرند گرفتاری ها را دور می سازد، و اگر همه روزه نگیرند، نابود مى گردند؛ همچنین است کسانى که حج بجاى می آورند و یا زکات می دهند، خداوند به خاطر گروهى که این اعمال را به جاى می آورند از آنها که این کارها را ترک می کنند، عذاب را دور می کند و این است معنى آیه شریفه «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ» و این آیه در باره شما فرود آمده است.)
(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج70، ص382 و383، ط اسلامیه.)
این استاد حوزه علمیه قم در کلام پایانی به کلام کربلایی کاظم رحمت الله علیه، اشاره نمود: «من هر چه دارم از 3 چیز است:
هرگز لقمه حرام نخوردم؛
هرگز نمازم شبم ترک نشد؛
پرداخت خمس و زکات را ترک نکردم»
https://www.neshasteasatid.com/node/5203 +سایت نشست اساتید
***جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی (2) -سایت نشست دوره ای اساتید +https://www.neshasteasatid.com/node/5203 +کلیک کنید .
************************************
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی+(1 و 2)+گفتگوی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست اساتیدبا آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی رشتی+http://hakim-askari.rozblog.com/post/686..+کلیک کنید .
*** جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی (1)+سایت نشست اساتید
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم از اساتید حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به موضوع «جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی» پرداخت.
این استاد درس خارج حوزه در ابتدای گفتگو به آیه 41 از سوره مبارکه حج اشاره نمود: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور» کسانی که ما به اینها مکنت و قدرت در زمین می دهیم، از کارهای آنها در زمین این است که نماز را به پا می دارند و توجه به زکات دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و عاقبت امور هم به دست خدا است.
وی اضافه نمود: برجستگی این آیه و مشهود شدن آن با ظهور حجت بن الحسن العسکری (عج) است؛ آن حکومت، یک حکومت مطلقه مهدوی است؛ اما تا آن زمان، وقتی که شیعیان اقتدار پیدا کنند، لازم است که این آیه را به پا بدارند که وقتی امکانات و قدرت دستشان باشد، و در منطقه ای حکومتی تشکیل دادند، از کارهای آنها باید این باشد که نماز بپا دارند و زکات بدهند.
استاد سعادت میرقدیم در ادامه بیان کرد: مسأله زکات، مسأله بسیار مهمی است؛ هم یک واجب الهی است و هم یکی از بالاترین احسان ها و انفاق ها محسوب می شود؛ و از آیه 41 سوره مبارکه حج هم می شود استفاده کرد که پرداخت زکات، یکی از معروف ها است و پرداخت نکردن زکات هم خود، یکی از منکرات است.
اقتصاد اسلامی
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم خاطرنشان کرد: اقتصاد اسلامی به شکل کلاسیک سابقه دیرینه ای ندارد و اول کسی که بحث اقتصاد را به صورت جدی در عرصه علوم اسلامی دنبال کرد، شهید آیت الله سید محمد باقر صدر رحمت الله علیه بودند. ایشان شخصیت بزرگی بود و خدمات بسیار شایسته ای انجام داد؛ کتاب گرانسنگ اقتصادنا را نوشت و در بحث مباحث اقتصادی تحول بالایی را ایجاد کرد.
وی افزود: معمولا حوزه های علمیه در این زمینه ورود نمی کردند؛ اگر می بینید که برخی از فضلا در زمینه اقتصاد ورود و تخصص پیدا کرده اند، بعد از سید محمد باقر صدر است. ایشان تحولی ایجاد کرد که در جهان اسلام اثر گذاشت و حتی غیر از کشورهای اسلامی به شخصیت ایشان توجه کردند.
این استاد حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: فقهای ما در طول هزار سال زحمات فراوانی را تقبل کرده اند؛ اما غالب فقهای ما در مسائل اقتصادی فرعی نگر بودند و معتقد به یک نظام مند بودن اقتصاد اسلامی نبودند. البته موادی از اقتصاد اسلامی در متون دینی و کتب روایی و آیات قرآن منتشر بود؛ اما به این فکر نبودند که نظام مند می تواند باشد؛ چون حکومتی اسلامی در میان نبود.
وی اضافه نمود: زمان امیرالمؤمنین علیه السلام 4 سال و 9 ماه حکومت تشکیل دادند که با جنگ ها و مشکلات همراه بود و زمینه نشد که اقتصاد اسلامی به صورت یک نظام اسلامی مطرح بشوند که تا انقلاب ما این مسأله ادامه یافت. بعد از انقلاب این مسأله که اقتصاد اسلامی می تواند دارای نظام باشد، پیگیری شد و اکنون هم بر اساس تفکرات شهید صدر و استاد مطهری و دیگر بزرگان کار را پی می گیریم.
استاد سعادت میرقدیم خاطرنشان کرد: این مسأله مهمی است و باید به آن توجه بشود. چنین دیدگاهی در زمان های مختلف بوده است اکثر فقها حتی فقهای بنام شیعی، قائل به نظام مندی اقتصاد اسلامی نبودند. البته عده ای قائل به نظام مند بودن اقتصاد در اسلام هستند که شهید صدر و شهید مطهری و شهید بهشتی و امام راحل و مقام معظم رهبری از جمله آن بزرگواران هستند.
وی اضافه نمود: عده ای اساسا منکر این مطلب بودند که اسلام به مسائل اقتصادی بپردازد؛ یعنی می گفتند: پیامبران الهی انسان های خوب و مؤمنی بودند که برای امور تربیتی و معنوی و دینی آمده بودند؛ اما اینکه به امور دنیوی بپردازند و امور سیاسی و اقتصاد اسلامی را راه بیندازند، اینگونه نبوده است؛ بلکه دون شأن انبیای الهی بوده است. از شخصیت های دانشگاهی که قائل به این تفکر باشند، مانند مرحوم بازرگان و سروش بوده است.
این استاد درس خارج حوزه خاطرنشان کرد: این افراد چنین اعتقادی داشتند؛ در حالی که اخیرا به رادیو معارف گوش می دادم، صحبت های امام راحل را گذاشته بودند، حضرت امام درباره عیسی روح الله صحبت می کردند؛ فرمودند: ایشان هم سیاسی بود.
وی افزود: شایسته است که درباره شهید مطهری صحبت بشود؛ ایشان با دید جامعی که به اسلام داشت، در زمینه اقتصاد اسلامی هم کتاب دارد؛ البته تخصص کامل صد در صدی در اقتصاد نداشته است؛ اما نظراتش کاربردی بود و دیگران به نظریات ایشان توجه داشتند. از برجستگی های مهم ایشان این است که در کتابی که به نام ایشان تألیف شده به نام «نظری به نظام اقتصادی در اسلام»، جلد 1 صفحه16 ایشان فرمود:
«زندگی یک واحد است و همه شؤون زندگی با هم متصل هستند. صلاح و فساد در هر یک از شؤون زندگی، در سایر شؤون مؤثر است. اگر توجه به نظام اقتصادی نشود، خیلی چیزهای دیگر لنگ می شود.... ممکن نیست که اجتماعی به عنوان مثال فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا اخلاق و تربیت یا اقتصادش فاسد باشد، اما دینش درست باشد یا مجموعه مسلمینی که درآنجا زندگی می کنند، زندگی درستی داشته باشند.»
استاد سعادت میرقدیم در ادامه بیان کرد: حال هم می بینیم که در جهان اسلام، و جمهوری اسلامی ایران با وجود امکانات فراوان، فقر و فقرا چقدر بیداد می کند. مسائل قهری، مسائل اختیاری و ضعف های حکومتی همه اینها باعث زیاد شدن این مشکلات می شود.
وی افزود: استاد مطهری چنین دیدگاهی را در رابطه با اقتصاد اسلامی دارد و می گویند اگر به یک قسمت از شؤون بی توجهی نماییم، شؤون دیگر آسیب می بیند. در ادامه استاد مطهری می گوید: اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد؛ یک پیوند مستقیم و یک پیوند غیر مستقیم دارد.
این استاد حوزه علمیه در ادامه کلام شهید مطهری در رابطه با پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد خاطرنشان کرد: منظور از پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد این است که یک سری مقررات اقتصادی در اسلام تحت عناوینی همچون مالیات ها، ضرایب اسلامی، ارث و هبه و صدقات و ... وجود دارد؛ ما در اسلام، کتاب الاجاره داریم، کتاب البیع داریم، کتاب الوکاله داریم، کتاب الرهن داریم، کتاب الارث داریم، کتاب الهبه داریم، کتاب الوقف داریم که نشان دهنده ارتباط مستقیم اسلام با اقتصاد است.
وی در ادامه به پیوند غیر مستقیم اسلام با اقتصاد اشاره نمود: این امر از طریق اخلاق است که بسیار مهمی است. در اسلام توصیه به امانت، عفت، عدالت، ایثار، صدقات، زکوات و منع دزدی و منع خیانت و ... شده است. اینها نکاتی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
اقتصاد و علم اقتصاد
استاد سعادت میرقدیم افزود: بعد از نکاتی که درباره اقتصاد اسلامی بیان گردید، خوب است که درباره «اقتصاد» بدون پسوند «اسلام» صحبت گردد.
این استاد درس خارج حوزه خاطرنشان کرد: «علم اقتصاد»، بیشتر از ناحیه غرب ارائه می شود، و در واقع اقتصاد سرمایه گذاری، اقتصادی که بر اساس لیبرالییستی و نگرش اومانیستی و انسان محوری است. نگرش اقتصاد غربی بر محور انسان محوری است، یعنی خدا را نادیده گرفته و بر اساس دوری از خدا بوده است. تمام جهان هم متأثر از همین امر است؛ البته چون جهان اسلام از قرن ها مردمشان مسلمان هایشان با فرهنگ و قرآن آشنا بودند، ممکن است که کمتر متأثر بوده باشند، اما ما می بینیم که کشورهای اسلامی هم در حدی متأثر از اقتصاد غربی بودند.
وی در ادامه بیان کرد: در این علوم انسانی که مطرح است و آموزش ها و آموزشگاه ها و نظام های آموزشی پی گیر هستند، مبانی علوم انسانی مبتنی بر الحاد است. وقتی که اومانیستی باشد، یعنی انسان محوری چه بسا انکار خدا را در اندیشه دارد. این مسأله بسیار مهمی است و باید در اقتصاد اسلامی به آن توجه کنیم. بخش عظیمی از مشکلات کشورهای اسلامی به مبانی علوم انسانی آنها بر می گردد که ریشه های این علوم بر اساس الحاد است؛ چنانچه کلام مقام معظم رهبری هم همین است. ایشان در یکی از سخنرانی ها بیان فرموده اند: مبانی علوم انسانی غربی مبتنی بر الحاد است.
برخی از پشتوانه های مالی اسلامی
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم در بخش پایانی قسمت نخست گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به بیان بخشی از منابع درآمدی و پشتوانه های مالی نظام اسلامی پرداخت.
1.. خمس
2.. زکات های مستحب و واجب
3.. انفال
4.. خراج
5.. جزیه
6.. انفاق ها و احسان ها و صدقات مستحبی
7.. کفارات
8.. نذورات
9.. وقف ها
10.. قرض الحسنه
11.. مضاربه
12.. ایجاد شرکت های تعاونی اسلامی
https://www.neshasteasatid.com/node/5202+سایت نشست اساتید .
*** جایگاه زکات در اقتصاد اسلامی (1) - نشست دوره ای اساتید ...+https://www.neshasteasatid.com/node/5202 .+سایت نشست اساتید+کلیک کنید .
************************************
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
*** رُبَّ کلامٍ جَوابُهُ السُّکوتُ( چه بسا سُخنى که پاسخش سُکوت است)
*** قال علی (عَلَیهِ السَّلامُ) : رُبَّ کلامٍ جَوابُهُ السُّکوتُ.
چه بسا سُخنى که پاسخش سکوت است.
*** قال رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : بَلاءُ الاِنْسانِ مِنَ الِّلسانِ . غالبا بلای آدمی از زبان اوست .
* بِحارُالأَنوار، ج 71، ص 286.
ای زبان هم گنج بیپایان توی
ای زبان هم رنج بیدرمان توی
هم صفیر و خُدعه مُرغان توی
هم انیس وحشت هِجران توی
جَلالُ الدِّین مَولَوِی
عالَمی را یک سُخن ویران کند
رُوبَهانِ مُرده را شیران کند
جَلالُ الدِّین مَولَوِی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***توسط تبریزیان+آیاطب اسلامی وجود دارد؟!+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی رشتی
***پایگاه اندیشوران حوزه - آیت الله سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجانی+بیانیه ای در محکومیّت توهین به پیامبر اسلام(ص) توسط هفته نامه فُکاهی شارلی اِبدُو فرانسوی+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=8153 +کلیک کنید .
***معناشناسی «بین» در قرآن براساس روابط جانشینی و همنشینی+مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ«سوره مائده آیه 48» - وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ «آل عمران آیه 50»+http://ensani.ir/fa/article/357487/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A8 ..
***********************
***کتاب الخُمس - گروه نرم افزاری آسمان+http://kakheaseman.ir/aseman.php?name_id=81352&b=145_lavamea/&name=lavamea_5_12.
**** مدرسه فقاهت+زکات+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/ashrafi/feqh/91/920201/.
*** مدرسه فقاهت+زکات 2+http://eshia.ir/feqh/archive/text/Ashrafi/feqh/90/901217/Default.htm .
*** نسبت خیرات و شرور با انسان - درس کلام استاد ربانی - مدرسه فقاهت+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/kalam/92/930118/ .
***نقش بالقوه زکات در کمک به فرآیند توسعه اقتصادی - تبیان+https://article.tebyan.net/429487/%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%82%D9%88%D9%87-%D8%B2%DA%A9 .
***درس خارج فقه +مبحث شرکت+اشاعه+کلی در معین+مدرسه فقاهت+آیت الله سبحانی+http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/feqh/88/880708/ .
* پايگاه جامع قرآن کريم انهار
***نسيم معرفت***
* تصوير مربوط به آبان 1398 است
** تصوير مربوط به تاريخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
استاد سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجاني1393 . قم
** عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ (عَلَيهِ السَّلامُ) رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِکُمْ يَبُثُّ ذَلِکَ فِي النّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِيعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِکُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ ؟! قَالَ : اَلرّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ . معاوية بن عمّار مي گويد: به امام صادق (عَلَيهِ السَّلامُ) عرض کردم : مردى است که از شما روايت و حديث بسيار نقل مي کند و ميان مردم انتشار مي دهد و آن را در دل مردم و دل شيعيانتان استوار مي نمايد و شايد عابدى از شيعيان شما باشد که در روايت چون او نباشد کداميک از آن دو برتر و بهترند؟ فرمود : آن کس که احاديث ما را روايت مي کند و دل هاى شيعيانمان را استوار مي سازد از هزار عابد بهتر است . (اصول کافى جلد 1 ص :40 حديث 9 .)
***************************************
حضرت علي (عَلَيهِ السَّلامُ) در پاسخ کسي که پرسيد: براي غَضِّ بَصَر(چشم فرو بستن از محرّمات) از چه چيزي کمک بگيريم؟ فرمود: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ»؛ به واسطه شناخت عظمت الهي و فروتني در برابر عظمت سلطنت خداوند كه بر راز تو آگاه است . يعني براي اينکه بتوان چشم از محرمات پوشاند، بايد به ياد آورد که خداوند عالَم به جميع افعال و اعمال انسان مُطّلع است و به هر چه ميکند ؛ اعم از نيک و بد، علم و احاطه دارد. انجام اين راهکار موجب ميشود ميل به مُحرّمات از دل انسان زدوده شود و از ارتکاب آن منصرف گردد.
*مِصْبَاحُ اَلشَّرِيعَةِ ، قَالَ اَلصَّادِقُ (عَلَيهِ السَّلامُ) : مَا اِغْتَنَمَ أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا اِغْتَنَمَ بِغَضِّ اَلْبَصَرِ فَإِنَّ اَلْبَصَرَ لاَ يُغَضُّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ إِلاَّ وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْجَلاَلِ وَ سُئِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَا ذَا يُسْتَعَانُ عَلَى غَضِّ اَلْبَصَرِ فَقَالَ : بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ اَلْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّكَ وَ اَلْعَيْنُ جَاسُوسُ اَلْقَلْبِ وَ بَرِيدُ اَلْعَقْلِ فَغُضَّ بَصَرَكَ عَمَّا لاَ يَلِيقُ بِدِينِكَ وَ يَكْرَهُهُ قَلْبُكَ وَ يُنْكِرُهُ عَقْلُكَ قَالَ اَلنَّبِيُّ (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) : غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ : إِيَّاكُمْ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْمَحْذُورَاتِ فَإِنَّهُ بَذْرُ اَلشَّهَوَاتِ وَ نَبَاتُ اَلْفِسْقِ وَ قَالَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا : اَلْمَوْتُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَظْرَةٍ لِغَيْرِ وَاجِبٍ وَ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ لِرَجُلٍ نَظَرَ إِلَى اِمْرَأَةٍ قَدْ عَادَهَا فِي مَرَضِهَا : لَوْ ذَهَبَتْ عَيْنَاكَ لَكَانَ خَيْراً لَكَ مِنْ عِيَادَةِ مَرِيضِكَ وَ لاَ تَتَوَفَّرُ عَيْنٌ نَصِيبَهَا مِنْ نَظَرٍ إِلَى مَحْذُورٍ إِلاَّ وَ قَدِ اِنْعَقَدَ عُقْدَةٌ فِي قَلْبِهِ مِنَ اَلْمُنْيَةِ وَ لاَ تَنْحَلُّ إِلاَّ بِإِحْدَى اَلْحَالَتَيْنِ إِمَّا بِبُكَاءِ اَلْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ بِتَوْبَةٍ صَادِقَةٍ وَ إِمَّا بِأَخْذِ حَظِّهِ مِمَّا تَمَنَّى وَ نَظَرَ إِلَيْهِ فَأَخَذَ اَلْحَظَّ مِنْ غَيْرِ تَوْبَةٍ فَمَصِيرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَمَّا اَلتَّائِبُ اَلْبَاكِي بِالْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ عَنْ ذَلِكَ فَمَأْوَاهُ اَلْجَنَّةُ وَ مُنْقَلَبُهُ اَلرِّضْوَانُ . ترجمه : هيچ كس غنيمتى چون چشم پوشى نصيبش نشد، زيرا چشم از نظاره كردن به محارم خداوند متعال بسته نمى شود، مگر آن كه پيش از آن ، قلبش ، عظمت وشكوه (خداي تعالى ) را مشاهده كرده باشد.امير مؤ منان (عَلَيهِ السَّلامُ) را پرسيدند: چگونه انسان مى تواند صفت چشم پوشى و غَضِّ بَصَر را در خويش تقويت كند؟ فرمود: به واسطه شناخت عظمت الهي و فروتني در برابر عظمت سلطنت خداوند كه بر راز تو آگاه است .چشم ، جاسوس قلب ها وپيام رسانِ قلب و عقل است . پس چشمت را از آنچه با دينت سازگارى ندارد و قلبت از آن اكراه دارد و عقلت آن را نمى پسندد، فرو بند.رسول خدا (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) فرمود: چشمانتان را فرو بنديد تا شگفتى ها (وانوار معرفت الهي ) را نظاره كنيد.خداوند متعال مي فرمايد: (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ : مؤ منان را بگو كه در برابر مَحارِم چشم فرو بندند و فروج خود را [از حرام ] باز دارند.)حضرت عيسى (ع ) فرمود: از نگريستن به آنچه شما را از آن منع كرده اند بپرهيزيد، زيرا اين نگاه بذر شهوت و ميوه فسق است .حضرت يحيى (ع ) فرمود: مرگ برايم محبوب تر از نگاه غير ضرورى است .زنى در بستر بيمارى افتاده بود ومردى به عيادتش رفته وبه او نگريست . عبداللّه بن مسعود خطاب به آن مرد گفت : اگر دو چشمت از دست مى رفت ، از چنين عيادتى بهتر بود. چشمى كه به حرام بنگرد، بهره اى نمى برد و آرزو بر دل او (پنجه اندازد و) گره افكند وگشايشى در آن حاصل نمى شود، مگر به دو چيز: 1- گريه حسرت و پشيمانى همراه با توبه اى حقيقى وتوبه اى صادق 2- و يا رسيدن به چيزى كه بدان نگريسته و آرزويش را دارد. و اگر بدون آن كه توبه كند و از دنيا برود مَصير و بازگشتش به آتش جهنم است، ولى چنانچه با حسرت و پشيمانى از اين عمل توبه نمايد، جايگاهش بهشت و بازگشتش به رضوان و خشنودى الهى خواهد بود .
*** گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» براي نجات از خطرات کافي نيست،بلکه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دوري کرد وگرنه خانه را در مسير سَيل ساختن و نوشتن«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ السَّيلِ»بر سر دَرِ خانه به منزله مسخره است.کسي که مي گويد: «أَعُوذُ بِاللّهِ» ،بايد در عمل نيز از سرچشمه هاي فساد دوري کند. (تفسير نور استاد مُحسن قرائتي- سوره ناس)
به نام خدا
به نام خدايي که در همه حال نظاره گر اعمال ماست
1- ياد حضرت پروردگار
2-وقار در رفتار
3-صداقت در گفتار
4-همنشيني با اَخيار
5-پرهيز از اعمال ناهنجار
** آيت الله سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي
*********************************************
*** مضرات نوشيدن چاي کهنه دم+https://www.yjc.ir/fa/news/7212872/%D9%85%D8%B6%D8%B1%D8%A7%D8%AA-
*********************************
*** نظر دو تن از مراجع عظام تقليد درباره ساخت فيلم شمس تبريزي و مولوي (متأسفيم از اين نوع اظهار نظرهاي عجيب و غريب)...+ http://www.hawzahnews.com/news/865282/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AF
**واکنشهاي مسئولان و اساتيد حوزه به آتشزدن کتاب طب هاريسون .+شبکه اجتهاد+http://ijtihadnet.ir/%D9%88%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8/
** فرزندان و نوادگان امام اين روزها چه ميکنند؟ - خبرآنلاين
***نسيم معرفت***
**وجودِ نازنينت ازگزند حسودان بدور باد+نسيم ادب+کليک کنيد
وجودِ نازنينت از گزند حسودان بدور باد
دو چشم حسودِ رنجورِ سيه روي کور باد
هر که بدخواه و بددل و کينه جوي تو بُوَد
سزاي او نگون بختي و فلاکت و گور باد
شعر از استاد سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
*******************************************
زُلال حدیث - پایگاه اندیشوران حوزه +کلیک
تاریخ عضویت در پارسی بلاگ: 92/10/4
ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی (ره)
** بررسی حدیث « إِنَّما الأَعمالُ بِالنِّیّاتِ... » - راسخون
+ دل آدمی آیینه جمال حضرت حق است که به انوار الهی مُشعشَع می شود به شرطی که به غُبار گناه و معصیت منکوس نگردد .
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
** تصویر مربوط به تاریخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
***************************
** حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم(کلیک کنید)
** سخنانی کوتاه ازآیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی+کلیک کنید
+دل آدمی آیینه جمال حضرت حق است که به انوار الهی مُشعشَع می شود به شرطی که به غُبار گناه و معصیت منکوس نگردد .
http://www.howzehqom.ir/ (*سامانه نَجاح حوزه)
**بیست و یک شباهت بین قرآن کریم و امام حسین(علیه السلام)+پایگاه اطلاع رسانی حوزه+کلیک کنید
** بیست و یک شباهت بین قرآن کریم و امام حسین علیه السلام+مجمع طلاب وبلاگ نویس
* هفت موجودی که پدر و مادر ندارند+وبلاگ روستای سادات محله لاهیجان
**تفسیر المیزان جلد 13 - کتابخانه دیجیتالی تبیان
** قرآن ترجمه آیت الله مکارم شیرازی - سُورةُ الکَهف .
آیة |
تم الانتهاء من المیزان فی تفسیر القرآن فی تاریخ 26 / 6 / 2000 فی الساعة 4:04 مساءاً والحمد الله رب العالمین. ملاحظات مهمة:
|
|
|
|
حصلنا على الإذن لنشر تفسیر المیزان من مرکز تحقیقات کاسیوترى علوم إسلامی فی معرض الکمبیوتر فی الکویت، ولم یسمحوا بنشر نسختهم هذه إلا على الإنترنت. وقد قمنا بنسخ التفسیر من البرنامج نور الأنوار وأجرینا علیه بعض التعدیلات لیتناسب مع الإنترنت، ونحن شاکرین لهم المجهود العظیم فی توفیر هذه المجلدات الضخمة بلا مقابل، ونرجو من الإخوة والأخوات مشارکتنا فی عدم قرصنة هذه البرامج حتى یتسنى للشرکات کمثل هذه الربح من وراء عملها، ومن ثم إتاحة الفرصة لهم لتطویر برامجها، فبذلک یعود النفع على الجمیع. |
العلامة محمد حسین الطباطبائی |
||
إذهب إلى
http://www.holyquran.net/tafseer/almizan/index.html
** ترجمه تفسیر المیزان - کتابخانه دیجیتالی تبیان
تفسیر نمونه - سوره بقره - انهار
*** فرهنگ اصطلاحات اصول جلد 2.
***بُنیاد بین المللی علوم وَحیانی اسراء
*** تجزیه و ترکیب قرآن آنلاین -اعراب تمام کلمات قرآن - اعراب سوره های قرآن ...
[ تََذکِرةُُ لِلمُتَکِّبرینَ وَ المَغرُورینَ+تذکر و یادآوری برای مُتکبِّرین و مَغرور ها :
http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=13065 ]
|
**در باره دهه فجر +سخنان گهربار امام خمینی و امام خامنه ای - حوزه نت
**نهایة الحکمة علامه طباطبایی
********** مروری بر 70 سال طلبگی و اعتدال [http://abrishampress.ir/8050/%d9%85%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a8]
* * مِعیار آدمیت+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
خطر غیر مُهَذّبها از دیدگاه امام خمینی «ره»
من گمان می کنم که آن چیزی که به اسلام بیشتر از همه چیز ضرر زده است عدم تربیت صحیح است، تحقق پیدا نکردن تهذیب و اخلاق اسلامی است. اگر شما در طول تاریخ اسلام بلکه همه انبیا توجه کنید و البته توجه دارید، آن قدری که اسلام از این اشخاص منحرف و غیر مُهَذَّب صدمه خورده است و تمام ادیان صدمه دیده اند، از هیچ چیز دیگر ندیده اند. اصل اساس آن چیزی که به مکتب های توحیدی ضرر رسانده است و مانع شده است از اینکه رشد پیدا کنند، همین غیر مُهَذَّب بودن بود ...
امام خمینی
تاريخ عضويت در پارسي بلاگ: 92/10/4
ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي (ره)
** بررسي حديث « إِنَّما الأَعمالُ بِالنِّيّاتِ... » - راسخون
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
** تصوير مربوط به تاريخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
***************************
** حضرت آيت الله سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي
** يادداشت هاي استاد سعادت ميرقديم(کليک کنيد)
** سخناني کوتاه ازآيت الله سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي+سايت حکيم زين العابدين عسکري گيلاني+کليک کنيد
** سخناني کوتاه ازآيت الله سيداصغرسعادت ميرقديم لاهيجي+سايت حکيم زين العابدين عسکري گيلاني+کليک کنيد
http://www.howzehqom.ir/ (*سامانه نَجاح حوزه)
**بيست و يک شباهت بين قرآن کريم و امام حسين(عليه السلام)+پايگاه اطلاع رساني حوزه+کليک کنيد
** بيست و يک شباهت بين قرآن کريم و امام حسين عليه السلام+مجمع طلاب وبلاگ نويس
* هفت موجودي که پدر و مادر ندارند+وبلاگ روستاي سادات محله لاهيجان
**تفسير الميزان جلد 13 - کتابخانه ديجيتالي تبيان
** قرآن ترجمه آيت الله مکارم شيرازي - سُورةُ الکَهف .
آية |
تم الانتهاء من الميزان في تفسير القرآن في تاريخ 26 / 6 / 2000 في الساعة 4:04 مساءاً والحمد الله رب العالمين. ملاحظات مهمة:
|
|
|
|
حصلنا على الإذن لنشر تفسير الميزان من مركز تحقيقات كاسيوترى علوم إسلامي في معرض الكمبيوتر في الكويت، ولم يسمحوا بنشر نسختهم هذه إلا على الإنترنت. وقد قمنا بنسخ التفسير من البرنامج نور الأنوار وأجرينا عليه بعض التعديلات ليتناسب مع الإنترنت، ونحن شاكرين لهم المجهود العظيم في توفير هذه المجلدات الضخمة بلا مقابل، ونرجو من الإخوة والأخوات مشاركتنا في عدم قرصنة هذه البرامج حتى يتسنى للشركات كمثل هذه الربح من وراء عملها، ومن ثم إتاحة الفرصة لهم لتطوير برامجها، فبذلك يعود النفع على الجميع. |
العلامة محمد حسين الطباطبائي |
||
إذهب إلى
http://www.holyquran.net/tafseer/almizan/index.html
فهارس المعاني
|
*************************************************************************************
تاریخ عضویت در پارسی بلاگ: 92/10/4
ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی (ره)
** بررسی حدیث « إِنَّما الأَعمالُ بِالنِّیّاتِ... » - راسخون
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
** تصویر مربوط به تاریخ 10/ 10 / 1396 در مشهد مقدس
***************************
** حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم(کلیک کنید)
** سخنانی کوتاه ازآیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی+کلیک کنید
** سخنانی کوتاه ازآیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی+کلیک کنید
http://www.howzehqom.ir/ (*سامانه نَجاح حوزه)
**بیست و یک شباهت بین قرآن کریم و امام حسین(علیه السلام)+پایگاه اطلاع رسانی حوزه+کلیک کنید
** بیست و یک شباهت بین قرآن کریم و امام حسین علیه السلام+مجمع طلاب وبلاگ نویس
* هفت موجودی که پدر و مادر ندارند+وبلاگ روستای سادات محله لاهیجان
**تفسیر المیزان جلد 13 - کتابخانه دیجیتالی تبیان
** قرآن ترجمه آیت الله مکارم شیرازی - سُورةُ الکَهف .
تاريخ عضويت در پارسي بلاگ: 92/10/4
ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي (ره)
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
***نسیم معرفت***
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم(کلیک کنید)
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم
**************************************************************************
*****************************************************************************
***نسیم معرفت***
*تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان»+با ترجمه و شرح مختصر آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی +نسیم معرفت+قسمت سوم...
*تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان»+با ترجمه و توضیح استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت+قسمت چهارم...
* تفسیر سوره کهف بر اساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت پنجم...
* تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت ششم...
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت +قسمت هفتم+
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت +قسمت هشتم+
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت نُهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت نُهُم...
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت دَهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت دهم
**تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+نسیم معرفت+قسمت11 .
**تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+نسیم معرفت+قسمت12 .
**تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+نسیم معرفت+قسمت13.
** تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+نسیم معرفت+قسمت14.
** تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+نسیم معرفت+قسمت15.
... .... ادامه دارد ........
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***********************************************************************************************************
به نام خدا
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی
جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند
عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
قوله تعالی: «الَّذينَ أُخرِجوا مِن دِيارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ إِلّا أَن يَقولوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ يُذكَرُ فيهَا اسمُ اللَّهِ كَثيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ *الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمورِ .
«کسانی که (توسط ستمگران و حاکمان جور) از خانه ها و شهر های خود به ناحق اخراج و رانده شدند، جرم و گناهشان جز این نبود که می گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله برخی دیگر دفع نکند، دَیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصاری و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود ویران می گردد و خداوند قوی و شکست ناپذیر است. همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداوند است. (سوره حج، ایه ۴۰ و ۴۱)
یکی از آرزوهای مردم مسلمان ایران و همه کسانی که در عرصه دین و اسلام و قرآن و احیاء شعائر دینی و امر به معروف و نهی از منکر، مجاهدت و ایثار و تلاش می کردند، تحقق یک نظام اسلامی برگرفته از مکتب اهل بیت علیهم السلام و تعالیم حیات بخش قرآن کریم بوده که به لطف خداوند متعال با تلاش و فداکاری و رهبری هوشمندانه و مدبّرانه حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) و مجاهدت های خالصانه آحاد و طبقات مختلف مردم، این آرزوی متعالی با سرنگون شدن رژیم منحط و پلید و فاسد پهلوی در سال ۱۳۵۷ به ثمر رسید و با تشکیل جمهوری اسلامی ایران و حمایت اکثریت قاطع مردم از آن، امیدهای بیشتری برای پیاده شده تدریجی احکام و فرامین و دستورات الهی و دینی فراهم گشت.
خداوند در آیه 40 از سوره حج بیان می کند که بایددر برابر ظالم و ستمگر و طاغوت که قصد محو ونابودی مراکز دینی وعبادی را دارند قیام کرد واگر در برابر کسانی که با شیوه های مختلف در صدد نابودی و ویرانی نمادهای دینی و معنوی و فرهنگی و توحیدی مانند معابد و مساجد هستند، ایستادگی و مقاومت و قیام صورت نگیرد، اثری از این مراکز نخواهد ماند و خداوند وعده داده است که هر کس (و هر قوم و ملتی) از دین و آیین او دفاع کند،او را یاری خواهد نمود و نیز در آیه 41از این سوره می فرماید: از جمله برنامه های حکومت صالحان آن است که پس از قدرت یافتن آنها و شکسته شدن هَیمنه و قدرت پوشالی طاغوتیان ، نماز را که نشانه پیوند با خالق و زکات را که پیوند با خلق و نیز امر به معروف و نهی از منکر را که از پایه های اساسی اصلاح یک ملت و جامعه است برقرار می کنند و با احیا این سه عنصرِ مهم و حیاتی سایر امورات اجتماعی و دینی سامان می یابد.
جضرت امام خمینی( رحمة الله علیه) با تاسی از مکتب انبیاء و اهل بیت علیهم السلام و بهره مندی از تعالیم نورانی قرآن کریم و اقتدا به سیره سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، قیام و نهضت بزرگ اسلامی خود را در سال 1342رقم زد که ثمره شیرین آن یعنی نظام جمهوری اسلامی، در سال 1357محقق شد.انقلاب اسلامی ایران حسینیّ الحدوث و حسینیِ البقاء می باشد چنانکه اسلام عزیز محمدیّ الحدوث و حسینیّ البقاء است. امام با تز و تئوری مترقی ولایت فقیه که پشتوانه عقلی و نقلی و عرفی دارد، تحولی عظیم در همه ابعاد فکری و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورد. حکومتی بر اساس ولایت مطلقه فقیه به جهانیان ارائه کرد که برای همگان تازگی داشت. حضرت امام نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در سال 1348هجری شمسی در نجف اشرف مطرح نمود. امام حکومتی را به وجود آورد که در آن کسی حق زور و تحقیر و ظلم و اِحجاف به دیگران را نداشته باشد. حکومتی را بنا نهاد که در آن دولت و ملت در کنار هم در جهت اعتلاء اسلام و دین و قرآن و ترقی و پیشرفت و عزت و سرافرازی و استقلال و رفع محرومیت و حُریت و آزادی و تلاش نماید. متاسفانه در طول تاریخ ِحکومت های سلاطین و حاکمان جور، رابطه حکومت ها با مردم یک رابطه «غالب و مغلوب» و «سلطان و رعیت» بود که حضرت امام (رحمة الله علیه) این بدعت و رسم باطل و طاغوتی را در هم کوبید و فرمود: «من خدمتگذار مردم هستم» (صحیفه نور، ج۷، ص۱۲۹) و نیز فرمود: «هر چه صاحب منصب ، ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد»
هدف اصلی از انقلاب اسلامی، ریشه کن کردن موانع اصلی بر سر راه دین و قرآن و تعالیم مترقی مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده است. رژیم های طاغوتی و طغیانگر و مُفسد در طول تاریخ بشریت مانع رشد و هدایت و سعادت و کمال جوامع بشری بوده و از طریق مثلث شوم زور و زر و تزویر بر مردم حکمرانی می کردند نتیجه حاکمیت و تسلط جائرانه و شیطانی و نابحق آنها، ضلالت و گمراهی و ظلم و ستم و جهل و نادانی و قتل و غارت و فساد و فحشا و جنایت و سَفّاکی و خونریزی و بی عدالتی و تبعیض و عقب ماندگی و انحطاط و ذلت و خواری و شرک و خرافه پرستی... در بین مردم بوده است. انبیاء الهی و پیشوایان هدایتگر با سلاح ایمان و علم و توکل در برابر طاغوت ها و ستمگران ایستادگی کردند و برای هدایت انسان ها و نجات آنها از زنجیر ظلم و اسارت و حقارت و جهل و نادانی و نفیِ شرک و فساد و طغیانگری و ترویج توحید و عدالت و پاکی و طهارت و... متحمّل رنج ها و سختی های فراوان و طاقت فرسا شدند و قرآن کریم بخشی از تلاش ها و مجاهدت ها و مبارزات انبیاء الهی همانند حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و نیز پیامبر اسلام ص را در سوره های مختلف بیان کرده است.
حضرت امام خمینی(رحمة الله علیه )که با قیام خود سلسله خبیثه شاهنشاهی را در هم کوبید و بنیان و ریشه ۲۵۰۰ ساله آن را از بیخ و بُن برکَند. در رابطه با نظام های فاسد شاهنشاهی و حکومت های ستمگر می فرماید: «۲۵۰۰ سال ملتی زیر لگد اینها بوده. ملتی که ۲۵۰۰ سال زیر این پرچم کثیف بوده. شاهنشاهی ، کثیف ترین رژیم های دنیا است» (صحیفه امام، ج4،ص254) و نیز فرمود: «اساسا اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است. هر کس سیره رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) را در وضع حکومت ملاحظه کند، می فهمد که اسلام آمده است این کاخ های ظلم شاهنشاهی را خراب کند. شاهنشاهی از کثیف ترین و ننگین ترین نمونه ارتجاع است»
در عصر حاضر که جمعیت انسان ها به بیش از هفت میلیارد می رسد، مستکبرین عالم با شیوه های پیچیده و مُدرن بر مردم جهان حکمرانی می کنند و شاید بتوان گفت که دوره کنونی یکی از پیچیده ترین دوران ها در طول تاریخ بشریت است. با وجود همه پیشرفت های علمی و نظامی و تکنولوژی های حیرت انگیز و در نوردیدن فضا و کرات آسمانی ، اکثریت بشریت کنونی فاقد رشد معنویت و اخلاق و ارزش های انسانی و الهی است و این نیز ناشی از استیلای فرهنگ و حکومت استعماری و استکباری و حاکمیت جاهلیت مدرن بر ملت های جهان است.
بشریت حاضر در فقدان عدالت و در آتش ظلم و ستم و جنایت و خونریزی و هجوم ها و جنگ ها و غارت ها و تجاوز گری های بی رحمانه و ویرانگر می سوزد. اکنون همه ما شاهد زشت ترین رفتارها و فجایع و خیانت ها و جنایت ها بر ضد بشریت و ملت ها و جوامع بشری به ویژه در مناطق اسلامی توسط عوامل استکباری از قیبل تکفیری ها و سلفی ها و داعش و بوکوحرام و طالبان و القاعده و مانند آنها هستیم. همه می بینیم که چکونه بدیهی ترین حقوق انسان ها و ملت ها از سوی مستکبرین جهانی و نوکران آنها با وجود همه نهادهای بین المللی و سازمان های حقوق بشری، پایمال می شود. سازمان ملل و سازمان دفاع از حقوق بشر همه آنها در خدمت زورگویان و مستکبران و ستمگران و استکبار جهانی است. آنچه در کشور های اسلامی بخصوص در سوریه و عراق و افغانستان و یمن و لبنان و فلسطین و و بحرین و لیبی و نیجریه و سایر بلاد می گذرد، بهترین شاهد و سند زنده برای مدعای ماست. دشمنان اسلام و بشریت از هر سو نقشه های شوم خود را با روشهای نوین و پیچیده در همه جوامع به خصوص جوامع اسلامی و جهان اسلام و تشیُّع و نیز به طور خاص در ایران اسلامی و انقلابی به کار می برند و هدف اساسی استکبار جهانی و اَیادی پلیدشان ریشه کنی اسلام ناب محمدی (صلی الله و علیه و آله و سلم ) و جلوگیری از ظهور و تحقق مکتب حیات بخش و پویای اسلام راستین است.
در این شرایط و با توجه به نعمت بزرگ برقراری حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز با عنایت به اینکه شبکه های ماهواره ای و اینترنتی در سطح جهان پیوسته در حال ترویج فساد و فحشا و انحراف و توطئه بر ضد اسلام و انقلاب و نظام اسلامی می باشند و حکومت ها و قدرت های استکباری و شیطانی و عوامل آنها نیز در این راه پشتیبانی مالی و معنوی و فکری می کنند، مسئولیت خطیر و برزگی متوجه روحانیت و علما و فقها و حوزه های علمیه می باشد که بی توجهی و یا تسامح و تساهل نسبت به آن ممکن است خسارت ها و زیان های جبران ناپذیری را برای اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامی در پی داشته باشد. باید توجه داشت که مستکبرین عالم و دولت های خودفروخته، ضربات سخت و کوبنده ای از ناحیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامی و ولایت فقیه و حوزه های علمیه و تشیع خورده اند. آنها دریافتند که اسلام راستین و برنامه ها و دستورات نورانی و حیاتبخش آن بزرگترین مانع سر راه چپاولگری و زورگویی و فساد و فتنه آنها است، لذا با تجربه هایی که اندوخته اند در صدد هستند که با شیوه های مختلف و ابزارهای جدید و شگرد های نو به نو از طریق تحریف عقائد و حقائق دینی مردم و ترویج خرافات و عرفان های کاذب و آیین ها و مسلک های جعلی مثل وهابیت و صوفی گری و بهائیت و قومیت و فرقه گرایی و ایجاد حزب ها و ایسم ها و پان ها و تشکیک و ایجاد شبهه در باورهای دینی مردم و استحاله فرهنگی و دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنی و ...به مقابله همه جانبه با اسلام و نظام و ارزشهای اسلامی و انقلابی بپردازند. ظهور پدیده اسلام امریکایی و تشیع لندنی و گروه های افراطی تکفیری و سلفی و ...برای ضربه زدن بر اسلام راستین و تشیع حقیقی و متعالی است.
نهاد مقدس روحانیت همیشه پرچمدار اشاعه تفکر و فرهنگ خالص و پویای اسلام ناب محمدی (صلی الله و علیه و آله و سلم) بوده و هست و علماء و فقهاء و اندیشمندان اسلامی در قرون و اعصار گوناگون برای نشر اسلام و تحقق شعائر دینی گام های بسیار بلند و موثری برداشتند. در اعصار گذشته به علت اینکه علما و فقها و روحانیت در حکومت و زمامداری یا نقشی نداشتند و یا در حد خوف و رجا بوده و از باب تقیه و علل دیگر در حکومت حاکمان وارد می شدند، روی این جهت مسیر کار و تلاش و فعالیت آنها عموما در تدریس و درس و بحث و آن هم در محدوده فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام و... بوده و احیانا طبق مرسومات دینی و مذهبی و مانند آن، فعالیت های تبلیغی در بعضی از مناسبت ها در برخی بلاد و شهرها می کردند ، اما امروز با تحقق اهداف انقلاب اسلامی با محوریت روحانیت و نقش بی بدیل ولایت فقیه در عرصه جامعه و مصالح مسلمین و تحقق حکومت اسلامی بر اساس رکن رکین ولایت فقیه و اداره کلی نظام اسلامی توسط ولی فقیه عادل و صالح و توانمند، مسئولیت علما و روحانیت و حوزه های علمیه صد برابر شده است. باید توجه داشت که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی حاصل مجاهدت ها و رشادت های فراوان هزاران شهید و جانباز و فداکاری و مقاومت و پایمردی ملت ایران و صبر و ایثار خانواده های شهدا و جانبازان و رنج و تبعید و تلاش علما و بزرگان روحانیت معظم بویژه مجاهدت و رهبری بی نظیر حضرت امام خمینی( رحمة الله علیه) بوده است. روی این جهت یکی از وظایف روحانیت و علما و حوزه های علمیه پاسداشت از دستاورد های انقلاب و نظام و حفظ و نگهداری و مراقبت از ارزش های جاوید شهدا و جانبازان است. مقام معظم رهبری حضرت ایت الله خامنه ای در این رابطه می فرمایند: «زنده نگه داشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است»
توقعات به حق ملت ایران و جهان از روحانیت و حوزه های علمیه به ویژه حوزه علمیه قم در عرصه های مختلف و لزوم حضور فعال علما و روحانیت متعهد در مراکز مختلف فرهنگی و علمی و دانشگاهی و هنری و نهاد های تاثیر گذارِ در کشور و جامعه مانند مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و دستگاه قضایی و... انکار ناپذیر است و در زمان و عصر ما وظبقه و یا وظایف روحانیت و علما از همه زمان ها بیشتر و سنگین تر است. یکی از رسالت های علما اعلام و روحانیت متعهد، توجه به مسئله تبیین و روشنگری در عرصه های مختلف است. تبیین انقلاب اسلامی، تبیین خطوط اصلی انقلاب و نهضت امام خمینی (رحمة الله علیه)، تبیین اصول و اهداف بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبیین ارزش های شهدا، تبیین مکتب اهل بیت علیهم السلام و اسلام راستین و تبیین اهداف و نقشه های شوم دشمنان اسلام. اگر انحرافاتی در جامعه و در حکومت اسلامی و نهادهای آن به وجود آید، وظیفه علما و روحانیت است که با منطق و استدلال و دلسوزی روشنگری نمایند. اگر انحرافاتی در بین مردم به وجود آید، مردم را از لغزش های فکری و عقیدتی دور نمایند و معارف و عقائد حقه را به جامعه تزریق کنند. دشمنان اسلام از طریق اشاعه انحرافات و مانند آن ملت ها را دچار عقب ماندگی کردند. اگر ملت ها بیدار شوند و علما و بزرگان آنها در صحنه باشند هیچگاه دشمنان موفق نخواهند شد. حیات و رشد جامعه و مردم به تعالیم و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام است و روحانیت و حوزه های علمیه می توانند از این طریق جامعه را به حیات و رشد کامل و عزت و سعادت برسانند و حفظ نظام اسلامی به حفظ مردم و ملت است و حفظ ملت هم به حفظ فرهنگ و تعالیم قرآن و اهل بیت و ارزش های انقلابی و دینی است. حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) در بخشی از وصیت نامه سیاسی و الهی خود می فرماید: «ما مفتخریم و ملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که میخواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین، بلکه بشریت دم میزند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان میکشاند نجات دهد» (صحیفه امام ج۲۱، ص ۳۹۶) و نیز می فرماید: «ما مفتخریم که کتاب نهجالبلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است»(صحیفه امام ج۲۱، ص ۳۹۶)
یکی از عرصه های مهم حضور و نقش روحانیت ارتباط فکری و فرهنگی و تربیتی با اقشار مختلف مردم به ویژه جوانان و فرهیختگان است. نسل جوان و فرهیختگان از سرمایه های بسیار مهم برای کشور و نظام اسلامی است. شور و احساس و عاطفه و حرکت و جنبشی که در جوانان است در سایرین وجود ندارد. جوانان معمولا پر تحرک و جستجوگر و کنجکاو و کنکاشگر و کاوشگرند و با فطرت پاک و توحیدی که دارند به دنبال حقیقت هستند و وجودشان همانند سرزمینی آماده است که قابلیت و استعداد رشد و شکوفایی بذر های گوناگون را دارند. مولا امیرالمومنین علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالرضِ الخاليَةِ ما اُلقىَ فيها مِن شَىْ ءٍ قَبِلَتهُ؛» (غُرر الحکم و دُرَر الکلم حدیث ۳۹۰۱)یعنی قلب نوجوان همچون زمین مستعد ناکِشته است که هرچه در آن افکنده شود می پذیرد. دو نامه ای که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای به مناسبت هایی برای جوانان اروپا نوشته اند، حاوی نکات مهم و ارزنده ای برای نسل جوان اروپایی بوده و بیانگر اهمیت عنایت و توجه به نقش جوانان در عرصه های مختلف و در حرکت های سرنوشت ساز است.
مقام معظم رهبری به مناسبت روز ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان در بخشی از سخنان خود درباره جوانان در تاریخ 7 / 2 / 1377 فرمودند: «جوان در هر جامعه و کشوری، محور حرکت است. اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشد، جوانان جلوتر از دیگران در صحنهاند. اگر حرکت سازندگی یا حرکت فرهنگی باشد، باز جوانان جلوتر از دیگرانند و دست آنها کارآمدتر از دست دیگران است. حتّی در حرکت انبیای الهی هم از جمله حرکت صدر اسلام محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک، جوانان بودند» و نیز فرمودند: « من اساسا در بین این خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم. آن سه خصوصیت عبارت اند از: انرژی، امید و ابتکار»
عقل و شرع و وجدان حکم می کند که باید از این سرمایه های بزرگ و حیاتی و ملی مراقبت و نگهبانی شود. صدا و سیما و سینما و مطبوعات و رسانه ها و نهادهای گوناگون مانند دانشگاه ها و حوزه و بسیج و... می توانند در رشد و شکوفایی و مصونیت جوانان از آسیب ها و خطرهای مختلف نقش ایفا کنند. آینده انقلاب و نظام بر دوش جوانان است پس لازم و واجب است که به این قشر غظیم و تاثیر گذار توجه گردد. همین جوانان و فرهیختگان متعهد بودند که قبل از انقلاب با نهضت و قیام امام خمینی با رشادت ها و فداکاری ها و ریختن خون پاکشان همراهی کردند و موجبات به ثمر رسیدن نظام و انقلاب اسلامی را فراهم ساختند. اکنون نیز در میدان های مهم ملی و کشوری و اقتصادی و علمی و نظامی و امنیتی و ایستادگی در برابر دشمنان داخلی و خارجی، حضور و نقش جوانان وفرهیختگان بسیار مهم و تعیین کننده است . روحانیت و حوزه های علمیه باید برای جوانان که بخش عمده ای از جمعیت کشور را تشکیل می دهند ، برنامه های دقیق و حساب شده و تعریف شده داشته باشند. چه بخواهیم و چه نخواهیم دشمنان بین المللی و استکبار جهانی و غرب و صهیونیسم جهانی برای بچه ها و فرزندان و جوانان و نشل ما برنامه های ظریف و دقیق و حساب شده ریخته اند. برنامه های کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت برای کشور و جوانان ما طراحی کرده اند. همه ما موظف هستیم که نقشه های آنها در این زمینه را شناسایی کرده و بر عکس آنها، برنامه های مفید و سازنده برای جوانان خود درست نماییم و به اصطلاح «تُعرَفُ الاشیاءُ بِأَضدادِها». هرچیزی به ضد خود شناخته می شود. یعنی رشد و هدایت جوانان ما در این است که ما بر ضد برنامه های گمراه کننده دشمنان، اقدامات سازنده دشته باشیم. متاسفانه باید اعلام کنم که با وجود همه تلاش هایی که از اول انقلاب تا کنون انجام شده ولی نسبت به تلاش ها و اقدامات گسترده دشمنان انقلاب و اسلام، ما خیلی عقب هستیم و کوتاهی های فراوانی در این زمینه دیده می شود. اقدامات انحرافی و تخریبی بسیار گسترده است و فعالیت های مخرّب ماهواره ای و شبکه های اینترنتی و مجازی و مواد مخدر و... که جوانان و بنیان های خانواده را هدف قرار داه تنها بخشی از فعالیت های دشمنان اسلام و نظام است. اگر بخواهیم مردم و جامعه ما متدین و قرآنی باشند و اگر بخواهیم جوانان و دانش آموزان و دانشجویان و پسران و دختران جامعه ما آراسته به آداب دینی و شرعی باشند و اگر بخواهیم مساجد ما احیاء و شکوفا و پُر رونق شود و اگر بخواهیم رسانه های تصویری و صوتی و مطبوعات و جراید و دانشگاه ها و مدارس و ادارات و سینماها و بانک ها و ورزشگاه ها و سیستم قضائی و قانون گذاری ما اصلاح و اسلامی شوند، و اگر بخواهیم حکومت شایسته اسلامی داشته باشیم، همه اینها در گرو نقش جدی و جامع و به موقع و شایسه حوزه های علمیه و روحانیت متعهد است. حوزه ها و روحانیت باید جلوتر از زمان و عصر خود حرکت کنند. برخی از شخصیت های بزرگ مثل استاد شهید مطهری و سید جمال اسدآبادی و شهید بهشتی و... با تفکر بلند و ژرفی که داشتند، همیشه جلوتر از عصر و زمان خود می اندیشیدند و تهدیدات و خطراتی که در آینده احتمال داشت که متوجه اسلام و مسلمین شود را پیش بینی می کردند. حوزه های علمیه و روحانیت بزرگوار باید نسبت به خطرات و آفات احتمالی برنامه داشته باشند همانند یک باغبان و کشاورزی که با شیوه ها و روش های گوناگون، آسیب ها و آفات را از باغ و زراعت خود دور می کند تا محصول بهتر و مرغوب تری فراهم نماید. استاد شهید مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی در صفحه 31می فرماید: «حوزه های علمیه و محیط های روحانی ما مسؤول پاسداری ایمان جامعه اسلامی و دفاع از اصول و فروع دین مقدس اسلام از دیدگاه مذهب شیعه، و تعلیم و تبلیغ آنها و عهده دار پاسخگویی به نیازهای مذهبی مردم مسلمانند»
حوزه علمیه قم که هسته مرکزی تمام حوزه های عالم است باید نه تنها در ایران بلکه با همه مراکز علمی و فرهنگی و ارشادی و سازمان های تبلیغی همسو، در ارتباط باشد و نماینده و یا نمایندگانی در آنها داشته باشد تا بتواند به نحو بهتری به رسالت خود عمل نماید.
حوزه علمیه قم پایتخت دینی و فرهنگی جهان اسلام است. روحانیت و حوزه های علمیه روز به روز و بهتر از دیروز باید وارد عرصه های تاثیرگذار در نظام اسلامی باشند. به عنوان مثال در کشور ما رسانه ملی به عنوان پر مخاطب ترین رسانه جمعی می تواند نقش بسیار موثری در اعتلاء دینی و فرهنگی و تربیتی جامعه ایفا نماید. رسانه ها و مطبوعات و ... در فرهنگ و رفتار عمومی جامعه و مردم اثرگذار است. مسیر اصلی صدا و سیما و مسیر اصلی برنامه های تاثیرگذار آن باید در جهت تربیت اسلامی و دینی و اخلاقی و ارتقا رشد فرهنگی و معنوی جامعه باشد. صداو سیما و رادیو و تلویزیون یک دانشگاه بزرگ است. حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) در این رابطه می فرماید: «صدا و سیما دانشگاه عمومی است یعنی دانشگاهی که در تمام سطح کشور گسترده است» اگر انحرافی در حرکت و مسیر صدا و سیما دیده شود، حوزه علمیه و روحانیت متعهد نمی تواند با سکوت از کنار آن بگذرد و از طرفی صدا و سیما موظف است در کشوری که مردم آن با همه وجود به اسلام و قران و اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزند و اکثر روزهای سال آن مقرون به مناسبت های دینی و مذهبی و انقلابی است، جهت بالندگی و رشد فرهنگی و دینی و تربیتی مردم علاوه بر اساتید دانشگاهی از پرورش یافتگان حوزه های علمیه و کسانی که آراسته به زیور علم و عمل و تخصص و بیان و قلم شیوا و رسا می باشند استفاده نماید. بین حوزه علمیه و صدا و سیما باید رابطی وجود داشته باشد که نظرات و تذکرات و ارشادات و رهنمود های علما و بزرگان را به موقع به مسئولان و متولیان آن منعکس کند و اگر چنین ارتباطی وجود نداشته باشد امکان ابتذال و انحراف در این رسانه ملی وجود دارد که چه بسا خسارت های جبران ناپذیری برای جامعه و نظام و انقلاب داشته باشد.
یکی از رسالت های مهم روحانیت و حوزه های علمیه حفظ و حراست از دستاورد های انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و حفظ خطوط اصلی انقلاب و اصول خدشه ناپذیر بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی رحمة الله علیه می باشد. همه دنیا و جهانیان و دوست و دشمن نظام اسلامی و جمهوری اسلامی ایران را با نام بلند حضرت امام می شناسند. مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمیاند: «این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست» همانگونه که حفظ از اشیا با ارزش و گرانبها و نفیس در جایی مطرح می شود که با آسیب ها و خطراتی مواجه باشد، در رابطه با حفظ نظام و انقلاب اسلامی نیز ابتدا باید آسیب شناسی نمود و بررسی گردد که چه عوامل و آسبب هایی ممکن است به نظام و انقلاب آسیب و صدمه وارد کند؟ در این رابطه به برخی آسیبها و تهدیدها و آفات اشاره می گردد و امید است که همه مسئولان و نهادهای حوزوی و غیر حوزوی در رفع و زدودن این افات و آسیب ها کوشا و فعال باشند.
۱. ضعف معنویت: باورها و اعتقادات صحیح و استوار و ارزش های دینی و انقلابی از مُقوِّمات نظام اسلامی است. هُویّت و حقیقت و ماهیت و جوهره واقعی نظام و انقلاب اسلامی ما در پرتو اسلام ناب محمدی (صلی الله و علیه و آله و سلم) و معارف و فرامین حیاتبخش قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام است. حضرت امام (رحمة الله علیه) با تأسّی از سیره اهل بیت علیهم السلام به ویژه سیره سید الشهدا علیه السلام ، انقلاب اسلامی را برپا نمود تا حاکمیت الله و دستورات الهی و فرامین قرآنی در جامعه محقق گردد. تقویت معنویت و باورهای مردم به نشر احکام الهی و ترویج معارف اهل بیت علیهم السلام و تعالیم قرآن است. اگر دستورات و رهنوردهای قرآن در جامعه حکمفرما باشد بسیاری از آسیب ها از بین می رود. یکی از نمایندگان مجلس عوام انگلیس در حال ایراد نطق در حالی که قرآن کریم را در دست گرفته بود گفت:«تا این کتاب در دست مسلمانان است نمی توانیم بر آنها حکومت کنیم»
۲. عدم اخلاص
۳. اختلاف و تفرقه
۴. دوری از قرآن و اهل بیت علیهم السلام
۵. عدم درک مقتضیات زمان
۶. کوتاهی در عرضه ایدئولوژی ناب اسلامی
۷. ضعف تربیتی و اخلاقی
۸. عدم پاسخگویی به موقع به شبهات و تفکرات انحرافی
۹. پیروی نکردن از فرامین ولی فقیه و رهبری جامع الشرایط
۱۰. گرایش به مادیگری و اشرافی گری (دنیا طلبی و رفاه طلبی)
۱۱. وابستگی به قدرت های استکباری و استعماری
۱۲. بیگانه پرستی
۱۳. دخالت اَجانِب و بیگانگان در مراکز مهم و تاثیرگذار نظام
14. رخنه فرصت طلبان در بدنه نظام (نفوذ افراد و یا گروه های فرصت طلب در بدنه نظام)
۱۵. خدشه و آسیب به استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی نظام
۱۶. فساد طبقاتی
۱۷. فقر و فاضله های طبقاتی
۱۸. تبعیض و عدم توجه به عدالت اجتماعی
۱۹. نفاق (نفاق فردی، جمعی، حزبی، حکومتی و ...)
۲۰. دروغ و فریب
۲۱. عدم رعایت مقررات و و قوانین (قانون گریزی)
۲۲. عدم تناسب یا مغایرت قوانین و مقررات با نظام اسلامی
۲۳. پشت پا زدن به آرمان ها و اهداف و ارزش های انقلابی و دینی
۲۴. فراموش کردن ارزش های شهدا و ایثارگران و دفاع مقدس
۲۵. عدم بصیرت
۲۶. همراهی با دشمنان اسلام
۲۷. اسلام التقاطی
۲۸. جدا شدن نسل های بعدی از نسل های اول انقلاب
۲۹. عدم اجرای قوانین و احکام اسلام
۳۰. انحراف و تحریف در اهداف و آرمان های انقلاب و نظام اسلامی
۳۱. انحراف از مسیر و خط صحیح رهبری نهضت اسلامی
۳۲. سوء مدیریت دستگاه ها و نهادهای مدیریتی
۳۳. بی توجهی به نظام های آموزشی و تربیتی
۳۴. انحرافات اخلاقی و فکری و عقیدتی در مراکز آموزشی مثل دانشگاه ها و مدارس
۳۵. تحریف حقایق انقلاب اسلامی
۳۶. تفسیر نادرست و وارونه جلوه دادن و تحریف سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی
۳۷. نفوذ اندیشه های انحرافی در نظام آموزشی و تربیتی
۳۸. غفلت از خطوط اصلی نظام اسلامی و اصول خدشه ناپذیر خط و راه حضرت امام خمینی ره
۳۹. عدم درک صحیح نسل جوان
۴۰. خودباختگی (بی توجهی به توانمندی های داخل کشور)
۴۱. خودشیفتگی (غرور و مغرور شدن به برخی امور)
۴۲. ایجاد یاس و نومیدی در جامعه (نومیدی فردی و اجتماعی و شغلی و... )
۴۳. بَزَک کردن چهره منحوس استکبار جهانی در رأس آنها آمریکای جنایتکار
۴۴. بَزَک کردن چهره های منحرف و فاسد
۴۵. نفوذ گروه های انحرافی و معاند در بدنه نظام
۴۶. غفلت از آسیب ها و آفات و تهدیدات
۴۷. سیاه نمایی و بزرگ جلوه دادن مشکلات و نواقص در نظام
۴۸. بد عمل کردن به اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام
۴۹. انحراف از اصول اسلام
۵۰. بی توجهی به دستاورد های نهضت امام خمینی ره
۵۱. غفلت از هجوم و شبیخون فرهنگی
۵۲. عدم توجه به ارشادات و رهنمود ها و تذکرات دلسوزانه علما و بزرگان و مراجع
۵۳. عدم نظارت صحیح و درست بر رسانه ها و مطبوعات
۵۴. سستی و ضعف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای مربوط به آن
۵۵. عدم نظارت درست بر سینماهای کشور
۵۶. عدم نظارت دقیق بر فضاهای اینترنتی
۵۷. عدم توجه به مساله مهم امر به معروف و نهی از منکر
۵۸. عدم حضور ملت در صحنه های مهم و سرنوشت ساز
۵۹. مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم
۶۰. مشکلات بیکاری
۶۱. عدم توجه به مشکلات و دغدغه های جوانان
۶۲. اعتیاد و مواد مخدر
۶۳. عدم مدیریت صحیح و نظارت بر گروه ها و احزاب سیاسی
۶۴. جدایی بین دانشگاه و حوزه
۶۵. گماشتن افراد ناصالح و غیر لایق در مراکز و نهادهای تاثیرگذار
**در روایتی بسیار زیبا از علی علیه السلام آمده است که فرمود:يُستَدَلُّ عَلَي اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضييعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ ( بِالغُرُورِ)وَ َتقديمِ الاَراذِلِ وَ تَاخيرِ الاَفاضِلِ. (غُرَر الحکم، ص۳۴۲)
یعنی علت از بین رفتن و فروپاشی دولت ها و حکومت ها در چهار چیز است:
۱. کنار گذاشتن اصول و مسائل مهم (اصول دینی، ارزشی، اخلاقی و انقلابی و ...)
۲. سرگرم شدن به فروع و امور کم اهمیت( یا مغرور شدن به مقام و منصب و ...)
۳. مقدم داشتن انسان های ناشایست و نالایق (به کار گماشتن آدم های نالایق بر کارها)
۴. کنار زدن و به حاشیه راندن افراد لایق و شایسته و فاضل و خردمند و دانا
سید اصغر سعادت میر قدیم
/۲۵۰/۲۰/۲۰
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی
http://neshasteasatid.com/node/1911
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی
(سایت نشست اساتید حوزه علمیه قم)
***************************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
سایت نشست دوره ای اساتید(کلیک کنید)
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی(کلیک کنید)
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی
(سایت نشست اساتید حوزه علمیه قم)
http://neshasteasatid.com/node/1911
***نسیم معرفت***
سایت نشست دوره ای اساتید(کلیک کنید)
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی(کلیک کنید)
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی
(سایت نشست اساتید حوزه علمیه قم)
http://neshasteasatid.com/node/1911
تاریخ مخابره :1394/9/19
در گفتگو با استاد حوزه بررسی شد؛
*اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام حسن مجتبی(ع) حوزه/ صلح با سازش تفاوت دارد؛ سازش غیرشرعی، غیراخلاقی، حتی غیرسیاسی و بر خلاف عقل و درایت است اما صلح با چهارچوبی که دارد، عقلانی و شرعی است...
سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجی از مدرسین سطوح عالی قم و عضو مجمع عالی تفسیر، اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام حسن مجتبی(ع) را مورد بررسی قرار داده است.
* مصادیق أُولِی الْأَمْرِ در کلام رسول خدا(ص)
اشاره: در آغاز حدیثی را عرض می کنم وبعد به مطالبی درباره اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام حسن مجتبی ع می پردازم.
در سوره نساء آیه 59 می فرماید:«أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را و رسول خدا و اولی الامر را اطاعت کنید.
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: از رسول خدا در رابطه با این آیه سؤال کردم که اطاعت از خدا و اطاعت از رسول را فهمیدم اما متوجه نشدم که منظور از اطاعت از اولی الامر چیست؟.
پيامبر اکرم در جواب جابر فرمود: «فَقَالَ (ص) هُمْ خُلَفَائِي وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بالتوراة [فِي التَّوْرَاةِ] بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ کَنِيِّي حَجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ نَفسُهُ [بَقِيَّتُهُ] فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِکَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرَهُ عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا» (1)
مراد از اولی الامر امامان بعد از من هستند و آنها جانشینان من هستند و نکته جالب این است که پیامبر اکرم (ص) در جواب جابر، امامان معصوم را از امیر المؤمنین تا امام حسن عسگری وحضرت قایم آل محمد (علیهم السلام) معرفی فرمودند و وقتی به امام باقر (ع) رسیدند مکث وتوقفی کردند و به جابر فرمودند: شما عمر طولانی خواهید کرد و فرزندم امام باقر (ع) را ملاقات می کنید، سلام مرا به ایشان برسانید.
سوال:
* چطور شد که امیر المؤمنین علیه السلام و به تبع ایشان امام حسن مجتبی علیه السلام مرکز حکومت بلاد اسلام را از مدینه به کوفه انتقال دادند؟.
این یک سؤال اساسی است که برای ما محبان اهل بیت (ع) و کسانی که در بحث های تاریخی ورود می کنند ایجاد می شود که امیرالمؤمنین (ع) که در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) در مدینه بودند، چرا به عراق رفتند؟ همانطوری که می دانیم در سال 36 هجری قمری ، امیرالمؤمنین (ع) وارد کوفه شدند.
* علت ورود امیرالمؤمنین (ع) به کوفه
الف- مقابله با ناکثین: علت ورود این بود که مولی امیر المؤمنین (ع) بعد از خلیفه سوم نزدیک به 5 سال خلافت ظاهری داشتند و با توجه به حوادث مختلفی که در مکه، شام، مدینه و عراق به وجود آمد حضرت به کوفه مهاجرت فرمودند؛ چرا که پس از قتل عثمان خلافت ظاهری به امیر المومنین (ع) واگذار شد و گستره جغرافیایی حکومت علوی از شام تا یمن و از مصر تا حجاز و بخشی از ایران و عراق را در بر می گرفت و متأسفانه عده ای توسط امثال معاویه تحریک شدند و همسر پیامبر اکرم (ص) (عایشه)را نیز تحریک کردند و افرادی مانند طلحه و زبیر را مقابل حضرت قرار دادند که با دسیسه عده ای جنگ جمل در بصره به وجود آمد.
امیرالمؤمنین (ع) در مدینه است و گستره حکومت ایشان بسیار پهناور است، این افراد( معاویه وعواملش و...) بر اساس گزارشاتی که از مسائل منطقه ای و مردم عراق داشتند، در عراق شورشی را ایجاد کردند و جنگ جمل را به وجود آوردند.
تعداد زیادی از مردم را به کشتن دادند و حضرت برای سرکوبی گروه ناکثین، یعنی طلحه و زبیر و عایشه، از باب ناچاری به عراق مهاجرت کردند و امام حسن (ع) و دیگران هم با ایشان همراه بودند و از مردم کمک خواستند حتی امام حسن مجتبی(ع) به دستور امیرالمؤمنین (ع) وارد کوفه شد و از مردم کمک خواست و مردم وارد صحنه شدند و حضرت در جنگ با ناکثین موفق شدند.
پس علت ورود امیرالمؤمنین (ع) به عراق، سرکوبی عوامل بنی امیه بود که در قالب برخی صحابه ظهور یافت و بعد از جنگ با ناکثین حضرت وارد کوفه شد.
ب- قدردانی از مجاهدت های مردم کوفه: دلیل دیگر هم این بود که مردم کوفه واقعاً جانانه وارد عرصه جهاد شدند و به کمک امیرالمؤمنین (ع) آمدند و حضرت می خواستند با انتخاب کوفه به عنوان مرکز حکومت خود از مردم کوفه قدرشناسی کنند.
ج- کنترل معاویه: علت دیگر اینکه مسیر کوفه تا شام مسیر کوتاهی است و حضرت می خواستند از آن ناحیه معاویه را کنترل کنند. لذا امیرالمؤمنین (ع) در کوفه مستقر شدند. به دنبال این مطلب امام حسن (ع) هم در کوفه مستقر شدند؛ لذا در سال 40 هجری که امیرالمؤمنین (ع) در کوفه به شهادت رسیدند آغاز خلافت و حکومت امام حسن مجتبی (ع) است که متأسفانه امام حسن مجتبی(ع) دوران کوتاهی را در کوفه به عنوان خلافت حضور داشتند و دوران امامت ایشان حدود ده سال بود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) بخش کوتاهی از حیات طیبه خود را در کوفه و بخش دیگری را در مدینه به سر بردند.
* مروری بر اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت امام مجتبی(ع)
امام حسن مجتبی(ع) بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در سال 40 هجری بر مسند خلافت مسلمین قرار می گیرند. آن هم محیط وسیع جغرافیایی که شامل عراق، شام، حجاز، یمن، مصر و بخشی از ایران است و نشستن بر چنین مسندی عوارضی هم دارد. با توجه به اینکه حوادثی که در زمان امیرالمؤمنین (ع) رخ داده بود، امام حسن مجتبی(ع) کاملاً در جریان بود که چنین مسندی چه مشکلاتی خواهد داشت. چون در زمان امیرالمؤمنین (ع) سه جنگ عمده رخ داد. بخش عمده آن در عراق و در کوفه بود. جنگ جمل (جنگ با ناکثین) که بیان شد که این جنگ سبب و فلسفه ورود امیرالمؤمنین (ع) به عراق بود. جنگ صفین که معاویه به امیرالمؤمنین (ع) تحمیل کرد که مبارزه وجنگ با قاسطین نام داشت.
معاویه برای اینکه مشکلاتی را برای امیرالمؤمنین (ع) ایجاد کند جنگ صفین را به راه انداخت. در جنگ جمل ( ناکثین) امام حسن (ع) حضور پررنگی دارد و برای سرکوبی آن افراد ،به کوفه رفت تا نیروی انسانی فراهم کند.
ایشان در جنگ صفین هم حضور دارند و فداکاری های زیای انجام میدهند. بعد از آن هم جنگ با خوارج (جنگ نهروان)پیش می آید که در این جنگ هم امام حسن مجتبی(ع) حضور فعال دارند و زمانی که امام (ع) بر مسند خلافت ظاهری قرار می گیرند بازماندگان این افراد ایجاد فتنه کردند.
* دورنمایی از مشکلات امام (ع) در دوران حکومتشان
عوامل جنگ صفین، جنگ نهروان و جنگ جمل، در زمان امام حسن (ع) حضور داشتند و برای شناسایی عصر آن حضرت (ع) ، شناسایی اوضاع عراق و روحیه مردم عراق لازم است.
الف- معاویه و داعیه خلافت مسلمین: یکی از مشکلاتی که سر راه امام حسن مجتبی(ع) قرار می گیرد معاویه است. معاویه ای که ادعای خلافت مسلمین و امیرالمؤمنین بودن را دارد و علاوه بر آن به دنبال سلطنت و پادشاهی بود، به سادگی زیر بار خلافت امام حسن مجتبی(ع) نخواهد رفت. همان عناصری که امیرالمؤمنین(ع) را خانه نشین کردند، مشکلاتی را برای امام حسن مجتبی(ع) ایجاد کردند که یکی از آن ها معاویه است؛ وقتی خبر به معاویه رسید که امام حسن مجتبی(ع) بر مسند خلافت قرار گرفته، عوامل خود را مهیا می کند تا با امام (ع) مقابله کند.
در تاریخ نقل شده که 150 هزار نفر از شام حرکت کردند؛ فاصله قرارگرفتن امام حسن مجتبی(ع) بر مسند خلافت و تشکیل قشون معاویه، فاصله بسیار کوتاهی است؛ استاد مطهری در این باره می گوید:
«امام حسن (ع) در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یک حاکم (گو اینکه تا آن وقت خودش را به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین نمى خواند) و به عنوان یک نفر طاغى و معترض در زمان امیرالمؤمنین (ع) قیام کرد، به عنوان این که من خلافت على (ع) را قبول ندارم به این دلیل که على کشندگان (ع) عثمان را که خلیفه بر حق مسلمین بوده، پناه داده و حتى خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است، پس على خلیفه بر حق مسلمین نیست. معاویه خودش به عنوان یک نفر معترض و به عنوان یک دسته معترض تحت عنوان مبارزه با حکومتى که بر حق نیست و دستش به خون حکومت پیشین آغشته است [قیام کرد]. تا آن وقت ادعاى خلافت هم نمى کرد و مردم نیز او را تحت عنوان «امیرالمؤمنین» نمى خواندند؛ همین طور مى گفت که ما یک مردمى هستیم که حاضر نیستیم از آن خلافت(خلافت علی ع) پیروى کنیم. امام حسن (ع) بعد از امیرالمؤمنین (ع) در مسند خلافت قرار مى گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر مى شود. به علل خاص تاریخى، وضع حکومت امیرالمؤمنین (ع) در زمان خودش- که امام حسن (ع) هم وارث آن وضع حکومت بود- از نظر داخلى تدریجاً ضعیف تر مى شود به طورى که نوشته اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع)، به فاصله هجده روز (که این هجده روز هم عبارت است از مدتى که خبر به سرعت به شام رسیده و بعد معاویه بسیج عمومى و اعلام آمادگى کرده است) معاویه حرکت مى کند براى فتح عراق. (2)
لذا ظرف هجده روز خبر به معاویه رسید و معاویه پیشاپیش منتظر قضایا بود و یکصد و پنجاه هزار نفر را برای سرکوب مردم عراق روانه کرد که چرا با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کرده اید.
بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن مجتبی(ع) بر فراز منبر سخنرانی می کنند و از فضایل پدرشان و از اوضاع منطقه صحبت می کنند و درخواست بیعت از مردم می کنند و مردم با نیت های مختلف با ایشان بیعت می کنند؛ در چنین شرایطی معاویه برای سرکوب مردم عراق حرکت میکند؛ امام حسن مجتبی(ع) نیز وارد صحنه می شوند و در مسجد کوفه یکی از مهیج ترین سخنرانی ها را ایراد کرده و از مردم درخواست کمک می کنند، ولی همه ساکت هستند. تاریخ به وضوح نقل می کند؛ بعد از سخنرانی حضرت هیچ کدام پاسخ ندادند و همه ساکت ایستادند؛ فقط عده ای از پیرمردان و باقی ماندگان از دوران سابق برخاستند و صحبت هایی کردند و از باب ناچاری همراه امام (ع) برای مقابله حاضر شدند. در مجموع دوازده هزار نفر حاضر شدند؛ در حالی که طرف مقابل یکصد و پنجاه هزار نفر نیرو دارد. با آن همه سخنرانی های مهیِّج امام (ع) و تحرکات صحابه قدیمی بعد از چند مدت تنها دوازده هزار نفر آماده شدند.
* چرا کوفه ای که یک شهر نظامی بود و به طور طبیعی صدها هزار نفر نیرو در آن حضور دارند تنها دوازده هزار نفر آماده شدند؟.
الف- فقدان روحیه جهادی: یکی از دلایل سکوت مردم عراق این بود که از جنگ خسته شده بودند. جنگ صفین و جنگ جمل، جنگ با ناکثین و مارقین و دیگر جنگ ها آن ها را خسته کرده بود. اما خستگی روحی مردم کوفه، عذر درستی نیست.
ب – منفعت طلبی: از طرف دیگر مردم کوفه سعی می کردند زیر پرچمی حاضر شوند که فایده ای برای آن ها داشته باشد، اما احساس کردند که حضور در زیر پرچم امام حسن مجتبی(ع) فایده ای برای آنها ندارد. حتی از لحاظ سیاسی هم بررسی کردند. چون علت سکوت عوامل مختلف دارد، خستگی روحی و تحلیل های سیاسی آنها؛ می گفتند الان زمانی نیست که ما بخواهیم با معاویه تقابل کنیم. جالب اینجاست که معاویه با عواملی که داشت در تمام کشورهای اسلامی شایع کرده بود که فرد صالح و پاک و حلیمی است و همه جا این مطلب را پخش کرده بود که من مملکت داری و حکومت داری بلد هستم و مردم باور کرده بودند که معاویه در اداره حکومت، توانمندی و مدیریت خوبی دارد.؟!
* چرا مردم عراق در مقابل این همه خطابه های مهیج امام ساکت بودند؟.
یک جواب این است که تحلیل سیاسی مردم عراق این بود که معاویه فرد بدی است اما بسیار حلیم و سیاستمدار است. از سوی دیگر معاویه هم ادعای نماز جماعت و نماز جمعه داشت؛ در پهنای حکومتش خطیب جمعه و جماعت داشت و در عصر فتنه هم برای مردم مشکل است که چطور حق را از باطل تشخیص دهند.
دوران امام حسن (ع) از دشوارترین دوران های ائمه معصومین (ع) بوده است. شرایط سیاسی و اجتماعی که به امام حسن (ع) تحمیل شد به مراتب سخت تر از شرایط امیرالمؤمنین (ع) و حتی امام حسین (ع) بود.
در عرصه کربلا یزید در برابر امام حسین (ع) قرار گرفت ودر زمان امام حسن ع ،معاویه در برابر آن حضرت بود .مردم در طول دوران خلافت معاویه و صبر و سکوت اضطراری امام حسن مجتبی(ع) (در مقطعی از زمان) معاویه را (که با فریب برگرده مردم سوار شده بود) به عنوان یک حاکم اسلامی تشخیص داده بودند وقبول کرده بودند و یزید هم(در زمان امام حسین ع) ماهیتش روشن بود. اما در زمان امام حسن (ع) اوضاع به گونه دیگری بود؛ مردم می دیدند که امام حسن (ع) نماز جمعه برگزار می کند و معاویه هم همینطور هر دو به حج می روند؛ هر چیزی از مظاهر اسلام به چشم مردم می آمد معاویه آن را اجرا می کرد؛ لذا شرایط دوران امام حسن ع با شرایط زمان امام حسین ع فرق می کند وامام حسن ع به ناچار بنابرمصالحی صلح می کند حتی جالب است که کاخ معاویه در شام سبز رنگ بود. تحلیل من این است که درست کردن کاخ سبز بر چه ملاکی است؟؛ الان گنبد پیغمبر اکرم (ص) سبز است، می خواهم این را عرض کنم که حتی در ظاهر ،کاخ خودش هم اینطور تبلیغ می کرد که من دنباله رو پیغمبر اکرم (ص) هستم. امام حسن (ص) در چنین صحنه ای قرار گرفته بود.
* چرا امام حسن مجتبی علیه السلام سکوت در مقابل معاویه را جایز نداستند با توجه به اینکه معاویه در حفظ ظاهر اسلامی حکومت خود سعی وافری داشت؟.
معاویه اهل بدعت بود و از باب نمونه بنده چند مورد از بدعت های معاویه را عرض میکنم.
اول: تجویز معاملات ربوی
وقتی معاویه به عنوان خلیفه مسلمین قرار می گیرد معاملات ربوی را تجویز می کند که حتی ابودرداء که قاضی خود اوست به او اعتراض می کند.
دوم: تعطیلی حدود الهی
مثلاً دزدی را گرفتند که بنا بر اصول شرعی، دزدی او محرز شده بود و معاویه با وساطت اجازه اجرای حد را نداد.
سوم: تغییر برخی از احکام حج
در حج یک سری مسائلی است که حرام است؛ معاویه از باب ریا حج را انجام می داد، در حج به خودش عطر می زد و بوی خوش استفاده می کرد که تغییر احکام حج است.
چهارم: معاویه خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز می خواند که برای بنی امیه این روش استمرار داشت.
پنجم: لباس حریر که بر مردان حرام است را بر تن می کرد.
ششم: آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید یا در آنها غذا می خورد با اینکه حرام است.
هفتم: لعن امیرالمومنین علیه السلام را رواج داد.
آشکارا لعن به امیرالمؤمنین (ع) را تجویز می کند و به همه خطبا دستور داد موقع خطبه خوانی امیرالمؤمنین (ع) را لعن کنند؛ اگر این مطلب در نماز جمعه سرایت پیدا کند و سال ها ادامه پیدا کند چه تأثیری بر مردم دارد یا برای بچه هایی که با این مطالب بزرگ می شوند مثل عناصر داعش که تلاش می کنند برنامه هایشان را به کودکان آموزش دهند.
هشتم: کارخانه جعل حدیث.
معاویه ارقام بسیار بالایی از اموال و دارایی به افرادی می دهد که جعل حدیث کنند؛ مثلاً جعل حدیث کنند که چطور عثمان کشته شد با اینکه افرادی که باعث کشته شدن عثمان شدند بعداً به خونخواهی او بر ضد امیرالمؤمنین (ع) قیام کردند؛ معاویه هم همین کار را انجام داد. یک وقت بخشنامه کرد که دیگر جعل حدیث برای عثمان و فضایل او کافی است حالا برای خلفای اول و دوم فضیلت جعلی درست کنید و هر فضیلتی امیرالمؤمنین (ع) دارد را به خلیفه دوم نسبت دهید. انجام این کار و کارهای دیگر از سوی یک حاکم اسلامی فاجعه است.
متأسفانه مردم هم این را می پذیرند؛ در حالی که معاویه وسط هفته، نماز جمعه می خواند مردم به او اعتراض نمی کنند و این عدم اعتراض مردم نشان می دهد که به تدریج سیطره حکومتی و تبلیغات گسترده معاویه ذهن مردم را تغییر داده بود و مردم قدرت تحلیل را از دست داده بودند؛ با این خصوصیات وحیله گری های معاویه، امام (ع) سکوت در برابر او را جایز ندانستند.
* برخورد امام (ع) در مقابل جریان سازی و لشکرکشی معاویه چگونه بود؟.
وظیفه اصلی و اولیه امام حسن مجتبی(ع) برخورد و قیام در برابر معاویه و لشگرکشی اوست و این کار را با تحمل رنج بسیار انجام دادند. حضرت مجتبی علیه السلام خطِّ سیر پیشروی سپاه را تعیین فرمود و دستور دادند هرکجا که به سپاه معاویه رسیدند، جلوی پیشروی آن ها را بگیرند و جریان را به امام علیه السلام گزارش دهند تا بی درنگ با سپاه اصلی به آنها ملحق شود.
«عبیدالله بن عباس» لشکر تحت فرماندهی خود را حرکت داد و در محلی بنام «مسکن» با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجا اردو زد.
طولی نکشید به امام علیه السلام گزارش رسید که عبیدالله با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است.
پیدا است خیانت این فرمانده، در آن شرائط بحرانی، در تضعیف روحیه سپاه و تزلزل موقعیت نظامی امام علیه السلام تا چه حد مؤثر بود؛ ولی هرچه بود «قیس بن سعد» که مردی شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیرمؤمنان (ع) بسیار با وفا بود، طبق دستور امام حسن علیه السلام فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و طی سخنان مُهیِّجی کوشید روحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیز با پول بفریبد، ولی قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کرد.
معاویه تنها به خریدن «عبیدالله» اکتفا نکرد؛ بلکه به منظور ایجاد شکاف، اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام مجتبی علیه السلام، به وسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشگر امام مجتبی علیه السلام شایع می کرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدم سپاه) با معاویه سازش کرده و در میان سپاه قیس نیز شایع می ساخت که حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرده است!.
کار به جایی رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر وظاهرالصلاح را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام علیه السلام فرستاد. این عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبی علیه السلام ملاقات کردند و پس از خروج از چادر امام (ع)، در میان مردم به دروغ فریاد زدند: «خداوند به وسیله فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود»!.
مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقیق بر نیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام (ع) شورش کردند؛ سپس به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمده و آن گاه از چهار طرف متفرق شدند.
* نرمش قهرمانانه امام(ع) و پذیرفتن صلح تحمیلی
در نهایت امام حسن مجتبی علیه السلام وقتی می بینند لشگر معاویه نزدیک شده و عوامل او کاری کردند که عرصه بر امام بسیار تنگ شد، راهی جز صلح ندید؛ همین مسأله صلح که مطرح می شود بسیاری از افراد و تاریخ نویسان، تحلیل های انحرافی از صلح ارائه می دهند.
تفاوت صلح با سازش: اولاً صلح با سازش تفاوت دارد؛ سازش غیرشرعی، غیراخلاقی، حتی غیرسیاسی و بر خلاف عقل و درایت است اما صلح با چهارچوبی که دارد، عقلانی و شرعی است و لذا اگر افراد آن زمان این مطلب را می فهمیدند به حضرت یا مُذِّلَ المُؤمنین خطاب نمی کردند؛ دسیسه معاویه این گونه است که افراد وجیه و سرشناس که مردم عراق آنها را قبول دارند به خیمه امام حسن مجتبی(ع) می فرستد تا عوام فریبی کند و بگوید ما صلح طلب هستیم؛ این افراد که داخل خیمه حضرت می شوند که با حضرت صلح کنند، عوامل دیگر همه جا شایع می کنند که امام حسن صلح را پذیرفته است؛ یعنی قبل از اینکه امام حسن (ع) صلح را قبول کنند و این مطلب را علنی کنند. افرادی پشت پرده پیشاپیش قضیه صلح را تبلیغ می کنند تا صلح را به امام (ع) تحمیل کنند و معاویه کاغذ سفید امضایی به امام حسن مجتبی (ع) می دهند که تو هر چه بنویسی ما قبول داریم.
این جای سؤال است که معاویه چه اعتمادی داشت که کاغذ سفید امضاء شده را می دهد که بدهید به حسن بن علی و او هرچه بنویسد من قبول دارم!. او اوضاع را به نفع خود می دید وبه اصطلاح براوضاع مسلط شده بود لذا کاغذ سفید امضاء شده را می دهد تا امام حسن ع هرچه می خواهد بنویسد!!
اولاً جو تبلیغاتی راه می اندازند که ما صلح طلبیم مثل شرایط امروز ما، که استکبار جهانی خود را صلح طلب معرفی می کند؛ در این شرایط امام (ع) را جنگ طلب و معاویه را صلح طلب معرفی می کنند و معاویه هم اوضاع عراق و شرایط جنگی حضرت را دید و فهمید که حضرت هر چه بنویسد، اشکالی ندارد و او قصد نداشت به شرایط صلح عمل کند، لذا قشون معاویه در نُخیله استقرار پیدا می کنند و بین امام حسن (ع) و معاویه صلحی ایجاد می شود.
* مواد قرارداد صلح
1- حکومت به معاویه واگذار می شود به شرط اینکه به کتاب خدا و سنت و سیره پیامبر و سیره خلفا عمل کند. استاد مطهری می گوید: تعبیر حکومت ترجمه فارسی است و گر نه عبارت عربی آن تسلیم حکومت است (3)
2-پس از معاویه حکومت از آن حسن بن علی (ع) است و هر حادثه ای برای او رخ داد متعلق به حسین بن علی (ع) است.
3- معاویه باید لعن نسبت به امیرالمؤمنین (ع) در منابر را ترک کند و از آن حضرت به نیکی یاد کند.
4- بیت المال که موجودی آن پنج میلیون درهم است تسلیم معاویه نخواهد شد.
5- مردم در همه مناطق شام، عراق، حجاز، یمن، ایران و... باید در امنیت باشند.
سؤال این است که امام حسن مجتبی(ع) می دانند که معاویه به این مطالب عمل نمی کند چون ایشان تجربه زیادی در همراهی پدرشان(حضرت علی ع) دارند و بیش از چهل سال در سیاست حضور داشته اند ومعاویه را خوب می شناسند و می داند که او پابند به این قرار داد نخواهد بود؛ پس چرا قراداد صلح با معاویه را قبول می کنند؟! جوابش این است که با توجه به شرایط وحوادث بوجود آمده آن حضرت بخوبی می داند که حالا نمی شود با معاویه برخورد نظامی کرد؛ لذا براساس اهداف تربیتی برای جامعه و مصالح دیگری که در نظر امام (ع) بود( که به قول استاد مطهری زمینه ساز قیام امام حسین (ع) است) امام علیه السلام قرار داد صلح را می پذیرد.
حضرت به عنوان حجت شرعی و این که این قرارداد در همه جا پخش می شود این قیود و ضوابط را در قرارداد قبول می کنند؛ ایشان با درایت این صلح را پذیرفت همانطور که پیامبر اکرم (ص) در حدیبیه صلح را عقلاً و شرعاً پذیرفتند؛ امام حسن (ع) بعد از قبول صلح، فوراً به سمت مدینه حرکت کردند تا به اهدافی که مورد نظرش بود بپردازند.
* پس از صلح تحمیلی علت حضور امام (ع) در مدینه چه بود؟
1-تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
یک عالم و مبلّغ اگر در مکانی موفق نشد، باید هجرت کند و به مکان دیگری برود. امام ساکت نماندند و در مدینه اقداماتی کردند.
2-نشر فرهنگ اصیل اسلام
چون آن زمان اسلام از جانب معاویه معرفی می شد مثل امروز که هم اسلام آمریکایی داریم و هم اسلام ناب محمدی، هم اسلام وهابیت و حتی شیعه لندنی ایجاد کرده اند؛ شیعه لندن در قم با پول انگلیس کار می کند، شبکه های ماهواره ای دارند.
امام حسن علیه السلام با نشر اسلام اصیل در مقابل نشر اسلامی که معاویه معرفی میکند مقابله نمود و این موضوع بعد از صلح نیز ادامه یافت.
3-مباره با بدعت های معاویه
4-رسیدگی به نیازمندان
5-حمایت های سیاسی از موالیان
6-افشاگری علیه اهداف شوم فرهنگ معاویه
امام چنین حرکتی را در مدینه انجام داده و شاگردان خوبی را پرورش می دهند؛ چند نفر از شاگردان ایشان مثل جابربن عبدالله انصاری، حبیب بن مظاهر، اصبغ بن نباته، برخی از شاگردان ایشان دارای وجاهت اجتماعی و با سابقه بودند و برخی نیز جوانانی مثل: حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، کمیل بن زیاد نخعی، میثم تمار، ابوالاسود دوئلی که از اصحاب امیر المؤمنین (ع) بودند.
ابو مخنف که درباره کربلا کتاب دارد، عبدالله بن جعفر طیار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمن بن عوف، محمد بن اسحاق، هلال بن نصّاف و شاگردانی از تمامی نقاط حتی ایران را نام می برد که از وجود حضرت بهره مند بودند.
پاورقی:
(1)- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 54.
(2)-مجموعه آثار شهيد مطهري؛ صلح امام حسن (ع) (سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام)، ج16، ص: 638.
(3)- مجموعه آثار شهيد مطهري، صلح امام حسن (ع) (سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام)، ج16، ص: 644.
**حوزه نیوز :
اوضاع سیاسی اجتماعی
پایگاه اندیشوران حوزه
http://hawzahnews.com/detail/News/363869
****************
حوزه واقعا باید امتیاز دهی را به اساتید واگذار نماید یعنی امکانات و زمینه هایی فراهم شود که اساتید بتوانند طلاب خود را تشویق و امتیاز بدهند و این یکی از شؤون ارتباط با طلاب است. مثلا تشویق های مالی و...می تواند از طریق اساتید صورت گیرد.
آیا ارتباط پدر و فرزندی در رابطه علمی استاد و طلبه در زمان قدیم وجود داشته است؟ و آیا در حال حاضر هم در حوزه وجود دارد؟
راجع به این سوال باید عرض کنم که این مسئله خودش یک اصل است. این مسئله سند روایی هم دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» من و علی پدر این امت هستیم. البته پدر علمی و معرفتی و اخلاقی مراد است. با توجه به این روایت و سند معتبر در این باب، در حوزه های علمیه این می تواند یک اصل باشد. به نظر بنده، با توجه به دغدغه هایی که برخی از علما، اساتید و خود طلاب مطرح می کنند، ما می توانیم متوجه شویم که ارتباط میان استاد و شاگرد به نحو پدر و فرزندی در زمان قدیم، پر رنگ تر بوده است.البته الان هم وجود دارد اما متاسفانه برخی عوامل باعث شده که این رابطه در عصر ما کاهش یابد. اما در زمانهای گذشته چون آن عوامل و آسیب ها کمتر بوده، لذا ارتباط بیشتر بوده است. زمانی که من در مدرسه علمیه لاهیجان تحصیل می کردم، اساتیدمان را به عنوان پدران معنوی حساب می کردیم. مثلا مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج آقا حجت سعیدی پدروار به ما درس می دادند یا حجت الأسلام ادیب لاهیجانی - که لقب ادیب را هم مرحوم شهید آیت الله بهشتی به ایشان داده بود - با اینکه از نظر علمی در طراز بالا بود به ما صرف میر درس می داد این یعنی یک تواضع معنوی پدرانه. این برخوردها باعث می شود تا طلبه ها هم نشاط علمی پیدا کنند و هم توجه بیشتری به علم کنند ولی در عصر ما برخی مسائل معیشتی و اقتصادی و بحران های سیاسی و توسعه حوزه های علمیه و گسترش جمعیت طلاب، باعث شده تا اساتید مجالی پیدا نکنند و یا در این زمینه ها خیلی وقت نگذارند .بایداین اصل پدر و فرزندی حفظ شود و بِالطَّبع رعایت این رابطه پدر وفرزندی بین استاد وشاگرد برکاتی را نیز به همراه خواهد داشت.
این آثار و برکاتِ این ارتباط ، چه چیزی می تواند باشد؟
وقتی که استادی در حد پدر معنوی بروز می کند احساس امنیت خاطری به طلبه دست می دهد و ارادتی که باید(به استاد) داشته باشد به وجود می آید. این ارادت رفاقت و صمیمیت ایجاد می کند.
این صمیمیت باعث ایجاد انس علمی و معنوی می شود و مثل ارتباط انسان با پدر نَسَبی در خانه است. اگر پدر به فرزندش لطف و محبت داشته باشد، فرزند هر جا که باشد، دلش با پدرش است. یکی دیگر از برکات دیگر این است که متعلم دوست دارد تا در کلاس حضور پیدا کند و پدر معنوی خودش را ببیند و از محضرش استفاده کند. علت قرار دادن حضور و غیاب در کلاسها به خاطر پر رنگ تر کردن حضور طلاب در کلاسهاست . الان (بااین حضور وغیاب هایی که انجام می گیرد) طلبه ها بر اساس ساعت (حضور وغیاب) در کلاس ها شرکت می کنند و نه بر اساس اینکه استاد را پدر معنوی تلقی بکنند، و تشنه علم باشند. این ارتباط پدر و فرزندی باید(در حوزه ها) اصل باشد و نه سیستم حضور و غیاب.
گفته می شود هر درسی پنج مرحله پیش مباحثه، پیش مطالعه، درس ، مطالعه و مباحثه دارد، آیا با این موافق هستید و آیا این در حال حاضر وجود دارد؟
در هر کاری، علمی یا غیر علمی اموری دخیل است، مثلا اراده و هدف و برنامه داشتن و تقوای انسان دخیل در موفقیت انسان است و همینطور عاقبت اندیشی، این مراحلی که فرمودید در حال حاضر در حوزه کم رنگ شده است.
البته من چهار سال نماینده طلاب بودم و در آنجا در رابطه با این موارد طرح های بسیاری بررسی کرده ایم، یکی از بحث ها ، مسئله آسیب شناسی است که باید جلوتر از این مباحث مطرح شود. باید اساتید و متولیان امر بررسی کنند که چه آسیب هایی باعث شد تا این کارها کمرنگ شود. اینها چیزهایی است که خود طلبه ها که انجامش نمی دهند هم قبولشان دارند، حتی طلبه خوش استعدادی که درس نمی خواند خودش قبول دارد که باید این امور رعایت شود ولی عملا انجام نمی دهد.
در قدیم این آسیب ها کمتر بوده است. طلبه ها خاطرشان خیلی جمع بود، این آرامش درونی خیلی نقش دارد. ما در بحث های معنوی می گوییم که«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ». دربحث های علمی هم یک آرامشی نیاز است. در قدیم آن آرامش وجود داشت و طلبه ها با خاطری جمع آن مراحل را طی می کردند و واقعا اهتمام و جدیت داشتند البته تذکرات اساتید هم در این زمینه زیاد بود.
ما خودمان در آن زمان که طلبه شدیم چون در آن زمان از خیلی از مسائلی که در این زمان وجود دارد فارغ البال بودیم خوب درس می خواندیم. امنیت روحی و ذهنی وقلبی خیلی نقش دارد شما در نظر بگیرید یک خانواده ای که پول و امکانات داشته باشد اما اضطراب هم داشته باشد، زندگی برایش شیرین نیست. این اضطراب و عدم امنیت درونی باعث می شود تا زندگی هر روز برایش تلخ باشد و حتی دچار بیماری شود. حضرت ایت الله زین العابدین قربانی چهل سال پیش کتابی با عنوان بزرگترین بیماری قرن بیستم نوشت که اضطراب باشد و ما الان بالعیان می بینیم. امنیت خاطر برای یک طلبه ، سرمایه است، اگر بتوانیم برای طلاب امنتیت خاطر ایجاد کنیم بقیه چیزها کم کم درست می شود.
به عنوان مثال در زمانهای قدیم این همه قرض و وام نبود اما الان زیاد شده است. کسی که بدهکار باشد، طلبه ای که ماهی یک میلیون باید وام پرداخت کند، درس را در حاشیه قرار می دهد.
آسیب دیگر این است که شغل ها برای طلاب توسعه پیدا کرده است و این شغل ها برای طلبه ها جذابیت دارد. حتی اگر طلبه ای مشکلات مالی هم نداشته باشد به خاطر جاذبه بعضی شغلها ممکن است درس را رها یا حداقل کمرنگتر کند. در زمان های قدیم این عنوان های اجتماعی مطرح نبود.
در قدیم چون آسیب ها کمتر بود لذا اهتمام طلاب هم بیشتر بود. من یادم است که زمانی که صمدیه می خواندم متنی که قرار بود استاد، فردا تدریس نماید را به دیوار حجره می زدم و شب تا صبح مطالعه می کردم. آنقدر آن مطالب را می خواندم ومرور می کردم که همه را حفظ می شدم، چون فارغ البال بودم.
نکته قابل توجه دیگر که موجب یک نوع آسیب شده است وجود فاصله های طبقاتی بین طلاب است در زمان قدیم طلبه ها، عمدتاً در یک سطح بودند، زمانی که من در حوزه علمیه لاهیجان طلبه شدم استاد من در سطح خودم بود. خدا حفظ کند استاد قنبر مشفق را که واقعا زحمت می کشید. هم مدیر بود و هم استاد، ولی از طرفی کار کشاورزی هم می کرد منبر هم می رفت .وقتی می دیدم که مدیر مدرسه به سختی زحمت می کشد و از طرف دیگر اساتیدم هم از نظر مادی یک فاصله کمی با من دارند، _بین شاگرد ها که هیچ فاصله ای نبود_ این مسائل موجب می شد راحت تر درس می خواندیم. اما الان این فاصله هایی که وجود دارد خودش یک آسیب است.
پس تا زمانی که این علت ها مرتفع نشود آن مسائل و مشکلات همچنان وجود خواهد داشت. و راه حل هم این است که متولیان امر بیشتر توجه کنند تا آسیبها کمتر شود.
آیا قبول دارید که طلبه ها افت اخلاقی پیدا کرده اند؟ و فکر می کنید که علت این چه چیزی می تواند باشد؟
من همیشه علت یابی را یک اصل می دانم اما متاسفانه در کشور ما بیشتر معلول ها مورد توجه قرار می گیرد. مقام معظم رهبری همیشه به ریشه ها و علل توجه می نماید. درختی که زمانی باردهی زیادی داشت، و به مرورزمان باردهی اش کمتر شده، باید به علل کم باردهی آن توجه نمود نه اینکه به سراغ میوه ها برویم و فقط به کمی میوه های روی درخت توجه نمود. بلکه باید علت ها را پیدا کنیم. حوزه های علمیه هم درخت تنومندی است که ریشه های بسیار محکمی به عمر بیش از هزار سال دارد. منتها گاهی باردهی اش کم می شود. ما باید در مسائل مختلف به ریشه ها توجه نماییم، اگر ما به اینها توجه نداشته باشیم هیچ وقتی نتیجه نمی گیریم. در بعد اخلاقی گاهی انسان به وحشت می افتد. در بعد اخلاقی باید نگرانی های بیشتری داشته باشیم چون بعد اخلاقی هزاران برابر بالاتر از بعد علمی است. داستانی تاریخی است که در مورد دو عالم است. یکی تا صبح مطالعه می کرد و دیگری بیشتر عبادت می نمود و کمی هم مطالعه می کرد، اما موفقیت علمی عالم دوم بیشتر بود. تا الان در مورد مسائل اخلاقی دچار ضایعه هستیم. البته منحصر به این نیست و درمورد مسائل خانوادگی طلاب هم مشکلاتی وجود دارد.
چه راهکارهایی برای حل این مشکلات به ذهن حضرتعالی می رسد؟
من یک روایتی از جلد اول اَلکافی از امام کاظم علیه السلام برای شما می خوانم که راهکار های این مشکلات را می توان از آن استفاده کرد. حضرت می فرمایند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا آن تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِیَةُ آن تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ آن تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ آن تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُكَ مِنْ دِینِكَم» یعنی من علم مردم را در چهار چیز دیدم، اول خداشناسی است، دوم اینکه چه گونه آفریده شدیم و سوم اینکه خدای تعالی چه اراده ای از آفرینش ما نموده است و چهارم اینکه چه چیزهایی انسان را از دین خارج می کند. مشکل امروزی ما را همین حدیث حل می کند. ما باید خداشناسی را عملا و با اخلاص در حوزه های علمیه ترویج کنیم، نه به وسیله بخشنامه.
به نظر حضرتعالی رسالت اصلی حوزه های علمیه چیست؟
رسالت حوزه های علمیه در سه بُعد است که عبارتند از: تعلیم و تهذیب و تربیت و سومی تبلیغ به معنای اعم خودش. این رسالت ماست. یعنی ما هر برنامه ای که تنظیم می کنیم باید در این راستا باشد. استاد در هر سه محور نقش دارد. استاد اگر فقط تعلیم دهد و یا اگر فقط به امور تربیتی بپردازد و یا فقط تبلیغ کند، ناقص است. هر سه رسالت حوزه های علمیه باید متناسب با هم پیش برود. اگر امتیاز دهی فقط بر اساس علم و دانش باشد، غلط است. گاهی متولیان امر در حوزه فقط به یک بخش توجه می کنند. من وامثال بنده که در کلاس درس ، بحث فقهی ویا اصولی و... داریم باید با نکات اخلاقی به جنبه تهذببی هم بپردازیم. نتیجه این می شود که طلبه ای که این مسائل را از اساتید یاد گرفت می برد و در جامعه پراکنده می کند و نشر می دهد. ناپلئون بناپارت می گوید مادران با یک دست گهواره و با دست دیگر دنیا را تکان می دهند، نقش اساتید هم همینگونه است. همین طلبه ها که پیش اساتید درس می خوانند به جامعه می آیند و نقش هدایت گری دارند.
لطفا به ویژگیهای استاد نمونه هم اشاره بفرمائید.
در سوره آل عمران آیه ۱۵۹ آمده است که «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ آن اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» این آیه کاملا منطبق با اساتید است. اصل این آیه مربوط به جنگ احد است. یاران پیامبر ص که از دستور ایشان پیروی نکرده بودند، بعدا پشیمان شدند و از پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم عذرخواهی کردند. پیامبر آنها را بخشید. از این آیه چند مورد از چیز هایی که یک استاد باید در مقابل شاگردانش داشته باشد را می توان به دست آورد.
اول نرم خویی است « َبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» چون نرم خویی رحمت الهی است. محبت معقول یک استاد بسیار اثر گذار است. از این آیه شریفه روش ارتباط یک عالم با افراد مختلف را می توان فهمید. دومین نکته این آیه این است که استاد و رهبر دینی نباید نسبت به افراد مختلف غلیظ القلب و سنگ دل باشد و همچنین نباید خشونت کلامی داشته باشد « وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ». گاهی اوقات در زمان طلبگی با کوچکترین اشکال توسط استاد خُرد می شدیم. استاد هم خشونت گفتاری و هم خشونت رفتاری را با متعلم داشت. هر استادی نرم خو باشد و سنگدل نباشد طلبه ها را بیشتر جذب می کند. تندخویی منجر به جدایی است. عالم دینی و استاد باید اهل عفو باشد و تغافل و تجاهل کند و بگذرد.
سومین نکته ای که از این آیه شریفه به عنوان خصوصیت استاد و عالم دینی به دست می آید، استغفار در مقابل لغزشهای دیگران است. چون پیامبرص هدف بالای دعوت از مردم را دعوت به توحید در نظر می گیرد، و این عالی ترین دعوت پیامبر ص بود لذا این قبیل کارها واشتباهات آنان را می بخشد تا آنها را به سعادت واقعی برساند. اگر کشور ما ومجامع حوزوی ودانشگاهی و... بخواهد موفق باشد ،باید به روز های اول انقلاب برگردد و برادری و عطوفت و مهربانی دوباره ظهور کند. اگر ما این اصولی که در این آیه شریفه آمده است را رعایت نکنیم، اگر هزاران جلسه درس و صدها موسسه داشته باشیم، دردی را دوا نخواهد کرد.
نکات بعدی مستخرج از این آیه به عنوان خصوصیت استاد، مشورت و توکل است.
اگر حضرتعالی مطالب و توصیه هایی برای عمیق تر کردن رابطه طلاب و اساتید دارید بفرمائید
من نکاتی را به صورت تیتروار خدمت شما عرض می کنم که اعتقاد دارم رعایت آنها می تواند رابطه استاد و شاگرد را بهبود بخشد:
استاد محور اصلی در آموزش و پرورش است
اساتید پدران معنوی و علمی طلاب هستند.
شکوفایی حوزه های علمیه در گرو توجه به اساتید است.
شاگردان منعکس کننده فضائل و رذائل اساتید هستند یعنی اساتید به این نکته توجه داشته باشند که هر مطلبی رادر کلاس نگویند.
علم و اخلاق باید با هم باشد و نباید از هم جدا شوند و تفکیک بین علم و اخلاق خسارت عظیم است. نقش هدایتی اساتید باید همیشه وجود داشته باشد.
باید توجه داشته باشیم که علم نور است و این یعنی اساتید فقط به این دروس ظاهری و تعداد طلبه ها توجه نکنند، باید نورانیت حاصل گردد. دروس حوزوی ، علوم آل محمدند و این علوم نباید تاریک باشد. باید طوری باشد که طلبه فقط رسائل را نخواند باید در کنار آن نورانیت هم پیدا شود.
اساتید باید نکات اخلاقی را به صورت کوتاه و مفید بیان کنند، چون نکات اخلاقی ظرفیت طلبه را بالا می برد. من همیشه در کلاس هایم حدیث می خوانم، حدیث خواندن جزء درس است و نه جدای از درس. اگر این چیز ها نباشد طلبه باید فقط ورق بزند وباسواد شود وصِرف سواد وعلم هم دردی را دوا نمی کند وچه بسا مصداق این شعر می شود که : چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا . اگر امتی با اخلاق باشند، ظرفیت شان بالامی رود.
طلاب مهذب با مسئولیت بهتری به درس و بحث می پردازند.
حوزه های علمیه باید نقش محوری اساتید را باور کنند.
اساتید باید در مورد طلاب رفتارشناسی کنند
اساتید نباید تک بعدی باشند، شهید مطهری از تک بعدی بودن بسیار مشمئز ومتنفر بود.
رابطه استاد و شاگرد نباید رابطه صرفا علمی کلاسیک و خشک باشد، بلکه باید به صورت عاطفی و محبت آمیز باشد
اساتید حلقه و صل طلاب و متولیان هستند، متولیان باید به این حلقه توجه کنند. طلبه ها نکات خود را به اساتید می گویند و آنها به متولیان حوزه منتقل می کنند. اساتید می توانند بخشی از بار مسئولیت را از گردن متولیان بردارند.
خوراک فکری طلاب از طریق اساتید تامین می شود.
اهداف و وظایف عالیه اساتید محترم و خود طلاب در حوزه باید به صورت یک نمودار تهیه شود و در اختیار همه اساتید و طلاب قرار گیرد.
اساتید افسران فکری حوزه های علمیه هستند، بنای فکری طلاب در دست اساتید است
بر اساس آموزه های قران کریم( ولقد کرّمنا بنی آدم ...) کرامت طلاب باید توسط اساتید و... رعایت شود.
با توجه به آیه شریفه هل یستوی اللذین یعلمون و الّلذین لایعلمون، جایگاه اساتید به خوبی روشن می شود. همچنین ما در امتیاز دهی به طلاب در کلاس باید به درس خواندن طلاب توجه داشته باشیم و به طلبه ای که بیشتر درس خوانده است بیشتر توجه کنیم. راههای امتیازدهی به طلاب زیاد است یکی از آنها نمره است .حوزه واقعا باید امتیازدهی را به اساتید واگذار نماید یعنی امکانات و زمینه هایی فراهم شود که اساتید بتوانند طلاب خود را تشویق و امتیاز بدهند و به این آیه شریفه عمل کنند و این یکی از شوون ارتباط با طلاب است. مثلا تشویق های مالی و ...می تواند از طریق اساتید صورت گیرد.
رکن های اصلی حوزه عبارتند از رهبری، مراجع، علماء، جامعه مدرسین، شورای عالی و اساتید سطوح عالی . پس اساتید سطوح عالی در این حد از اهمیت هستند.
اساتید نباید شغل های گوناگون داشته باشند، این بر ارتباط استاد با طلاب تاثیر منفی می گذارد.
معاونت تهذیب باید با اساتید در ارتباط باشند و اساتید می توانند هر ماه یک بسته معنوی به طلاب بدهند .اینها خیلی تاثیر گذار است.
سنت های پسندیده بزرگان در گذشته برای طلاب در مورد علم و تهذیب و قناعت و مناعت طبع و سلوک با خانواده و برخی موارد دیگر را برای طلاب بازگو کنیم.
پرسش و پاسخ در کلاس باید وجود داشته باشد. البته من سوال را از کل افراد حاضر در کلاس می پرسم و نه از یک طلبه خاص . این باعث افزایش تمرکز طلاب می شود.
اساتید اگر بخواهند بنیه علمی و اخلاقی را تقویت کنند، کتابهای مفید و سودمند را به طلاب وشاگردان معرفی کنند.
خوش اخلاقی و وقار و تواضع اساتید در طلاب بسیار تاثیرگذار است و اساتید باید از شوخی هایی که دون شانشان است خودداری کنند.
اساتید باید به روش های مختلف انگیزه های علمی و معنوی را در طلاب ایجاد کنند.
اساتید، طلاب را سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مدافعان دین و حریم اهلبیت علیهم السلام بدانند، این خیلی می تواند تاثیر گذار باشد.
اساتید، طلاب با استعداد را به مراکز حوزوی معرفی نمایند
حضور منظم اساتید در کلاس موجب تعلیم نظم به شاگردان و همچنین به حفظ ارتباط پدر و فرزندی کمک می نماید.
اساتید بزرگوار در عین حال که باید در مسائل حیاتی و مهم نظام جمهوری اسلامی و همچنین مسائل مهم جهانی موضعگیری و اظهار نظر نمایند، باید از ورود به مسائل حزبی خودداری نمایند، این مسئله یعنی ورود به مسئل حزبی وگروهی ارتباط اساتید با طلاب را خدشه دار می کند.
اساتید باید نسبت به طلاب احساس مسئولیت نمایند.
اخلاق نقش اول را در ارتباط استاد و شاگرد دارد اول و وسط و آخر اسلام اخلاق است ( پیامبر ص فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق..) و هیچ چیزی بدتر از بداخلاقی نیست.
ارتباط چهره به چهره اساتید با طلاب باید زیاد باشد و نباید طلاب با نوار یا تلخیص درس بخوانند.
اساتید باید در تدریس مهارت نشان دهند.
اساتید با توجه به مشکلاتی و مسائلی که طلاب دارند باید به آنها مشاوره و تذکر بدهند تا برخی از مشکلات طلاب حل شود یعنی بعضی از مشکلات طلاب را پیشاپیش آسیب شناسی کنند تا بتوانند به موقع راه حلهای مناسب را ارائه دهند.
اساتید طلاب را به مباحثه و تحقیق تشویق کنند.
باید به اختلاف استعداد های طلاب وشاگردان توجه شود.
اساتید باید بتوانند اعتماد طلاب را جلب کنند و رازدار طلاب باشند.
استاد باید بتواند فهم طلبه را بالاببرد و محفوظات باید در حاشیه باشد. اصل بر فهم ودرک است.
اساتید باید ازعلم و تجربه اساتید دیگر استفاده کنند.
اساتید طلاب را به تفکر وادارند. ایجاد و القای تفکر خیلی مهم است. مسئله تفکر هنوز در حوزه رونق ندارد. البته منظورم تفکر در مباحث فلسفی نیست بلکه تفکر همان دعوت قران است که می فرماید «أفلا یتفکرون»
درک روحیات طلاب بسیار مهم است استاد باید به اینها توجه کند.
اساتید باید از دگم اندیشی و جزم گرایی پرهیز کنند و روحیه انتقاد پذیری داشته باشند.
معرفی الگوهای علمی موفق برای طلاب وشاگردان لازم وشایسته است تا طلبه ها ببینند وبدانند کسانی که موفق بودند چه سختی هایی کشیدند.
توکل و توسل به اهل بیت علیهم السلام برای اساتید وشاگردان وطلاب عزیز خیلی مهم است. خیلی از اساتید مقید بودند که مثلا پنج دقیقه قبل از درس یک ذکر توسلی انجام شود.
اساتید باید با مقتضیات زمان آشنا باشند. شاگردان ما طلابِ پنجاه سال پیش نیستند، علوم و تکنولوژی تغییر پیدا کردند اطلاعات طلاب بعضا بسیار گسترده است.
شاگردان وطلاب عزیز باید توجه داشته باشند که آموختن تدریجی انسان را موفق تر می کند تا اینکه همه پایه ها را در یک سال بخوانند. تدریجی خواندن و تدریجی فهمیدن اصل است مگر موارد استثنایی مثل بوعلی سینا.
ایجاد و حفظ نشاط علمی و معنوی طلاب برای اساتید یک اصل است.
عنصر صداقت نقش زیادی در رابطه استاد و شاگرد دارد.
مرید پروری ممنوع است . قران در سوره آل عمران در آیه ۷۹ می فرماید که « ما كَانَ لِبَشَرٍ آن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ» بر این اساس وطبق این آیه شریفه مرید پروری ممنوع است .ما باید علما ربانی پرورش دهیم .البته علماء ربانی هم مقول به تشکیک است و مراتب دارد.
تعهد و وفای به عهد از سوی اساتید بزرگوار خیلی مهم است. تعهد فقط وفای در قول هایی که به طلبه داده می شود نیست، انضباط در درس و بحث و مطالعه و... از نمونه های بارز تعهد است.
حسن ختام سخنان من ( ختامه مسک فلیتنافس المتنافسون ) ذکر خیری از مرحوم حضرت آیت الله شیخ اسماعیل صالحی مازندرانی است. ایشان با اینکه از نظر علوم مختلف اعم از فلسفه کلام ، ادبیات در حد بالایی بودند با این حال تواضعشان محرز بود عاطفه شان محرز و کامل بود. ایشان همیشه جلوتر از شاگردان در کلاس حضور پیدا می کردند ومی نشستند .خصوصیت دیگر ایشان دلجویی از طلاب بود به شکلهای مختلف. گاهی ایشان برای تهیه دوا و درمان طلاب هم خودشان اقدام می کردند. همیشه مشکلات طلاب را حل می کردند . یکی از دوستان ما می گفتند چشمان من دچار عارضه ای شده بود که زیاد پلک می زد ایشان سر درس متوجه این مشکل من شدند و بعد از درس ایشان علت امر را جویا شدند بعد دکتری در تهران معرفی کردند و هزینه های درمان را هم تقبل کردند تا به نتیجه رسید . خود من هم خاطره ای کوتاه از ایشان دارم .اولین روزی که من به کلاس ایشان ( درمَدرَس ساحلی فیضیه) رفتم، همین که دیدند یک طلبه جدید هست فورا ایستادند و با من صحبت کردند نام و شهر تولد مرا پرسیدند و از من دلجویی کردند .همین امر، بسیار در روحیه من مؤثر بود.
نکته دیگری هم حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از ایشان نقل کردند که بسیار جالب است. ایشان می فرمودند زمانی آیت الله صالحی مازندرانی مریض شدند مریضی حادی هم بود و بیهوشی و جراحی در پی داشت ایشان خودشان برای من نقل کردند وقتی که سختی های مشقت باری را طی کردم و بعد از عمل جراحی به هوش آمدم در همان ابتدای به هوش آمدن به عنوان تشکر از ذات اقدس اله با تمام وجود گفتم الحمد لله رب العالمین و در طول عمرم چنین الحمد لله ای نگفته بودم و بعد فرمودند من دوست دارم یک مریضی از همان نوع صعب العلاج دچار شوم و دوباره همان مراحل سخت درمان را طی کنم و دوباره که به هوش آمدم دوباره همان جمله را تکرار کنم که: الحمد لله رب العالمین
و آخر دعوانا أن الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين/۲۱۰/۵۲/۲۰
http://neshasteasatid.com/node/1382
**ارتباط استاد و شاگرد(پایگاه اندیشوران حوزوی)
****************************************************************************************************************************
بسم الله الرحمن الرحیم
مصاحبه خبرگزاری حوزه با استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در گفتوگو با حجت الاسلام سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی به بررسی ریشه تاریخی نوروز پرداخته است.
بهار در شعر و ادب فارسی
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
برای ورود به بحث عید نوروز مناسب میدانم چند بیت شعر را بیان بدارم. جناب مولانا در مثنوی، شعری را در باب فصل بهار آورده است:
گفت پیغمبر به اصحاب کبار****تن مپوشانید از باد بهار
آنچه با برگ درختان میکند***با تن و جان شما آن میکند
و از جهت لطفی که این شعر داشت آن را قرائت کردم و همین طور شعر زیبایی از جناب سعدی شیرازی قرائت میکنم.
که تواند بدهد میوه رنگین از چوب***یا که باشد که برآرد گل صد برگ از خار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود***هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
ارغوان ریخته بر درگه خضرای چمن***چشمه هایی که در او خیره بماند ابصار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند***نه همه مستمعان فهم کنند این اسرار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است***دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند؟***کآخر ای خفته سر از بالش غفلت بردار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟***حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
*بهار و تفکر در آفرینش
دو آیه از آیات قرآن کریم در سوره حج متناسب با فصل بهار و نوروز است، یکی آیه «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ؛ آیه 63 سوره حج » و دیگری در ابتدای سوره حج که میفرماید:«... وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ ؛ حج آیه 5»
*ریشه تاریخی نوروزوپایه گذار آن
ریشه تاریخی نوروز، به پنج هزار سال قبل بر میگردد. پس دانستن این مسأله میتواند در بعضی مواقع در مبنای فکری و نظری ما هم تأثیر گذار باشد؛ لذا ما باید بدانیم که سر منشأ نوروز از کجاست؟ در جواب باید گفت که ریشه نوروز در ایران باستان است، پس قدمت آن در حد پنج هزار سال قبل بوده و کسی که نوروز را پایه گذاری کرد؛ جمشید پسر طهمورث است .
جناب ابوریحان بیرونی در کتاب «آثار الباقیه» در زمینه عید نوروز میفرماید: مردم ایران در عصر باستان پنج روز را تعطیل کرده و جشن میگرفتهاند، اول فروردین تا پنجم فروردین که جزو جشن های عمومی بود. همچنین روز ششم فروردین جشنی خاص بود که مخصوص شاه و اطرافیان وی بوده است.
*آیا نوروز از نظر اسلام پذیرفته شده یا خیر؟
حضرت آیت الله محمد حسین آل کاشف الغطاء در این رابطه نظری دارند،و آن این که عید بر چهار قسم است، اول عید دینی، دوم عید مذهبی، سوم عید ملی و چهارم عید تکوین که عید تکوین همان عید عالم وطبیعت است . اما در روایتی از امام هادی (ع) داریم که فرمود : اَلعِیدُ اَربَعَهُُ لِلشِّیعَهِ ، برای شیعه چهار عید داریم الاضحی، الفطر، الغدیر و الجمعه، پس عید دینی به معنای عام خود که مذهب را هم شامل میشود، این چهار عید است(اَلأَضحی، اَلفِطر، اَلغَدیر و الجُمُعَهُ )و در تقسیمی که امام هادی(ع) کردند: بر مبنای تقسیم دینی بالمعنی العام است، اما بنابرتقسیمی که آقای کاشف الغطاء کردند، چهار عید داریم، عید دینی، عید مذهبی، عید ملی و تکوین (که همان عید آفرینش و طبیعت و عالَم است). طبق تقسیم ایشان معلوم است که عید دینی عبارتست از عید قربان و عید فطر، عید مذهبی فقط غدیر است که البته به نظرمن غدیر برای همه است (واختصاصی به مذهب شیعه ندارد) .
چرا ایشان این تقسیم را انجام داد؟
منظورشان( حضرت آیت الله محمد حسین آل کاشف الغطاء)این بود که عید نوروز جزو عید عالم ، طبیعت و تکوین بوده و ربطی به شیعه، سنی، دین اسلام و یا باستان هم ندارد، بر این اساس، آنچه هست به طبیعت باز میگردد وربطی به دین ومذهب ندارد، یعنی در اول نوروز که زمین بعد از آن شکوفا میشود، فصل بهار و روز آغازین آن عید میباشد، البته باید بدانیم که حلاوت این عید تا یک ماه در اذهان وجود دارد، این طور نیست که بگوییم چون روز عیدِ نوروز تمام شد پس عید هم تمام میشود، باید توجه داشت که عید نوروز عیدی باستانی و ملی است که رنگ اسلامی دارد و مورد تأیید اسلام میباشد.
*عید نوروز در مجامع روایی
در رابطه با عید نوروز میتوان به کتاب بحار الانوار جلد 56 مراجعه کرد که بسیاری از روایات مربوط به عید نوروز در آنجا ذکر شده یکی از این روایات، روایت مُعَلّی بن خُنَیس از شاگردان فدایی امام صادق ع )بود و به شهادت هم رسید، در زمان حکومت عبد الله سفاح اولین خلیفه عباسی فرماندار مدینه ایشان را دستگیر کرد و گفت که نام شیعیان را بگو و ایشان درجواب گفت: حتی اگر شیعیان زیر پای من باشند من قدمهایم را جابجا نمیکنم لذا ایشان را به دار زدند، مرحوم مجلسی بخشی از این روایات مربوط به نوروز را از مُعَلّی بن خُنَیسنقل میکند، یک سری از روایات، نوروز را مخدوش کرده و جنش نوروز را رد می کند و طبق این روایات، عید نوروز مردود است، اما علامه مجلسی میفرماید: روایات معلی بن خنیس مورد اعتماد، ممدوح و ثقه است و سند روایات ایشان درست، محکم و صحیح می باشد، بنابراین روایات دیگر در باب نوروز نمیتوانند با روایات معلی بن خنیس مقابله کنند.
*نوروز در لسان شرع چه جایگاهی دارد؟
اگر برای پاسخ، روایات جلد 56 بحارالانوار را بررسی کنیم، مشخص میشود که نوروز در اسلام چه جایگاهی دارد. منصور دوانیقی (لعنة الله علیه)، امام کاظم (علیه السلام) را دعوت میکند و میگوید یابن رسول الله اول نوروز است شما اینجا جلوس بفرمایید تا آقایان هدایایی که میآورند و تبریک میگویند، شما هم حضور داشته باشید؛ امام(ع) امتناع میکند و میفرمایند: من به روایات جدم رسول الله مراجعه کردم و روایتی مبنی بر تأیید نوروز ندیدم، بلکه اسلام آیین نوروز را محو کرد. این یعنی مخدوش شدن نوروز و آنهایی که نوروز را رد میکنند، یک سری از این روایات را میگیرند، منصور دوانیقی ایشان را قسم میدهد که شما را به خدا اینجا بنشینید و امام(ع) ناچاراً نشستند [وَ حُکِیَ أَنَّ المَنصُورَ تَقَدَّمَ إِلیَ مُوسَی بنِ جَعفَرِِ(ع) بِالجُلُوسِ لِلتَّهنِئَةِ فِی یَومِ النِّیرُوزِ وَ قَبضِ ما یُحمَلُ إِلَیهِ فَقالَ (ع): «إِنِّی قَد فَتَّشتُ الأَخبارَ عَن جَدِّی رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَلَم اَجِدْ لِهذَا العِیدِ خَبَراً وَ إَنَّهُ سُنَّةُُ لِلفُرسِ وَ مَحاها الإِسلامُ، وَ مَعاذَ اللّهِ أَن نُحیِیَ ما مَحاهُ الإسلامُ». فَقالَ المَنصُورُ: «إِنَّما نَفعَلُ هَذا سِیاسَةََ لِلجُندِ، فَسَأَلتُکَ بِاللّهِ العَظیمِ إِلاّ جَلَستَ.... بِحارالأنوار ج 56 ص 101]
مرحوم مجلسی در ادامه میفرماید: روایات معلی بن خنیس از نظر استحکام سند بالاتر از این روایتی است که اشاره شد. نظر بنده این است که از این روایت هیچ خدشه ای بر نوروز نفهمیدم. من که به همه روایات اشراف داشتم و مسائل را در ذهن داشتم به این نتیجه رسیدم که امام (ع) میخواهند بفرمایند: اسلام آیین نوروز و سنت ایرانیان را محو نکرد بلکه خرافات و شرکهایی را که مربوط به نوروز و جشن نوروز بود، را محو کرد (وتعبیر امام کاظم ع که فرمود :اسلام ، آیین نوروز را محو کرد ، مرداش ، محو کردن شرک وخرافاتی بود که همراه نوروز بوده نه اینکه اسلام اصل نوروز را محو کند.)
پس باید گفت که کار اسلام تصفیه است، گاهی (بعضی از امور را)به طور کل رد کرده و گاهی نیز پاکسازی میکند(به این معنی که اصل مساله ومطلب را قبول دارد ولی جوانب انحرافی وباطل آن را رد می نماید . مثل نوروز که اسلام اصل آن را که که همراه با شکفتن طبیعت و دید وبازدید وصله ارحام و نظافت وپاکی ظاهری وباطنی ...می باشد رد نمی کندبلکه امور باطل وانحرافی آن را نفی می نماید)، روایاتی که از معلی بن خنیس وارد شده و علامه هم آنها را تأیید میکند در واقع نشان دهنده عظمت نوروز است، و این روایتی که نقل شد هم به صورت نفی بِالکُلّ نبوده بلکه اسلام خرافاتی را محو کرده که آلوده به شرک بوده اند.
آیا مطلبی بی پایه و اساس میتواند پنج هزار سال قدمت داشته و خوبان و بدان عالم به آن توجه داشته باشند؟ اگر افراد فاسد و بی عقل به مسأله ای پنج هزار سال توجه کنند، مطلب دیگری است؛ ولی آیا ما میتوانیم اثبات کنیم که در این پنج هزار سال همه کسانی که از نوروز حمایت کردند، افراد نادانی بوده اند؟ خیر، اولاً ایرانیان مردمی هوشمند بودند و الان هم هوشمندی خود را به جهان نشان میدهند، این قرینه و کاشف است که در نوروز چیزهای بسیار خوبی نهفته، پس در یک نظر ما به این نتیجه میرسیم که از دیدگاه اسلام، مطالب مثبت نوروز صد در صد مورد تأیید است .
مضمون روایت معلی بن خنیس چیست؟
ایشان در روز نوروز به محضر امام صادق(ع) شرفیاب میشود حضرت از وی میپرسد که امروز چه روزی است؟ ایشان میگوید من شنیدهام ایرانیان این روز را جشن گرفته و به هم تبریک میگویند و هدیه میدهند، امام فرمودند: بله امروز نوروز است و نوروز از چیزهای کهن است، نوروز روزی است که خدای تعالی با بندگان خود میثاق بست و از آنها پیمان گرفت که غیر از خدا را نپرستیده و برای او شریکی قائل نشوند، نوروز روزی است که خدای تعالی باد را آفرید روزی است که خدای تعالی زمین را خلق کرد و باران را ایجاد کرد، روزی است که غدیر در آن صورت گرفت، نوروز روزی است که قائم آل محمد(ع) در آن روز ظهور خواهد کرد و روزی است که ابراهیم بتهای قومش را شکست، نوروز روزی است که پیغمبر(ص) امیر المؤمنین(ع) بر شانه های خود قرار دادند و در پشت بام کعبه هر بتی بود را بر زمین انداخته و آنها را خرد کردند.
در روایت دیگری مرحوم مجلسی نقل میکند نوروز روزی است که حضرت آدم(ع) خلق شد و هر کسی در نوروز از خدا حاجتی طلب کند، حاجت او روا خواهد شد. سند این روایات قوی است و شیخ بهایی و دیگران برای شخصیت معلی بن خنیس و سند وی اهمیت قائل هستند، وقتی فی الجمله این روایات را قبول کنیم، میبینیم نوروز در نظر بزرگان دینی ما مثبت است.
نوروز روز دعوت به توحید است
بنده به عنوان یک شهروند ایرانی به نوروز افتخار میکنم، در روز چهارم اسفند 1388 برابر با 23 فوریه 2010 میلادی در سازمان ملل متحد، قطعنامه ای را گذراندند و گفتند که در 21 مارس برابر با اول فروردین روز جهانی نوروز خواهد بود، این افتخار ایران است، کسی نگوید که شرک را جهانی میکنند، خیر، ما توحید را جهانی میکنیم، وقتی روایات جلد 56 بحار را بررسی میکنیم می بینیم که نوروز روز دعوت به توحید وتفکر در آفرینش است . نوروز ،روز صفا وصلح ومحبت واحسان ونیکی و... است ، بر این اساس است که در سازمان ملل نوروز ایرانیان، به عنوان روز جهانی نوروز شمرده میشود، یعنی ما (از طریق نوروز )چه چیزی را به دنیا ثابت میکنیم؟ پیام صلح و صمیمیت، اتحاد و انسان دوستی، حریت و آزادگی، خدا دوستی و حتی اهلبیت(ع) را ، منتهی ما وظیفه ای داریم که بگوییم نوروز ما این چنین است، در حال حاضر گستره نوروز شامل ایران، هندوستان، کشورهای قفقاز، آسیای میانه و بخشی از مردم سوریه و عراق به خصوص قسمت های ترک نشین این کشور ها می باشد.
* گستره جغرافیایی نوروز پیام دارد
گستره جغرافیایی نوروز پیام دارد و پیام آن این است که ما میتوانیم جهان را به سوی صلح ببریم، اگر برخی چیزهایی که ما داریم آنها داشتند چه کارها که نمی کردند؟ ولی ما این گونه عمل نمی کنیم ، پهنه جغرافیایی نوروز بسیار گسترده است و وقتی نوزوز در سازمان ملل عنوان روز جهانی را به دست میآورد و در کشورهایی مثل چین و هندوستان برای نوروز اهمیت قائل هستند میتوانیم پیام صلح و نوع دوستی را از طریق این روز به همه جهانیان برسانیم، سفرای ایران در کشورهای دیگر و مبلغین ما که به قارهها و کشورهای دیگر میروند میتوانند پیام نوروز را برای همه بیان نمایند، چون نوروز با طبیعت انسان سازگار است( چه آنهایی که مسلمان باشند وچه غیر مسلمان ، نوروز را با زیبایی ها وخوبی هایی که دارد دوست می دارند) اگر نوروز را با خوبی ها وزیبایی هایی که دارد به دنیا معرفی کنیم مردم عاشق نوروز خواهند شد و چون نوروز با فرهنگ ایران تبیین میشود عاشق ایران نیز خواهند شد، همین مسأله ثبت نوروز در سازمان ملل، به این معنی است که نوروز همراه با فرهنگ اصیل ایرانی ثبت شده، بر سردر سازمان ملل شعر معروف سعدی را نوشته اند:
بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند،
خوب این بیت شعر پیامی برای صلح و دوستی جهانی است.
در نوروز به چه اموری توجه کنیم؟
یکی از چیزهایی که در نوروز باید به آن توجه شود، مسافرت است در شعری منسوب به امیر المؤمنین(ع) آمده که
تَغَرَّبْ عَن الأَوْطَانِ فی طَلَبِ الْعُلُى
وَسَافِرْ فَفِی الأَسْفَارِ خَمْسُ فَوَائِدَ
تَفَرُّجُ هَمٍّ، وَاکْتِسابُ مَعِیشَة ٍ
وَعِلْمٌ، وَآدَابٌ، وَصُحْبَة ُ مَاجِدِِ
برای کسب مجد و عظمت از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است : برطرف شدن اندوه ، به دست آوردن روزی و دانش و آداب زندگی و هم نشینی با بزرگواران .
مستدرک الوسائل، ج8، باب استحباب السفر.
از وطن خود خارج شده و به مسافرت بروید برای چیزهای با ارزش، مسافرت کنید و در مسافرت پنج چیز نصیب شما میشود، غم و غصه از بین میرود، عصر ما عصر اضطراب است، ساختمان های غیر اسلامی در محیط شهر انسان را کلافه میکند و روح و روان افراد را آزرده میکند همه اینها عارضه دارد، اسلام میفرماید: مسافرت کنید تا سالم بمانید {قال رسول الله : سافِروا تَصِحُّوا یعنی مسافرت کنید تا سالم بمانید. الدعوات (للراوندی) ،ص 76}، در این شعر هم امیر المؤمنین(ع) میفرمایند در سفر پنج خاصیت وجود دارد یکی از آنها اینکه غم و غصه از بین میرود، وقتی انسان یکسال در مکانی خاص حضور دارد، اگر در تعطیلات نوروز مسافرت نکند، چه میشود؟ مسافرت هم دو بخش است، کوتاه مدت و بلند مدت، حضرت آیت الله بهجت فرمود: مسافرت بدن را تنظیم میکند، ایشان فرمود: شما مسافرت کنید حتی برای رفتن به یک امامزاده، یعنی مسافرت این قدر ارزش دارد و امام صادق(ع) فرمودند: مسافرت به سه نحو است، یکی مسافرت برای تحصیل، مسافرت برای زاد و توشه آخرتی، مثل مسافرت به مکه معظمه و کربلا، دوم مسافرت برای تأمین معاش و همچنین مسافرت برای حلال، یعنی تفرج و امور حلال.
آسیب شناسی نوروز
متأسفانه نوروز مواجه با برخی خرافات و آسیب هاست که باید آنها را کنار بگذاریم، مثل فخر و مباهاتی که افراد نسبت به هم انجام میدهند و یا ریخت و پاشهایی که صورت می پذیرد و یا خدای نکرده موسیقی مبتذل یا جوک هایی که شخصیت افراد حتی غیر مسلمانان را تخریب میکند، لذا شوخی هایی که مربوط به اقوام بوده و به صورت پیامکی هم رد و بدل میشود باید کنار گذاشته شود.
دیگر مسائلی که باید در نوروز به آنها توجه شود،عبارتند از صله ارحام، نظافت عمومی و اجتماع، پوشیدن لباس نظیف و نو، رفتن به زیارت بزرگان و دانشمندان، مثلاً امام صادق(ع) فرمود: وقتی روز نوروز شد، غسل انجام داده و پاک ترین لباسهایت را بپوش و از بهترین عطرها استفاده کن، هدیه دادن در نوروز سفارش شده، زیارت قبور اموات و خصوصاً شهدا سفارش شده، ایجاد نشاط و سرور، آشتی دادن در نوروز، شکر گزاری از نعمات الهی مثل باران و طبیعت، تفکر در آفرینش، با هم بودن، گاهی خود با هم بودن برکاتی دارد، نوروز فرصتی است که خانوادهها میتوانند در کنار هم باشند و عاطفه ای را که در ضمیرشان است به همدیگر نشان دهند، دعای خیر برای دیگران، خود نوروز تجدید قوا برای کار در طول سال است، خانه تکانی ظاهر و باطن است، نوروز شستشوی کینهها از سینه هاست، نوروز توجه کردن به بچه هاست، بچهها حق دارند که در نوروز برایشان لباس مناسب تهیه شود و به آنها عیدی داده شود.
تقابل دو جبهه نور وظلمت در کربلا
سخنرانی در شب عاشوراء
سخنرانی حجت الأسلام سیداصغر سعادت میرقدیم
***( در مسجد امام موسای کاظم ع قم در پردیسان قم)
واقع درمنطقه پردیسان قم در شب سه شنبه به تاریخ 12 / 8 /1393
*مسجد امام موسی کاظم(ع) در شهرپردیسان قم، فلکه شهرداری، انتهای بلوار ابوطالب واقع شده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول ولاقوة الا بالله العلیّ العظیم
الحمدلله رب العالمین ، بارئ الخلائق اجمعین ، باعث الأنبیاء والمرسلین ، ثمّ الصلوة والسلام علی سیّدنا ونبیّنا والمرسل الی الأنس والجانّ ابی القاسم المصطفی محمد وعلی اهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین واللّعنُ الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآنَ الی قیام یوم الدّینِ .
قال الله تبارک وتعالی فی کتابه الکریم: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ مىخواهند نور خدا را با دهنهاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8 .
{اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا}
سلامتی آقا امام زمان وشفای عاجل بیماران اسلام ودفع بلاء وبلیّات از همه مسلمانان بالأخص از شیعیان وتعجیل در فرج آقا امام زمان ، عزیزان همه باهم صلواتی مرحمت بفرمایید. (صلوات مستمعین) اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم
ابتدا تشکرویژه دارم از سرور مکرّم ومعزّزم جناب مستطاب حضرت حجت الأسلام والمسلمین حاج آقا سیدرضا فاطمی نیا که از دوستان خوب ما وسرورما هستند وخود ایشان هم از اساتید بزرگوار حوزه علمیه قم می باشند و مارا (از جهت لطف وبزرگواری ودعوت به این مسجد) شرمنده فرمودند.
در این شب عاشوراء ،دقایقی درخدمت شما عزیزان هستیم . شب بسیار مهم وبا عظمت است. شبی که همه عزادارند بویژه حضرت حجت بن الحسن العسکری که عزادار است. بنده تسلیت عرض می کنم محضر همه شما عزیزان ، شما عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت . دست یکایک شما عزیزان را می بوسم . شب باعظمی است . آیه ای که تلاوت کردم از سوره اَلصّفّ آیه 8 است . خداوند در این آیه می فرماید که : : یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ . دشمنان اسلام ، دشمنان قرآن ، دشمنان اهل بیت علیهم السلام اراده می کنند که نور خدا را خاموش کنند ، اما خداوند اراده می فرماید که نور خودش را کامل کند اگرچه کفار میل ندارند که نور خدا باقی باشد. وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ . آیه بسیار قشنگی است. شما عزیزان عنایت دارید که همه از نور خوششان می آید وانسان ها از ظلمت وتاریکی ، خوششان نمی آید. نور جذّاب است. جذب می کند انسان را . حالا چه نور ظاهری وچه نور باطنی ومعنوی. ظلمت وتاریکی هم همینطور است ، انسان از آن وحشت دارد ، چه تاریکی ظاهری وچه تاریکی باطنی . منتها تاریکی باطنی رو بعدا عرض می کنم که چطور انسان از آن وحشت دارد. نور زیبا است وبه قول فلاسفه : نور، ظاهرٌ لنفسه(لذاته) ومُظهر لغیره . نور آن است که خودش ظاهر است وغیر خودش را هم روشن می کند . گم شده ها در نور پیدا می شوند . راه در نور پیدا می شود. کسی که در شب راهی را بلد نیست باید چراغی در دست داشته باشد. بالأخره باید چیزی وعلامتی وچراغی داشته باشد(تا دچارسردرگمی وگرفتاری ومشکلات و.. نشود) . قرآن نور است . اهل بیت عصمت وطهارت نور هستند . اینها انوار هستند . امیرالمؤمنین ع نور است .(فاطمه سلام الله علیها ، نور است) امام حسن ع نور است . امام حسین ع نور است .امام سجاد ع نور است . امام باقر ع نور است . امام صادق ع نوراست . امام موسای کاظم ع نور است . امام رضا ع نور است . امام جواد ع نور است .امام هادی ع نور است . امام حسن عسکری ع نور است . آقا امام زمان ع نور است. رسوالله حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) نور است .(صلوات مستمعین) اینها نورند وآنچه هم که از این انوار صادر می شود آن هم نور است . وجود نازنین پیغمبر ص نور است . کتابش هم نور است. دینش هم نور است . سخنانش هم نور است. کتاب های آسمانی نورند. کتاب تورات نور است . حتی در قرآن تعبیر نور برای کتب آسمانی مثل قرآن ومثل تورات ذکر شده است . : یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ. دشمنان اسلام همیشه سعیشان این است که از طرق مختلف نور را خاموش کنند ، از طریق زبان و بیان ، از طریق قلم ، از طریق رفتارها وکردارها ، از طریق نوشتارها ، از طریق اقدام های عملی ،از طریق حرکت ها وبسیج افراد (از طریق زر وزور وتزویر). هدفشان خاموش کردن نور است ولی نمی توانند . همه انبیاء ، مقصدشان نور بود ومخالفینشان ، مقصدشان ، ظلمت وتاریکی بود. ائمه معصومین علیهم السلام هم همینطور. آنها مقصدشان نور وخودشان هم نور و مخالفینشان در ظلمت بوده وهستند. تعبیری دارد در زیارت اربعین امام حسین ع : و بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ(مفاتیح الجنان / زیارت أربعین) . (یعنی خدایا امام حسین علیه السلام خون دلش را به آستان تو هدیه داد تا بندگانت را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت ضلالت وگمراهی رهایی بخشد.) {اَلمُهجَة : یعنی خون یا خون دل ، روح و مُهجَةُ کلِّ شئی ، خالص وبرگزیده هرچیز را می گویند} (خون جگر اش را داد ، خون گلوی خود را داد ، خون سر خود را داد ، خون طفل شیرخواره اش را داد و... تا اسلام واحکام دین وتعالیم آسمانی قرآن کریم را در جامعه مسلمین زنده واحیاء کند)
این امام حسین علیه السلام که نور است، چرا وبرای چه خون خود وعزیزانش را داد ؟ برای اینکه بندگان را از جهالت وازحیرت ضلالت حفظ کند ونجات بدهد. امام حسین علیه السلام برای چه قیام می کند ؟ امام حسین علیه السلام که نور است می خواهد از نور دفاع کند که دین پیغمبر است . (از قرآن دفاع کند که نور است . می خواهد جامعه تاریک مسلمانان راکه در ظلمت جهل ونادنی وظلم وفساد است ، نورانی کند) هدف از قیامش حفظ قرآن وحفظ دین وحفظ آنچه را که پیغمبر آورده است ،می باشد . یزید ویزیدیان ، قصدشان نابودی دین اسلام بود. قصدشان خاموش کردن نور قرآن بود. قصدشان نابودی شعائر دینی بود . امام حسین علیه السلام باقیام خودش ثابت کرد که اسلام را حفظ می کند. دین را حفظ می کند. قرآن را حفظ می کند. سؤال این است که چه کسانی آمدند در مقابل امام حسین علیه السلام که این نور را خاموش کنند ولی نتوانستند ؟!! پاسخش آن است که آنها کسانی بودند که کتاب قرآن را بلد بودند ولی از نور معرفت به دور بودند. قرآن را حفظ بودند اما تاریک بودند.!!! از نورانیت معنوی برخوردارنبودند.(در ظلمت جهل ونادانی ودنیا طلبی و شهوت وشکم بارگی وریاست خواهی بودند. مرعوب خفقان ها وزور وتهدید ها بودند. عوض اینکه از این تاریکی وحشت وفرارکنند متأسفانه با آن خو وعادت کرده بودند. فطرتشان را خراب وآلوده کرده بودند . آدم سالم که قلب ودل وفطرت پاکی داشته باشد از تاریکی ظلم وجنایت و هوای نفس ودنیا طلبی و...گریزان وبیزار است وسعی می کند که خود از طریق راهنمایان راه حق وازطریق نور قرآن واهلبیت از این تاریکی ها نجات دهد. )
عزیزان: قضیه عاشوراء و قصه کربلا واقعا عبرت دارد. عبرت دارد برای همه ما مسلمانان. صحنه کربلا هرسال تکرار می شود. هرسال گفته می شود هرسال هم مایه شگفتی است . چه کسانی بودند که به جنگ امکام حسین فرزند پیغمبر آمدند؟!!!( آیا آنها از کفار ومشرکین بودند؟!) آنها کفار نبودند،مشرکین نبودند،بلکه کسانی بودند که بخشی شان حافظ قرآن بودند وبخشی شان ، پیشانی شان به جهت به قول خودشان عبادت خدا ، پینه بسته بود. نماز شب هم می خواندند.!!! شمر نماز شب می خواند . عمر سعد قرآن می خواند ، نماز می خواند. آیا آنها( با این اوصافی که داشتند) نورانی بودند؟ نه !
عجب!، آنها قرآن بلد بودند، نورانی نبودند؟!!! آنها نماز شب می خواندند، نورانی نبودند؟!!! آنها می گفتند ما پیغمبر را قبول داریم ، نورانی نبودند ؟!!! نه ! آنها نورانی نبودند.!!! آنها تاریک بودند. آنها درظلمت بودند. چرا در ظلمت بودند؟! برای اینکه از طاغوت پیروی می کردند، برای اینکه از طغیانگران پیروی می کردند نه از امام حسین ع . خوب ، امام حسین ع در مقابل چنین گروهی قرار گرفت تا بتواند اسلام را نجات بدهد. خیلی سخت است . شما عزیزان می دانید که ما اگر در مقابل یک کافرقرار بگیریم ، یک کافر حربی ، یک کافری که به جنگی ما میاد ، ما راحت تر می جنگیم . راحت تر افراد رو بسیج می کنیم. می گوییم آقا اینها کفارند ، نه قرآن مارا قبول دارند ونه پیغمبر ما رو قبول دارند ونه اسلام رو قبول دارند ونه دین ما رو قبول دارند ونه هیچ چیز دیگر. خوب مردم هم میاند وکمک وحمایت می کنند. مردم هم میگن خوب یه هم چی افرادی اومدند در مقابل ما ودین واسلام ما ، آن وقت راحت بسیج میشند وبالأخره یا پیروز ویا شکست می خورند. اما متأسفانه در کربلا حادثه ای رخ داد وهمینطور هم شبیه آن نسبت به امیر المؤمنین ع (وامام حسن ع وائمه دیگر) ، در کربلا حادثه ای رخ می دهد که یک طرف امام حسین واصحابشان است ویک طرف عمر سعد وافرادش که رئیسشان یزید وبعد ابن زیاد است. (لعنة الله علیهم اجمعین) شما می بینید که این طرف نماز می خواند وآن طرف هم نماز می خواند. این طرف قاری قرآن دارد وآن طرف هم قاری قرآن دارد . این طرف ذکر خدا وآن طرف هم ذکر خدا ، پس فرقشان چیه؟!!! فرقشان این است که این طرف نور است وآن طرف ظلمت وتاریکی. این طرف روشنایی ونور است چون امام رو دارند ، امام حسین علیه السلام رو دارند. چون شاخصشان ، رهبرشان و ولیّ شان که امام حسین ع است ، نور است واین نور امام به همه سرایت می کند وهمه نورانی می شوند. آن طرف چی؟ آن طرف یزید است. ابن زیاد است. عمر سعد است. آنها طاغوتند وتاریکند لذا در ظلمتند وهمه پیروانشان نیز در ظلمتند ولو قرآن بخوانند ، ولو قرآن داشته باشند . ولو تسبیح داشته باشند. یکی از مظلومیت های امام حسین علیه السلام این است که مواجه شده با کسانی که به حسب ظاهرمسلمان هستند. امام حسین علیه السلام چه کُنَه با اینها؟ باید بجنگد در مقابل اینها. باید قیام کند در مقابل اینها. باید مقاومت کند در برابر اینها تا ثابت کند حفظ اسلام را ، تا ثابت کند دین اسلام را ، تا ثابت کند شعائر الهی را . شما عزیزان الآن چون پای منبرها همیشه صحبت های خوب میشه ، راحتید. (مشکلی بوجود نمیاد). از اول انقلاب تاحال برنامه ها (در مساجد وحسینیه ها وتکایا و...) برنامه های دینی است ، افراد میاند بالای منبر ، سلام وصلوات برپیغمبر وآلش میدند وبعد هم از کلام خدا واز اهل بیت برای مستمعین سخنرانی می کنند. اما در زمان امام حسین ع ، خودِ همان مسلمانان مشاهده میکنند که افرادی میاند بالای منبر و اول سلام میدند بربه قول خودشان خلیفه مسلمین یزید. سلام میدند برمعاویه (علیهما الهاویة) ولعن می کنند برامیرالمؤمنین علی علیه السلام . الآن هم اگرخدای ناکرده یک روحانی ، یک حاج آقا بالای منبر توهین کند به خدا ، به پیغمبر ص شما چطور موضع می گیرید؟!! یکی بیاد بالای منبر وبگه درود برصدام (اسغفرالله) ، درود برشاه (لعنة الله علیهما)شما چطور موضع می گیرید؟!! مردم وملت مسلمان چطور موضع می گیرند؟!! اگر آگاه باشید برخورد می کنید. اگر آگاه باشند برخورد می کنند.. ما داشتیم ودیدیم بعضی مجالس ، افرادی که فاسد بودند، عده ای از افراد می آمدند بالای منبر ونام آنها را (به نیکی وخوبی و...) می بردند.{ در قبل از انقلاب عده ای ازافراد نادان وفریب خورده وعده ای ازافراد صاحب نِعال ونعلین وظاهرا موجه دینی می گفتند شاه (محمدرضاشاه خائن وخبیث وملعون) مسلمان است؟!!!...} ولی خوشبختانه یک عده ای در برابر آنها عکس العمل نشان می دادند وبرخورد می کردند واین البته نشانه بیداری است. اگر مردم بیدار باشند ، علماء وبزرگان خیلی غصه دین رو ندارند. بالأخره می دانند که مردم بیدارند ومسائل گفته میشه و مردم هم آگاه میشند. اما اگر خدای ناکرده مردم بیدار نباشند ، مردم حواسشان جمع نباشه ، یک عده ای افراد فاسد ومنحرف ولو در لباس مقدس میاند وچیزهایی به خورد ملت میدند ، به خورد انسان ها، مسلمان ها میدند وبعد مردم ومسلمان ها باور می کنند که اسلام این است که اینها می گویند. در زمان معاویه ، در زمان یزید هم چنین شد. متأسفانه طوری اسلام رو بیان می کردند که گویا آنها برحقند ومسلمانان باور کرده بودند که اسلام یعنی آنچه که معاویه میگه. اسلام یعنی آن چیزی که یزید میگه. اسلام یعنی آنچه که ابن زیاد میگه .(لعنة الله علیهم اجمعین) (مردم آن زمان وچه بسا این زمان ، ائمه معصومین علیهم السلام را که جانشینان برحق پیغمبرند ومنصوب ومؤیِد از طرف خدا هستند ، به عنوان امامان وجانشینان پیغمبر اکرم ص قبول نداشتند وندارند وهمین سبب گمراهی وضلالت وعقب ماندگی ونزاع واختلاف وهلاکت مردم ومسلمانان وامت اسلامی شد) امام حسین علیه السلام با قیام خود ثابت می کند که نه ، اینطور نیست. (این اسلامی که معاویه ویزید وابن زیاد وعمرسعد وامثال آنها معرفی می کنند ، اسلام واقعی وحقیقی ونبوی ص نیست. اسلام یزیدی غیر از اسلام محمدی صلی الله علیه وآله وسلّم است . اسلام آمریکایی غیر ازاسلام ناب محمدی ص است) امام حسین ع با قیام خود وبا روشنگری هایش ثابت می کند که اینها از مسیر اسلام خارج شدند منتها اثبات این مطلب واین کارِ بااهمیت برای مردم آن زمان کار آسانی نبود . عزیزان: شما حساب بکنید در زمان شاه که خفقان حاکم بود آیا همه می توانستند مثل امام خمینی ره شعار بَدند ، مثل امام سخنرانی کنند ومثل امام حرف بزنند؟!! من هم الآن که دارم با شما صحبت می کنم این جور نیست که اگر یک صحنه سختی باشد ، یک حاکم جائر حاکم باشه من بتوانم به راحتی صحبت بکنم مگر اینکه خدا کمک کند. انصافا کار آسانی نیست. امام حسین علیه السلام در مقابل یزیدی که خلافت بربسیاری از کشورها دارد وبه قول خودش خلیفه مسلمین است ، می خواهد در مقابل یک چنین خلیفه ای (که فساد وطغیانگری علنی کرده وانحراف وبدنامی در دین ایجاد کرده ) قیام کند وبگوید که این خلیفه مسلمین نیست ، این فاسد است ، این شراب خوار است ، این اصلا از دین پیغمبر ص خارج است . امام حسین علیه السلام با حرکت خودش می خواهد ثابت کند که یزید وامثال او اصلا مسلمان نیستند ودین ندارند. خوب ، معلوم است که وقتی چنین قیامی صورت گیرد ویک چنین حرکتی انجام بگیرد آنها ساکت نمی مانند. الآن هم همینطور است .یعنی ما وظیفه مان این است که قضیه عاشوراء رو به صورت تطبیقی در ذهن و وجودمان داشته باشیم نه اینکه یک تاریخی بود وگذشت وهرسال نقل ماجرا و ماوقع کنیم ودرسی از آن نگیریم. الآن هم همینطور است. الآن هم که فردا 13 آبان است هر فشاری که به ما میاد به خاطر اسلام است. هر مشکلی که دشمنان اسلام برای ما ایجاد می کنند به خاطر اسلام و عشق به قرآن واهل بیت علیهم السلام است. امام خمینی ره برای خدا وبرای دین خدا قیام کرد وملت از او پیروی کردند وازهمان لحظه قیام تا الآن فشارها هست. حبس وتهدید وزجر وکشتن وتبعید ، همه اینها هست. فشارهای اقتصادی وتحریم اقتصادی هست. این نقشه ها هم تمام نمیشه. مادامی که ما مسلمان ها بصیرت داشته باشیم ، ما مسلمان ها تو صحنه باشیم ، ما مسلمان ها عشق به اسلام داشته باشیم این دشمنی ها هست . این مقابله ها وتعارض ها هست. عَلی ایِّ حال امام حسین علیه السلام(من کم کم جمع بندی کنم وبیشتر از این مصدع نشم) امام حسین علیه السلام فریاد می کشد برهمان مسلمانانی که در آن زمان شاهد انحرافات وفسادهای دستگاه یزیدی بودند. آیا آنها باید بسازند با حُکّامشان ؟ امام حسین ع فریاد میکشد (که هرکس اوضاع دستگاه یزیدی را درهر زمان مشاهده کند نباید ساکت باشد.) خوب ، یزید علیه اللعنه بیکار نماند. عرض کردم که امام حسین ع در یک طرف وطرف دیگر ادعای مسلمانی. سؤال این است که آنهایی که آمدند به جنگ امام حسین علیه السلام اینها چه گروه هایی بودند؟ این هم سؤالی است که توجه به آن لازم است. کلّیتش این است که اینها مسلمانند ولی اینها گروه های مختلف بودند. بعضی از اینهایی که در مقابل امام حسین ع آمدند ، ریاست طلب بودند. مثل عمر سعد که ریاست طلب وعاشق مُلک ری بود. امام حسین ع رو می شناسه. جدّش رو می شناسه . پدرش رو می شناسه. مادرش رو می شناسه. همه شجره مقدسه اورا می داند ولی بااین حال به خاطر جاه ومقام وریاست آمد در مقابل امام حسین ماند ( وهمه نصایح وخیرخواهی های امام حسین ع را نادیده گرفت و درردیف اشقیاء وملعونین تاریخ قرار گرفت. )الآن هم همینطور است. اگر ریاست طلبی در کسی غالب شود خیلی چیزها رو نادیده می گیره . حُبّ الشیئ یُعمِی ویُصِمُّ . یعنی محبت یک شیئی باعث می شود که انسان حقیقت رونبیند ونفهمد ودرست درک نکند.(در فتنه سال 1388 سران فتنه به جهت هواهای نفسانی وبه جهت حب جاه ومقام وشهرت ومانند آنها طغیانگری در مقابل ولی فقیه زمان حضرت آیت الله خامنه ای کردند و خسارت های جبران ناپذیری به نظام مقدس جمهوری اسلامی ومردم وملت وکشور و.. واردکردند ومتأسفانه هنوز هم آدم نشدند وتوبه نکردند وبه پیشگاه ملت ورهبرعزیز وصالح وشایسته ما عذرخواهی نکردند .آنها روی به دشمنان قسم خورده انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ایران آوردند وپشت به رهبر عزیز وملت ونظام کردند وبه خیال خام خود می خواستند طرحی نو دراندازند وتا مرز سقوط نظام الهی ایران پیش رفتند ولی با هوشیاری ملت عزیز ایران وروشنگری های بی نظیر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای وبیداری انقلابیون وفادار به رهبری، عوامل وسران فتنه وصحنه گردانان پیدا و پنهان آنها در رسیدن به اهداف شومشان ناکام ماندند وبا کمال تأسف عده ای از خواص که سوابق فی الجمله مثبتی هم داشتند در این امتحان بزرگ مردود شدند واز دل وجان همراه رهبرعزیزنبودند وشاید الآن هم نباشند وملت شریف ایران وتوده ملت در این امتحان سربلند شدند.) پس یک بخش از افرادی که آمدند در کربلا درمقابل امام وامام حسین ع ماندند ، اینها کسانی بودند که ریاست طلب بودند. گروه دوم از افرادی که آمدند و در مقابل امام حسین ع ماندند ، اینها دنیا طلب بودند. البته کسی که ریاست طلب است درون آن دنیا طلبی هم وجود دارد. این گروه دوم دنیا طلب بودند نه ریاست طلب. هدفشان این بود که لقمه نانی وچیزی گیرشان بیاد.( اینها کسانی بودند که درروایت آمده است: هَمُّهُم عَلَفُهُم. تمام همتشان آخور وعلف است.) گروه سوم که آمدند در مقابل امام حسین ع گروهی بودند که جاهل ونادان بودند وآگاه از مسائل نبودند. دنیا طلب وریاست طلب هم نبودند ولی جوّ تبلیغاتی طوری بود که اینها باور کرده بودند که امام حسین واهلبیتش علیهم السلام مسلمان نبودند. وباور کرده بودند که آنها خارجی هستند.(یعنی مسلمان نیستند واز دین خارجند) حتی اُسراء اهلبیت که سرپرستی شان با عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها بود وقتی وارد کوفه شدند، از طرف دستگاه حکومت اُموی اعلام کردند وگفتند که ما خارجی ها را می آوریم ومتأسفانه مردم باورکرده بودند. اگرسخنرانی های افشاگرانه وقاطع وکوبنده حضرت سُکَینه (س ) وحضرت امام سجاد (ع) وحضرت زینب (س) نبود واقعا این باور ادامه پیدا می کرد. بعدا متوجه شدند که اینها خارجی نیستند بلکه مسلمانند وفرزندان پیغمبرند. (وقتی قضیه را فهمیدند مردان وزنان کوفه به گریه وزاری وشیون پرداختند وبه خود صدمه ولطمه زدندکه چرا با آل الله چنین رفتاری شد وچرا با فرزندان پیغمبر چنین کردند؟ )عَلی ایّ حال گروه اوّلی که آمدند در مقابل امام حسین ع در کربلا، ریاست طلب ها بودند وگروه دوم دنیا طلب ها بودند وگروه سوم آدم های جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفتند.( به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین ع در نهج البلاغه اینها هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ بودند .حشرات ریزی که به هر طرف پراکنده می شوند وثبات رأی وعقیده ندارند . نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 139) الآن هم همینطور است . الآن هم اگر تبلیغات سوء زیاد بشه که آخوندها دارند می خورند ، آخوندها چنین وچنانند ، علامه مصباح چنین است. فلان وبهمان. اگر تبلیغات زیاد بشه همین ماها هم باور می کنیم. شما عزیزان پای منبر علماء می نشینید لذا هوشیار هستید ، بیدار هستید. من در یک سفری که رفته بودم برای سیستان وبلوچستان جهت تبلیغات ، عده ای در آنجا می گفتند که ما شنیدیم که کارخانه وشرکت قند وشکر دست علامه مصباح یزدی است . آن زمان قند وشکر گران شده بود. ما نشستیم وبه آن چند نفر گفتیم آقا اینطور نیست. علامه مصباح مؤسسه دارد ، کارهاش ، کارهای علمی ، تحقیقاتی است. اصلا ایشان وقت نمی کند که بیاد کارخانه قند وشکر رو در اختیار بگیرد تا به قول شما قیمت قند وشکر بالا وپایین بشه ؟!!! الآن برای شما این مطلب یک چیزی است که شما می خندید ومَضحَکَه و خنده آور است ولی آنها باور کرده بودند. عرض کردم که اگر تبلیغات سوء وسیع بشه من وشما هم ممکن است باور کنیم که شهید بهشتی آقا میلیاردها تو خارج دارد. چرا امام فرمود که شهادت شهید بهشتی در مقابل مظلومیت او کم است ومظلومیتش بالاتر از شهادتش است؟!! این به خاطر همین چیزی است که عرض کردم. آنقدر تبلیغات علیه شهید بهشتی درست کرده بودند که شهید بهشتی رو به قول آن زمان خارجی معرفی کرده بودند. می گفتند او انگلیسی است. عامل انگلستان است . می گفتند او در واقع از طرف انگلیس حمایت میشه؟!!! عده ای باور کرده بودند حتی کار به جایی پیش رفت که او را به شهادت رساندند ( وبه مقام سیّدالشهدای انقلاب اسلامی مفتخر گشت. همین تبلیغات سوء درباره علامه شهید مطهری وبسیاری از بزرگان علمی وانقلابی ما صورت گرفت.) عزیزان: صحنه کربلا برای همه ما عبرت است. آنهایی که در کربلا حضورپیدا کردند عده ای شهرت طلب و ریاست طلب بودند. عده ای دنیا طلب بودند. عده ای جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتند. تبلیغات نه زور. چهارم گروهی که در کربلا مقابل امام حسین ع قرار گرفتند کسانی بودند که به جهت تهدید وارعاب از سوی ابن زیاد به کربلا آمده بودند ، آنها هم نادان بودند اما با تهدید وزور به میدان آمدند تا با امام حسین ع بجنگند واگر قبول نمی کردند بالأخره با آنها برخورد می شد. ( گروه پنجم که در کربلا به جنگ امام حسین علیه السلام آمدند کسانی بودند که در خطاب به امام حسین ع گفتند ما به جهت بغض وکینه وعداوتی که با پدرت علی ع داریم با تو می جنگیم تا انتقام کشته شدگان از اجداد وآباء خود را که در جنک بدر واُحُد وحُنَین که به دست علی ع کشته شده اند از تو وفرزندانت بگیریم ، بُغضا لِأبیک . گروه ششم که به جنگ امام حسین ع در کربلا آمدند ، منافقین بودند. منافقین در زمان رسوالله ص بودند ، در زمان امیرالمؤمنین ع حضور گسترده داشتند که معاویه وکسانی که اورابرگرده مسلمین سوار کردند سرکرده تبهکاران ومنافقین بودند. درزمان امام حسن مجتبی ع بودند. در زمان امام حسین ع هم بودند. گروه هشتم هم باقیمانده های خوارج بودند ...) امام حسین علیه السلام بایک چنین افرادی مواجه بود. اما همانطور که در ابتدای سخنرانی بیان شد امام حسین ع واهل بیت پیغمبر علیهم السلام نور هستند وهرگز نورشان خاموش نخواهد شد. : یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ مىخواهند نور خدا را با دهنهاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8.
ذکر مصیبت کوتاه
السلام علی الحسین وعلی علیِّ بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین (علیهم السلام)
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
وین چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست؟
هرکجا می نگرم جلوه مستانه اوست
این چه نوری است که اندردل هر شیعه ی اوست.
هرکسی میل سوی کرب وبلایش دارد
من ندانم که چه سرّی است که در خانه اوست
چند دعا
خدایا عاقبت مارا ختم به خیر بفرما
بلا وبلیات از همه ما دور بفرما
خدایا حوائج مشروعه مارا برآورده به خیر بفرما
خدمت گذاران اسلام وقرآن ونظام جمهوری اسلامی ایران را در پناهت حفط فرما
شر اشرار واستکبار به خودشان برگردان
نظام جمهوری اسلامی ایران را از بلایا وفتنه ها ی داخلی وخارجی حفظ فرما
رهبر عزیزما حضرت آیت الله خامنه ای در پناهت حفظ فرما
شهدای انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی وشهدای راه اسلام را با شهدای کربلای امام حسین ع محشور فرما
روح بلند حضرت امام خمینی شاد فرما
علماء ومراجع عزیز ما را حفظ فرما وآنهایی که رحلت کرده اند روحشان را شاد فرما
حوزه های علمیه ما را از آسیب ها حفظ فرما
دانشوران ودانشجویان واساتید ما را از فتنه ها وآسیب ها وگزند حوادث حفظ فرما
جوانان وفرزندان عزیزما را در خط اسلام وقرآن واهلبیت علیهم اسلام حفظ فرما
ازدواج جوانان عزیز ما را آسان بفرما
ظهور حضرت بقیة الله الأعظم امام زمان حجت ابن الحسن العسکری تعجیل بفرما
سید اصغر سعادت ولایت (لاهیجان نیوز)
سید اصغر سعادت ولایت (رودسر نیوز)
***منظور از نور در آیه نور (آیه 35 از سوره نور)چیست؟
***اهل بیت (ع) در کدام اربعین به کربلا آمدند؟
**********************************************************************************************************************
کودک یعنی صفا وصداقت ونشاط
بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیت تربیت فرزندان
در بحث تربیت هم باید به اخلاق توجه کرد وهم به آداب . اخلاق غیر از آداب است. البته گاهی ادب واخلاق وتربیت به یک معنی بکار می روند. در روایتی از رسولخدا ص آمده است که فرمود: أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی. خداوند مرا ادب نمود ونیکو ادب وپرورش کرد مرا ( تفسیر مجمع البیان ج10 ص86 وبحارالأنوارج16 ص 210 _ بحارالانوار، ج68، ص382)
اخلاق عبارت است از مدیریت وکنترل وتعدیل واصلاح قوای غریزی وروحی درون انسان که اگر مهار و کنترل ونظارت نگردد آدمی را به فساد وهلاکت می کشاند. قوه عاقله(یا مَلَکیِّه) و قوه واهِمه وقوّه خیالیّه وقوه بهیمیه(یا شهویّه) وقوه سَبُعیَّه(یا غضبیّه) ، قُوای درونی آدمی هستند که همچون مزاج های چهارگانه یعنی سوداء وصفراء وبلغم وخون است که اگر یکی بردیگری غلبه یابد آدمی دچار گرفتاری ومشکلات ویا هلاکت می گردد. اخلاق ومعنویت وتربیت روح وتذکیه نفس ، سبب اعتدال در اندرون آدمی می شود. هیچ موجودی به اندازه انسان ، نیازمند تربیت نیست. همه انبیاء ومعصومین علیهم السلام برای تربیت انسان ها مأمور بودند. خداوند تبارک وتعالی مربّی موجودات است. در سوره حمد که چندین بار در طول شبانه روز در نمازهای پنجگانه آن را قرائت می کنیم ، خداوند را به عنوان (ربّ العالمین) یاد می کنیم. بطور مکرر در نمازها می خوانیم: الحمدلله ربّ العالمین. نماز وسوره حمد تربیت کننده است. اگر بعداز چهل وپنجاه سال نماز وسوره حمد خواندن ،تربیت نشویم خسارت بسیار بزرگی است. تربیت باعث شکوفایی فطرت آدمی است. فطرت پاک همچون آیینه ای است که اگر به آن توجه نشود ، تیره وتار و ناپاک می گردد. مربّیان عزیز ما باید روی مسئله فطرت خیلی کار کنند. استاد شهید مطهری کتاب مستقلّی در باب فطرت نگاشته است . عرفاء و وسالِکین الی الله و اهل دقت به مسئله فطرت انسان در تربیت نفوس بسیار توجه داشته ودارند ولی متأسفانه ما در موضوع تربیت اساسا به آن توجه نداریم. استادِبزرگوار حضرت امام خمینی ره یعنی مرحوم آیت الله شاه آبادی به مسئله فطرت بسیار توجه داشتند. باب فطرت ، باب بسیار مبارکی است که باید به آن توجه شود. فطرت فرزندان ما پاک است وآماده تربیت هستند .باید با روش های درست ومناسب به این امر عنایت واهتمام نمود.حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره توجه به قلب های پاک نوجوانان وبچه ها فرمودند:
إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالیَةِ ما اُلقىَ فیها مِن شَىْ ءٍ قَبِلَتهُ؛....
دل نوجوان مانند زمین آماده است که هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذیرد.
نهج البلاغه فیض الأسلام ، نامه 31 {این نامه ، نامه ای است از علی ع به فرزند دلبندش امام حسن مجتبی ع که شایسته است در باب تربیت فرزندان و...به این نامه توجه شود و استاد زین العابدین قربانی گیلانی لاهیجانی شرح خوبی بر این نامه زده است و تحت عنوان نخستین رساله اخلاق سال ها است که منتشر وچاپ شده است وبنده چهارده دور این کتاب را خوانده ام )
مسئله تربیت ، مسئله بسیار مهمی است. تربیت فرزند وفرزندان متوقف برمراحل وعواملی است که توجه لازم وبه موقع به این امور در سرنوشت وعاقبت خوب ویا بد آنها بسیار مؤثراست:
مرحله اول ، به محیط خانه وکانون خانواده وپدر ومادر مرتبط است . نقش پدر ومادر در تربیت فرزندان یک نقش مهم واساسی وکلیدی است. پدر ومادرها باید به نقش اساسی شان در تربیت فرزندان توجه داشته باشند باید به چند چیز توجه داشته باشند : به ظرفیت واستعداد وتوانمندی های وجودی فرزندانشان توجه کنند. قابلیت ها وعلاقه های فرزندان خود را شناسایی کنند. نقاط مثبت ومنفی ومسائل روحی بچه های خود را شناسایی کنند و آفات وآسیب هایی که متوجه فرزندان است آنها را بررسی وشناسایی نمایند. در مسئله تربیت فرزندان نباید جبر وزور وتحمیل وتهدید وتحقیرودروغ وفریب و...وجود داشته باشد .کسانی که می خواهند با تحمیل وتهدید وفریب ، بچه های خود را تربیت کنند در اشتباه هستند. اساسا تربیت باید به تدریج انجام گیرد. بذری که در زمین کشت می کنیم یا درختی را که در زمین غرس می نماییم ویا ریشه وساقه گل ویاگیاهی را که در زمین قرا می دهیم عوامل مختلفی به تدریج در رشد وشکوفایی وثمر دهی آن ها مؤثر است. یک بذروتخم گل ویاگیاهی که در زمین کشت می کنیم اگر بخواهد تربیت ورشد وشکوفایی وثمره مناسب داشته باشد به چند چیز نیازمند است:1- بذرسالم 2-زمین مناسب 3-آب موردنیاز 4- زدودن چیزهای زائد از پیرامون آن 5- نورکافی 6- هوای مناسب 7- کود کافی(البته کود طبیعی سالم نه کود شیمیایی غیر سالم ) 8- ریشه سالم . وقتی که یک گیاه که از حیات نباتی برخوردار است به واسطه این عوامل به تدریج تربیت می شود وبه مرحله شکوفایی وثمر دهی می رسد ، انسان ها وفرزندان ما که از حیات روحانی وعقلانی وملکوتی وفطرت پاک برخوردارند به طریق اولی باید در باره آنها شرایط وضوابطی مراعات گردد تا به رشد و کمال وسعادت و... برسند واینطور نیست که توقع داشته باشیم به سادگی وبه راحتی دارای فرزند یا فرزندان خوب ومتعالی باشیم. (شوخی: تاگوساله گاو شود دل پدر آب شود) خیلی باید زحمت کشید وخون جگر خورد وخیلی باید حوصله کرد وبه همه عوامل رشد وکمال فرزند توجه ومراعات نمود تا یک فرزند خوب وشایسته بوجود آید . تدبیر وشناخت عوامل رشد بسیار مهم است . مثلا یکی از عوامل رشد بچه ها دعای پدر ومادر است . یکی دیکر از عوامل رشد ، تشویق مناسب است . یکی از عوامل رشد توجه به طاقت وتوانایی فرزند است.و یکی از روش های تربیت ارزش قائل شدن به کارهای خوب فرزند است .یکی از اصول تربیت فرزند محبت کافی ولازم به فرزند است. یکی از عوامل تربیت فرزند درک نیاز های صحیح فرزند است. یکی از روش های تربیت توقع بیش از حد نداشتن از فرزند است، آنچه که شما ازنظر علمی ومعنوی وچیزهای دیگر به آن رسیدید به فرزندانتان تحمیل نکنید، والدین نباید آنچه را که خود دوست دارند وبه آن رسیدند از نظر افکار وعقیده وچیزهای دیگر به بچه ها وفرزندان خود تحمیل کنند. اینکه بعضی از والدین بچه های خردسال سه چهار ساله خود را به اجبار وادار می کنند که زبان های خارجی یاد بگیرند ویا حافظ قرآن ونهج البلاغه و... شوند کار درستی نیست مگر مواردی که استعداد وحافظه وعشق وعلاقه در خود بچه باشد وبه اشتیاق خود باکمک ونظارت پدر ومادر ومربی و.. یاد بگیرد که دراین صورت هیچ اشکالی وجود ندارد ولی نباید در این امور به بچه فشار آورد . کم کم به تدریج بچه های ما خیلی از چیز هایی که ما توقع داریم می آموزند ویاد می گیرند. البته پدر ومادرها باید استعدادها وتوانمندی ها وعلاقه های فرزندان خود را کشف کنند وشناسایی نمایند تا طبق آن برای آنها برنامه ریزی نمایند. پس توجه داشته باشیم که تعلیم وتربیت وآموزش بچه های ما باید به تدریج وبا فاصله های مناسب باشد. نباید آرزو بکنیم وبخواهیم وتوقع داشته باشیم که بچه های ما در خردسالی علامه وافلاطون وارسطو بشوند مگر اینکه ظرفیت واستعداد فوق العاده وخدادادی داشته باشند . باید به مسائل آموزشی بچه ها توجه شود . به شغل بچه وفرزندان خود توجه داشته باشیم در باب اهمیت کار ونقش کار وشغل در تربیت وسازندگی انسان به اواخر کتاب ارزشمند تعلیم وتربیت در اسلام از شهید استاد مطهری صفحه 258 مراجعه فرمایید که این موضوع را درحدود 17 صفحه مورد بحث وبررسی قرار داده اند.
به مربی ومعلم فرزندان خود توجه داشته باشیم. باید دقت شود که مربی ومعلم فرزندان وبچه های ما چه کسانی هستند .به فرمایش حضرت امام خمینی ره که فرمود : معلمی شغل انبیاء است. مربی ومعلم روی اخلاق ورفتار واعتقادات بچه ها بسیار تأثیرگذار هستند . اگر صالح وخوب ودرستکار ودرست عقیده باشند ، آثار خیلی مثبتی روی فرزندان ما می گذارند واگر خدای ناکرده صالح نباشند وانحراف اخلاقی واعتقادی داشته باشند ، اثرات نامطلوب وچه بسا جبران ناپذیری روی بچه ها وفرزندان ما می گذارند. به محل کار فرزندان ما باید توجه شود. هرجایی مناسب نیست که بچه های ما مشغول کار باشند . یکی دیگر از مسائلی که در رابطه با فرزندانمان باید توجه کنیم ،مسئله دوستان وهمنشین های آنها است .از جمله مسائلی که بسیارحائزاهمیت است مسئله معاشرت وهمنشینی ودوستی بادیگران است . زیرا که چه بسا سرنوشت انسان در گرو معاشرت ها وهمنشینی ها دگرگون می شود . رفتار واعمال واخلاق دوست ورفیق وهمنشین بسیار تأثیر گذار است . یک دوست ممکن است موجب رشد وترقی وسعادت وهدایت ویا سبب انحطاط وتباهی وگمراهی وهلاکت وضلالت انسان گردد. چنانکه امام صادق(ع) از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود:
« الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلْ » ؛
آدمی بر دین و آیین دوست خویش است. باید هریک از شما بنگرد با چه کسی دوستی می کند. (بحارالانوار، ج 74، ص 192نهج الفصاحه حدیث 3077)
شعر
بابدان منشین که صحبت بد آدمی زاده را پلید کند
آفتاب به این بلندی را لکه ای ابر ناپدید کن
شیخ اجلّ سعدی شیرازی
شعر
تاتوانی می گریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند یاربد برجان وبر ایمان زند
**سعدی در باب هشتم از گلستان می گوید: هر که با بدان نشیند نیکی نبیند.
به رُفَقا وهمنشین های فرزندان ما باید دقت گردد. مراقبت منطقی وعاقلانه وغیرمحسوس صورت بگیرد که بچه های ما با هرکسی معاشرت نداشته باشند. البته خیلی هم نباید وسواس ونگرانی داشته باشیم. باید با روش های مطلوب وظریف وپسندیده بچه را آگاه کنیم که همه افراد جامعه قابل اعتماد نیستند. بگوییم همانطور که آدم های بسیار خوب وشایسته پیدا می شوند همچنین آدم های ناجور وبد هم در محیط جامعه وجود دارد . آثار سودمند همنشین های خوب ونیز ضررهای دوستان بد را برای فرزندانمان به شیوه های مختلف بیان کنیم .مولوی در باب تأثیر رفیق وهمنشین در انسان می گوید:
می رود ازسینه ها در سینه ها از ره پنهان صلاح وکینه ها
صحبت صالح ترا صالح کند صحبت طالح ترا طالح کند
داستان ها وکتاب هایی که درباره نقش وتأثیر مثبت ومنفی دوستان در زندگی ، وجود دارد برای بچه ها وفرزندان خود فراهم کنیم تا بخوانند وبطور غیر مستقیم مطالب را بفهمند.
درسوره فرقان آیه 27 آمده است : وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً وبه یاد آور روزی را (روز قیامت) که ظالم (ستم کننده به خود ودیگران) دست خویش را از شدت حسرت واندوه به دندان می گزد ومی گوید:ای کاش با رسول (رسولخدا ص) راهی برگزیده بودم. * ای وای برمن ای کاش فلانی (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نمی کردم * او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آنکه ذکر (قرآن و آگاهی وهدایت ) به سراغ من آمده بود وشیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است.
برای این آیات شأن نزولی نقل کرده اند که در عصر پیامبر اسلام ص دونفر به نام عُقبه و اُبیّ باهم دوست بودند . هرزمان عُقبه از سفری می آمد غذایی ترتیب می داد واشراف قومش را دعوت می کرد ودر عین حال دوست می داشت که به محضر پیامبر ص برسد، هرچند اسلام را نپذیرفته بود. روزی از سفر آمد وطبق معمول غذا تهیه کرد ودوستان را دعوت کرد و درضمن ازپیامبرص نیز دعوت نمود. هنگامی که سفره را گستردند وغذا حاضر شد پیامبرص فرمود: من از غذای تو نمی خورم تا شهادت به وحدانیت خدا ورسالت من بدهی . عقبه هم شهادتین را بر زبان جاری کرد. این خبر به گوش دوستش اُبیّ رسید گفت ای عُقبه از آئینت منحرف شدی؟! او گفت نه به خدا سوگند که من منحرف نشدم ولی مردی برمن وارد شد که حاضر نبود از غذایم بخورد جز اینکه شهادتین بگویم. من از این شرم داشتم که او از سر سفره من برخیزد بی آنکه غذایی خورده باشد لذا شهادت دادم. اُبیّ (که از دوستان ناباب بوده) گفت من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر اینکه در برابر او (محمد ص) بأیستی وسخت اورا توهین واهانت کنی. عقبه هم این کار را کرد ومرتد شد وسرانجام در جنگ بدر در صف کفار به هلاکت رسید ورفیقش اُبیّ هم در روز جنگ اُحُد به دَرَک واصل شد. تفسیر نمونه ج15 ص 69
شعر
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نشاید داد دست
درحدیثی از رسولخداص آمده است که فرمود: حواریون(یاران خاص حضرت مسیح) به حضرت عیسی ع عرض کردند: ای روح الله ما با چه کسانی معاشرت کنیم؟ حضرت عیسی ع فرمود: باکسی که 1- دیدارش شمارا به یاد خدا بیندازد{مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ} 2-سخنش ، علم و دانش شما را زیاد نماید{وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ} 3- کردار وعملش شمارا به آخرت تشویق وترغیب نماید.{وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه} تحف العقول بخش مواعظ النبی ص
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه
الکافی جلد 1، صفحه 39 باب صفة العلماء-
رسول خدا فرمود: حواریین بعیسى علیه السلام گفتند یا روح اللَّه با که بنشینیم فرمود: با کسى که
دیدارش شما را بیاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما را بآخرت تشویق کند.
شعر
تواول بگو با کیان زیستی که تا من بگویم که تو کیستی؟
همان قیمت آشنایان تو بود قیمت وارزش جان تو
سعدی
شعر
جامه کعبه را که می بوسند اونه از کِرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست روزی چند لاجَرَم همچنو گرامی شد
سعدی
**شرایط یک دوست از نظر امام صادق ع:
1- اینکه ظاهر وباطنش برای تو یکسان باشد
2- زینت وخوبی ترا ، زینت وخوبی خود بداند وزشتی وبدی ترا ، زشتی خود بشمرد
3-ریاست ودارایی ، حال ورفتار وبرخوردش را نسبت به تو تغییر ندهد
4- آنچه که توانایی دارد از تو دریغ وکوتاهی نکند
5- هنگام بیچارگی و وحوادث سخت وناگوار ترا رها نسازد
اصول کافی ج4ص452 باترجمه دانشمند مرحوم حاج سید جواد مصطفوی
شعر
دوست آن است که گیر دست دوست در پریشان حالی ودرماندگی
مسئله دیگر که باید پدر ومادر ها توجه کنند، مسئله محیط جامعه واجتماع است . انسان ها به اصطلاح روان شناس ها ، مَدَنِیّ الطبع واجتماعی هستند. کما اینکه بسیاری از جانداران وحیوانات به صورت اجتماعی زندگی می کنند. حیوانات تکلیف ندارند چون اگرچه شعور مخصوص به خود دارند ولی دارای عقل وقوه درّاکه نیستند تا تکلیف وحساب وکتاب داشته باشند. البته حتی در باره حیوانات هم بااینکه عقل ندارند ولی به اندازه شعور وادراک مخصوصی که دارند به همان اندازه از آنها حساب وکتاب می شود. در روایات دارد که اگر گاوی به گاو دیگر شاخ بزند فردای قیامت خداوند از آن گاوی که شاخ زده مؤاخذه می کند. در قرآن هم آمده است : واذا الوحوش حُشِرت. سوره (تکویر آیه 5)در قصه وجریان هدهد که غایب بود در سوره نمل از قول حضرت سلیمان ع آمده است که من اورا عذاب یا ذبح می کنم مگر اینکه عذر موجّهی بیاورد (لَأُعذّبنه عذابا شدیدا او لأذبحنه او لیأتینّی بسلطان مبین سوره نمل آیه 21)
پس فی الجمله مؤاخذه وحساب وحشر حیوانات وپرندگان و... مسلّم است و این حشر وحساب وکتاب از وُحُوش به اندازه مرتبه وجودی وادراکی آنها است . پس ببینید حیوانات بااینکه عقل ندارند ومثل انسان ها در فردای قیامت حشر وحساب ندارند بااین حال این مسئله ای که درقرآن کریم در باره آنها ذکر شد وجود دارد واما انسان ها با عقل وادراکی که دارند مشمول تکلیف ومسئولیت هستند پس در همه ابعاد زندگی باید مراقبت کنند. انسان ها آزاد مطلق وبی قید وشرط نیستند بلکه آزادی نسبی دارند .اینکه بعضی ها می گویند خداوند ما را آزاد آفریده وماباید آزاد باشیم این حرف غلطی است .آری انسان مختار آفریده شده به این معنی که در اعمال ورفتار خود مجبور نیست بلکه دارای اختیار است . این که انسان دارای اختیار است مورد قبول دین وعقل وشرع وفطرت وعرف است ولی اینکه انسان دارای اختیار است ومختار آفریده شده دلیل آن نمی شود که آزاد مطلق وبی قید وشرط باشد . نباید بین مختار بودن انسان و آزادی مطلق ولاقیدی انسان خلط شود.. انسان ها با عقلِ تکلیف اوری که دارند هرگز نمی توانند آزادِ مطلق باشند. جایی که حیوانات به اندازه شعور خود نزد خداوند باید پاسخ گو باشند ، انسان ها به طریق اولی با قوه وقدرت عقلی که دارند باید پاسخگو باشند . هیچ انسان عاقلی نمی تواند ادعا کند که انسان لاقید و آزاد است . در همه ملل وملت ها ونیز ادیان دنیا از اولین تا آخرین ، این مسئله پذیرفته است که باید انسان ها چارچوبی رارعایت کنند واگر رعایت نشود مورد مؤاخذه عقلاء آن قوم وملت ودیگران قرار می گیرند وحتی جنگلی ترین و وحشی ترین انسان ها وگروه ها باز برای خود مقرراتی دارند. پس بدانیم که اینطور نیست که انسان ها آزادی مطلق داشته باشند . اگر غربی ها دَم از آزادی انسان می زنند فریبی بیش نیست ودر واقع آنها با این شعار وتفکر قرن ها انسان ها را عقب مانده نگه داشتند. منظور آنها از آزادی که با صدرنگ ولعاب مطرح می کنند برای به لجن کشیدن جوانان وجوامع بشری است تا حُکّام فاسق وفاجر واستعمارگران واستثمارگران راحت تر چپاول وغارتگری وعیاشی کنند.. با توجه به این مطلب که گفته شد که انسان ها مسؤل رفتار وکردار خود می باشند و نمی توانند هرزه وآزاد باشند ( کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ هر کسى در گرو کارى است که کرده است. سوره مّدّثّر آیه 38) مسئله تربیت فرزندان وجوانان وانسان ها بسیار حائز اهمیت است لذا پدر ومادرها ومسئولان فرهنگی وحکومتی جامعه باید به این مسئله حیاتی توجه نمایند. محیط زندگی وجامعه اثرگذار است . چه بسا پدر ومادری فرزندان خودرا از نظر تربیتی در محیط خانه خوب پرورش کرده باشند واز نظر آموزشی وتحصیلی ونیز مربی ومعلم وشغل ورفیق برای بچه ها کوتاهی نکرده باشد وتلاششان را کرده باشند اما باید بدانندکه بعداز این مراحل هم باید به محیط جامعه واجتماعی که در آن زندگی می شود توجه شود.. اگر محیط وجامعه ، محیط وجامعه فاسدی باشد وکسانی که در چنین محیط هایی حاکم هستند وحکومت می کنند ، انسان هایی فاسد وفاجر ومنحرف باشند ، مردم آن منطقه هم کم کم فاسد وخراب می شوند وپیغمبر ص فرمود: الناس علی دین ملوکهم پس باید مراقب بچه ها وفرزندان ما در محیط هایی که زندگی می کنند باشیم حتی پس از ازدواج آنها هم دلسوزی عاطفی ومنطقی نسبت به آنها داشته باشیم. متاسفانه بعضی ها چنین تصور می کنند که الحمد لله بچه ها ازدواج کردند ورفتند وما راحت شدیم. این اشتباه هست. بچه ها وفرزندان ما هرجا باشند ازآن جهت که فرزندان ما هستند وما پدر ومادر آنها هستیم این ارتباط وپیوند باید وجود داشته باشد . رشد معنوی واخلاقی و... آنها سبب خرسندی وخوشحالی وافتخار وسربلندی ما می گردد و فاسد شدن آنها اگرچه زندگی مستقلی دارند وشاید هم در کشور دیگر زندگی می کنند سبب شرمندگی سرافگندگی می گردد.متأسفانه بعد از انقلاب عده ای از مسئولین فرزندان خود را که در ابتداء سالم هم بودند به هرجهت به امان خدا گذاشتند وبعد از یک مدتی همان فرزندان اگرچه با تشکیل خانواده زندگی مستقلی هم داشتند دسته گل هایی به آب دادند که سبب سرافکندگی آنها وحتی...شد . محیط فاسد وجامعه فاسد همه زحمات وتلاش های قبلی پدر ومادر ها را تحت شعاع خود قرار می دهد وچه بسا همه آن زحمت ها را نابود کند. اگریک پدر ومادری در مرحله تربیت در محیط خانه زحمت کشیده وفرزندش را خوب تربیت کرده وشغل خوب ودوست خوب وکارخوب ومعلم ومربی خوب ومدرسه خوب برایش فراهم کرده واین بچه را در همه این مراحل به رشد رسانده اما در باره محیط جامعه واجتماعی فرزندش کوتاهی کند وبه آن اهمیت ندهد وبگوید بچه من خوب تربیت شده ومشکلی ندارد واورا در جامعه رها کند ممکن است این فرزند اگرچه از نظر زندگی مستقل هم باشد بر اثر محیط فاسد منحرف وفاسد گردد. مثلا پدر ومادری که وضع مالی خوبی دارند هوس زندگی در غرب واروپا را بکنند وبدون حساب وکتاب وبدون توجه به عاقبت کارشان بچه های معصوم ویا بزرگ سالشان را هم با خود به آنجا ببرند پس از یک مدتی آن محیط فاسد در بچه ها ویا حتی خود آن پدر ومادر تأثیربد ونامطلوب می گذارد . امیدوارم که همه ما از جامعه خوب با فرزندانی شایسته ونیک برخوردارباشیم
سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
دوازدهم محرّم الحرام 1436هق برابر با15 آبان 1393
***********************************************************************************************************************
تفسیر آیه 213 از سوره بقره از المیزان
مراد از امت واحده در آیه 213 از سوره بقره چیست؟ کلیک کنید
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
سوره بقره آیه 213
ترجمه آیه
مردم قبل از بعثت انبیاء همه یک امت بودند خداوند به خاطر اختلافى که در میان آنان پدید آمد انبیائى به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کرده اند حکم کنند این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدید نیامد مگر از ناحیه کسانى که اهل آن بودند و انگیره شان در اختلاف حسادت و طغیان بود در این هنگام بود که خدا کسانى را که ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوى حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مى کند.( سیوره بقره آیه213)
{ همه مردم (پیش از بعثت پیامبرانِ صاحبِ شریعت) یک گروه بودند (که بدون شریعت آسمانى طبق اقتضاى عقول وفطرتشان زندگى مىکردند، اما کم کم در امور دنیوى خود به اختلاف افتادند) پس خداوند پیامبران را (با دین و شرایع آسمانى) مژده رسان و بیم دهنده برانگیخت و همراه آنها کتاب ( آسمانى) را به حق (و هدفى والا و عقلانى) فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند. (سپس در خود کتاب اختلاف پیدا شد که گروهى اصل آن یا معارفى از آن را نپذیرفتند) و اختلاف در آن را پدید نیاوردند مگر کسانى که کتاب به آنها داده شد آن هم پس از آنکه دلایل روشنى (در این باره) براى آنها آمد، (واین اختلاف هم )از روى حسد و برترىطلبى در میان خودشان (بود). پس خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به توفیق خود، به حقى که در آن اختلاف داشتند راهنمایى نمود و خداوند هر که را بخواهد به راهى راست هدایت مىکند. }
ترجمه مرحوم آیت الله مشکینی
بیان آیه شریفه و اشاره به علت تشریح دین
این آیه سبب تشریع اصل دین را بیان مى کند، که چرا اصلا دینى تشریع شده ،و مردم مکلف به پیروى آن دین شوند؟
و در نتیجه بینشان اختلاف بیفتد، یک دسته به دین خدا بگروند، دسته اى دیگر کافر شوند، و این معنا را اینطور بیان کرده : که انسان - این موجودى که به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است - در اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، آنگاه همان فطرتش وادارش کرد تا براى اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند، از اینجا احتیاج به وضع قوانین که اختلافات پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت ، و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید، و براى اصلاح و تکمیلش لازم شد عباداتى در آن تشریع شود، تا مردم از آن راه تهذیب گردند، و به منظور این کار پیامبرانى مبعوث شدند، و رفته رفته آن اختلافها در دین راه یافت ، بر سر معارف دین و مبداء و معادش اختلاف کردند، و در نتیجه به وحدت دینى هم خلل وارد شد، شعبه ها و حزبها پیدا شد، و به تبع اختلاف در دین اختلاف هائى دیگر نیز در گرفت ، و این اختلاف ها بعد از تشریع دین به جز دشمنى از خود مردم دین دار هیچ علت دیگرى نداشت ، چون دین براى حل اختلاف آمده بود، ولى یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم با اینکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مایه اختلاف کردند.
پس در نتیجه اختلاف ها دو قسم شد، یکى اختلاف در دین که منشاءش ستمگرى و طغیان بود، یکى دیگر اختلافى که منشاءش فطرت و غریزه بشرى بود، و اختلاف دومى که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد، و خدا به وسیله دین خود، عده اى را به سوى حق هدایت کرد، و حق را که در آن اختلاف مى کردند روشن ساخت ، و خدا هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مى کند.
پس دین الهى تنها و تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است ، و یگانه عاملى است که حیات بشر را اصلاح مى کند، چون فطرت را با فطرت اصلاح مى کند، و قواى مختلف فطرت را در هنگام کوران و طغیان تعدیل نموده ، براى انسان رشته سعادت زندگى در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار مى نماید، این بود یک تاریخ اجمالى از حیات اجتماعى و دینى نوع انسان ، اجمالى که از آیه شریفه مورد بحث استفاده مى شود، و اگر آن را به تفصیل بیان نکرد، در حقیقت به تفصیلى که در سایر آیات آمده اکتفا نموده است .
آغاز خلقت انسان
گفتیم آیات دیگر قرآن که هر کدام در جائى قرار دارد تفصیل تاریخ بشریت را بیان کرده ، و حاصل این تفصیل این است که نوع انسانى (البته نه تمامى انواع انسانها که حتى شامل سایر ادوار بشریت هم بشود بلکه این نوعى که فعلا نسلش در روى زمین زندگى مى کند نوعى نیست که از نوع دیگرى از انواع حیوانات و یا غیر حیوانات پدید آمده باشد
(مثلا از میمون درست شده باشد)، و طبیعت ، او را که در اصل حیوانى دیگر بوده با تحولات خود تحول داده ، و تکامل بخشیده باشد. بلکه نوعى است مستقل ، که خداى تعالى او را بدون الگو از مواد زمین بیافرید. و خلاصه روزگارى بود که آسمان و زمین و همه موجودات زمینى بودند، ولى از این نسل بشر هیچ خبر و اثرى نبود، آنگاه خداى تعالى از این نوع یک مرد و یک زن خلق کرد، که نسل فعلى بشر منتهى به آن دو نفر مى شود، مى فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى? وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ? إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ? إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ سوره حُجُرات آیه 13) و نیز مى فرماید: (هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ )و نیز مى فرماید: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ سوره آل عمران آیه 59) این بود خلاصه اى از تاریخ پیدایش بشر از نظر قرآن .
فرضیه هاى علماى طبیعى امروز در باره تکامل بشر هیچ دلیل علمى و یقینى ندارد
و امااین فرضى که علماى طبیعى امروز کرده اند، که تمامى انواع حیوانات فعلى و حتى انسان از انواع ساده ترى پیدا شده اند، و گفته اند: که اولین فرد تکامل یافته بشر از آخرین فرد تکامل یافته میمون پدید آمده ، که مدار بحث هاى طبیعى امروز هم همین فرضیه است ، و یا گفته اند: انسان از ماهى تحول یافته ، همه این حرفها فرضیه اى بیش نیست و فرضیه هم هیچ دلیل علمى و یقینى ندارد، بلکه آن را فرض و تصور مى کنند، تا به وسیله آن بیانات علمى خود را توجیه و تعلیل کنند، و هر قدر هم که این فرضیه ها معتبر باشد، اعتبارش ربطى به اعتبار حقایق دینى ندارد، بلکه حتى با امکانات ذهنى هم منافات ندارد، چون بیشتر از توجیه کردن آثار و احکام مربوطه به موضوع بحث ، خاصیت دیگرى ندارد، و ما ان شاء اللّه بحث مفصل این موضوع را در سوره آل عمران در تفسیر آیه : (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ سوره آل عمران آیه 59) خواهیم کرد.
انسان از روحى و بدنى ترکیب شده، انسان مرکب از روح و بدن است
خداى تعالى این نوع از موجودات را - آن روز که ایجاد مى کرد - از دو جزء و دو جوهر ترکیب کرد، یکى ماده بدنى ، و یکى هم جوهرى مجرد، که همان نفس و روح باشد، و این دو، مادام که انسان در دنیا زندگى مى کند متلازم و با یکدیگراند، همینکه انسان مرد بدنش مى میرد، و روحش ، همچنان زنده مى ماند، و انسان (که حقیقتش همان روح است ) به سوى خداى سبحان باز مى گردد.
خداى تعالى در این باره در سوره مؤمنون مى فرماید:(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ (12) ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ? فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (14)، )ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذَ?لِکَ لَمَیِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ (16)
این آیات عینا همان مطلبى را که گفتیم خاطرنشان مى سازد.
و در این معنا است آیه شریفه : ( فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ سوره حِجر آیه 29 ).
و از همه آیات روشن تر آیه شریفه زیر است ، که مى فرماید: وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ کَافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12) وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ (13) سوره السجده آیه 10 الی 13.
بطوریکه ملاحظه کردید سؤ ال کفار ناشى از این بود که مردن بدن را مردن آدمى مى پنداشتند، و از در تعجب مى پرسیدند: بعد از آنکه مردیم و اعضا و اجزاء ما متلاشى و در زمین مستهلک شد، دوباره زنده مى شویم ؟ خداى تعالى در پاسخ فرمود: آنچه در زمین مستهلک مى شود شما نیستید، بدن شما است ، و اما خود شما را ملک الموت مى گیرد، و ضبط مى کند، پس شما غیر آن بدن هستید که در زمین دفن مى شود، آنچه در زمین گم مى شود بدن ها است ، و اما انسانها که همان نفوس بشرى باشد گم شدنى و از بین رفتنى و مستهلک شدنى نیستند، و به زودى ان شاء اللّه بحث مفصل پیرامون آنچه در این باره از قرآن استفاده مى شود، و بحث در اینکه حقیقت روح انسانى چیست در محل مناسبش خواهد آمد.
شعور حقیقى انسان و ارتباطش با اشیا
خداى تعالى آن روز که بشر را مى آفرید شعور را در او به ودیعه نهاد، و گوش و چشم و قلب در او قرار داد، و در نتیجه نیروئى در او پدید آمد به نام نیروى ادراک و فکر، که به وسیله آن حوادث و موجودات عصر خود و آنچه قبلا بوده ، و عوامل آنچه بعدا خواهد بود نزد خود حاضر مى بیند، پس مى توان گفت : انسان به خاطر داشتن نیروى فکر به همه حوادث تا حدى احاطه دارد چنانکه خداى تعالى هم در این باره فرموده : (عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ سوره علق آیه 5 ) و فرموده : (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ سوره نحل آیه 78). و مى فرماید: ( وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ سوره بقره آیه 31).
و نیز خداى تعالى براى این نوع از جنبندگان زمین سنخى از وجود اختیار کرده که قابل ارتباط با تمامى اشیاء عالم هست ، و مى تواند از هر چیزى استفاده کند، چه از راه اتصال به آن چیز، و چه از راه وسیله قرار دادن براى استفاده از چیز دیگر، همچنانکه مى بینیم : چه حیله هاى عجیبى در امر صنعت به کار مى برد و راههاى باریکى با فکر خود براى خود درست مى کند، و خداى تعالى هم در این باره فرموده : ( هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ سوره بقره آیه 29. و نیز فرموده : (وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ سوره جاثیه آیه 13 )، و آیاتى دیگر که همه گویاى این حقیقتند که موجودات عالم همه براى انسان رام شده اند.
دانش هاى عملى انسان
این دو عنایت که خدا به انسان کرده ، یعنى نیروى فکر و ادراک و رابطه تسخیر موجودات ، خود یک عنایت سومى را نتیجه داده ، و آن این است که توانست براى خود علوم و ادراکاتى دسته بندى شده تدوین کند، تا در مرحله تصرف در اشیا و به کار بردن و تاءثر در موجودات خارج از ذات خود آن علوم را بکار بگیرد، و در نتیجه (با صرف کمترین وقت و گرفتن بیشترین بهره ) از موجودات عالم براى حفظ وجود و بقاى خود استفاده کند.
توضیح اینکه اگر شما خواننده عزیز ذهن خود را از آنچه مشغولش کرده خالى کنى ، و مانند کسى که تاکنون از وضع انسانها خبرى ندارد در انسان ، این موجود زمینى فعال و به کار گیرنده فکر و اراده - نظر بیفکنى ، و چنین فرض کنى که اولین بار است که این موجود را مى بینى ، و درباره اش مى اندیشى ، آن وقت خواهى دید که یک فرد از این انسان در کارهاى زندگیش ادراکات و افکارى را به کار مى گیرد، و ابزار کار خود قرار مى دهد که نمى توانى آن ادراکات را به شمار آورى ، آنقدر زیاد است که عقل از کثرت و پردامنگى و تشتت جهات آنها دچار دهشت مى شود.
و این علوم که گفتیم ابزار کار انسانها است ، عامل فراهم آمدن ، و دسته بندى شدن ، و انشعاب هر یک از دیگرى ، و یا ترکیب آنها، یا حواس ظاهرى و باطنى انسان است ، و یا تصرف قوه فکریه او، تصرفش هم یا تصرفى است ابتدائى ، و یا تصرفهائى پى در پى ، و این نکته امرى است واضح ، که هر انسانى آن را هم از خودش در مى یابد، و هم از دیگران ، و در دریافت آن احتیاج به دقت و تدبر ندارد، بلکه صرف توجه کافى است .
گوناگونى علوم و ادراکات انسان
حال که متوجه این نکته شدى مى گوئیم : اگر این توجه و نظر را در علوم و ادراکات خود و یا انسانى دیگر تکرار کنى ، خواهى دید که همه آنها یکسان نیستند، بعضى از ادراکات بشرى تنها جنبه حکایت و نشان دادن موجودات خارجى را دارند، و منشا اراده و عملى در ما نمى شوند، مثل اینکه درک مى کنیم :
که این زمین است ، و آن آسمان است ، و عدد چهار جفت است ، و آب روان است ، و سیب یکى از میوه ها است و امثال این تصورها و تصدیق ها، که تنها از راه فعل و انفعال مغزى حاصل مى شود، یعنى ماده خارجى وقتى در برابر حس ما و ادوات ادراکى ما قرار مى گیرد حس ما منفعل(متأثر) شده ، مى فهمیم که آن آب و این زمین است ، و نظیر آن علمى است که از مشاهده نفس خود و حضور نفس یعنى همان که از آن تعبیر مى کنیم به (من ) در نزد خود براى ما حاصل مى شود، و باز نظیر آن کلیات مقوله اى است که درک مى کنیم ، و درک آن نه اراده اى در ما ایجاد مى کنند و نه باعث صدور عملى از ما مى شوند، بلکه تنها چیرهائى که در خارج است براى ما حکایت مى کنند.
این یک عده از درک هاى ما است ، یک عده ادراک هاى دیگر داریم ، به عکس قسم اول ، ادراک هائى(ازنوع تصدیقات وتصورات) است که تنها در موردى به آنها مى پردازیم که بخواهیم به کارش بزنیم ، و آنها را وسیله و واسطه به دست آوردن کمال و یا مزایاى زندگى خود کنیم و اگر دقت کنید، هیچ فعلى از افعال ما خالى از آن ادراکات نیست ، از قبیل اینکه کارهائى زشت و کارهائى دیگر خوب است ، کارهائى هست که نباید انجام داد، و کارهاى دیگرى هست که باید انجام داد، و عمل خیر را باید رعایت کرد، و عدالت خوب و ظلم زشت است ، این در باب تصدیقات ، و اما در باب تصورات مانند تصور مفهوم ریاست و مرئوسیت ، عبدیت و مولویت ، و امثال آن .
و اینگونه ادراکات مانند قسم اول از امور خارجى که منفصل و جداى از ما و از فهم ما است حکایت نمى کند، بلکه ادراکاتى است که از محوطه عمل ما خارج نیست ، و نیز از تأثیر عوامل خارجیه در ما پیدا نمى شود، بلکه ادراکاتى است که خود ما با الهام احساسات باطنى خود براى خود آماده مى کنیم ، احساساتى که خود آنها هم مولود اقتضائى است که قواى فعاله ما، و جهازات عامله ما دارد، و ما را وادار به اعمالى مى کند، مثلا قواى گوارشى ما و یا قواى تناسلى ما اقتضاى اعمالى را دارد که مى خواهد انجام یابد، و نیز اقتضاى چیرهائى را دارد که باید از خود دور کند، و این دو اقتضا،باعث پیدایش صورت هائى از احساسات از قبیل حب و بغض ، و شوق و میل ، و رغبت مى شود.
مراد از امت واحده در آیه 213 از سوره بقره چیست؟ کلیک کنید
(کلیک کنید)در متن مذکوردر بالا آیات اعراب گذاری شده با آدرس آن ها که برگرفته از اینترنت است جایگزین آیات بدون اعراب در متن شده وعلاوه براین برخی اصلاحات واضافات نیز انجام گرفته است
توسط : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
تذکر
اصل تفسیر المیزان در بیست مجلد وبه زبان عربی نگاشته شده است. ابتدا جمعی از فضلاء ومدرسین حوزه علمیه قم از جمله آیتالله ناصر مکارم شیرازی، آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی، آیتالله عبدالکریم بروجردی و... به ترجمه کتاب پرداخته، آن را در 40 مجلد به فارسی برگرداندند. اما از آنجا که نیمی از کتاب به قلم آیت الله سید محمدباقر موسویهمدانی ترجمه شده بود، به توصیه علامه طباطبایی، باقی مجلدات کتاب یک بار دیگر به وسیله آیت الله موسوی همدانی به زبان فارسی برگردانده شد تا کل تفسیر المیزان با یک قلم ترجمه شده باشد.
نقل از سایت شهید آوینی
کلیک کنید:پایگاه جامع قرآن کریم
http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-2/mizan-06.aspx
****************************************************************************************************
به نام خدا
به چه کسانی راأی بدهیم ویا راأی ندهیم
به کسانی راأی می دهیم که:
1- خداباور باشد و خدا ترس باشد.
2- باایمان وصادق وامانت دار باشد.
3- بامردم صمیمی باشد ( مردمی باشد) .
4- باتدبیر وبا درایت باشد.
5- از تخصص کافی برخوردار باشد
6- دارای طرح وبرنامه وابتکار باشد
7- پایبند و وفادار به آرمان های انقلاب اسلامی باشد.
8- پیرو راه اهل بیت علیهم السلام باشد.
9- انس وعشق به قرآن واهلبیت علیهم السلام داشته باشد.
10- مدافع حقوق اسلام وحقوق برحق مردم باشد.
11- قانون مدار باشد.
12- با اراده ومصمم ومقاوم وپایدار باشد.
13- پیرو راه امام خمینی ره و راه شهداء باشد.
14- پیرو و مدافع ولایت فقیه باشد.
15- مطیع فرامین مقام معظم رهبری باشد.
16- مردم وملت خود را دوست داشته باشد.
17- با اخلاص باشد.
18- برای خدا کار کند.
19- صبور و پرحوصله باشد.
20- در برابردشمنان اسلام وانقلاب ، موضع قاطع داشته باشد.
21- به جوانان ومشکلات آنها توجه واهتمام داشته باشد.
22- اهل کار و تلاش وخدمت باشد.
23- مدافع حقوق برحق فقراء و محرومین وپابرهنگان باشد.
24- دلسوز ملت ومردم باشد.
25- به استقلال فرهنگی واقتصادی و سیاسی کشور ونظام وانقلاب باور داشته باشد.
26- خدمت گذار باشد نه منّت گذار.
27- نیک نام وخوش سابقه باشد.
28- آشنا به درد فقراء و محرومین باشد.
29- دشمن ستیز باشد.
30- عمق سیاسی ودینی داشته باشد.
31- واقع بین باشد.
32- اهل فکر واندیشه باشد.
33- اهل مشورت باشد.
34- به ارزش های دینی وانقلابی وفادار وملتزم باشد.
35- قدرت تحلیل مسایل وحوادث داشته باشد.
36- قدرت بیان داشته باشد.
37- قانون شناس باشد.
38- با نشاط و امیدوار وامید آفرین باشد.
39- کاردان و کار بلد باشد.
40- به بنیاد خانواده ومسایل اجتماعی توجه داشته باشد.
41- برای مشکلات ازدواج واشتغال ومسکن ومانند آن ها اهتمام و برنامه داشته باشد.
42- به اسلام ومردم وکشورش عشق بورزد.
43- قابل دسترسی برای مردم باشد.
44- خوش برخورد باشد.
45- احساس مسؤلیت داشته باشد.
46- به افکار دانشجویان ودانشگاهیان وفرهیختگان توجه داشته باشد.
47 -برای شکوفایی و رشد وارتقای فرهنگی ومعنوی وپیشرفت وعمران وآبادی وتوسعه مطلوب ومعقول مناطق حوزه انتخابی خود برنامه داشه باشد.
48-
به افراد زیر رأی نمی دهیم :
1-خدا باور نباشد.
2-صادق وامین نباشد.
3- نیات وافکار شیطانی داشته باشد.
4- پیرو خط شیطان وشیاطین باشد.
5- متدین نباشد .
6- از قرآن واهل بیت علیهم السلام بیگانه و دور باشد.
7- بینش سیاسی ودینی نداشته باشد.
8- اهل خیانت وخدعه و نیرنگ وفریب باشد.
9- رابطه اش با مردم سست وضعیف باشد ( مردمی نباشد).
10- خودخواه باشد.
11- به شعائر دینی وانقلابی پایبند نباشد.
12- اعتقاداتش ضعیف باشد.
13- دیدگاهش پول ومقام و منصب وریاست ودنیا باشد.
14- دین و مردم و آراء آنها را برای تأمین مقاصد نفسانی خود بخواهد.
15- شهرت طلب وفرصت طلب باشد.
16- مغرور و متکبر باشد.
17- خوشگذران وهوسران باشد.
18- معاش اندیش باشد نه معاد اندیش.
19- هدفش جلب مطامع ومنافع دنیوی باشد.
20- پایبند به ارزش های دینی وملی وانقلابی نباشد.
21- اهل خلف وعده باشد ( به وعده هایش پایبند نباشد).
22- ریاکار باشد.
23- غمخوار ودلسوز مردم وملت نباشد.
24- نسبت به مشکلات ودرد ورنج مردم بی توجه وبی تفاوت باشد.
25- احساس مسؤلیت نداشته باشد.
26- بیگانه پرست واجنبی دوست باشد.( با دشمنان اسلام و انقلاب مرتبط باشد).
27- اهل توطئه وتفرقه وفتنه انگیزی باشد.
28- اهل دروغ و دروغ سازی و دروغ پراکنی باشد.
29- اهل نفاق و دو رویی باشد.
30- فساد اخلاقی و عقیدتی و اقتصادی داشته باشد.
31- حقه باز و حیله گر باشد.
32- ولایت فقیه را قبول نداشته باشد.
33- از فرامین رهبری سرپیچی کند.
34- نظام اسلامی وانقلاب را قبول نداشته باشد.
35- با دشمنان اسلام وانقلاب پیوند وپیمان داشته باشد.
36-خواهان پیشرفت و ترقی کشور وملت خود نباشد.
37- آراء مردم را با پول بخرد.
38- اهل فریبکاری وتزویر وخدعه و تطمیع باشد.
39- وعده های غیرواقعی و دروغین به مردم بدهد.
40- از راه های غیر قانونی وغیر شرعی جلب آراء نماید.
41- اهل حرام وحرامخواری باشد.( اهل ربا و رشوه ونزول خواری و ... باشد).
42- اهل اعتیاد ومواد مخدر باشد.
43- اهل باند وباند بازی باشد.
44- پیروزی وموفقیت خود را بر کوبیدن وتحقیر وتوهین دیگران قرار دهد.
47- خرج های گزاف وسنگین تبلیغاتی داشته باشد.
48- عنوان های جعلی وغیر واقعی برای خود قرار دهد.(مثلا خودش را به عنوان دکتر ومهندس وکارشناس و مجتهد معرفی کند در حالی که در واقع چنین نباشد.)
49- شعار های افراطی وغیر واقعی بدهد.
50- زحمات وخدمات دیگران را با دروغ پردازی زیر سؤال ببرد.
51- خود را برتر از همه بداند.
52- عناصربد سابقه وبدنام و بانده های تبهکار از او حمایت وپشتیبانی کنند.
53- تخصص کافی ولازم نداشته باشد.
54- به مقررات وقوانین انتخاباتی ملتزم نباشد.
55- اهل ربا ورشوه و کار های خلاف باشد.
56- اهل باند بازی وحزب گرایی باشد.
57- دیدگاه تنگ حزبی داشته باشد.
58- وابسته به حزب های منحرف وفاسد و مسئله دار باشد.
59- افراط وتفریط در کارها داشته باشد.
60- تند روی غیر معقول داشته باشد.
61- بی تعهد و بی تفاوت باشد.
62- با دشمنان اسلام وانقلاب سازش داشته باشد.
63- بامراجع وعلماء وفقهاء وروحانیت راستین ارتباط نداشته باشد.
64- نان به نرخ روز بخورد.
65- با هر فرقه و آیین وحزب و گروه همدست وهم داستان وهمراه باشد.
66- از آشوب طلبان واغتشاشگران ومفسدان حمایت وپشتیبانی نماید.
67- حامی فقراء و محرومین نباشد.
68- با آلوده ها ومنحرفین ومفسدین همدم و همنشین باشد.
69- دوستدار ویا همنشین ثروتمندان بی درد باشد.
70- بوقلمون صفت باشد.( به تناسب هر شرایطی به رنگی در آید).
71- تنگ نظر و کوته بین باشد.
72- ارتباطی با شهداء وخانواده های شهداء و ایثارگران و... نداشته باشد.
73- قانون اساسی را قبول نداشته باشد.
74- نهاد های قانونی از جمله شورای نگهبان را قبول نداشته باشد.
75- نظارت استصوابی شورای نگهبان را قبول نداشته باشد(کلیک کنید)
76- طرح وبرنامه وابتکار نداشته باشد.
77- معتقد به آزادی های ضد دینی وانقلابی باشد.
78- اهل شعار باشد نه عمل.
79- ساده اندیش و سطحی نگر باشد.
80- اهل مقاومت وپایداری نباشد.
81- منفی باف ومنفی نگر باشد.
82- به بیت المال اهمیت ندهد.
83- به نسل جوان وجوانان اهمیت ندهد.
84- به بنیاد خانواده ومسایل اجتماعی توجه واهتمام نداشته باشد.
85- به منزلت واقعی زنان عقیده ای نداشته باشد.
86- اهل مشورت وتبادل نظر نباشد.( خود رأی باشد)
87- بی منطق وبی تدبیر باشد.( اهل تدبیر ودرایت نباشد)
88- دور اندیش نباشد.
89- ترسو وسست عنصر باشد.
90- عوام فریب باشد.
91- بدنام وبد سابقه باشد.
92- بامردم صمیمی نباشد.
93- اهل تسامح وتساهل نسبت به ارزش های دینی وانقلابی باشد.
94- اطلاعاتش نسبت به جریان های قبل از انقلاب وبعد از انقلاب ضعیف باشد.
95- تجربه کاری نداشته باشد.
96- واقع بین و واقع نگر نباشد
97- دهن بین و زود باور باشد.
98- نسبت به مردم گستاخ و بد دهن باشد.
99- اهل حرّافی وپرحرفی و ادعا باشد.
100- موضع خود را با دشمنان اسلام وانقلاب مشخص نکند.
101- موضع خود را نسبت به فتنه گران سال 88 و مانند آن مشخص نکند.
102- موضع انفعالی وسازشکارانه داشته باشد و به اصطلاح قائل به عقیده باطل ( صُلح کل) باشد.
103- به استقلال سیاسی وفرهنگی واقتصادی کشور ونظام باور نداشته باشد و قصد وهمتش بر وابستگی نظام وکشور به بیگانگان ودشمنان و قدرت های استکباری باشد.
104- حریم های حقیقی وحقوقی را مراعات نکند.
105- اطلاعات داخلی کشور را به اجانب بدهد.
106- شناخت وتحلیلش ضعیف باشد.( قدرت تحلیل حوادث و وقایع را نداشته باشد)
107- مدرکش متناسب با درکش نباشد.( مدرک بالا داشته باشد ولی درک وفهمش ضعیف باشد.)
108- زود رنج وکم حوصله باشد.
109- قدرشناس مردم وملت وانقلاب ونظام اسلامی و ... نباشد.
110- قانون گریز وقانون شکن باشد.
111- منت گذار برمردم وطلبکار آنها باشد.
112- زمان شناس و موقعیت شناس نباشد.( مقتضیات زمان را دردک نکند . متاسفانه عده ای در طول انقلاب اسلامی به جهت اینکه مقتضیات زمان را درک نکردند وزمان شناس نبودند هم به خود آسیب زدند وهم به کشور ونظام وانقلاب ومردم خسارت ها و زیان های فراوان وارد کردند. )
113-
** آرزوی ما حضور گسترده مردم وشما با نیت الهی وپاک در پای صندوق های رأی می باشد.
دوستدارتان سیداصغرسعادت میرقدیم
*********************************************************************************
*تربیت وپرورش یک اصل در عالم خلقت است
***نسیم معرفت***
به نام خدا
*تربیت وپرورش یک اصل در عالم خلقت است
تربیت وپرورش یک اصل در عالم خلقت است وبه خداوند متعال ، ربّ العالمین گفته می شود چونکه همه هستی وهمه مخلوقات الهی تحت ربوبیت پروردگار عالم است .هر انسانی که متولد می شود وهرگیاهی که می روید وهر موجودی که از کتم عدم به نور وجود ،ظهور می یابد از ابتدا تا انتها در سایه ربوبیت وتربیت وپرورش پروردگار عالم می باشد. اوهرموجودی را به بهترین وجه می پروراند وهرچیزی که برای کمالش لازم است در او قرار داده استالَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ( سوره سجده آیه 7) انسان یکی از پیچیده ترین موجودات عالم است که اهمیت او به همین پیچیدگی ها وابعاد واستعداد های مختلف داشتن است . الکسس کارل می گوید انسان موجود ناشناخته ای است وبعضی از دانشمندان نیزابعاد پنجگانه ای برای آدمی ذکر کرده اند که استاد شهیدمرتضی مطهری در کتاب تعلیم وتربیت ص42 به آن ها اشاره کرده است که عبارتند از : 1-استعداد عقلی وعلمی(استعداد حقیقت جویی) 2-استعداد اخلاقی(وجدان اخلاقی) 3- استعداد دینی 4- استعداد هنری وذوقی یا بُعد زیبایی طلبی 5- استعداد خلاقیت وابتکار. شایسته است که آدمی در حد توان وامکان این استعدادهارا شکوفا کرده وبه کمال خویش دست یابد. خداوند در هرموجودی برای سیربه سوی کمال خود ، هرآنچه که نیاز داشته ، عطا فرموده است. آدمی که شاهکار عالم آفرینش می باشد از این خصوصیت برخوردار است که پروردگار عالم همه راه های خوب وبد را از طریق عقل وفطرت و وجدان ونبوت به او نمایانده است وانسان در این میان یا سپاسگزار الهی خواهد بود ودر طریق هدایت وبندگی خداوند گام برمی دارد ویا ناسپاس گشته و راه انحراف وطغیان وعصیان وسرپیچی از فرامین الهی را خواهد پیمود(إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا سوره الأنسان آیه 3) ودر پیمودن راه هدایت وضلالت دارای اختیار وآزادی می باشد وجبری درکار نخواهد بود واز طریق عقل ونقل حجت براو تمام گشته وهیچ عذر و بهانه ای برای فرار از مسؤلیت از او پذیرفته نیست البته باید به این نکته توجه داشت که انسان ها برفطرت پاک آفریده شده واین یک اصل در آفرینش انسان است و کفر وطغیان وسرکشی برخلاف فطرت آدمی است فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ روی بیاور، با همان فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است; برای خلقت خدا هیچ گونه تبدیلی نیست، این است دین راست و درست ولی بیشتر مردم نمی دانند (سوره روم آیه 30 )متأسفانه محیط های فاسد وآموزش های انحرافی وبرخی دیگر از عوامل باعث می شوند که انسان از خط اصیل فطرت وطریق مستقیم هدایت خارج شده وبه گمراهی وهلاکت دچار گردد. نقل است که یکی ازمسلمانان در باره رخدادهای یکی ازجنگ های آن زمان به پیامبر اسلام گزارش می داد که ما به بت پرستان حمله کردیم وپیروز شدیم وآنها را عقب راندیم وبه بچه ای رسیدیم واورا کشتیم پیامبر گرامی سخت متأثر شد واز این عمل نهی کرد . گفتند یا رسول الله این بچه از اولاد بت پرست وکافر است .پیامبر ص فرمود:
ألا لا تَقْتُلوا ذُرِّیَّةً ، كُلُّ مَولودٍ یُولَدُ على الفِطرَةِ ، فما یَزالُ علَیها حتّى یُعْرِبَ عَنها لِسانُهُ ، فأبَواهُ یُهَوِّدانِهِ أو یُنَصِّرانِهِ أو یُمَجِّسانِهِ
هان! نسل كشى مكنید، هر مولودى بر اساس فطرت خدا جویی (توحید) به دنیا مى آید و پیوسته بر آن است تا آن كه زبانش از آن پرده بر مى دارد، اما پدر و مادرش( یا عوامل دیگر) او را یهودى یا نصرانى و یا مجوسى بار مى آورند
(كنز العمّال : 11730. )
، انسان باید هم در تربیت خود بکوشد واستعدادهای الهی را در درون خود شکوفا نماید وهم در تربیت جامعه وفرزندان که بخشی از جامعه می باشد کوشا باشد. همه افراد بشر نسبت به خود ومحیطی که در آن زندگی می کنند ونیز نسبت به فرزندان خود مسؤلیت دارند. متأسفانه عده ای که اکثری را تشکیل می دهند در هر سه مرحله ناموفق بلکه مردود هستند. نه در فکر اصلاح خود هستند ونه دراندیشه اصلاح جامعه و ونه در پی تربیت صحیح فرزندان خود. زندگی شان در ظلمت تلاش های مادی سپری می گردد وچراغ فطرت ومعرفتشان خاموش است واز سرمایه های اصیل انسانی والهی همانند عمر وعقل وایمان ومعرفت وبندگی وفرامین آسمانی و...غفلت نموده وغافلانه در چراگاه عالم ماده بهچرا مشغولند آیه 179 از سوره اعراف حال این دسته از مردم را بیان می فرماید: لهم قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونبهَا وَ لهم أَعْینٌ لا یُبْصِرُونَ بهَا وَ لهم ءَاذَانٌ لا یَسمَعُونَ بهَا أُولَئك كالاَنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضلُّ أُولَئك هُمُ الْغَفِلُون دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه ترند. [آرى،] آنها همان غافل ماندگانند.
ترا به گنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که دراین دامگه چه افتاده است
حافظ
***نسیم معرفت***
زهد وپارسایی به معنای فقیرانه زندگی کردن نیست. چه بسیارافراد فقیری که زاهد نیستند زیرا که دستشان از رسیدن به ثروت ومال کوتاه است ولی در دل تشنه دنیا هستند وچه بسا افراد غنی وثروتمند که در واقع زاهد می باشند زیرا که دلبستگی به دارایی وثروت خود ندارند . بهترین معنایی که می توان از زهد بدست آورد ، معنایی است که از این آیه قرآن استفاده می شود که فرمود: ... لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ. هرگز آنچه از دستتان رفته غم واندوه مخورید وبرآنچه(از مال ومقام و...) که خداوند به شما داده دچارشادی غافلانه وسرمستانه نشوید.(در فرح وشادی وخوشحالی افراط نکنید) سوره حدید آیه 23
علی ع در نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 431 می فرماید: تمام زهد وپارسایی بین دوکلمه از قرآن است: ...لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ .
**داستان ملا احمد نراقی ودرویش صاحب کشکول
حکایت درویش و فاضل
حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که: درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مرید و شیفته وی شده بود. به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان میشود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی میبیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته میشود. از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می دهد متوجه این موضوع می گردد .
بعد از چند روزی درویش میگوید که تصمیم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب میگوید: چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در این جا درویش میپرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ جواب میشنود: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می کنند.
وقتی به چند فرسخی قم می رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمه ای اُطراق می کنند در اینجا درویش میگوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته ام. ملا احمد نراقی میفرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل میگیری. او قبول نمیکند و میگوید: من به این کشکول خیلی علاقه مندم. ملا احمد سوال میکند: آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می دهد: من تَبرزِین وکشکول خودم را می خواهم وبدون آن نمی توانم باشم و آماده بازگشت به کاشان میشود.
در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می فرماید: "ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابسته ای
نگارش : سیداصغرسعادت میرقدیم
برچسب ها : زهد وپارسایی و جریان ملااحمدنراقی وصاحب کشکول زهد واقعی و زهد ری ,
ویرایش
یکی از صفات بسیار زشت، عیبجویی از دیگران است. انسان ها نوعا دارای عیب وایراد هایی هستند به غیر از کسانی که از مقام عصمت (با مراتبی که دارد) برخورداند. هرکس ادعا کند که من هیج عیب واشکال وایرادی ندارم ، گزافه گویی بیش نیست. پس مسلّم است که ما انسان ها بی عیب نیستیم وبه اصطلاح بی عیب فقط خداست . البته هرکسی موظف است که به اصلاح خود بپردازد وخود را از خطا وگناه ولغزش وعیب کنترل نماید. دراین مطلب که ذکرشد اشکالی نیست بلکه اشکال کار آن است که آدمی عیب های خویش را نبیند وبدتر ازآن خودرا مبرّی از هرعیبی بداند و به عیوب دیگران بپردازد. متأسفانه بعضی ها گویا مأموریت دارند که روز وشب در جستجوی عیب وایراد مردم واین وآن مشغول باشند اینها کسانی هستند که کاهی را در دیگران می بینند ولی کوهی را در خود نمی بینند. یکی از زشت ترین عیوب آدمی آن است که از دیگران ،عیبجویی نماید. مولا امیرالمؤمنین در این رابطه می فرماید:تَتَبَّعُ الْعُیُوبِ مِنْ اَقْبَحِ الْعُیُوبِ وَ شَرِّ السَّیِّئاتِ. یعنی در جستجوی عیوب دیگران بودن از زشت ترین عیب ها ,بدترین گناهان می باشد.
(شرح غُرَر و دُرَرالحِکَم ج 1386/3، حدیث 4580)
در فرازی از وصیت مولا علی ع به امام حسین ع چنین آمده است : وَ اعْلَمْ أَیْ بُنَیَّ أَنَّهُ مَنْ أَبْصَرَ عَیْبَ نَفْسِهِ شُغِلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ وبدان ای پسرم که همانا کسی که به عیب خود نظرکند از دیدن عیب دیگران غافل شود(فرصت نمی کند که به عیوب دیگران بپردازد)
شعر
همه عیب خلق دیدن نه مروت است ومردی نگهی به خویشنتن کن که همه سیاه داری
توحساب خویشتن کن نه حساب خلق سعدی که بضاعت قیامت عملِ تباه داری
روزی حضرت عیسی ع با حواریون(اصحاب خاص حضرت مسیح) از راهی می رفتند ناگاه به سگ مرده ای رسیدند که گندیده ومتعفن گشته بود. حواریون عرض کردند یا روح الله چه بسیار متعفن است بوی این سگ.!! حضرت عیسی فرمود: چه بسیار سفید وخوش آیند است دندان های او.!! آن حضرت به این وسیله تعریض وتنبیه نمود به آنها که نظر به عیوب مردم نکنند هرچند عیب بسیار داشته باشند بلکه باید صفات خوب آنان را هم منظور داشته باشند.
تحفة الواعظین ج3ص148
شعر
عیب کسان منگر واحسان خویش دیده فروبر به گریبان خویش
یکی از زشت ترین عیوب ، تتبع وجستجوی عیب های دیگران می باشد وعلی ع می فرماید: تَتَبَّعُ الْعُیُوبِ مِنْ اَقْبَحِ الْعُیُوبِ وَ شَرِّ السَّیِّئاتِ یعنی دنبال کردن وجستجوی عیوب دیگران از زشت ترین عیب ها وبدترین گناهان است.
(شرح غُرَر و دُرَرالحِکَم ج 1386/3، حدیث 4580)
راستی اگر انسان لحظه ای به نقائص وعیوب بی شمار خود فکر واندیشه وتوجه کند آیا دیگر فرصت آن می کند که به عیوب دیگران بپردازد؟! البته پرداختن به عیوب دیگران عواملی دارد که از جمله آنها عبارتند از :1- خودبینی 2-توجه نکردن به عیوب خویشتن 3- عدم تربیت صحیح4- جهل ونادانی 5- کینه وعداوت 6- حسادت7- بی تقوای 8- عدم ترس از خدا
شعر
گرت چشم خدابینی ببخشند نبینی هیچکس عاجزتر از خویش
سعدی
شعر
هرکه عیب دگران پیش توآورد وشمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
سعدی
نگارش:سیداصغرسعادت میرقدیم
*************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
باسلام واحترام
سوالات زیر را یکی از عزیزان برایم ارسال نمود ودرخواست کرد که پاسخ دهم.
واما سوالات:
1-با توجه به آداب معاشرت نظرشما درباره میزان ارتباط با یک نامحرم چیست؟
2-اگر یکی از رفقایتان به منزل شما بیاید شما دوست دارید همسرتان با او چگونه برخورد کند؟
3-شما میان نامحرمی که جزو فامیل است با دیگر نامحرمان تاچه اندازه تفاوت قایلید؟
4-شرکت درمجالس مذهبی را تاچه اندازه جزو زندگی می دانید؟
5-اگر همسرتان به جهت احترام به دیگران درمجلسی نشست ونمازش قضا شد چه حالی به شما دست می دهد؟
واما پاسخ بنده به سوالات بالا
پاسخ سوال 1:
ارتباط با اشخاص به اشکال وشیوه های مختلف است: ارتباط شغلی وکاری-ارتباط معامله ای و تجاری- ارتباط قومی و محلی-ارتباط فامیلی- ارتباط عاشقانه-ارتباط تحصیلی - ارتباط استاد وشاگر-ارتباط مرید ومراد-ارتباط مردم با امام معصوم ع-...
ارتباط هم گاهی کلامی است وگاهی نوشتاری و گاهی هم با وسایل ارتباطی مثل تلفن وموبایل واینترنت و...می باشد
ارتباط محرم ونامحرم می تواند در یکی از قالب های مذکور در بالا باشد. ارتباط محرم ونامحرم در حد متعارف ومعقول بدون اینکه مفسده ای دربین باشد اشکالی ندارد ولی درمواردی که .چنین ارتباطی(ارتباط محرم ونامحرم) مفسده ای ویا مفاسدی داشته باشد باید پرهیز نمود.
پاسخ سوال 2:
با حضور شوهر درمنزل و رضایتش و درصورت نیاز وصلاحدید، احوال پرسی در حد متعارف اشکالی ندارد.
3- از نظر نامحرمیت فرقی بین نامحرمی که فامیل باشد ونامحرمی که غیرفامیل وجود ندارد ولی نامحرمی که فامیل باشد و فساد اخلاقی نداشته باشد ارتباط متعارف با حضور سایرین بلااشکال است. ضمنا حفظ احترام فامیل لازم است ونباید به هیج عنوانی حرمت فامیلی شکسته شود. نامحرمی که غیر فامیل باشد نیازی به ارتباط وجود ندارد مگر درحد ضرورت. اصل احتیاط در روابط با نامحرم بایدهمیشه ملحوظ نظر باشد و حریم ها مراعات گردد.
به طور کلی به حکم عقل وشرع باید از ارتباط هایی که خوف مفسده و خلاف درآن وجود دارد پرهیز کرد و در غیر این صورت در حد متعارف و معقول با حفظ حریم و توجه به نکات جانبی ، ارتباط بلامانع است.
پاسخ سوال 4:
افراط وتفریط در هرکاری مذموم است. دین اسلام دین اعتدال و منطبق با فطرت است. باید به واجباتی که در اسلام معین شده ملتزم بود(البته واجبات فقط نماز وروزه وحج نیست .... بسیاری از واجبات است که متاسفانه در بین مسلمین مورد غفلت است ) واز محرمات پرهیز کرد و عمل نمودن به مستحبات با مراتبی که دارد در حدی که ضرر به واجبات نزند پسندیده ومطلوب است. اگر زیارت حرم ویا دعای ندبه رفتن ومانند آن(که از مستحبات است ) موجب نارضایتی پدر ومادر ویا شوهر باشد و سبب تضییع حقوق آنها و دیگران و... گردد ، معصیت وحرام است.
پس شرکت در مجالس مذهبی تا حدی که موجب ترک واجبات وتضییع حقوق دیگران نشود اشکالی ندارد وچه بسا سفارش هم شده است.
پاسخ سوال5:
اگر کسی ملتزم به وظایف شرعی ودینی باشددر واقع ناراحت میشود واز این کار اظهار نگرانی می کند اما حق پرخاشگری وظلم به همسرش را ندارد.باید به خوبی و ملایمت اظهار نگرانی نماید.درمسایل اعتقادی خشونت هیچ جایگاهی ندارد ونتیجه نامناسب وبد خواهد داشت. البته اگر کسی عمدا وقصدا واز روی آگاهی با قلم وبیان وزبان برضد دین اقدامی انجام دهد بر مردم ودیگران واجب است که با مراعات سلسله مراتب بطور معقول ومنطقی با او برخورد نمایند...
والسلام
سیداصغرسعادت میرقدیم
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال:
آیا ازنظر اسلام مردان برزنان برتری دارند؟!! چرا درآیه 228 از سوره بقره آمده است که مردان برزنان برتری دارند؟!!(وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) ونیز چرا در آیه 34 از سوره نساء می فرماید:الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ یعنی مردان سرپرست ونگهبان زنان هستند. چه نقصی درزنان است که باید تحت سرپرستی مردان باشند؟!!
واما پاسخ بنده :
اما راجع به آیه (وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ )که در آیه 228 از سوره بقره آمده است باید گفت که این آیه دررابطه با زن وشوهر ومربوط به بحث طلاق است وهیج ربطی به مطلق زن ومرد ندارد.این آیه می فرماید که زن مطلقه به طلاق رجعی باید سه پاکی را بگذراند و در ایام عده نیز ، حق رجوع به عهده مرد وشوهر است. منظور از برتری دراین آیه همان حق تقدم و اولویت تعیینی است .مثل حق رجوع در ایام عده وسایر اموری که بنا به مصالحی به مرد داده شده است. امور معیشتی و کارهای سنگین زندگی و برخی امور سنگین اجتماعی مثل جهاد وقضاوت و.. به عهده مردان گذاشته شده است وزنان به جهت روحیات لطیفی که دارند ونیز به جهت اینکه بنیه جسمی آنها با مردان متفاوت است از این امور مورد اشاره معاف داشته شده اند.
اینکه در آیه 228 آمده که مردان برزنان به درجه ای برتری دارد منظور از برتری همان نکات مورد اشاره دربالا است. یعنی در رابطه با امور زن وشوهری وزندگی داری ونیز برخی کارها ومسولیت ها ومشاغل سخت و...خداوند به جهت مصالح وحکمت هایی برای مردان حق تقدم (دربرخی موارد) نسبت به زنان قایل شده است . ونیز دربحث ارث ودیه خداوند به جهت مصالحی سهم بیشتری به مرد داده است که در بحث ارث ودیه مفصلا بیان شده است... باتوجه به نکات یاد شده می توان گفت که مردان نسبت به زنان برتری هایی دارند واین مطلب منافاتی با قابلیت واستعداد زنان برای طی مدارج وکمالات روحی وعقلی و.... ندارد و در واقع هم برخی زنان از نظر سیر رشد عقلی وکمالی از بسیاری مردان بالاتر بوده و هستند.
واما در رابطه با آیه (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ سوره نساء آیه 34) باید گفت که مقصود این است که مردها در مدیریت وانجام وظایف سنگین زندگی و امورات معیشتی خانوادگی ونیز مسولیت های خطیر وحساس اجتماعی مثل رهبری وزعامت برمردم وقضاوت وجهاد .... بر زنان مقدم هستند. درآیه 34 از نساء نمی گوید که مردان برزنان برتری و درجه دارند بلکه تعبیر دقیق قرآن (قوامون ) است. یعنی برخی مسولییت ها با وضعیت جسمی وروحی مردان سازگاری بیشتری دارد و مردان می توانند به آن امور (قیام ) کنند و از عهده آن بربیایند .
واما زنان وخانم ها نوعا به جهت وضعیت جسمی وروحی که دارند نمی توانند عهده دار وقیام کننده برای پذیرش برخی مسولیت های سنگین از جمله مسولیت ومدیریت امورات معیشتی زندگی و..باشند و این عیب ونقصی برای خانم ها نیست.اسلام همه حدود وجهات کرامت زن را درنظر داشته لذا از نظر اسلام برخی کارها با کرامت وحالات روحی وجسمی زن ها در تضاد است و زنها نباید چنین کارها ومسولیت هایی رابپذیرند مثل قضاوت و شغل های سخت ودشوار که مضر به حال روحی وجسمی خانم ها است. متاسفانه امروزه در جوامع غربی ونیز بسیاری از ممالک اسلامی باشعار فریبنده تساوی حقوق زن ومرد ، مردان وزنان را به تباهی کشیدند و بنیان خانواده ها را متزلزل ومتلاشی کردند و با این شعارهای فریبنده نه تنها حقوق زنان استیفاء نشده بلکه بیشترین ضربه و آسیب را نسبت به این قشر مظلوم وارد کردند!!! از نظر اسلام زن ومرد در برخورداری از حقوق حیاتی ونیز قابلیت طی مسیر کمالات معنوی وعقلی مساوی هستند وهرکس غیر از این بگوید اسلام وقرآن را نشناخته است..
سیداصغرسعادت میرقدیم
یکی از بزرگواران سوالی به شکل زیر در ارتباط با مطلبی درباره متن فوق مطرح کردند که بنده به اختصار پاسخ دادم.
واما سوال:
با سلام،،لطفا دلیل یا دلایلتان در مورد،به تباهی کشیده شدن مردان و زنان در جوامع غربی را بیان کنید.
واما پاسخ مختصر بنده:
برخی از بحران های ویرانگر درغرب:
درباره جوامع غربی از قدیم تا حال بحث های زیادی در مقولات وموضوعات مختلف شده است وخواهد شد و خوشبختانه از جناب جلال آل احمد گرفته تا جناب محمود حکیمی و دیگران کتاب ها ومقالات مفیدی در این زمینه ها نگاشته اند. بزرگترین ومهم ترین رخداد درغرب درعصر رنسانس بوده که درمقابل تفکر انجمادی ویا استبدادی کلیسا بوجود آمده ومنجر به تفکر اومانیستی (اصالت انسان ویا انسان محوری وانسان گرایی ) شده وبعد ها شاخه ها ویا مصادیقی از این مکتب اومانیستی به نام های لیبرالیسم وسکولاریسم و فمینیسم و مادی گرایی محض ومانند آن شکل گرفت که نوعا ارمغان های شوم ونامبارکی برای غرب ودیگر جوامع بوجود آورد. پیدایش چنین تفکرات انحرافی و ضد دینی وضدانسانی منجر به بحران ها ی ویرانگر در غرب شده که به اختصار به برخی از آنها اشاره می نمایم:
1-ضدیت با دین و جدایی دین از علم وسیاست و حکومت واقتصادو...
2-رواج مادیگری بی مهار درغرب و افول ارزش های انسانی والهی درغرب
3-متلاشی شدن بنیان های خانواده درغرب. عنوان پدر ومادر بودن درغرب بسیار کمرنگ شده است.
4- آمار تکان دهنده ورو به افزایش زاد و ولد های نامشروع درغرب.
5- افزایش سقط جنین در کشورهای غربی (وبه اصطلاح صنعتی)
6- رواج گسترده مساله تعویض همسر در غرب تاجایی که دربرخی از مسولان و دولت مردان آنها هم رسوخ کرده است؟!!!
6- شیوع گسترده پدیده شوم شیطان پرستی در غرب به معنای اعم آن.
7- گسترش پدیده شوم همجنسگرایی در غرب و قانونی شدن آن
8- افزایش طلاق درغرب
9-ازدواج سفید
10- ترویج شبکه های ماهواره ای مخرب و ویرانگر.
11- ....
تذکر:
درادامه مطالب فوق الذکر باز آن برادر بزرگوار سوالی دراین راستا مطرح کردند که بنده باز به اختصار پاسخ دادم.
واما سوال:
با سلام و عرض ادب دوباره و عرض تشکر از اینکه وقت گران خود را صرف پاسخ به پرسش حقیر نمودید، خواستم عرض کنم که : درست است که ایمان به خدا و دین مداری همچون داشتن نگهبان نامرئی در زندگی ما انسان هاست که واقعا اجازه نمیدهد خیلی از مشکلات فوق الاشاره حضرت عالی دامنگیرمان شود،،،ولی،،،
ولی همانگونه که مستحضرید جامعه اسلامی ما بخصوص در سه دهه اخیر دچار بحران زیرپوستی غریبی شده است،،مشکلاتی که بعضا جوانان را در پارادوکس عجیبی قرار داده است،،مثلا افزایش ربای دولتی ( بانک ها)،،، فساد جنسی زیر پوستی که اگر امار دقیق در دسترس باشد، از خیلی کشورهای غربی اگر بیشتر نباشد خیلی کمتر نیست،،،،افزایش روز افزون طلاق،،،بی بند و باری ها و بد رفتاری های ملموس اجتماعی،،،سست شدن روابط و بنیان خانواده مخصوصا در بین جوانان،،،دین گریزی در بین جوانان بخصوص قشر تحصیل کرده،،،افزایش اعتیاد، که امارش وحشتناک است، و خیلی از انحرافات که به حکم ادب از بیانش صرف نظر میکنم،،همه و همه در جامعه ایی رخ میدهد که به دین مبین اسلام به ظاهر اعتقاد دارند،،،
شما این مشکلات را چگونه تفسیر میکنید، در جواب قشری که اعتقاد دارند دین اسلام و قوانین ان با فرمول اداره جوامع کلان سازگار ی ندارد،،چه پاسخی دارید،،،انها معتقدند چرا با وجودحاکمیت دین مبین اسلام، این همه مشکل سرراه جامعه لاینحل مانده است،،،؟؟؟؟
اما پاسخ بنده:
به نام خدا
باسلام واحترام
خیلی سپاسگزارم از اهتمام حضرتعالی در تعقیب وتحقیق در مطالبی که ارایه می شود.البته فضای مجازی مقتضی است که بنده مطالب رو به اختصار ارایه کنم تا جایی که نه تطویل ممل (ملالت آور) باشد ونه مختصر مخل(که اخلال به مقصود رخ دهد) و جستجو وتحقیق مراتب دیگر به عهده جناب محقق است .
به محضر شریفتان عارضم که فرق اساسی جوامع غربی( با شناختی که از نوع تفکر وحاکمیت آنها داریم واهل تحقیق هم بخوبی به آن پرداخته اند) با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وحکومت هایی همانند آن این است که در جوامع غربی ،مکتب های مختلف انحرافی تاجایی که برای حکومتشان ایجاد مزاحمت نکند بطور کلی آزاد است و حتی مورد حمایت وپشتیبانی همه جانبه قرار می گیرد لذا برخی از فساد هایی که در جوامع غربی ذکر کردم وغیر آن ها مورد حمایت وتایید وتقویت دولتمردان نیز هست. آنها با تخدیر افکار وعقول مردم(مخصوصا در ایام انتخابات و....) سعی دارند که به مقاصد حزبی وحکومتی خود نایل آیند و بیداری وهوشیاری مردم را آفت اهداف نامیمون خود می دانند. .....
واما در حکومت ونظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ومانند آن باتوجه به اصول حکومت اسلامی که درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران متبلور است و حاکمیت از آن ولایت فقیه مطلقه مشروعه است هیچگاه مکتب ها وعقاید منحرف (که درجای خود درباره آن ها بحث شده) مورد تایید وتقویت از سوی نظام ما نمی باشد اگرچه ممکن است دربدنه نظام ما عده ای از عناصر همسو با منحرفین ومفسدین( به انواع مختلف آن) باشند ویا برخی نهادها (دولتی وحوزوی و...)سستی روا دارند و رسالت خود را به درستی انجام ندهند ولی اصل نظام ما درمقابله با انحرافات ومفاسد و.... است.البته ما ادعا نمی کنیم که نظام ما صد درصد درتحقق اهداف مقدس ومتعالی خود موفق بوده است ولی اگر دولتمردان ما و خواص جامعه و.... از اول انقلاب تاکنون تابع وپیرو حقیقی(نه تصنعی وشعاری) ولی فقیه (با شرایط واوصاف وجایگاهی که برای ولی فقیه ذکرشده) بودند می بایست بسیاری از انحرافات ومفاسد جلویش گرفته می شد و آسیب ها وفساد هایی که شمردید به حد اقل می رسید . علل ناهنجاری ها ومفاسد مختلف در کشور ما ناشی از نوع حکومت متعالی ولایت فقیه واسلام ودین نیست بلکه ناشی از نقشه های شوم استکبار جهانی ودر راس آنها آمریکا وسستی وکاهلی و عدم اهتمام برخی مسولیین ویا دربرخی موارد خیانت برخی از آن ها بوده است. کسی که مرعوب وسرسپرده جاذبه های غربی باشد و بعد با ترفند هایی (اگرچه با لعاب شرعی ومردم پسند) مسولیتی رو در کشور به عهده بگیرد معلوم است که چه نتایج سویی بهدنبال خواهد داشت که متاسفانه در طول انقلاب مواردی را همه ما وملت ما شاهد بودند واگر لطف الهی ورهبری هوشمندانه حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای وهوشیاری وبصیرت ملت و...نبود شاید تاکنون فاتحه انقلاب ونظام مقدس ما خوانده می شد. ......
دومورد از آسیب هایی که شمردید کمی درباره آنها توضیح می دهم و علت وجود برخی ناهنجاری های دیگر را ازمطالبی که دربالا عرض کردم تا حدی می توان فهمید.
دررابطه با مواد مخدر باید عرض کنم که این مساله یک مساله جهانی است و با همه تلاش هایی که خالصانه در راه مبارزه با مواد مخدر صورت گرفته ولی این معضل و آفت هنوز وجود دارد ورو به افزایش است. البته نقش عوامل خارجی (بخصوص آمریکا واشغال افعانستان وتبعات آن) و ضعف دستگاه ها وعوامل مربوطه درافزایش مواد مخدر درکشور را نباید نادیده گرفت.
واما دررابطه دین گریزی جوانان باید گفت که اگرچه موج انحرافات زیاد است ولی اینکه بگوییم جوانان دین گریز شدند کمی اغراق آمیز است و برخی محققین وبزرگان ازجمله مقام معظم رهبری می فرمایند که میل جوانان به سوی معنویت ودین نه تنها کم نشده بلکه افزایش هم یافته است.به نظر بنده لازم است که یک گروه اهل تحقیق که قابلیت های علمی وتحقیقی دراین زمینه دارند باید تشکیل شود وبا تحقیق کامل دراین زمینه از قبل از انقلاب تاکنون ، اظهار نظر نمایند تا مورد استناد قرارگیرد ........
سیداصغرسعادت میرقدیم
*****************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال:
در ایه 53 سوره احزاب قرآن می فرماید که کسی حق ندارد بعد از رحلت پیامبر با همسرانش ازدواج کند .....وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ? إِنَّ ذَ?لِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا
ترجمه :
شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا [ نباید ] زنانش را پس از [ رحلت] او به نکاح خود درآورید چرا که این [کار ] نزد خدا همواره [ گناهى ] بزرگ است .
آیا با این دستوری که در آیه آمده و ازدواج با همسران پیامبر ص را ممنوع کرده ، حق شخصی وحق انتخاب همسران پیامبر ص نادیده انگاشته نشده است؟!! آیا پیامبر ص(معاذالله) بااین دستور به همسرانش ظلم نکرده است ؟!!
آیا همسران پیامبر ص بااین دستور موافق بودند که بعد از او هرگز ازدواج نکنند؟! آیا خدای ناکرده این نوعی انحصار طلبی تلقی نمی شود؟ چرا باید همسران پیامبر ص بعد از او ازدواج نکنند؟!! و......
پاسخ :
اولا . پیامبر اسلام ص شخصیتی است که کتب آسمانی پیشین وعده آمدنش را داده بوده وحتی برخی ویژگی های او نیز درکتب آسمانی بیان شده بود. واین خبر های پیشین درکتب آسمانی در باره پیامبر ص نشان می دهد که ظهور پیامبر اسلام ص همراه با یک انقلاب وتحول جهانی خواهد بود و در واقع هم چنین شد وحضرت محمد ص با معجزه همیشه جاویدان خود ظهور کرد و با قرآن وسخنان وتعالیم حیاتبخش خود همه بشریت را به سوی سعادت وفلاح ورستگاری در دنیا وآخرت دعوت نمود.
ثانیا . در روش ومنش واخلاق و رفتار پیامبر ص چه قبل از رسالت وچه بعد از رسالت کوچکترین ضعف وکجی و وامر ناشایست مشاهده نشده است و تاریخ زندگی پیامبر ص به گواهی تاریخ نویسان معتبر ،سراسر نور ورحمت و برکت وخیر و... بوده
ثالثا . پیامبر اسلام ص قبل از رسالتش به عنوان جوان امین و راستگو ودرست کرداروبا عنوان امین در بین همه مردم زمانش معروف بوده واین نشان دهنده مقبولیت پیامبر ص در میان همه طوایف بوده (چه موحد وچه مشرک وبت پرست و...)و همه او را به عنوان یک انسان شریف وبزرگوار وامین ودرستکار قبول داشتند.
رابعا . پیامبر ص چه قبل از رسالت وچه بعد از رسالت درحق هیچ کسی ذره ای ظلم وستم وجفا روا نداشته است .
خامسا. بعد از اینکه پیامبر ص در سن چهل سالگی به مقام نبوت ورسالت رسید و آیات آسمانی در قالب قرآن کریم براو نازل شد در عمل بر فرامین الهی وآیات قرآنی ذره ای کوتاهی نورزید و رفتار و کردارش در زندگی شخصی واجتماعی وحکومتی و... مطابقت کامل با قرآن کریم داشت و براساس فرامین الهی عمل می کرد.
سادسا. حضرت محمد ص به عنوان پیامبر عظیم الشان اسلام و به عنوان یک شخصیت برجسته جهانی و به جهت اینکه نمونه خوبی ها وپاکی ها و کمالات وفضایل انسانی ودینی بوده ، ارتباط و همدمی با او یک افتخار و مدال برای دیگران محسوب می شد لذا یکی از افتخارات صحابی آن حضرت این بوده که می گفتند مدتی با پیامبر ص همراه و همدم بودند.
زنان پیامبر اسلام ص نیز کسانی بودند که همیشه افتخار می کردند که همسر رسولخدا ص هستند و هیچکدام از همسران آن حضرت تا پایان عمر شریف پیامبر ص لحظه ای از همسری با پیامبر ص پشیمان وناراحت نبودند وحتی زمانی که پیامبر ص طبق فرمان الهی در قرآن ،به همسرانش فرمود که هرکدام از شما که دوست دارید از من جدا شوید می توانید با دریافت هدیه ای از طرف من ، جدا شوید وطلاق بگیریدهیچکدام از آنها راضی به جدایی وطلاق نشدند و به همسری با رسولخدا ص افتخار می کردند ودر این مساله عایشه بیشتر اظهار علاقه مندی به همسری با پیامبر ص می کرد. همسران پیامبر ص با وجود اینکه آیه 53 سوره احزاب نازل شده بود و فرمان الهی را مبنی براینکه هیچ کس بعد از رحلت پیامبرص حق ندارد با همسران او که به عنوان(ام المومنین در آیه احزاب) از آنها یاد شده ازدواج کند ، شنیده بودند با این حال هیچکدام اظهار نگرانی نکردند و درخواست جدایی با پیامبر ص را مطرح نکردند واین مساله در تواریخ معتبر ثبت شده است. زنان پیامبر ص از روی اختیار و آگاهی وعلاقه این حکم خدا را (تحریم ازدواج با زنان پیامبر ص) پذیرفته بودند واجباری در کار نبود.
سابعا. براساس نقل معتبر عده ای قصدشان این بود که بعد از رحلت پیامبر ص با زنان آن حضرت ازدواج کنند و به اهداف ناپاک دنیایی خود برسند و از این طریق بتوانند ضربه ای به حیثیت وجایگاه پیامبر ص وخانواده او وارد کنند وبه اسرار داخلی بیت نبوت اطلاع یابند و امت اسلامی را دچار بحران های خاصی بنمایند که خداوند جهت حفظ حرمت وکرامت ومنزلت پیامبر ص و همسرانش آیه 53 سوره احزاب را نازل فرمود و نقشه های شوم آنها را برهم زد .
ثامنا . حضرت محمد ص که در همه فضایل انسانی و ارزش های الهی نمونه والگو بوده وبه اوج کمالات انسانی رسیده بود که در قرآن در باره اش آمده است :انک لعلی خلق عظیم. و عشق الهی در همه وجود وسیمای او موج می زد چگونه ممکن است که آلوده به امیال نفسانی وشهوانی باشد و تعدد زوجات او به دید نفسانی و شهوت انگیز تفسیر گردد؟!!! تمام کارهای پیامبر ص در همه حالات براساس عقل ومنطق و حکمت وفرمان الهی بود و ذره ای هوای نفس و وساوس شیطانی در او راه نداشت . او کسی است که قرآن در باره اش فرمود:.... ما ینطق عن الهوی. یعنی از روی هوی وهوس ومیل وخواهش نفسانی حرف نمی زد وسخن نمی گفت. کسی که به دلایل عقلی وشرعی، فعل وقول وسیره ومنشش برای همه حجت است چگونه ممکن است براساس هوی وهوس زنان متعدد اختیار کند و به شهوت پرستی متهم شود؟!! تعدد زوجات او براساس حکمت هایی بود که در جای خود مورد بررسی قرار گرفته است و اینکه می بینیم غیر از عایشه که جوان بوده بقیه همسران او بیوه بودند و سن بالا داشتند نشان می دهد که هدف پیامبر ص از تعدد زوجات به جهت اهداف پاک دیگری بوده . اگر خدای ناکرده پیامبر ص دنبال عیاشی وهوسرانی بود با منزلت و جایگاه والایی که در قوم خود از همه جهات داشت دسترسی به دختران زیبا وجوان (به گواهی تاریخ) برایش فراهم تر بوده وبسیار کسان بودند که آرزو داشتند که همسر حضرت محمد ص باشند اما ساحت مقدس وبلند پیامبر ص از چنین نسبت های پاک ومبری است .
تاسعا . پیامبری که به ریزترین وجزیی تربن مسایل توجه داردو حتی درباره ورود وخروج در باره مساجد سخن گفته وراهنمایی فرمودند و .... چگونه ممکن است که درباره زنان خود بعد از رحلتش برنامه ای نداشته باشد وآنها را به حال خود رها کند تا معاذالله به صورت گدایان وفقیران وبیچارگان زندگی نمایند. کسانی که چنین نسبت های ناروایی به پیامبر ص می دهند نه پیامبر ص راشناخته اند و نه همسران او را. همسران پیامبرص در زمان حیات آن حضرت محترمانه زیستند وبعد از رحلت پیامبر ص نیز به عنوان همسران پیامبر ص و ام المومنین مورد احترام همه اصحاب ومردم بودند وآبرومندانه در دنیا زندگی کردند.
زنان پیامبر ص وظیفه وتکلیف و برنامه خودشان را بعد از رحلت آن حضرت به خوبی می دانستند واگر یکی از آنها در برخی حوادث ناگوار تاریخی دچار اغوا شد هیچ عیب ونقصی در پیامبر ص ایجاد نمی کند و مشکل در عدم پایبندی به سفارشات وتوصیه های پیامبر ص بود..
درپایان متذکر می شوم که نسبت های ناروایی که گاهی در رابطه با تحریم ازدواج همسران آن حضرت ، به پیامبر ص می دهند یا از روی کینه وعداوت ودشمنی است ویا از روی جهالت ونادانی وعدم شناخت درست از زندگی پیامبر اسلام است.
نگارش :سیداصغر سعادت میرقدیم
****************************************************************************
باسلام وادب واحترام
آیا شانس واقعیت دارد؟!!
شانس واقبال وسرنوشت وبخت واقبال وصدفه واتفاق کلماتی هستند که گاهی یک معنای غلط از آن ها اراده میشود وآن عبارت است از حادثه ای خوب و یا بد که خودبخود بدون اختیار ودخالت ما ویا چیزی بوجود می آید.دراصطلاح فلسفی ودر کتب فلسفی تحت عنوان صدفه واتفاق مورد بحث واقع می شود که آیا صدفه واتفاق واقعیت دارد یانه؟!
باید دانسته شود که یکی از ارکان فلسفی ، رکن علییت ومعلولییت است.ازنظر فلسفی وبحث های عقلی ، رابطه علییت در هر علت ومعلولی وجود دارد واگر این رابطه در پدیده ها برداشته شود نظام آنها از هم پاشیده می شود وبه اصطلاح آنارشیسم در عالم تکوین رخ می دهد که سر از تناقض واجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین درمی آورد که از نظر عقلی وفلسفی هردوی آن محال است(البته این تعبیر آنارشیسم درعالم طبیعت از بنده است) اگر رابطه علییت برداشته شود معناش وبازگشتش این است که هرچیزی از هرچیزی ممکن است بوجود آید فرضا یک درخت سیب ممکن است بدون هیج دلیل خاصی هم سیب بیاورد وهم سنگ وهم سگ وهم ... بیاورد؟!!! و....
پس توجه کنیم که صدفه وشانس واقبال به معنایی که دربالا گفته شد در برابر رابطه علییت بین علت ومعلول قرار دارد ویک اصطلاحی هم معروف است که (تعرف الاشیاء باضدادها) دراینجا هم صدفه وشانس ضد رابطه علییت و پیوند علت ومعلولی است و وجود پیوند علت ومعلولی هم ضد صدفه وشانس است. پس نتیجه این میشود که چون درهمه پدیده ها چه خوب وچه بد باید پیوند وربط علییت بین علت ومعلول برقرار باشد لذا صدفه وشانس واتفاق که ضد آن است باطل خواهد بود....
واما اگر شانس به معنای این باشد که با علل ناپیدا ،حادثه واتفاق خوب یا بد برای کسی بوجود آید این نوع شانس وجود خارجی دارد چون منتسب به علل نامریی وناپیدا است. علل وعوامل تحقق هر پدیده ای هم گاهی پیداست وگاهی ناپیدا.
درپایان این نکته را هم یادآور میشوم که شانسی که غیرمعقول است واز نظر فلسفی رد شده اگر کسی باور به آن داشته باشد از (باب تلقین مثبت ویا منفی) اثرات خاص خودرا دارد نه از باب اینکه شانس باشد چون ثابت شد که شانس وصدفه واتفاقی که در ابتدای بحث مطرح شد ومعنا کردیم اساسا وجود خارجی ندارد.....
نگارش :سیداصغرسعادت میرقدیم
***نسیم معرفت***
به نام خدا
عبدالکریم سروش که چندسالی در آمریکا اقامت دارد، در سخنرانی اخیر خود با عنوان «داعش و حکومت اسلامی» مدعی شد که «اسلام ناب» مفهومی موهوم است.
سخنان دکتر سروش که گفته ما اسلام ناب نداریم وپاسخ اجمالی به آن از طرف بنده:
واما سخنان دکتر سروش:
چنانچه بنده اسلام را می فهمم ما اسلام ناب نداریم.
به دنبال اسلا م ناب گشتن آخرش سر از بنیادگرایی و این خشونت ها در می آورد
... هیچ کس تا امروز نمی داند که این اسلام ناب چیست؟
برای این که اسلام ناب مدعیان فراوانی دارد و در میان خودشان هم تکفیر فراوان است ...
شیعیان معتقدند که اسلام ناب دست شیعیان است .
خیلی از سُنّی ها شیعیان را کافر میدانند و می گویند شیعه اپوزوسیون اسلام است .
و در میان شیعیان هم کم نیستند که اعتقادات و طاعات اهل سنت هیچ کدام را قبول ندارند .
حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟
من به شما عرض میکنم که دست هیچ کس نیست.
برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد.
پیامبر اسلام یک بذری را کاشت،
در خاک تاریخ این بذر رشد کرد،تبدیل به یک درخت شد . یک درخت بسیار تناور.
اسلام ناب معنیش این است که ما برگردیم به بذر اولیه و دانه اولیه. چه معنی دارد؟
اولا نشدنی است.
شدنی هم باشد، سودی ندارد.
درست شبیه یک طفل کوچکی که یک وقتی جنین بوده،در رحم مادر بوده،حالا به دنیا آمده،بزرگ شده و یک انسان بالغ عالم زیبای توانا شده،ما بگوییم ما به تو کاری نداریم،ما می خواهیم به آن جنین اولیه برگردیم.
اولا که نمیشود برگشت. به قول مولانا هیچ انگوری دگر غوره نشد،
اگر هم برگردیم چه سودی دارد؟
برای این که آنچه پیامبر آورد ،بذرِ رشدیابنده بود،او این دانه را کاشت و بعد این دانه با آب و هواهای مختلف رشد کرد و شکل ها و رنگ و بوهای مختلف هم به خودش گرفت
لذا اسلام نابی وجود ندارد .
این اسلام پرورده شده،
رشد کرده،
تنومند شده،
میوه داده،
اقلیم های مختلف رفته و در هر جا شکل و شمایل تازه ای پیدا کرده است.
همه این تنوع ها را منکر شدن و همه آن ها را به یک شکل خشک و خاص تغییر دادن و این شکل خاص را به آن دانه نخستین برگرداندن، هدف و حسرت بنیادگراهاست .
(برگرفته از سخنرانى داعش و حکومت اسلامى/ دکتر سروش)
به نام خدا
پاسخ بنده به سخنان دکتر سروش که گفته است :...ما اسلام ناب نداریم.
یکی از مسایل مهم وحیاتی برای مسلمین و دیگران شناخت درست وصحیح از اسلام است. متاسفانه با گذشت بیش از هزار وچهارصد سال از ظهور نورانی اسلام هنوز هم آنگونه که شایسته وبایسته است ، اسلام به درستی شناخته نشده است.حتی در میان مسلمین هم اسلام عزیز به درستی شناخته نشده. قلیلی از انسان ها هستند که درک جامع وهمه جانبه از اسلام دارند.اکثر مسلمین آگاهی وشناخت ناقص از اسلام ودین دارند. عده ای دین را مجموعه ای از عبادات ظاهریه می دانند که کاری به هیج چیز دیگر ندارد که نام آن را می توان اسلام عوامانه نامید. عده ای دین را امر مقدسی می دانند که فقط قابل تقدیس واحترام است وصرف التزام قلبی به آن را کافی می دانند. مثل اینکه العیاذ بالله در جمع زیادی از مسلمین رایج است که قرآن را می بوسند ودر مراسم عزا قرآن می خوانند ودر مراسم عروسی قرآن همراه عروس می کنند ودرمسافرت از زیر قرآن عبور می کنند ولی بعد دیگر کاری با قرآن ندارند. البته به حسب ظاهر بی احترامی به قرآن هم نمی کنند . عده ای هم دین را وسیله برای اهداف واغراض پلید فردی واجتماعی ومقامی وحکومتی وهواهای نفسانی خود قرار می دهند . عده ای هم دینی را قبول دارند که در سیاست ومسایل حکومتی دخالتی نداشته باشد و... همه این نگرش های ناقص وچه بسا انحرافی وفاسد ناشی از عدم شناخت درست وهمه جانبه از اسلام ودین است .
پس در ابتداء لازم است که یک تعریف جامعی از اسلام ودین اسلام داشته باشیم. دین اسلام مجموعه ای از دستورات وقوانین واحکام ومسایلی است که در همه ابعاد زندگی فردی واجتماعی و سیاسی وحکومتی انسان و روابطش با خدا وخلق وخود وطبیعت نقش دارد. این اسلام با این تعریف جامع همان اسلام ناب محمدی ص است که باید تلاش شود که مسلمین در این طریق وسمت وسو قرار گیرند. اگر یک بعد از ابعاد اسلام نادیده گرفته شود چنین اسلامی ناقص وابتر است.به نظر بنده جناب دکتر سروش هنوز درک وتصویر وشناخت درستی از اسلام جامع واصیل ندارد ویا اگر دارد براساس امیال نفسانی عمدا تصویر نادرستی از اسلام در جامعه منتشر می سازد.
یک سوالی ممکن است در اینجا مطرح شود که ازکجا وبا تکیه برچه منابعی ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم ویا تعریف کنیم؟ درجواب باید گفت که با دلیل عقلی ونقلی وحتی اجماع ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم وتعریف نماییم. قرآن کریم که تنها کتاب مصون از تحریف لفظی درمیان مسلمین است و اهلبیت پیغمبر علیهم السلام که آثار فریقین( شیعه وسنی)برعصمت آنها گواهی آشکار می دهد وآنها به عنوان جانشنان برحق پیغمبر ص ، اسلام شناسان حقیقی هستند ، وقتی که این دو را کنارهم قرار دهیم نتیجه آن اسلام ناب محمدی ص یا اسلام جامع خواهد بود وما ازاین طریق می توانیم اسلام ناب راتعریف ویا به فراخور خود درک کنیم. رسولخدا ص فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعتری ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا اب دا. یعنی دوچیز گرانبها وباارزش در بین شما قرار دادم که یکی کتاب خداست ودیگری عترت واهل بیتم ع است مادامی که به هردوی آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد. طبق این روایت قرآن که تجلی نورانی دین محمد ص است به همراه عترت یکدیگر را کامل می کنند و این دو مکمل هم هستند وهریک بدون دیگری ناقص است. ما اسلام ناب وجامع داریم وازاین طریق که گفته شد قابل دسترسی هم می باشد. جماعت مسلمین در قالب اهل سنت وغیره راه را گم کردند واز اسلام راستین محمدی ص منحرف گشتند وجناب آقای دکتر سروش که می گوید اسلام ناب وجود ندارد اشتباهش این است که اسلام را منهای منهاج وطریق استوار اهل بیت علیهم السلام درنظر گرفته.( البته به نظر بنده بخش مهمی از نظرات منحرفانه دکتر سروش ناشی از هواهای نفسانی وشیطانی است...)
آقای سروش می گوید اسلام ناب مدعیان فروانی دارد؟! این سخن غلط ونادرست است زیرا به استناد دلیل قطعی اسلام ناب یک شعبه بیشتر ندارد وآن هم اسلام ناب تشیع علوی حسینی ع است وبقیه مسلمین ازجاده مستقیم اسلام منحرف هستند. دلیل وگواه بارز ما براین مدعا همان کتب اهل سنت است . درکتاب درمحضر آیت الله بهجت خواندم که کسی از حضرت ایشان سوال کرد که ازکجا حقانیت تشیع را درک کنیم وبفهمیم؟! ایشان درجواب فرمودند از طریق کتب مخالفین(اهل سنت) واضافه کردند که کتب اهل سنت پر است از مطالبی که دال برحقانیت تشیع است و الحق والانصاف در هر زمان ونیز اکنون این فرمایش حضرت آیت الله بهجت صادق است ومی درخشد.
آقای دکتر سروش می گوید که ارجاع دادن به اسلام ناب، اولا شدنی نیست وبعد اگر هم شدنی باشد سودی ندارد وبعد مقایسه کرد این مساله را به طفل کوچکی که جنین بوده وبعد به دنیا آمده وبزرگ وبالغ گشته انگاه ایشان با شعری از مولوی نتیجه گرفته که همانطوری که برگشت به حالت جنینی و ارجاع به آن ممکن نیست در باره اسلام ناب هم ارجاع دادن مردم به آن نادرست است؟!! وگفته که اسلام ناب وجود ندارد!!!
پاسخ این سخن باطل آن است که اولا شما یعنی دکتر سروش قیاس مع الفارق کردید. قیاس شما به اصطلاح قیاس مع الفارق وبیگانه از هم است. بطلان مقایسه ای ایشان به این بیان است که اسلام ومجموعه احکام وقوانین الهی آن یک مجموعه الهی تشریعی است نه تکوینی و جریان جنین ونوزاد که بزرگ وبالغ می شود یک وجود خارجی وتکوینی است. آقای سروش شما امر ومساله تشریعی را با امر تکوینی مقایسه کردید ونتیجه باطل گرفتید؟!!!
ثانیا در این مقایسه باطل هم دچار اشتباه شدید چون مقایسه ارجاع کامل با ارجاع ناقص کردید. اینکه حضرت امام خمینی ره و سایر اسلام شناسان واقعی ، مردم را به اسلام ناب وجامع(اسلام ناب محمدی ص) ارجاع می دادند این ارجاع به نحو ارجاع به کامل وکمال است. یعنی اسلام ناب محمدی ص مجموعه ای از احکام ومقررات است که همه ابعاد فردی واجتماعی و...اعم از دنیوی واخروی را دربرمی گیرد. واین دین جامع وناب از طریق قرآن و اهل بیت ع وجود حقیقی خارجی تشریعی دارد و قابل دسترسی است. واما جریان ارجاع جنینی که بزرگ وبالغ شده ارجاع به نقص است. پس دقت کنید وببینید که دراین مقایسه دواشتباه رخ داده:1- اینکه قیاس یک قیاس مع الفارق است یعنی مقایسه امر حقیقی تشریعی به امرحقیقی تکوینی 2- اینکه این مقایسه ، مقایسه بین ارجاع به کامل وکمال وارجاع ناقص است
آقای سروش اسلام ناب وجامع وجود دارد و مسلمین موظف هستند که آن را بشناسند ودر آن طریق وراه قرار گیرند وهرکس به فراخور درک وفهم واستعداد خود از آن بهره مند گردند. اسلام ناب محمدی ص همانند عسل خالص و ناب است که در بلندای کوه قراردارد و برای رسیدن به آن وچشیدن آن باید زحمت ها وخون جگرها کشید. عسل ناب ، نافع وشفابخش است.اما عسل تقلبی وغیر خالص چه بسا مضر ومهلک است. برای رسیدن ولمس و درک کردن اسلام ناب وجامع هم همانند عسل ناب وخالص ، باید همه مسلمین تلاش کنند و از کارشناسان واقعی اسلام بهره مند شوند.
درپایان با بیان آشکار ومستدل می گوییم که اسلام ناب امرخیالی وتوهمی نیست بلکه وجود حقیقی تشریعی در خارج دارد و امثال سروش با این تُرَّهات و اراجیف نمی توانند نور درخشنان اسلام ناب نبوی علوی حسینی علیهم السلام را خاموش کنند
والسلام
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
پانزدهم شهریور 1394 ه ش
**آیا اسلام ناب وجود دارد؟!! ( ایرنا )
**صرفا جهت مطالعه
***نسیم معرفت***
به نام خدا
خبرچینی ونمّامی یکی از زشت ترین صفات
وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ * هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ * مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ
و از هر قسم خورنده فرو مایه اى فرمان مَبَر * کسی که عیبجوست و براى خبرچینى گام برمىدارد * کسی که مانع خیر و تجاوزگر و گناه پیشه می باشد.
سوره قَلَم آیات 10 و11 و12
خبرچینی (که نام های دیگری از قبیل نَمّامی و سِعایَت و دو بهم زنی وقـَتّاتی) دارد یکی از زشت ترین صفات است که متاسفانه بعضی ها دچار آن هستند. سخن چینی و نمّامی به معنای آن است که خبر ومطلب کسی( ویا کسانی) را با اهداف ونیات شوم و تفرقه برانگیز به دیگری (ویا دیگران)بازگو کند ونیز سخن دیگری به وی منتقل نماید که نتیجه و ثمره شوم و زشت آن اختلاف و نزاع و دعوا ودرگیری و شِقاق و کینه وعداوت ودشمنی وکدورت بین افراد است. از سخن چینی با عنوان سِعایت هم یادشده است که بیانگر آن است که شخص نَمّام وسخن چین برای جدایی وتفرقه و اختلاف بین افراد سعی وتلاش می کند!!! در آیات و روایات اسلامی به شدت از این صفت ناپسند وزشت نهی و مذمّت شده است.
آیات 10 و11 و12 و 13 از سوره قَلَم در باره مذمت سخن چینی ونَمّامی وارد شده است وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ * هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ * مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ *عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ . یعنی و از هر قسم خورنده فرو مایه اى فرمان مَبَر * کسی که عیبجوست و براى خبرچینى گام برمىدارد * کسی که مانع خیر و تجاوزگر و گناه پیشه می باشد. سخن چین ، کینه توز و پرخور و خَشِن و بدنام است. در روایات نیز به شدت از سخن چینی نهی ومذمت گردیه است.
در آیه شریه بالا که ذکر کردم از سخن چین به عنوان زَنیم یعنی کسی که اصل و نسب روشنی ندارد نام یاد شده است و این دلیل بر عظمت وبزرگی این گناه است.
راغب اصفهانی در مفرداتش می گوید: زَنیم به کسی گفته می شود که به طایفه ای منسوب شده ولی در واقع از آن ها نیست. (سپس می گوید:) ریشه این لغت از زَنَمَه به معنی زائده و آویزه گوش و حلق گوسفند گرفته شده است. گویی شخص سخن چین در میان قوم خود مثل یک موجود زیادی و وصله ناهمرنگی است که بدون دلیل به آن ها منتسب شده و گویی مانند کسی است که اصل و نسب روشن و درستی ندارد.
مرحوم ملّا محسن فیض کاشانی نیز در مَحَجَّةُ البَیضاء از عبدالله بن مبارک نقل می کند:زَنیم کسی است که از زنا متولد شده و همه چیز را در همه جا بازگو می کند. سپس می گوید: عبدالله بن مبارک این تفسیر را از آیه شریفه «عُتُلٍّ بَعْدَ ذ لِکَ زَنیمٍ» (سوره قلم:13) برداشت کرده است.
خلاصه این که سخن چین و نمّام مانند کسی است که نطفه اش از طریق مشروع بسته نشده است.
در روایتی وارد شده است که پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ علیه وآله وسلّم) به ابوذر غفاری خطاب کرد وفرمود : ای اباذر قَتّات یعنی سخن چین هرگز وارد بهشت نمی شود!!
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِی الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِعَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ ص فِی وَصِیَّتِهِ لَهُ قَالَ یَا أَبَا ذَرٍّ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ الْقَتَّاتُ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْقَتَّاتُ قَالَ النَّمَّامُ یَا أَبَا ذَرٍّ صَاحِبُ النَّمِیمَةِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ یَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ کَانَ ذَا وَجْهَیْنِ وَ لِسَانَیْنِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ ذُو وَجْهَیْنِ فِی النَّارِ یَا أَبَا ذَرٍّ الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَةِ وَ إِفْشَاؤُکَ سِرَّ أَخِیکَ خِیَانَةٌ (فَاجْتَنِبْ ذَلِکَ وَ اجْتَنِبْ مَجْلِسَ الْعَثْرَةِ .
مرحوم شیخ عاملى درکتاب شریف وسایل ازشیخ صدوق دردوکتاب مجالس والاخبار ازجناب ابى ذر ازرسول خدا صلى الله علیه واله نقل میکند که فرمود اى اباذر قَتًّات هرگز وارد بهشت نمیشود ابوذ رمیگوید من عرض کردم یارسول الله قَتًّات چیست ؟حضرت فرمودند قتات همان سخن چین است اى اباذر سخن چین هرگز ازعذاب الهى دراخرت راحتى نخواهد داشت اى اباذر کسى که دوروو دوزبانه باشد دردنیا ، داراى دو رو دراتش خواهد بود. اى اباذر شرط مجالست رعایت امانت است واینکه تو اسرار برادرت را فاش کنى عین خیانت است پس مبادا که چنین باشى مبادا که درمجالس گناه شرکت نمایى.
وسائل الشیعة ج : 12 ص : 308.
سخن چینی سبب ها وریشه ها وعواملی دارد که برخی از آن ها عبارتند از : !-عداوت ودشمنی وکینه وحِقد. 2_ حسودی وحسادت 3_ نفاق و دورویی 4- بی تقوایی وبی پروایی و بی حیایی 5- حَرّافی و پُرگویی 6- مال دوستی وطمع و نیز حرص و آزمندی 7- حرام زادگی وبدنامی 8-
وخبر چینی و دو بهم زنی ، آثار زیانبار فردی واجتماعی فراوانی دارد. ..... یکی از آثار زشت خبرچینی ونمّامی وسخن چینی ایجاد نفرت و کدورت در دل ها است که افراد به جان هم بیفتند وفاصله ها واختلافات بوجود آید. نَمّامی وخبر چینی ، وحدت و اُنس ومحبت در بین دل های را از هم می پاشد وایجاد اختلاف و درگیری موجب خشم خداوند متعال است . البته کسی که خبر چینی می کند یقینا خشم خدا وخلق را در پی خواهد داشت واگر توبه نکند وبرنگردد در دنیا وآخرت خوار ورسوا وذلیل خواهد شد.
سعدی شیرازی در اوائل کتاب گلستانش چنین می فرماید:
میان دوکس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کَش است.
نگارش : توسط سیداصغرسعادت میرقدیم
***************************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
به نام خدا
در ماه های اول سال 58 مناظره ای داغ بین مهندس بازرگان، شهید دکتربهشتی تحت عنوان : تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا؟درصداوسیما برگزار شد شهید بهشتی معتقد بودمسئولین باید متعهد باشندوبازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است.
درلابلاى بحث مرحوم بازرگان سوالى از شهید بهشتی پرسید: آقای دکتر فرض کنیم که قصد داریدبااتوبوس ازشهرى به تهران بیایید. راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسه ولی اهل همه جور معصیتی است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی میکنید؟! در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر مرحوم بازرگان، بزرگوارانه فرمودند آقا من دیگه صحبتی ندارم!
هر چند مرحوم بازرگان به ظاهر برنده این مناظره بود ولی این پارادوکسی که در این مناظره مشاهده می شود برای خیلی ها ممکن است حل نشده باشد که چگونه تخصّصِ بدون تعهد وتقوی می تواند بالاتر از تعهدو تقوی باشد در حالی که طبق آموزه های شرعی وباورهای عمومی مسلمانان ، تهعد وتقوی باید بالاتر باشد ؟!!! آیا مکث طولانی شهید دکتر بهشتی در برابر سوال آقای مهندس بازرگان وکلام ایشان که گفت : آقا من دیگه صحبتی ندارم نشانه آن است که تخصصّ بدون تعهد بالاتر از تعهد وتقوی است؟!!!
باید توجه داشت که در اینجا ما می توانیم سه عنوان داشته باشیم: !- عنوان تعهد وتقوی 2- عنوان تخصص(اعم از اینکه همراه با تعهد باشد یا نباشد) 3- عنوان عقل ودرایت. بعضی ها هرسه تا را باهم دارند یعنی هم متخصص وهم متعهد وهم عاقل هستند. برخی هیچکدام را ندارند که اینها چارپایان ویا بدتر از آن ها هستند ودر شأن آنها در سوره اعراف آیه 179 چنین آمده است:وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ
به یقین ، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها [ عقلها ] یی دارند که با آن ( اندیشه نمی کنند ، و ) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند ( چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت ، باز هم گمراهند
برخی نیزتخصص دارند اما تقوی وتعهدی ندارند. سوالی که مطرح شد در این فرض است که کسی که فقط تخصص دارد و ازتقوی وتعهدی برخوردار نیست آیا او بالاتر وارجح تر است یا کسی که دارای تخصص نیست وفقط باتقوی ومتعهد است؟!!! دراین رابطه توضیح کوتاهی می دهم شاید که با مطالب پیشینی که ارائه کردم ، ابهام موجود در باب پارادوکس تخصص وتعهد را برطرف سازد.
در هر زمانی انسان های متخصص ومتعهد وجود دارند که باید از وجود بابرکتشان درمراکز مختلف استفاده کرد .
متاسفانه بعضی از مسولیین با بی توجهی به مساله تخصص وتعهد وتقوی ، به کسانی مسولیت می دهند که ممکن است تخصص داشته باشند ولی تعهد وتقوی یا ندارند ویا بسیار کم است و بواسطه این بی توجهی نیز آسیب هایی به کشور وانقلاب وارد شد و خدای ناکرده می شود. به امثال آقای مهندس بازرگان وکسانی که همفکران او در عصرما هستند می گوییم آری اگر در برهه وزمانی هیچ فردی که متخصص ومتعهد و متقی باشد فراهم نشد از باب ضرورت وناچاری و اَکل مَیته به متخصص بی تقوی مراجعه می کنیم ولی شاید این مساله صِرف یک فرض باشد. باید توجه داشت که در کارهای مهم وپیچیده حتما تخصص لازم است واین یک امر بدیهی وروشن و وجدانی وفطری و مسلم است ولی مشکل برخی از مسؤلیین این است که اصلا تعهدی نسبت به گزینش انسان های متخصص ومتعهد ندارند وچون خودشون مشکل فکری وعقیدتی و....دارند دنبال متخصص های بی تعهد می روند ومصایب وگرفتاری ایجاد می کنند. مساله دیگر این است که تخصص باید همراه عقل ودرایت باشد. چه بسیار کسانی که تخصص و مدرک واقعی دارند ولی عقل و اندیشه ودرایت ندارند. حضرت امام خمینی ره درباره شهید رجایی فرمود: رجایی عقلش از علمش(مدرک وتخصصش)بیشتر است. این کلام حضرت امام ره اشاره داشت به آقای بنی صدر که تخصص( دکترای اقتصاد) داشت ولی عقل نداشت. مسؤلی که تخصص داشته باشد ولی عقل سالم نداشته باشد کشور و ... را به اجانب می سپارد و .....
می گویند که از شهید چمران سئوال کردند که آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟ شهید چمران فرمودند تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان "بی تقوایی" است!
نگارش : توسط سیداصغر سعادت میرقدیم
********************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
آثار معاشرت و همنشینی با علماء
وَ مَنْ خَالَطَ الْعُلَمَاءَ وُقِّرَ وَ مَنْ خَالَطَ الْأَنْذَالَحُقِّرَوَ مَنْ سَفِهَ عَلَى النَّاسِ شُتِمَوَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السَّوْءِ اتُّهِمَ وَ مَنْ مَزَحَ اسْتُخِفَّ بِهِ وَ مَنْ أَکْثَرَ مِنْ شَیْءٍ عُرِفَ بِهِ
ترجمه: کسی که باعلماء ودانشمندان مخالطت ومعاشرت داشته باشد ،محترم وموقّر وبلند مرتبه می شود وکسی که باافراد پست وفرومایه معاشرت وهمنشینی کند ،خوار وکوچک می گردد. وهرکس که نابخردانه بامردم رفتار نماید(ویا اینکه نسبت سفاهت وبی خردی به مردم بدهد)مورد دشنام وشماتت مردم قرار می گیرد. وکسی که در محل وجایگاه تهمت وارد شود ،متهم می شود. وکسی که شوخی ومزاح(خارج از نزاکت وعفت وادب ) کند، نزد مردم خوار وسبک می گردد وکسی که زیاد به کاری دست زند به همان کار شناخته می شود(پس شایسته ونیکو است که آدمی به کارهای ارزشمند وپسندیده اشتغال داشته باشد تا نام نیکش همیشه برقرار باشد)
بحار الأنوار، ج1، ص205، باب 4 .
مجالست با علماء تا آن اندازه مهم است که جبرئیل هم آرزو می کرد که همنشین علماء باشد. رسولخدا ص در سفارشی به علی ع فرمود:یَا عَلِیُّ! تَمَنَّی جَبْرئِیلُ اَنْ یَکُونَ مِنْ بَنِی آدَمَ بِسَبْعِ خِصَالٍ وَ هِیَ الصَّلَوه فِی الْجَمَاعَه وَ مُجَالَسَتُهُ الْعُلَمَاءَ وَالصُّلْحُ بَیْنَ الاِثْنَیْنِ وَ اِکْرَامُ الْیَتِیمِ وَ عِیَادَه الْمَرِیضِ وَ تَشْیِیعُ الْجَنَازه وَ سَْقیُ الْمَاءِ فِی الْحَجِّ فَاحْرُصْ عَلَی ذَلِکَ. رسولخدا ص به علی ع فرمود: یاعلی جبرئیل آرزو کرده که از بنی آدم باشد بواسطه هفت خصلت که در میان آنها می باشد:1-نماز جماعت2-مجالست با علماء3- آشتی وصلح دادن میان دو نفر4-احترام واکرام کردن یتیم5-عیادت از مریض وبیمار6-تشییع جنازه کردن(حضور در تشییع جنازه مؤمنین ومؤمنات)7-سیراب نمودن تشنگان در موسم حج پس یا علی بر این امور حریص باش.
زبدة الأحادیث ج1 ص15
مواعظ العددیه، ص 195.
قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین (عَلَیْهِ السَّلام) : مُجالَسَهُ الصَّالِحیِنَ داعِیَهٌ إلى الصَّلاحِ، وَ أَدَبُ الْعُلَماءِ زِیادَهٌ فِى الْعَقْلِ.
امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: هم نشینى با صالحان انسان را به سوى صلاح و خیر مى کشاند; و معاشرت و هم صحبت شدن با علماء، سبب افزایش شعور و بینش مى باشد.
بحارالأنوار: ج 1، ص 141، ضمن ح 30، و ج 75، ص 304.
http://ahadis-o-revayat.blogfa.com/post-451.aspx
فراوری توسط : سیداصغر سعادت میرقدیم
***************************************************************************
***نسیم معرفت***
عمر چون آب روان از من وتو می گذرد
گاه درطاعت وگه در ره بیهوده رود
بد وخوب من وتو تا ز ابد می ماند
ازچه رو عمرعزیز درره نیکی نرود
شعر از سیداصغرسعادت میرقدیم
پس هیچگاه نیکی کردن رو ازیاد نبریم وهرگاه خدای ناکرده باگفتار ونوشتارورفتار و... به کسی بدی روا داشتیم با احسان ونیکی خود درپی جبران برآییم.
****************************************************************************
***نسیم معرفت***
بشنوید ای اهل عالَم این ندا از کربلا
از حسین بن علی محبوب قلب مصطفی
گر سرم از پیکرم باتشنگی گردد جدا
این برایم بهتر است از زندگی با اشقیا
شعر از سیداصغرسعادت
*****************************************************************
***نسیم معرفت***
به نام خدا
باسلام واحترام
یکی از عزیزان پرسش های زیر را از بنده نموده ودرخواست کرد که پاسخ بدهم بنده هم پاسخ های مختصری دادم امید است که سودمند باشد:
واما سوالات وپرسش ها:
سوال اول :آیاشیوه انتقادی شمایکسان است یابرای افرادمختلف متفاوت است؟مثال بزنید...
سوال دوم :خودراانسان شادی میدانیدیاافسرده؟
سوال سوم :شادی کردن رادرچه چیزهایی میبینید؟
سوال چهارم :چه مساله ای بیشترازهمه چیزشماراخوشحال میکند؟
سوال پنجم :مسیر تصمیم گیری درزندگی شماچگونه است؟به صورت مستقل تصمیم میگیرین یابامشاوره؟
سوال ششم :اصولادر تصمیم گیری انسان مقتدری هستیدیامردد؟سخت تصمیم میگیرین یاراحت
سوال هفتم : مشکلات راتاچه اندازه حاضرید تحمل کنید؟
سوال هشتم : احساس میکنیدتاب تحمل چه مشکلی راندارین؟
واما پاسخ های بنده:
پاسخ سوال اول:
شیوه انتقادی نمی تواند یکسان باشد.بستگی به شرایط وموقعیت و ظرفیت و سن و سال و جنس و عقیده فرد واشخاص و.. دارد.بعضی انتقاد ها سازنده است وبرخی انتقادها جنبه تخریبی دارد.باید به نحوه انتقاد هم توجه کرد که باچه بیانی ونیتی ودرچه موضوعی(سیاسی واقتصادی وتربیتی واخلاقی وعلمی ومدیریتی وخانوادگی و...) انجام میشود . مثلا انتقاد کردن به جوان با انتقاد کردن به غیر جوان(آدم مسن)فرق می کند. جوان ها معمولا ناپخته هستند.باید با یک ظرافتی به آنها انتقاد کرد ....
پاسخ سوال دوم:
آدمی برای موفقیت وپیشرفت در همه عرصه های زندگی نیازمند روحیه نشاط و امیدواری است.اراده وتفکر وتوکل وامید ونشاط ازجمله عوامل موفقیت می باشند. افسردگی یک بیماری است که عوامل مختلفی دارد.افسردگی گاهی کم است وگاهی شدید.کسانی که افسردگی شدید دارند حتما باید به روانپزشک مراجعه کنند ... اموری که باعث افسردگی است باید از آنها دوری کرد مثل تنهایی زندگی کردن ودر محیط وخانه نامناسب اسکان داشتن. بی هدف بودن در زندگی ومنفی نگری و ضعف اراده وتوکل و ..
پاسخ به سوال سوم:
هرچیزی که سبب رشد فکری ومعنوی و دینی باشد. گاهی کمک کردن به یک نابینا و یا مستمند ویا بچه یتیم و... چنان شادی در درون آدمی ایجاد می کند که یک موسیقی شاد هرگز چنین شادی ایجاد نخواهد کرد وچه بسا موسیقی شاد آدمی رو افسرده هم می کند.(احکام موسیقی درجای خود بیان شده است)
کمک به پدر ومادر به آدمی شادی وفرح می دهد.احترام به بزرگان شادی ونشاط می آورد. تلاوت قرآن ودعا وصلوات فرستادن بر محمد وآل محمد علیهم السلام، ظرفیت و نشاط روحی بوجود می آورد.رفتن به طبیعت ودیدن مناظر طبیعی و ورزش و پیاده روی و شناکردن و سیر وساحت وزیارت امام زادگان و ایمه علیهم السلام وزیارت بزرگان دینی وشهداء شادی ونشاط روحی ایجاد می کنند....
پاسخ سوال چهارم:
از دیدگاه یک انسان مومن ومتعهد هرجا که رضایت الهی و خشنودی ایمه علیهم السلام باشد بیشتر از هرچیزی مایه نشاط و شادابی است. مثلا احترام به پدر ومادر و استاد ومعلم وبزرگترها و... سبب خشنودی خدا ورسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم وایمه علیهم السلام است.
متاسفانه در جامعه ما نشاط وشادابی را بیشتر در عوامل ظاهری ومادی جستجو می کنند واز عوامل دیگری که ذکر کردم غفلت می شود....
پاسخ سوال پنجم:
تصمیم گیری در امور مختلف زندگی گاهی مستقل وگاهی با مشورت دیگران انجام می گردد. اگر مساله بسیار حیاتی ومهم باشد حتما باید با کسانی که شرایط مشورت را دارند مشورت نمود...
پاسخ سوال ششم:
تصمیم گیری در امور باید عاقلانه وآگاهانه وبااراده وتفکر و وچه بسا باتوکل وتوسل و... همراه باشد.
پاسخ به سوال هفتم:
مشکلات عادی ومعمولی بطور معمولی با کمی فکر واراده حل می شود واما مشکلات بزرگ، اراده بزرگ وایمان استواروتفکر ومشورت وتوکل وتوسل و... می طلبد....
پاسخ سوال هشتم:
مشکل ظلم وستم وآزار به دیگران و بی عدالتی وضایع و پامال کردن حق دیگران برایم بسیار سخت وناگوار است وهیج ظلمی درعالم بالاتر از ظلم وستمی که برمحمد و آل محمد علیهم السلام وارد شد وجود ندارد.....
وخداوند هم در قرآن کریم با آیات متعددی شدیدترین تعابیر را برای ستمگران وظالمین بیان فرموده است که یکی از آنها آیه زیر است:
... وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ سوره شعراء آیه 227
... و کسانى که ستم کرده اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
*سیداصغرسعادت میرقدیم
*******************************************************************
***نسیم معرفت***
به نام خدا
کسی که چشم دلش کور نشده باشد در هر حالی خدا را با چشم دل می بیند. باباطاهر هم چنین می گوید:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از روی زیبای ته وینم
ویا اینکه هاتف اصفهانی چنین سروده:
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
زندگی بدون یاد خداوند تاریک است و اگر کسی همه دنیا را هم داشته باشد ولی از خداوند غافل باشد درواقع سودی نبرده مگر در حد حیوانیت وچه بسا حیوانات بر او برتری دارند چون پرندگان وچرندگان وحشرات و... طبق فرمایش قرآن کریم تسبیح و ذکر خداوند دارند که جلال الدین مولوی دراین باره چنین می گوید:
گر تو را از غیب چشمى باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل !
جمله ذرات عالم در نهان
با تو مى گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادى سوى جان جان شوید
غلغل اجزاى عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسه ى تاءویلها بزدایدت
سیداصغرسعادت میرقدیم
*******************************************************************************************
***نسیم معرفت***
***نسیم معرفت***
***نسیم معرفت***
تاریخ عضویت در پارسی بلاگ: 92/10/4
ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی (ره)
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
کلیک کنید:مطالب گوناگون از استاد سیداصغر سعادت میرقدیم
ابوبصیر چه کسی بوده ؟!!!( یک خواب جالب)
تَأخیرُ التَّوبَةِ إغترارٌ
به تأخیر انداختن توبه، فریبْخوردگى (و فریب به خویشتن) است.
گزیده تحف العقول: ح256.
**چرا با آمریکا نباید رابطه داشته باشیم؟!!(کلیک کنید)
***کلیک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
***کلیک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
**اختلاف بین دو باطل حق نما به سه صورت است
**سعادت - یادداشت ها و مصاحبه های یک خبرنگار(کلیک کنید)
**پایگاه خبری اعتدال شمال
(پایگاه خبری تحلیلی در سیاهکل)
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم(کلیک کنید)
******************************************************************************************************
***نسیم معرفت***
**سیزده پاسخ به یک شُبهه خطرناکِ تکفیریون ودواعِش
** تذکر : ترجمه و توضیحِ متنِ عربی زیر توسط استادسیداصغر سعادت میرقدیم در روز پنج شنبه بیستم اسفند 1394 ه.ش انجام شده است.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
والرَّدُ عَلَی اِستدلال التّکفیریین والدَّواعِش حَولَ اولویة القتال ضِدأَالمُعارِضِین لَهُم من المُسلمین .
المقدمة
مُنذُ زَمَن و مَا زَالَ احدُ اَسالیبِ اَعداءِ الأَدیان الألهیة للحیلولة دون نشرالتعالیم الألهیة هو التحریف المعنوی للتَّعالیمِ الدِّینیة. حیثُ اِنَّ اللهَ سُبحانَه وتَعالیَ ذَکَرَ هذاالأسلوبَ فی الآیةِ الکریمة( يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. سورة النساء ، الآیة 46) وفی بعضِ الأحیانِ نَتَجَ هذا التحریفُ المعنویُّ عن بعض المُسلمین فَعَلَی سبیلِ المثال کانت فِکرَةُ الخوارج والذی قالَ امیرالمؤمنینُ (عَلَیهِ السَّلامُ) حَولَ استدلالِهِم ( كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا البَاطِلُ نهج البلاغة خطبه 40 ) ناتِجةُُ عن التحریفِ المعنوی.
اِنّ ظاهرةَ قتلِ المُسلمین بتُهمةِ الکُفر تَمَّ تأسیسُها مِن قِبَلِ الشیخِ مُحمد بن عبدِ الوهّاب والیَوم کل الجماعات التی تَنسِبُ نَفسَها للفکر الوهَّابی والتی منها داعِش فِی العراق وسوریا تُجیزُ لِنَفسِها الأسالیبَ الوحشیَّةَ فی قتل المسلمین برغبةِِ شدیدةِِ من خِلال اِتّباع الآراء التکفیریة للشیخ محمد بن عبد الوهّاب وکذالک تَقُومُ بتحریض اهل السنة – الغیر مُطّلِعینَ علی ماهیة وحقیقة داعِش والفکر الوهَّابی- عَبرًَ دِعَایَاتِِ فَارِغَةِِ ضِدَّ الشیعة وتقوم بترغیبهم لِلوُقوف فی وَجهِ آیات القرآن الکریم والأحادیث النَّبویة والمَعاییرِ الأنسانیة لِحثِّهِم عَلَی قَتلِ اَتباعِ اهل بیت النبیّ( عَلَیهِمُ السَّلامُ) و سائرِ المسلمین.
اِنَّ القُوَی الأستعماریّةَ فی العالَم بِقِیادةِ الشّیطان الأکبر فی العصر الحاضر استَغَلّت هذا الأُسلُوبَ کأَسلافِها لخَلقِ الصِّراعَاتِ والأقتِتَال بین الأِخوَةِ فی الأمَّةِ الأسلامیة عَبرَ الترویج للتفسیر المُنحرف لآیات القرآنِ الکریم والتعالیمِ النَّبَوِیَّةِ بین اَتباعِ المذاهب الأسلامیة- لتحقیقِ اهدافها لتقطیع التَّلاحُمِ وتَفتیتِ الوَحدَةِ عَبرَ التَّأسیسِ للأعتقاد بالتکفیر و وجوبِ قتلِ المسلمین – حَتَّی تَدفَعُ الخَطَرَ الذی یُهدِّدُها و الذی یُتَمَثَّلُ بِکِفاحِ الأمةِ الأسلامیة ضِدَّ الأستعمار ِوالصَّهیونیةِ العالمیة.
و مازَالَ اَعداءُ الأسلام یَقُومُونَ بِخَلقِِ ونَشرِِ وترویجِ الشُّبُهاتِ ضِدَّ المَبادِیءِ الدِّینِیَّةِ لِلحَیلولةِ دُونَ نشرِ تعالیمِ الأسلام الأصلیة وتَشوِیهِ صُورتِهِ وبهذه الطریقة یُحاوِلُونَ اٍبعادَ المخاطَب عن الحقایق الدینیة عبر ایجاد الشبهات فی ذهنه لِیُحَقِّقُوا اهدافَهُم المشئومةَ عَبرَ الأَجواء المُغَبَّرَةِ .
اِنَّ الترویج لهذه الشبهات بأمکانه سَوق المخاطَب العالَمِی خاصة الشَباب المُسلِم والمؤمن للتَّطَرُّفِ والعُنف کما بأمکانه خلق وتعمیق الفرقة بین الفِرَق والمذاهب والأدیان.
اَحَدُ اهمّ هذه الشبهات المعاصرة التی تَمَّ طرحُها فی العالَم والتی تتضمن استدلال التَّیّارات التکفیریة المُتطرِّفَة المُثیرة للفِتَن لقتل المسلمین واِبادتهم شیعة وسنّة ، هو ادعاء (اولویة الجهاد ضد العدوّ القریب والأَقرب) والتی یَستَدِلُّونَ علیها بالآیة الکریمة123 من سورة التوبة :يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ.
هذا الأستدلال الخاطِیءِ مع الأَسَفِ لاقَی تَرحیبا و اخذ مکانة واسعة بین بعض من الشباب المُؤمِن البسیط من اِخواننا اهل السنة بحیثُ انهم لازالوا یقومون بالتسجیل للقیام بالعملیات الأنتحاریة والألتحاق بالتَّیّارات التکفیریة لقتل المسلمین المظلومین من الشیعة والسنة. الترویج لهذا الأستدلال الخاطیء اَصَبحَ عاملا لأنحراف آلاف الشَّبابِ المسلم عن الکِفاحِ والجهاد ضِدَّ العدوّ الصهیونی والألحاد العالَمِی للقتال ضِدَّ المُسلمین الأبرِیاءِ فی سُوریا والعراقِ و سائرِ البُلدان الأسلامیة .
لقد قامَتِ المُعاونیةُ الدُّوَلیّة لِلحَوزات العلمیَّة بأِعداد الأِجابة العلمیة لهذه الشبهة بناءا علی المبادیء الدینیة والمصادر الحدیثیة المعتبرة لمذهب اهل السنة بمشارکة من المراکز المتخصصة فی مجال الأجابة علی الأسئلة الدینیة، بِأُسلوب السُّؤال والجواب.
محمد حسن زمانی
المُساعِد للشُّئونِ الدُّوَلِیّةِ لِلحَوزات العِلمیَِة
الشُّبهة
ان التَّیّارات التکفیریة المنحرفة بهدف سَوق الشباب المسلم والمؤمن والمجاهد من اهل السنة من بلاد العالَم اَطلقوا مَوجة القتال ضد باقی المسلمین من الشیعة والسنة الذین لم یَتَّبِعُوا الفِکرَ الوهابی ، وعَبرَ الأستناد بآیة من القرآن الکریم غَیَّرُوا البُوصلةَ مِنَ الکِفاح والجهاد ضِدَّ الصهاینةِ والولایات المتحدة (الأیالات المتحدة لِأمریکان) الی الجِهاد ضدّ اخوانهم من الشّیعة والجمهوریّة الأاسلامیّة الأیرانیّة وکذلک ضد اهل السنة المُناهِضین للصهیونیة .
هذه التَیّارات عندما تُواجِهُ السُّؤال بِأَنَّکُم ( لِمَاذَا لَم تَذهَبُوا لنُصرة شَعبِ غَزَّة المظلوم والمحاصَر ولاتُقاتِلون ضد الصَهاینة ؟!!) یَدعُون بأنَّ : ( الجواب الأکبرفی القرآن الکریم ، حین یَتکلَّمُ اللهُ تعالی عن العَدُوِّ القَریبِ (والأقرَبِ) وهُم المنافقون فی اغلب آیات القُرآن الکریم ، لأنهم اشدّ خطرا من الکافرین الأصلیّین والجواب عند ابی بکر الصِّدِّیق حین قَدَّمَ قتال المُرتدّین علی فَتحِ القُدس التی فَتَحَها بعده عُمَرُبنُ خَطّاب .
یَعتقِد تَیّارُ التکفیری فی المنطقة بأنّه بناءا علی الآیة الکریمة : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ سورة التوبة الآیة 123 ، یَستطیعُ الأدعاء بأنّ الکفار هم علی قِسمَینِ : فریق من الکفار هم غیرمسلمین ویَسکُنونَ فی مناطق جغرافیة بعیدة و فریق من الکفار هم – کما یَدَّعِی تَیّار التکفیر- اشباه المسلمین الذین یَعِیشونَ فی البلاد الأسلامیة و الذین یَعتقدُ التکفیریون انهم اسوأُ و اخطرُ من الفریق الأول ، کونهم لدیهم بعض العقائد المَشوبة بالشرک والکفر علی حدِّ تعبیرالتَّیّارات التکفیریّة . وتَدَّعِی التَّیّارات التکفیریة بأنّ هذه الآیة الکریمة تُؤکِّدُ اولویة القتال ضد هؤلاء الکفار الذین هم اشباه المسلمین و لیسوا بمسلمین ( علی حدِّ تعبیرهم) لأن تأکیدها هو علی القتال والجهاد ضد الأعداء والکفارالقَریبین اوّلا اَلَّذینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفّارِ و من ثَمَّ یمکن او یَجِبُ تأخیر الجهاد ضد الکفار البَعیدِین . وعلی هذا فیجب الجهاد والقتال ضد المشرکین من المسلمین !!! والکفار والیهود والنصاری لاسِیّما الصهاینة والأمریکان یُمَثَّلُونَ الأولویّات التالیة للجهاد.
الأجابة :
و ردّا علی هذه الدعایة والشبهة
1-ما تَمَّ ذِکرُهُ فی نَصّ الآیة الکریمة 123 من سورة التوبة هو حَول قتال الکفارالقَریبین ، ولاشکَّ بأنَّ حتی المنافقین القریبین مستحیل ان یکونوا مصداقا لهذه الآیة فضلا عن المسلمین . حیث ذَکَرَالمُفسِّرونَ سَبَبَ نزولِ هذه الآیة الکریمة وفی النهایة تَوَصَّلُوا الی النتیجة بأنه فی حال قتال الکفار یجب علی المسلمین ان یکون تَرکیزُهُم وانتباهُهُم علی الکفار القریبین جغرافیا و ان لایَغفُلُوا عنهم بسبب الأنتباه للعدو البعید و یُوَسِّعُوا دائرةَ الجِهاد ضد الکفار من القریب حتی البعید بصورة تدریجیة کما ذکر صاحب تفسیرالتسهیل ان هذه الآیة الکریمة تُشیرُ الی قِتال الرُّومِ فی الشام (1)
والذی ذَکَرَتهُ الروایاتُ هو ان المقصود من العَدُوِّ القَریبِ هم الیهود الذین کانوا یَسکُنُونَ حَولَ المدینة مثل بنی قُرَیظَةَ وبَنِی النَّضیرِ و یَهود خَیبرَ ( قال ابنُ عباس : مثل بنی قُرَیظَةَ والنَّضیرِ وخیبرَ و نحوِها . (2)
2-لم یَذکُرِ القُرآنُ الکریم و لو مرَّة واحدة المنافقین بأنهم هم مصداق الأعداء القریبین او بعبارة اُخری هُمُ الَّذین یَلُونَ المسلمینَ من الکفار هذا مع اَنّهم کانوا یَعیشُونَ بین المسلمین وکانوا یُحاوِلُونَ اِستغلَالَ الفُرَصِ لِلتَّآمُرِ ضد المسلمین ولِأیجاد الخِلَل فی المُجتَمَعِ الأسلامی . وعلی هذا مع ان الکثیر من التَّیّارات التکفیریة والمُتَطَرِّفَة تَنسِبُ النِّفاقَ الی مُخالفیهم من اهل السنة والشیعة واَتباع مذهب اهل البیت (علیهم السلام) ظُلما و زُورا ، ولکن ایضا لایُمکن لها علی اساس الآیات القرآنیة اعتبارهم الذین یَلونَ المسلمین من الکفار ولایجوز الجهاد ضدهم وقتلهم ولاریب ان ما تَقُومُ به التَّیّاراتُ التکفیریةُ والدواعِشُ بأِبادَتِهِم لَاتَمَّت الی الآیة الشریفة بشئ من الصِّلة.
3-مع انه کان فی زَمَنِ حیات النبی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) عدد المنافقین کثیرا ( وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظيمٍ سورة التوبة ، الآیة 101.) بحیثُ نزلت سورة المنافقون تَلُومُهُم علی اَفعالهم ولکن مع ذلک لم یَقُمِ النَّبِیُّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) بقتالهم ابدا و قتلهم لم یکن من سیرته الشریفة ابدا بل کان مِنهَجُهُ الشریفُ هو ارشادهم والکشف عن مُؤامَراتِهِم . و علی هذا ان قتل المسلمین غیر الوهّابیین الذین یَدَّعِی التَّیّارالتکفیری انهم منافقون لیس مشروعا و لا یستند الی سیرته (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) بشئ ابدا .
4-علی عکس وِجهَةِ نظرِ تَیّارِ داعِشِ التکفیری ، ان الله سبحانه فی سورة التوبة اَعطَی الأولویةَ للجهاد ضد الکفار و قَدَّمَهُ علی قتال المنافقین حیث قال : يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ. سورة التوبة، الآیة73 . و نَصُّ الآیةِ الکریمة ظاهر و واضح علی ان جهاد الکفار مُقدَّم علی قتال المنافقین والحال ان وِجهةَ نظرِ داعِش تُعارِضُ النَّصَّ و ظاهِرَ الآیة الکریمة.
5-مع ان لفظ الجهاد تَمَّ استعمالُهُ وتکراره کثیرا فی القرآن الکریم کَنَوع من التَّعامُل مع الکفارالا انه لم یَتِمّ ذکره واستعماله و لومرّة واحدة ضد المسلمین المنحرفین واستعماله ضد المنافقین تَمَّ مرّة واحدة فقط ولکن اَجمَعَ المفسرون علی ان المقصود منه الجِهادُ الثَّقافِی ولیس الجِهادُ العَسکَرِی. لهذا اَجمَعَ اهلُ العلم والمفسرون علی انه لم یَتِمّ جواز الجهاد ضد المنافقین فی الأسلام حیث ذَکَرُوا فی تفسیر الآیة الکریمة يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ ... سورة التوبة ، الآیة 73. ان ظاهرالآیة الکریمة یُشعِرُ بوجوب الجهاد ضد المنافقین ولکن سیرة النبی الأکرم(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) بِعَدَمِ قتاله ضدهم کَشَفَت لنا ان المقصود هو العمل والکِفاح الثَّقافی و لیس الجهاد العسکری. اِذَن یَجب حملُ معنی الجهاد فی هذه الآیة علی الجهاد باللسان و امثاله . (3)
و هذا ما تُؤَکِّده الروایاتُ الصحیحةُ حیثُ ذَکَرَالطبریُّ فی تفسیره جامع البیان فی تأویل القرآن ، احادیثَ فی هذا الباب ، منها : عَنِ ابنِ عبّاس قولُهُ تعالی (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ ... سورة التوبة ، الآیة 73 . ) فَأَمَرَهُ اللهُ بجهاد الکفار بِالسَّیفِ والمنافقینَ بِالِّلسانِ واَذهَبَ الرِّفقَ عَنهُم . و کذلک عن ابن عباس (...جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ...) قال : الکفارِ بالقتال والمنافقینَ ان یَغلُظَ عَلَیهِم بِالکَلامِ .(4)
فبناءا علی ماتَقَدَّمَ یَتَّضِحُ جَلیّا بأنَّ الآیات الکریمة فی سورة التوبة لم تُجِز لِأَیِّ مُسلِم قتالَ باقی اِخوَتِهِ من المسلمین حتی واِنِ اختَلَفُوا معه فی الفَهمِ. بل خطاب الآیة هو وجوب الجهاد ضد الکفار الذین- لِأَجل قُربِهِم من المسلمین- یُمَثَّلُونَ خطرا علی المسلمین و هذا هو رأیُ الأَغلبیّة الساحِقة من العلماء.(5)
6-انَّ اقربَ عَدوّ کافِر للأمّة الأسلامیة من الناحیة الجغرافیّة الیوم هو الکِیانُ الصَّهیونی الغاصِب الذی اِحتَلَّ جزءا من بلاد المسلمین( فلسطینَ ، الأُردُنِ ، مصرَ، سوریا ولبنانَ) فِی عُقرِدارِ الأسلامِ . الیس الیوم الجهاد ضد الصهاینة الغاصبین ، واجبا بناءا علی نصّ نفس الآیة الکریمة : ... قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ...( سورة التوبة، الآیة 123.) التی یَستَدِلُّ بها التکفیریون!!!؟
الیس تَعبِئةُ کل هذه الجُمُوعِ من الشَّبابِ المُسلِم النَّشیط الثُّوری من البُلدان الأسلامیة وغیرها- اولئک الذین غَضَبُهُم من جرائم الصهاینة جَعَلَ منهم قَنابلَ غَضَب موقوتة مستعدة للأنفجارضدَّ الکِیان الأسرائیلی الغاصب- لقتل اخوانهم المسلمین فی البلاد الأسلامیة تُقَدِّمُ اکبرَ خِدمة فی تلبیة ارادة الکیان الصهیونی الغاصب والأمریکی المُجرم!!!؟ والمعلوم انه فی هذا النزاع والأِحتِرابِ الداخلی کل الفَریقَینِ من الشباب الغَیور والثُّوری المسلم سَیُقتَلُونَ وفی المقابل الکفار و اَعداء الأسلام خاصة اَلصهاینة سَیَبقَونَ فی راحة من امرهم . الم یُحَذِّرُنَا اللهُ حَول هذا الخطر الکبیر وتَدمیرِ الأمة الأسلامیة من خِلال الصِّراع الداخلی والأقتتال بین الأخوان حیثُ نَهَی الأمَّةَ بقوله : ...وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُکُمْ ( سورة الأنفال ، الآیة 46.) و حَرَّمَ هذا النزاع الذی نَشهَدُهُ فی یَومِنا!!!؟
7-اِنَّ الله تعالی نَهَی عن تکفیر مَن یُظهِرُالأسلامَ ، فی القرآن الکریم حیث قال : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثيرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْکُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً ( سورة النساء ، الآیة 94.)
ذَکَرَ المُفَسِّرونَ سببَ نزولِ هذه الآیةَ عَلیَ اَن ( بَعَثَ رسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) سَرِیِّةََ عَلَیهَا اُسَامَةُ بنُ زَیدِِ اِلیَ بَنیِ ضَمرَةَ فَلَقُوا رَجُلاََ مِنهُم یُدعَی مِرداسُ بنُ نَهیک (اَلفَدَکِی) مَعَهُ غَنِیمَةُُ (غُنَیمَةُُ)لَهُ وَ جَمَلُُ اََحمَرُ . فَلَمَّا رَآهُم اوَی اِلَی کَهفِ جَبَلِِ وَ أَتبَعَهُ اُسَامَةُ. فَلَمَّا بَلَغَ مِردَاسُ الکَهفَ وَضَعَ فِیهِ غُنمَهُ (غَنَمَهُ) ثُمَّ اَقبَلَ اِلَیهِم فََقَالَ اََلسَّلامُ عَلَیکُم اَشهَدُ اَن لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَاَنَّ مُحَمَّداََ رَسُولُ اللهِ فَشَدَّ عَلَیهِ اُسَامَةُ فَقَتَلَهُ مِن اَجلِ جَمَلِهِ وَ غَنِیمَتَهُ(غُنَیمَتَةُُ) وَ کَانَ النَّبِیُّ -ص- اِذَا بَعَثَ اُسَامَةَ اَحَبَّ اَن یُثنَی عَلَیهِ خَیرُُ وَ یَسأَلُ عَنهُ اَصحَابَهُ فَلَمَّا رَجَعُوا لَم یَسأَلهُم عَنهُ فَجَعَلَ القَومُ یُِحَدِّثُونَ النَّبِیَّ -ص- وَ یَقُولُونَ : یَا رَسُولَ اللهِ لَو رَأَیتَ اُسَامَةَ وَ لَقِیَهُ رَجُلُُ فَقَال الرَّجُلُ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدُُ رَسُولُ اللهِ فَشَدَّ عَلَیهِ فَقَتَلَهُ وَهُوَ مَعرِضُُ عَنهُم . فَلَمَّا اَکثَرُوا عَلَیهِ رَفَعَ رَأسَهُ اِلَی اُسَامَةَ فَقَالَ : کَیفَ اَنتَ وَ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ ؟ قَالَ : یَا رَسُولَ اللهِ اِنَّمَا قَالَها مُتَعَوِّذاََ ، تُعَوِّذُ بِهَا . فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ- ص- : هَلاَّ شَقَقتَ عَن قَلبِهِ فَنَظَرتَ اِلَیهِ... یَقُولُ فَتَابَ اللهُ عَلَیکُم فَحَلَفَ اُسَامَةُ اَن لَایُقَاتِلَ رَجُلاََ یَقُولُ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ بَعدَ ذَلِکَ الرَّجُلِ. (6)
و مِن هذا المُنطَلق ان نسبة النفاق ایضا لِأَیّ من المسلمین- سواء کانوا من السنة او الشیعة- التی تَنسِبُ لهم عَبرَ الدواعِش والتکفیریین لا اساسَ لها لأن معنی النفاق هو اظهار الأسلام واِبطانُ الکفر والحال ان اهل السنة- المخالفین لداعِش والتکفیریین- وکذلک الشیعة والأمامیة یُظهِرُونَ الشهادَتَینِ ویُؤمِنونَ بها من صَمیمِ قلوبهم کما ان قلوبهم وجوارحهم واعمالهم مَملُوئة من الأیمان والتمسک بجمیع ضروریات الأسلام و یُصَرِّحُونَ بمعتقداتهم فی کُتُبِهِم من التفسیر والأصول والفقه وغیرها ویَستَدِلُّونَ علی عقیدتهم بأدلة وبراهین محکمة ومثل اخوانهم اهل السنة یُؤمِنُونَ بالتوسل والشفاعة و التَّبَرُّکِ بآثارالأولیاء ولم یَعمَلُوا بالتقیة حول هذه القضایا و یَدعُونَ الوَهَّابیُّونَ الذین یُثیرُونَ الشُّبُهاتِ حَولَ هذه المُعتقدات بالمناظرة بصوت عال .
8-یَجب علی کل مُسلِم ان یَستَخرِجَ تعریفَ الکافِر والمُسلِم من احادیث النبی الأعظم -ص -حیثُ رُوِیَ عَنهُ -ص -( انه قال -ص- اَتَدرُونَ مَا الأیمانِ بِاللِه وَحدَهُ قالوا اَللهُ و رسولُهُ اَعلَمُ قال -ص- شهادةُ اَن لا اله الا اللهُ و اَنَّ مُحمدا رسولُ اللهِ واِقامُ الصلاة واِیتاءُ الزکاةوصیامُ رمضانَ وان تُعطُوا من المَغنَمِ اَلخُمسَ... الحدیث.(7)
الحدیث الشریف یُصَرِّحُ علی ان مَن شهد بالوحدة لله عَزَّ وَجَلَّ و بنبوة الرسول- ص -و اِقامِ الصَّلاة وایتاءِ الزکوة والصوم والخمسِ فهو مُسلِم ومن البدیهی ان اهل السنة المخالفین لداعِش وکذلک الشیعة واَتباع اهل البیت (علیهم السلام) یُؤمِنونَ بهذه المَبادِیء وبِالتَّحدیدِ اَتباع اهلِ البَیتِ (علیهم السلام) حیثُ یُؤمِنونَ بأصول الأسلام ویَعمَلُونَ بأحکامه الفهیة.
9-عند النظر للصفحات الأولی من جوامع الحدیث ، ک-صحیحی البخاری و مسلم- نَستطَیعُ ان نَرَی الحدیثَ بِأنَّ الرَّسُولَ الأَعظَمَ ص نَهَی عن قتال المسلمین حیثُ اِکتَفَی من قتال الناس بأن یُظهِرُوا الشَّهادَتَینِ ویُقِیمُوا الصلوةَ ویَصُومُونَ و یُؤتُوا الزکوةَ فقال -ص -: اُمِرتُ ان اُقاتِلَ الناس حتی یَشهَدُوا ان لا اله الا اللهُ وان محمدا رسولُ الله ویقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة فأذا فَعَلُوا ذلک عُصِمُوا مِنِّی دِماءُهُم واموالُهم الا بحق الأسلام و حسابُهُم عَلَی اللهِ .(8)
و فی حدیث آخر رَوَی البُخارِیُّ عن اَنَس بن مالِک انه قال ، قال رسول الله ص : من صَلَّی صَلاتنا واستَقبَلَ قِبلَتَنا واَکَلَ ذَبیحَتَنَا فذلک المُسلِمُ الذی له ذِمَّةُ اللهِ و ذمةُ رسولِه فَلاتُحَقِّرُوا اللهَ فی ذِمَّتِهِ (فَلاتُخَفِّرُواللهَ فی ذِمَّتِهِ * فَلاتُخفِرُوااللهَ فی ذِمَّتِهِ) (9)
هذه الأحادیث وکذلک آلافُ الأحادیثِ الأُخری تَدُلُّ علی انه لایَجوز نسبة الکفر او الشرک لمن یُظهِرُالشهادتین ولا یجوز اَن یَتِمَّ استباحةُ دمه وماله بهذه الذریعة بل العکس صحیح وهو اَنه بمجرد اظهار الشهادتین یکون فی ذمة الأسلام و یَتِمُّ التعاملُ معه کمُسلِم معصوم الدم والعِرض والمال.
10- بناءا علی شریعة الأسلام حتی الکفار اذا لم یُقدِمُوا علی القتال واخراج النبی- ص -والمسلمین من دیارهم لایَجوزُ قِتالُهُم ومُحارَبَتُهُم ویَکونُونَ بأمان واذا نظرنا بصورة دقیقة الی سورة التوبة نَستطیعُ ان نَفهَمَ بأن السِّیاق العام لهذه السورة المبارکة هو قتال المشرکین الذین کانوا دائما یُظهِرُون العداوةَ ویُخَطِّطُونَ ویُثیرون الحُروب ضد الأسلام وهم الذین فِی المُصطَلَحِ الفِقهی یُعَبَّرُ عنهم بالمُحارِبین ولم تَقصد السورة غیر هؤلاء حیثُ یقول الله:أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ(سورة التوبة، الآیة 13.)
وفی الآیة اللاحقة یَأمُرُاللهُ سبحانه بالقتال ضد الطُّغاة من الکفار لأن الجهاد والقتال ضدهم سَیُؤَدِّی الأمنَ والأمانَ للمؤمنین مِن تَعَدِّی وطغیان الکافرین.(سورة التوبة، الآیة14.)
فعلی ما ذکرناه آنِفا ان السیاق العام لسورة التوبة من البدایة هو الکلام حول الطُّغاة والمُحارِبین من الکفار ولیس حَول الکفار والمشرکین الذین هم فی حالة سلام مع المسلمین حیث لهم حقوق خاصة ولم یَسمَحِ القرآنُ الکریمُ بقتالهم ، إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ... سورة التوبة، الآیة4. وخَطَأُ داعِش والتکفیریین هو عدم التمییز بین هذین النوعین من الآیات حیث ظَنُّوا ان القرآن یُجیزُ لنا قتال اَیِّ شخص اعتبرناه کافرا وهذا فهم خاطیء و مردود من وِجهة نظر القرآن الکریم حیث یقول الله سبحانه : وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ ( سورة البقرة ، الآیة190 .)
11- من سُنَن النبی- ص -فی الحُروب حتی فی القتال ضد الکفار والمُعتَدِین انه -ص- کان یَکتَفِی فقط بالقتال وقتل الجنود المعتدین ولم یَتَعَرَّض للناس العُزَّل ابدا . و فی هذا السیاق نَرَی انه -ص- کان عندما یَبعَثُ السَّرایا لقتال المشرکین ک-سَرِیّةِ عبد الرحمن بن عَوف- لقتال قبیلة کَلب فی السَّنَةِ السادسة من الهجرة یُوصِیهم -ص- فی خاصته (فی خاصَّةِ نفسه) بتقوی الله ومَن معه من المسلمین ، خیرا ثم کان یقول لهم اُغزُوا باسم الله فی سبیل الله قاتلوا مَن کَفَرَ بالله اُغزُوا ولاتَغِلُّوا (ولا تَغلُوا) ولا تَغدِرُوا ولاتُمَثِّلُوا ولاتَقتُلُوا ولیدا واذا لَقیتَ عدوَّکَ مِنَ المُشرکین فَادعُهُم الی ثَلاثِ خِصال (او خِلال) فَأَیَّتُهُنَّ ما اَجَابُوکَ فَاقبَل منهم و کُفَّ عنهم ثم ادعُهُم الی الأسلام فأن اجابوک فَاقبَل منهم و کُفَّ عنهم ثُمَّ ادعُهُم الی التَّحَوُّلِ من دارهم الی دار.(10)
وکذلک مِن وصایا ابی بکر لِأُمَراء الجُند : لاتَغِلُّوا(لاتَغلُوا) ولاتَغدِرُوا ولاتَجبُنُوا ولاتُفسِدُوا فی الأرض وکذلک کان یُوصیهم لاتَقتُلُوا امرأة ولا کَبیرا هَرِما ، ولا تَقطَعُوا شجرا مُثمِرا و... (11)
کما کان عُمرُ بن الخَطّاب یُوصِی جُیُوشَهُ عند تَجهیزهم :... فَقاتِِلُوا فی سبیل الله مَن کَفَرَ بالله ... لاتُمَثِّلُوا عند القدرة ولاتُسرِفُوا عند الظُّهُورِ ولاتَقتُلُوا هَرِما ولا امرأة ولا وَلیدا... (12)
فَیاتَری هل اَفعالُ هؤلاء المُتَطَرِّفینَ والتکفیریین والدواعِش مِن قتل النساء والشیوخ والأطفال والناس العُزَّل الذین جالسین فی بیوتهم ولم یُقدِمُوا علی المقاتلة ابدا ، یَتَّفِقُ و یَتَلائَمُ مَعَ وصایا الرسول الأعظم ص والخُلفاء الرَّاشِدینَ فی مَدرسةِ اهل السنة !!!؟
12- اِنَّ استناد الدواعِش والتکفیریین بقتال ابی بکر ضد اهل الرِّدَّةِ (بکسرالرّاء) ایضا غیر تامّ وضعیف جدا لأنه کما یُصَرِّحُ التکفیریین اَنفُسِهِم ان ابابکر قام بقتال المرتدّین الذین خَرَجُوا مِنَ الأسلام ولم یَقُم بقتال المُصَلِّین او الذین مَرَدُوا علی النفاق من اهل المدینة. ان الخلیفة الأول قَاتَلَ الذین کانُوا یَدعُون النُّبُوَّةَ . وحتی اشخاص ک- مُسَیلَمة الکذاب واَسوَد العَنسی لم یُسلِمُوا ابدا حتی نَقولَ بأرتدادهم بعد الأسلام فَهُم کانوا یَعتبِرون انفسَهُم شُرَکاءَ فی نُبُوَّةِ الرَّسولِ الأعظمِ ص زَمَنَ حَیاتِهِ و هو -ص -قام بأرسال مَن یُقاتِلُهُم فی اواخر عمره الشریف لأنهم کانوا یُمثَّلُون اَهَمّ خطر علی المسلمین . فلو کان استدلال التکفیریین والدواعِش علی وجوب قتال العدو الأقرب او القریب صحیحا لکان یَجب علی ابی بکر قتال المنافقین فی المدینة قبل قتال اهل الرِّدَّةِ ( بکسرالرّاء) واصحاب طلیحة ومُسَیلَمَة الکفار حیث لاریب ان المنافقین بعد وفاة رسول الله -ص- کانوا موجودین و زادت اَعدادهم و لکن قام ابو بکر بقتال اهل الرِّدَّةِ ( بکسرالرّاء) بدل السعی لتحدید هویة المنافقین وقتلهم. حتی فی قضیة قتال مانعی الزکوة ، لم یَبدَأُهُم ابوبکرُ بقتال الا لما اَخبَرُوه بأنهم اِرتَدُّوا و اَنکَرُوا نبوة رسو الله -ص- بحیثُ لو لم تکن تلک الأخبار التی وَصَلَت له ارتدادهم لما کان یَبدَأُ بقتالهم
13-یَجِبُ علی الدواعِش والتکفیریین واَتباع الوهابیة ان یَعلَمُوا بأن اَتباع المذاهب الأسلامیة الأُخری ک-اَتباع المذهب الحنفی ، المالکی ، الشافعی ، والحنبلی والشیعة لیسوا کفارا ولا منافقین لأنهم یُصَرِّحُونَ بالشهادتین کما یَعتَقِدُونَ بها من صَمیم قلوبهم ویَعتَقِدُونَ بوحیانیة القرآن الکریم والتوحید والمعاد ویَعمَلُونَ بالشرایع الأسلامیة مثل اقامِ الصلوة و الصوم والخمس والزکوة والحج و ... و خِلافُهُم ( اختلافهم) مع الوهابیة حول مشروعیة بعض الأعمال الفقهیة مثل زیارة قبر النبی ص والتوسل و طلب الشفاعة من الأنبیاء و الأولیاء -علیهم السلام- ( وحتی لو افتَرَضنَا جَدَلا اَنهم مُخطِئونَ فی فهمهم) فهو اختلاف فی الأجتهاد وفی فهم النصوص الدینیة ولا یُوجِبُ الکُفرَ والخُروجَ عن الدِّینِ .
لَا یَجوزُ الحَربُ و القِتالُ بین أَتباعِ المَذاهِبِ الأسلامیّة بسبب الخلافات العقائدیة والفقهیة . والحربُ بین المسلمین من الناحیة الشرعیة الدینیة حرام ، لأنه بناءا علی القاعدة الشرعیة التی اَجمَعَ علیها جَمیعُ فُقَهاءِ الأمة الأسلامیة- لِلمُجتَهِدِ المُصیبِ اَجرانِ ولِلمُخطِئِ اجر واحد- کل اَتباع المذاهب الأسلامی یَکُونُونَ مَأجورینَ عندالله تعالی وکیف مَعَ ذلک یَجُوزُ قَتلُهُم!؟ فَوِجهة نظر الوهابیة التکفیریة والدواعِش من اعتبار جریمة –الشافعیین- هو اِتِّباعُهُم للأمام الشافعی و ذَنب – الحنفیین- هو اِتِّباعُهُم للأمام ابوحنیفة و ذَنب- المالکیین- هو اِتِّباعُهُم للأمام مالِک( و ذنب الحَنبلیینَ اِتِّباعُهُم لِلأمام احمد بن حَنبَلَ ) و ذَنب الشیعة و الأمامیة هو اِتِّباع الأمام جعفر الصادق ع ، فی المسائل الخلافیة اذا کان ذنب اِتِّباع هذه المذاهب وجریمَتُهُم هوالأتباع عن احد من هؤلاء الأئمة الا ان هذا الذنب لایُسَوِّغُ مثلهم ابدا ومُستحیل ان تکون قاعدة تُجیزُ التکفیرَ وقَتلَ اَتباع المذاهب بل یَجبُ علینا احترامُ دَم و مال وعِرض الآخَرین کما یَجبَ علینا ان نَتَناقَشُ حول الخلافات بِأسلوب عِلمِی لِنَتعلَّمَ المعارف َالحقیقیة للأسلام .
النتیجة
بناءا علی ما ذکرناه من آیات الذکرالحکیم ، ان قیام التَّیّارات التکفیریة بقتل و اِبادَةِ المسلمین من السُنَّة والشیعة لیس لَهُ اصل او دلیل قرآنی فالمقصود من الکفار القربیین والذین یَلُونَ المسلمینَ من الکفار فی الآیة الکریمة 123 من سورة التوبة هم الکفار الذین لم یُؤمِنُوا بالأسلام ولا القرآن ولا نُبُوَّةِ مُحَمَّد -ص- لم یَقبَلُوه وفی نفس الوقت یَتَآمَرونَ و یُخَطِّطُون لِأِثارة الفِتَنِ وقتال المسلمین وهم یَعیشُونَ فی وَسَطِ المسلمین والذی مصداقُهُم فی یومنا هذا هم الصَّهاینة المُعتَدُونَ فی فلسطینَ المُحتَلَّة ولکن المسلمین من الشیعة والسُّنَّة مُستحیل ان یَکُونُوا مصداقا للکفار ولاتَشمَلُهُم الآیة الکریمة 123 من سورة التوبة ابدا وانما التکفیریون الذین یَقُومُونَ بقتل المسلمین الأَبریاءِ هُم مِصداق الآیة الکریمة : وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً ( سورة النساء الآیة 93 .
والسلام
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
**سیزده پاسخ به یک شُبهه خطرناک تکفیریون ودواعِش
ترجمه وتوضیح متن عربی :
نقد عالمانه وعلمی به استدلال تکفیری ها و داعِشی ها بر اولویت کشتن مسلمانان
( بحث وبررسی و نقد عالمانه وعلمی )
پاسخ به استدلال تکفیری ها وداعشی ها که بر اساس آیه 123 سوره توبه قائل به جنگ و جهاد ومبارزه بر ضد مسلمانانی هستند که با عقیده تکفیری و وهابیگری آنها مخالف می باشند.
مقدمه
یکی از روش های دشمنان أدیان الهی ( از جمله اسلام ناب محمدی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) در طول تاریخ وهمه زمان ها که توسط آن از گسترش ونشر تعالیم الهی جلوگیری می کردند ومی کنند عبارت است از تحریف معنوی نسبت به تعالیم دینی می باشد. تفسیر وتأویل وبرداشت ناصحیح وانحرافی نسبت به کلام و سخن وعقیده حق را ، تحریف معنوی می گویند . در سوره نساء آیه 46 به این روش( تحریف معنوی) اشاره شده است در آنجا که می فرماید : ... مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.... یعنی بعضی از یهود ، سخنانِ حق را ( الفاظ تورات ویا سخنان پیامبران و ...) از جایگاه ومعنای اصلی خود ، دگرگون و تحریف می کنند. در برخی از دوران ها و زمان ها این تحریف معنوی از سوی عده ای از مسلمین نتیجه داد وجامه عمل پوشید ومتاسفانه جوامع اسلامی از این راه ( تحریف معنوی) دچار انحرافات مختلف شدند که از باب نمونه می توان از تفکر خوارج در زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نام برد که این نتیجه وثمره و محصول همان تحریف معنوی می باشد. خوارج کسانی بودند که حضرت امیرالمؤمنین ع در برابر استدلال وشعارشان که می گفتند : لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ ( حکم فقط از آن خدا است) فرمود :كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا البَاطِلُ یعنی این کلام وشعاری که آنهاخوارج) به آن تمسک می کنند سخن حق ودرستی است که از آن اراده باطل و وغلط ونادرست می شود . [نهج البلاغه فیض الأسلام خطبه 40.]
علنی شدن و رواج قتل و کشتار مسلمانان با تهمت کفر و شرک ونفاق از جانب شیخ محمد بن عبد الوهاب ودر زمان او شکل گرفت و امروزه همه گروه های تکفیری وداعشی که خودشان را منسوب به تفکر وهّابی می دانند با پیروی از آراء تکفیری شیخ محمد بن عبد الوهاب ، قتل عام وکشتار مردم مسلمان عراق وسوریه ومناطق دیگر را با ابزار ها و روش های بسیار وحشیانه با شوق واشتیاق شدید وفراوان برای خود جایز ومباح وحلال می شمرند و همچنین با رسانه های تبلیغی گسترده ای که برضد شیعه در اختیار دارند ، عده ای از اهل سنت را که از حقیقت وماهیت پلید وخبیث تکفیری ها وداعشی های وهّابی مطّلع نیستند ، تشویق به این جنایات وکشتارها وفجایع می نمایند وبا توقف ومنع در فهم وتفسیر وتجزیه وتحلیل آیات قرآن کریم واحادیث نبوی و معیارهای انسانی ، آنها را تحریک وتحریص و تشویق به قتل وکشتار پیروان اهل بیت علیهم السلام وسائر مسلمین می کنند .
قُوای استعماری در جهان در عصر حاضر به رهبری شیطان بزرگ (آمریکای جنایتکار) همانند استعمارگران گذشته از طریق تفسیر انحرافی آیات قرآن کریم وتعالیم نبوی- ص - در بین پیروان مذاهب اسلامی با بگار گیری از گروه های تکفیری و داعشی با اعتقاد به تکفیر و وجوب قتل مسلمین ، جنگ ها و درگیری و نزاع ها را در میان امت اسلامی بوجود آوردند وبرای رسیدن به اهداف شوم خود واز بین بردن پیوند امت اسلامی ونابودی وحدت و اتحاد میان مسلمین ، به ترویج این گروه های تکفیری پرداختند تا خطر وتهدید مبارزه امت اسلامی بر ضد استعمار و صهیونیسم جهانی را از خود دور کنند . دشمنان اسلام پیوسته با ایجاد شبهات برضد مَبادی و مبانی دینی وترویج و اشاعه آن ها ، در صدد جلوگیری از نشر تعالیم حیاتبخش اسلام اصیل هستند ومی خواهند با ایجاد شبهات در ذهن مردم بویژه جوانان ، آنها را از حقایق دینی واسلامی دور نمایند تا در فضای غبار آلود شبهات وانحرافات در میان مسلمین به اهداف شوم خود دست پیدا کنند. آنها با ترویج این شبهات و انحرافات می خواهند مردم جهان بویژه جوانانِ مسلمان و مؤمن را به انحراف وخشونت بکشانند واختلاف ریشه دار وعمیقی را در میان فِرَق ومذاهب و ادیان بوجود آورند. یکی از شبهاتی که در عالَم اسلام طراحی وپیاده کردند و جریان های تکفیریِ منحرف نیز براساس آن ، فتنه های قتل وکشتار ونابودی شیعه وسنی را دامن زدند ، ادعای ( اولویت جهاد وجنگ برضد دشمن نزدیک یا عَدُوُّالقَریب ) می باشد وبرای این ادعای خود به آیه 123 از سوره توبه تمسک واستدلال می کنند در آنجا که خداوند می فرماید : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ . ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند ، پیکار کنید! ( و دشمن دورتر ، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند! ) آنها باید در شما شدّت و خشونت ( و قدرت ) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است!
متأسفانه این استدلال و برداشت غلط ونادرست و انحرافی ( تحریف معنوی ) مواجه با استقبال شد و جایگاه گسترده و وسیعی در بین جوانانِ مؤمنِ سطحی نگر از اهل سنت قرار گرفت به گونه ای که فوج فوج برای اقدام به عملیات انتحاری وقتل عام مسلمانان مظلوم شیعه وسنی وملحق شدن به جریان های تکفیری وهابی نسبت به هم سبقت می گیرند. ترویج این استدلال انحرافی وتفسیر نادرست از آیه شریفه ذکر شده سبب شد که هزاران جوانِ مسلمان بجای آنکه با دشمن صهیونیستی و کفر جهانی ( و قدرت های استکباری از جمله آمریکای جنایتکار و ...) به جهاد ومبارزه بپردازند ، در مقابل مسلمانان بی گناه در سوریه وعراق وسائر بلاد و کشورهای اسلامی به جنگ و درگیری ونزاع وخونریزی وکشتار مشغول شدند ودشمنان اسلام ومسلمین(اسرائیل غاصب و آمریکا و...) از راه اختلافات ودرگیری ها و کشتارها در میان امت اسلامی به اهداف شوم خود می رسند ودر راحتی و آسایش قرار می گیرند!! معاونت بین المِلَل حوزه های علمیه با همراهی ومساعدت مراکز تخصصیِ مربوطه جهت روشن شدن و رفع ودفع این شبهه خطرناک ، اقدام به تهیه پاسخ های علمی وعالمانه در این زمینه بر اساس مبادی ومبانی دینی واسلامی و منابع حدیثی معتبر از اهل سنت به روش سؤال وجواب نموده است .
محمد حسن زمانی
معاون امور بین الملل حوزه های علمیه
شُبهه
جریان های تکفیری منحرف با هدف جذب وسَوق دادن جوانان مسلمان ومؤمن و مبارزِ از اهل سنت از مناطق مختلف دنیا به سوی خود ، موجی از جنگ و درگیری وکشتار و قتلِ عام را برضد دیگر مسلمانان اعم از شیعه وسنی که تابع تفکرات وهابی نیستند ، راه انداختند واز رهگذر استناد به آیه ای از قرآن کریم (آیه 123 از سوره توبه) ، جهت ومسیر مبارزه وجهاد برضد صهیونیست ها و استکبار جهانی بویژه آمریکا و دشمنان مشترک را ، به سوی جنگ و درگیری و مبارزه با برادران شیعه و جمهوری اسلامی ایران واهل سنتی که در برابر رژیم صهیونیستی مقاومت وجهاد می کنند ، تغییر دادند . این گروه های تکفیری وقتی که با این سؤال مواجه می شوند که چرا شما به یاری و کمک ملت مظلوم ودر بند ومحاصره شده غَزَّه( وفلسطین) نمی روید وبرضد صهیونیست ها قیام و مبارزه نمی کنید ؟! پاسخ می دهند که بزرگترین جواب وپاسخ در قرآن کریم است در آنجایی که خداوند درباره دشمن نزدیک(َعَدُوُّالقَریب) سخن می گوید ومی فرماید : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند ، پیکار وجهاد کنید! ( و دشمن دورتر ، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند! ) آنها باید در شما شدّت و خشونت ( و قدرت ) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! سوره توبه آیه 123) و مراد ازکفار و عَدوّ قریب ودشمن نزدیک( از دیدگاه تکفیری ها) در اکثر آیات قرآن کریم ، منافقون هستند زیرا که ( به گمان آنها) منافقین نسبت به کفار اصلی ، خطرشان بیشتر وبزرگتر است ونیز می گویند پاسخ این سؤال نیز در شیوه وسیره ابی بکر صدیق است در آن هنگامی که او قتال وجنگ ومبارزه با مُرتدّّین(اهل الرِّدَّة) را مقدم بر فتح قدس قرار داد ، قدسی که بعد از ابوبکر توسط عُمَربن خَطّاب فتح شد.
جریان تکفیری و داعشی در منطقه ( منطقه اسلامی و کشورهای مسلمان ) معتقد است که بنابر آیه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ سوره توبه آیه 123 ، می توان ادعا کرد که کفار بر دوقسم است : 1- دسته ای از کفار که مسلمان نیستند ودر مناطق جغرافیایی دور زندگی می کنند وسکونت دارند . 2- گروهی دیگر از کفار که شبیه مسلمین هستند ودر بلاد وکشورهای اسلامی زندگی می نمایند . تکفیری ها معتقدند که این دسته از کفار( دسته دوم) خطرشان از دسته اول بیشتر است زیرا که عقائد شرک آلود و کفرآمیز دارند!!! . تکفیری ها و داعشی ها به گمان باطل خود ادعاء می کنند که این آیه کریمه ( آیه 123 از سوره توبه) تأکید می نماید که اولویت جنگ وجهاد باید برضد کفار قریب و نزدیکی باشد که شبیه مسلمانان هستند ولی مسلمان نیستند!! و می گویند براین اساس واجب است که جهاد با کفار اصلی را که در مناطق دور هستند ، تأخیر انداخت وابتداء باید با کفاری که قریب ونزدیک هستند مبارزه وجهاد کرد وسپس نتیجه می گیرند که جهاد وجنگ بر ضد مشرکین ومنافقین از مسلمانان( یعنی کفاری که به گمان آنها شبیه مسلمانان می باشند ولی مسلمان نیستند ) واجب است و اولویت دارد وجهاد و مبارزه با کفار ویهود ونصاری وخصوصا صهیونیست ها( رژیم اشغالگر قدس) وآمریکا در اولویت بعدی قرار دارد وفعلا واکنون نیازی به مبارزه وجهاد با آنها وجود ندارد!!!
پاسخ به شُبهه
1-آنچه که در آیه 123 از سوره توبه ذکر شد برگرفته از روایات وارده در باره قتال وجنگ با کفار نزدیک ویا عَدُوُّالقَریب ( یهود و یا امپراتوری روم شرقی در شام و... ) می باشد وشکی نیست در اینکه امکان ندارد که منافقین ( آنگونه که تکفیریون وداعشی ها می پندارند که مراد از کفار نزدیک در آیه شریفه ، منافقون ومشرکین از مسلمانان می باشند) مصداق این آیه باشند چه رسد به اینکه شامل مسلمین شود زیرا که مفسرون سبب وعلت نزول این آیه شریفه را ذکر کردند ودر نهایت در باره آیه مذکوره به این نتیجه رسیدند که واجب است که مسلمانان در برابر ومقابل کفاری که از نظر جغرافیایی در منطقه نزدیک به مسلمین قرار دارند پایداری واستواری نشان دهند ونسبت به آنها مراقبت وهوشیاری ونظارت داشته باشند وبه خاطرمبارزه وجهاد با دشمنانی که در مناطق دورتر می باشند ، از دشمنان نزدیک به خود غفلت نکنند و دامنه جهاد ومبارزه با کفار را توسعه داده وبه تدریج نخست در برابر کفار نزدیک به خود وسپس در مقابل کفار دورتر به جهاد ومبارزه اقدام نمایند وشاهد براین مطلب چیزی است که صاحب تفسیرِ(اَلتسهیل) گفته است مبنی براینکه این آیه شریفه(آیه 123 از سوره توبه) اشاره به جنگ وجهاد با روم شرقی در شام دارد. ( توضیح اینکه منطقه شامات پیش از آنکه زیر سلطه وحکومت مسلمانان در آید تحت حکومت امپراتوری روم شرقی بود)(1)
***
وهمچنین فخررازی صاحب تفسیر کبیر در این باره گفته است که هنگامی که خداوند در آیه 36 از سوره توبه [... وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکينَ کَافَّةً کَما يُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً و ( به هنگام نبرد ) با مشرکان ، دسته جمعی پیکار کنید ، همان گونه که آنها دسته جمعی با شما پیکار می کنند...] دستور به جنگ وجهاد با همه مشرکین را داد ، بعد از آن به وسیله آیه 123 از سوره توبه آنها را (یعنی مسلمانان را) در باب مبارزه وجنگ با کفار به راه وروش صحیح تر وشایسته تر ارشاد و راهنمایی فرمود و آن راه چنین است که ابتداء با کفار نزدیک تر جهاد وجنگ کنید وسپس به جهاد با کفار دورتر بپردازید. (2)
آنچه که در روایات درباره آیه 123 از سوره توبه آمده آن است که مقصود از دشمن نزدیک یا عَدُوُّالقَریب ، یهودیانی هستند که در اطراف مدینه ساکن بودند مثل بنی قُرَیظه وبنی نَضیر ویهود خیبر. ابن عباس نیز در این باره گفت که مراد از عَدُوّ قریب ، مثل بنی قُرَیظَه وبنی نَضیر و یهود خیبر ومانند آنها می باشد.
2-قرآن کریم حتی یک بار هم منافقین را به عنوان مصداقی از دشمنان نزدیک یا عَدُوُّالقَریب ( به عنوان کفاری که در مجاورت ونزدیکی مسلمین باشند) یاد نکرده است ، با اینکه آنها ( منافقین) در میان مسلمانان زندگی می کردند وپیوسته با حیله ها ونیرنگ های گوناگون به دنبال بدست آوردن فرصت هایی برای توطئه ونقشه بر ضد اسلام ومسلمین ونیز در پی ایجاد اختلاف و آشوب وفساد در جامعه اسلامی بودند . *** بنابر این با اینکه بسیاری ازجریان های تکفیریِ منحرف به مخالفین خود اعمّ از اهل سنت وشیعه وپیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) به ناحق و دروغ نسبت نفاق ومنافقین وحتی مشرکین وکفار می دهند ولی با این حال آنها نمی توانند براساس آیات قرآن کریم ( از جمله آیه 123 از سوره توبه) گروه های مسلمان ( و منافقین ) را به عنوان کفارنزدیک و عَدُوُّالقَریب( کفاری که در مجاورت ونزدیکی مسلمین قرار دارند و آیه 123 از سوره توبه به آن اشاره دارد ) به حساب آورند. روی این جهت جهاد وجنگ وکشتارِ مسلمانان اعمّ از شیعه وسنی جائز نیست وشکی نیست که قتل عام ونابودی مسلمانان به دست تکفیری ها وداعشی ها ، هیچ ربطی به آیه شریفه( آیه 123 از سوره توبه) ندارد.
3-با اینکه در زمان حیات پیامبر اسلام -ص -تعداد منافقین زیاد بودند به گونه ای که سوره منافقون نازل شد و آنها را بر افعال وکارهای زشتشان ملامت وسرزنش نمود ولی با این حال پیامبر اسلام- ص- اقدام به جنگ به آنها نکرد وکشتن منافقین هرگز در سیره وروش آن حضرت نبوده است بلکه پیامبر -ص- آنها را ارشاد وراهنمایی وهدایت می نمود و توطئه ها ونقشه هایشان را (از طریق وحی و آیات قرآن کریم) برمَلا وآشکار می کرد . بنابراین کشتن مسلمانانِ غیر وهابی ( مسلمانان شیعه وسنی که با تفکرِ وهّابیت مخالف هستند) به عنوان اینکه آنها از منافقون ویا مشرکین ویا کفار هستند ( آنگونه که تکفیری ها وداعشی ها آن را ادعاء می کنند) مشروع وجایز نیست وهرگز نمی توان این عمل شنیع وزشت را به روش وسیره پیامبر اسلام ص نسبت واستناد داد.
4-برخلاف نظر ودیدگاه جریان تکفیری وداعشی ، خداوند در سوره توبه آیه 73 (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ : اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است ) اولویتِ جهاد را در مقابل کفار قرار داد نه در مقابل منافقین . ودر این آیه جهاد با کفار را برجهاد وجنگ با منافقین مقدم داشت ومتن ونص این آیه شریفه به طور واضح وآشکار دلالت دارد که جهاد با کفار مقذم برجهاد با منافقین است واین در حالی است که دیدگاه ونظر جریان تکفیری داعشی کاملا با نص وظهور این آیه در تعارض وتضاد وتناقض است زیرا که آنها به گمان باطل خود اولویتِ جهاد خود را مقابله وجنگ با مسلمانانی قرار دادند که منافق ومشرک وکافر هستند . تکفیری ها وداعشی ها ادعاء می کنند ومعتقدند که شیعیان ونیز اهل سنتی که مخالف تفکرِ وهّابیت می باشند از منافقین ومشرکین و کفار هستند و می گویند پیش از هر دشمن دیگری ابتداء باید با اینها جهاد کرد وجنگید !!!
5-کلمه جهاد که در قرآن کریم در موارد زیادی بکار رفته در واقع در مورد برخورد ومقابله با کفار آمده است و حتی یک مورد هم در مقابل مسلمانانِ منحرف( مانند منافقین) استعمال نشده است و اگرچه در سوره توبه آیه 73 کلمه جهاد در مقابل منافقین بکار رفته است ولی مفسرین اتفاق نظر دارند که مقصود از جهاد در برابر منافقین ، جهاد فرهنگی می باشد ( اَلجِهادُ الثَّقافی) نه جهاد فیزیکی و نظامی ( اَلجِهادُ العَسکری) ، روی این جهت اهل علم وعلماء و دانشمندان ومفسرین اتفاق نظر دارند که جهاد وجنگ برضد منافقین در اسلام جائز نیست ( مگر اینکه توطئه علنی ومقابله آشکارنظامی و مانند آن داشته باشند که در این صورت به عنوان مُفسِِد فی الأرض و مُحارِب و... با آنها مقابله می شود) آنها (مفسرون) گفته اند که ظاهر این آیه شریفه اگر چه وجوب جهاد با منافقین را می رساند ولی سیره وروش پیامبر ص بر عدم جنگ وجهاد با آنها ، کاشف از آن است که مقصود از جهاد در این آیه شریفه همان جهاد فرهنگی می باشد نه جهاد نظامی . پس واجب ولازم است که جهاد در این آیه شریفه( آیه 73 از سوره توبه) را به معنای جهاد با زبان ومانند آن ( جهاد فرهنگی وتبلیغی و بیانی و ...) حمل کنیم. (3)
و اینکه گفته شد که مقصود از جهاد با منافقین در آیه 73 از سوره توبه ، جهاد فرهنگی می باشد نه نظامی ، روایات صحیحه ای که مرحوم طبری در تفسیر جامع البیان در این باره نقل کرده است آن را تأیید وتأکید می کند : عن ابن عباس قوله تعالی : ( يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ ...) فَأَمَرَهُ اللهُ بجهاد الکفار بالسیف والمنافقین باللسان واَذهَبَ الرِّفقَ عَنهُم . و کذلک عن ابن عباس ( يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ... ) قال : الکفار بالقتال والمنافقین اَن یَغلُظَ علیهم بالکلام. یعنی از ابن عباس دررابطه با آیه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ... ، نقل شده که گفت منظور از این آیه آن است که خداوند به پیامبرش امر کرد که با کفار با شمشیر جهاد کند ( که همان جهاد نظامی وعسکری است) وبا منافقین بوسیله زبان وبیان جهاد نماید( که همان جهاد فرهنگی و ثََقافی می باشد) وباز از ابن عباس نقل شده که درباره این آیه شریفه جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ گفته است که منظور آن است که با کفار ، قتال وجنگ شود وبا منافقین از طریق سخن تند وغلیظ برخورد شود. این روایات ذکر شده ومانند آن ها می فهماند که مراد از جهاد با منافقین ، جهاد فرهنگی و زبانی می باشد نه جهاد نظامی وفیزیکی. (4)
پس بنابر آنچه که قبلا ذکر شد بخوبی روشن می گردد که آیات کریمه در سوره توبه ( که تکفیری ها وداعشی ها از آن ها برداشت های نادرست وانحرافی می کنند وقتل شیعیان وکسانی که مخالف آنها هستند را با استناد به این آیات جایز می شمارند ) به هیچ مسلمانی اجازه نمی دهد که با دیگر برادران مسلمان خود جنگ وقتال نماید اگرچه از نظر فکری وعقیدتی با او مخالف باشد بلکه خطاب آیه 123 و یا 73 و...از سوره توبه مربوط به وجوب جهاد وجنگ با کفاری است که در نزدیکی ومجاورت مسلمین قرار دارند ( مثل یهود وامپراتوری روم شرقی و...) ودر آیه شریفه 73 و 123 از سوره توبه از این دسته از کفار به عنوان خطری برای مسلمین یاد شده است.و این مطلبی که در باره معنای جهاد با منافقین در آیه 73 وآیه 123 از سوره توبه بیان شد ، رأی ونظر اکثریت قریب به اتفاق از علماء بزرگ در گذشته است. (5)
بنابراین ، آیات ذکر شده در سوره توبه هیچ ربطی به جهاد وجنک نظامی با منافقین ونیز جهاد با مسلمانانی که از نظر فکری واعتقادی مختلف هستند ، ندارد واستناد وتمسک تکفیری ها وداعشی ها به این گونه از آیات هیچ پایه واساسی ندارد ونخواهد داشت.
6-امروز نزدیک ترین دشمنِ کافر نسبت به امت اسلامی از نظر جغرافیایی ، وجود پلید رژیم صهیونیستی وغاصب واشغالگر است که بخشی از بلاد مسلمین یعنی فلسطین را در عمق سرزمین ها و بلاد اسلامی( فلسطین ، اُردُن ، مصر ، سوریه ، لبنان) مورد تجاوز واشغال قرار داده است. آیا امروز بنا به نصّ وتصریح این آیه ( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ سوره توبه آیه 123.) که تکفیریون برای قتل وجنایت وغارتشان به آن استدلال می کنند ، جهاد برضد صهیونیست های غاصب واجب نیست ؟!!! آیا تجهیز و آمادگی و اعزام همه این گروه های جوانِ مسلمان وشاداب وانقلابی از سرزمین های اسلامی وغیر اسلامی ( گروه ها وکسانی که خشم و غضب آنها نسبت به جنایات صهیونیست ها می تواند آنان را به صورت بمب های خشم ساعتی در آورد که هرلحظه آماده انفجار بر ضد کِیان وموجودیت رژیم اسرائل غاصب باشد) برای کشتار وقتل عام برادران مسلمان شان در بلاد اسلامی ، بزرگترین خدمت جهت لَبّیک و پاسخ به اراده و خواست نامشروع رژیم صهیونیستیِ غاصب و آمریکا جنایتکار نیست ؟!! معلوم وروشن است که در این نزاع وجنگ داخلی بین مسلمانان در داخل سرزمین های اسلامی که دست پلید استکبار جهانی و عوامل آن دخالت دارد ، بسیاری از جوانانِ مسلمانِ غَیور و غیرتمند وانقلابی از هر دوگروه نزاع ودرگیری ، به ناحق کشته می شوند ودشمنان اسلام بویژه صهیونیست ها در راحتی وآسایش و آرامش بسر می برند !! آیا خداوند ما مسلمانان را با آیه وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ و ( فرمان ) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع ( و کشمکش ) نکنید ، تا سست نشوید ، و قدرت ( و شوکت ) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! ( سوره انفال آیه 46) برحَذَر نداشت ونهی نکرد از خطر بزرگی چون اختلاف ونزاع و درگیری وبرادر کشی و نابودی امت اسلامی به جهت نزاع ها وجنگ های داخلی بین برادران مسلمان؟! آیا خداوند حرام نفرمود از این نزاع ها ودرگیری های ویرانگری که امروز همه ما آن را در کشور های اسلامی مشاهده می کنیم؟!
7- همانا خداوند در قرآن کریم نهی نمود از تکفیرِ کسی که اظهار اسلام می کند در آنجا که می فرماید : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثيرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْکُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً : ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید ( و به سفری برای جهاد می روید ) ، تحقیق کنید! و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا ( و غنایمی ) به دست آورید ، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمت های فراوانی ( برای شما ) نزد خداست. شما قبلًا چنین بودید و خداوند بر شما منّت نهاد ( و هدایت شدید ) . پس ، ( به شکرانه این نعمت بزرگ ، ) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. سوره نسا آیه 94 . مفسرین سبب نزول این آیه را چنین ذکر کرده اند که : رسولخدا -ص- گروهی را به فرماندهی اُسامة بن زید برای جهاد با قبیله بنی ضَمرَه اعزام و گُسیل داشت. پس آنها با مردی به نام مِرداس بن نَهیک روبرو شدند که شتر سرخ موی ومقداری دارایی ومال(یا مقداری گوسفند) با خود داشت. وقتی که مِرداس آنها را دید احساس خطر کرد وبه سوی غاری در کوه پناه آورد. اُسامه نیز او را تعقیب کرد. هنگامی که مِرداس به غار رسید ، شتر ومتاعش(یاگوسفندانش) را در آنجا گذاشت و سپس رو به سوی آنها آورد وگفت : اَلسَّلامُ عَلَیکُم. اَشهَدُ اَن لا اله الا اللهُ واَنَّ محمدا رسولُ اللهِ . سلام به آنها کرد وشهادتین برزبان جاری نمود ولی اُسامه برای بدست آوردن و دسترسی به شتر و مال ومتاعش بر او حمله کرد و وی را به قتل رسانید .
پیامبر اسلام ص هرگاه اُسامه را به جایی اعزام و گُسیل می کرد دوست داشت که از او (اُسامه) ذکر خیر شود و کسی از او بدگویی نکند واز اصحابش در باره او سؤال می کرد وحال واحوالش را جویا می شد . پس وقتی که آنها برگشتند پیامبر ص در باره اُسامه از آنها سؤال نکرد . وقتی آن گروه ماجرا را برای پیامبر ص بیان کردند وعرض کردند : یا رسول الله ص کاش بودی و می دیدی اُسامه را که چگونه مردی را که لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت ( یعنی مردی را که شهادتین داد) به قتل رسانید ؟!! پیامبر-ص- با شناختی که از اُسامه داشت گمان نداشت که اسامه چنین عملی را مرتکب شود لذا به این خبر توجهی نکرد ولی هنگامی که دید افراد زیادی این ماجرا وقضیه را برایش نقل کردند سر مبارکش را به سوی اسامه بلند کرد وفرمود : ای اسامه این چه برخوردی بود که تو با گوینده لا اله الا الله نمودی؟! چرا به کسی که شهادتین داد ولا اله الا الله برزبان جاری کرد ، متعرض شدی و او را به قتل رساندی ؟! اُسامه عرض کرد یا رسول الله آن مرد کافر بود ومسلمان نشده بود وبه جهت حفظ جان خود شهادتین را برزبان جاری نمود ولی در واقع ایمان نیاورده بود. رسول خدا-ص- فرمود : مگر سینه او را شکافته بودی که در باطنش چه چیزی است؟!! ( یعنی تو مأمور به باطن افراد نیستی و می بایستی شهادتین او را قبول می کردی وحق کشتنش را نداشتی ) در این هنگام بود که آیه مذکور نازل شد وبعد از این ماجرا نیز اُسامه سوگند یاد کرد که دیگر کسی را که شهادتین داد نکُشد وبا او نجنگد . (6)
از مطالب گذشته و نیز ازاین ماجرا و قضیه ای که بیان شد می توان استفاده کرد که نسبت دادن نفاق از سوی تکفیری ها و داعشی ها به مسلمین اعم از شیعه وسنی ، هیچ پایه واساسی ندارد زیرا که معنای نفاق ، اظهار اسلام وپنهان داشتن کفر است در حالی که اهل سنتی که مخالف عقائد تکفیری ها وداعشی ها هستند ونیز شیعیان و امامیه ، اظهار شهادتین می کنند و مسلمان می باشند نه منافق . آنها (شیعیان) از صمیم دل وعمق جان به شهادتین ایمان دارند و دل ها واعضاء وجوارح واعمالشان سرشار از ایمان است وتمسک به جمیع ضروریات اسلام ودین می کنند ودر کتاب های اعتقادی وتفسیری واصولی وفقهی وغیره به معتقدات خود تصریح می نمایند وبا دلائل وبراهین محکم واستوار به عقائدشان استدلال می کنند وهمانند برادران اهل سنتِ خود به توسل وشفاعت وتبرک جستن به آثار اولیاء ایمان دارند وپیرامون این دسته از عقائد خود نیز تقیه نمی کنند وحتی با صدای بلند ورسا وهّابیون تکفیری را که درباره این امور اعتقادی شبهه افکنی می کنند ، دعوت به مناظره می نمایند.
8-برهر مسلمانی واجب ولازم است که تعریف کافر ومسلمان را از احادیث وسخنان پیامبر اسلام ص بدست آورد تا در شناخت مسلمان از کافر دچار اشتباه وانحراف نشود چنانکه تکفیری ها وداعشی ها دچاراشتباه وانحراف وخطای بزرگ شدند وکسانی را که مخالف رأی وعقیده آنها ( عقیده وهّابیت) باشند کافر می دانند وقتل وکشتن شان را واجب می شمارند اگرچه آنها مسلمان باشند. در روایتی از پیامبر اسلام ص آمده است که فرمود : آیا می دانید که ایمان به خداوندِ یگانه چیست؟ عرض کردند خدا ورسولش داناترند . حضرت فرمود : ایمان به خداوند عبارت است از گواهی به وحدانیت ویگانگی خداوند ( شهادت به لا اله الا الله ) وشهادت به اینکه محمد -ص -رسول خدا است ( شهادت به رسالت رسول الله ص) و برپا داشتن فریضه نماز و دادن زکات و انجامِ روزه ماه رمضان واینکه خمس مال وکسب و دارایی را بدهد . (7)
این حدیث شریف تصریح می کند براینکه اگر کسی به وحدانیت خداوند ونبوت ورسالت پیامبر اکرم ص گواهی دهد و نماز بجا آورد وزکات بدهد و روزه بگیرد وخمس مال وکسب و دارایی خود را بدهد ، او مسلمان است ومسلّم وبدیهی است که اهل سنتی که مخالف عقائد تکفیری ها وداعشی ها هستند ونیز شیعیان وبویژه پیروان اهل بیت علیهم السلام ، به این مبادی و امور دینی واسلامی ایمان دارند زیرا که آنها به اصول اسلام( توحید- نبوت –معاد -...) باور دارند وبه احکام فقهی اسلامی عمل می نمایند ، پس شیعیان و اهل سنت مسلمان هستند و اِتِّهام کفر وشرک ونفاق به آنها از سوی وهّابیت تکفیری بی اساس و بی پایه است.
9-وقتی که نگاهی به صفحات نخستین از جوامعِ حدیثی همانند صحیح بخاری وصحیح مسلم می اندازیم می توانیم حدیثی یا احادیثی را ببینیم مبنی بر اینکه پیامبر اکرم ص نهی ومنع فرمود از قتال وجنگ با مسلمین زیرا که آن حضرت در نهی ومنع از قتال وجنگ با مردم اکتفاء نمود به اینکه آنها شهادتین را اظهار کنند ونماز بپادارند وروزه بگیرند وزکات بدهند. یعنی اگر کسانی به این امور باور وایمان داشته باشند مسلمان هستند وکسی حق جنگ با آنها را ندارد. پیامبر اسلام ص فرمود : من مأمور شدم که با مردم ( یعنی کفار و مشرکین وغیر مسلمان های مُحارب) بجنگم مگر اینکه شهادت به وحدانیت ویگانگی خداوند بدهند وگواهی بدهند که محمد -ص -رسول خدا است ونماز بپا دارند وزکات بپردازند. پس هنگامی که چنین کنند خون (جان) ومال واموال آنها از طرف من محفوظ ومصون است مگر اینکه اسلام کشته شدن وتصاحب اموالش را حق و جائز دانسته باشد. وحساب و دادرسی اعمال ونیات آنها با خداوند است .(8)***
و در حدیث دیگر به نقل از صحیح بخاری روایت شده از انس بن مالک که رسولخدا -ص- فرمود : کسی که همانند ما نماز می گذارد وبه طرف قبله ما می ایستد واز گوشت ذبح شده ما می خورد پس او مسلمان است ودر سایه امن وعهد وذِمَّه وپیمان خدا ورسولش است{ توجه داشته باشید که این عبارت که در حدیث آمده است -فَلاتُحقروا اللهَ فی ذِمَّتِه- به چند صورت خوانده می شود(*...فَلاتُحَقِّرُوا اللهَ فی ذِمَّتِهِ *فَلاتُخَفِّرُواللهَ فی ذِمَّتِهِ * فَلاتُخفِرُوااللهَ فی ذِمَّتِهِ) لذا ترجمه آن هم مختلف خواهد بود که اشاره می شود : ... وچنین کسی که در پناه وپیمان ذمه خدا قرار گرفته است با تکفیر کردن ، او را از پناه وعهد وپیمان خدا دور نسازید. یا خدا را در باره ذمه وعهدش کوچک مشمارید وعهد وذمه الهی را نقض وخیانت نکنید. یا به خداوند درباره عهد وذمه اش خیانت نورزید} (9)
این احادیث وهمچنین هزاران حدیث دیگر دلالت دارد براینکه نسبت دادن کفر وشرک ونفاق به کسی که اظهار شهادتین می کند جائز نیست ومباح شمردن خون (جان) و مال واموالش به بهانه این نسبت های ناروا ، حرام وممنوع است بلکه باید به عکس عمل نمود وبه مجرد اظهار شهادتین در پناه اسلام قرار گیرد وهمانند یک مسلمان ، خون وجان و عِرض و آبرو وناموس ومالش محفوظ ودر امان باشد.( البته اگر کسی شهادتین داد واظهار مسلمانی کرد ولی دلائل وشواهد قطعی وجود داشته باشد که از این راه قصد ضربه زدن به اسلام ومسلمین را دارد طبق موازین شرعی وعقلی با او برخورد خواهد شد)
10-طبق شریعت اسلام حتی کفار نیز تا زمانی که اقدامی به جنگ با مسلمین واخراج پیامبرص واخراج مسلمانان از دیارشان ننمودند جهاد وجنگ ومحاربه با آنها جائز نیست بلکه در امان هستند وهنگامی که بطور دقیق سوره توبه را می نگریم می توانیم بفهمیم که سیاق عمومی آیات این سوره مبارکه در باره جنگ وجهاد ومبارزه با کفاری ومشرکینی است که پیوسته نسبت به اسلام ومسلمین اظهار عداوت ودشمنی وستیزه جویی می کردند ودائما در پی نقشه وبرانگیختن جنگ ها ونزاع ها برضد اسلام ومسلمین بودند . این گروه از کفار ومشرکین کسانی هستند که در اصطلاح فقهی از آنها تعبیر به محاربین( کفار حربی ) می شود و مقصود از جنگ وجهاد در سوره توبه ، جنگ با غیر آنها ( کفار غیر حربی) نیست بلکه مراد ، جهاد با کفار حربی ومحاربین است ، زیرا که خداوند در آیه 13 از سوره توبه در این باره چنین می فرماید : أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ : آيا با گروهي که پيمانهاي خود را شکستند، و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند، پيکار نميکنيد؟! در حالي که آنها نخستين بار (پيکار با شما را) آغاز کردند، آيا از آنها ميترسيد؟! با اينکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد، اگر مومن هستيد! )
در آیه بعد ( آیه 14 از سوره توبه : قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ : با آنان بجنگيد خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوايشان مىكند و شما را بر ايشان پيروزى مى بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنك مىگرداند ) خداوند دستور جنگ وجهاد با کفار طاغی و محارِب وپیمان شکن را داده است زیرا که جهاد وجنگ برضد آنها از طغیان وتجاوز آنها جلوگیری کرده وسبب امنیت و امان برای مؤمنین می شود. پس بنابر آنچه که بیان شد روشن گشت که سیاق عمومی سوره توبه از همان اول متوجه کفار طاغی ویاغی وسرکش ومحارِب می باشد ودر باره جنگ وجهاد در برابر آنها سخن می گوید نه در باره کفار ومشرکینی که زندگی وبرخورد مسالمت آمیز با مسلمانان دارند چون برای کفار غیر حربی که برپیمانشان وفادار می باشند حقوق خاصی است وقرآن کریم اجازه جنگ وجهاد با آنها را نمی دهد و آیه شریفه إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ سوره توبه آیه 4 ، بیانگر این نکته است که با کفار ومشرکینی که با مسلمانان پیمان عدم تعرض ورفع خصومت( پیمان صلح وآشتی) بسته اند وبرپیمانشان وفادار هستند ، جنگ وقتال جائز نیست وخطا واشتباه داعش و تکفیریون عدم تشخیص وتمییز و عدم فرق وتفکیک بین این دودسته از آیاتِ سوره توبه است وگمان کردند که قرآن کریم اجازه داده است که با هرکسی که ما آنها را کافر و مشرک ( ومنافق) می پنداریم جنگ کنیم درحالی که این تفکر واندیشه از دیدگاه قرآن کریم، غلط واشتباه ونادرست ومردود است زیرا که خداوند می فرماید : وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ : و در راه خدا ، با کسانی که با شما می جنگند ، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید ، که خدا تعدّی کنندگان را دوست نمی دارد! سوره بقره آیه 190 . این آیه می فهماند که جنگ وقتال فقط وفقط در برابر کسانی جائز ومشروع است که اقدام به جنگ با مسلمانان می کنند .
11-ازسنت های نبی مکرّم اسلام ص در جنگ ها حتی در جنگ با کفار ومتجاوزین و جنگجویان چنین بود که فقط اکتفاء می کرد به جنگ وقتل متجاوزین وجنگجویان و هرگز به افراد غیر مسلح ومردم عادی متعرض نمی شد ودر این راستا می بینیم که آن حضرت وقتی که گروه هایی را برای جنگ با مشرکین وکفار حربی ، تجهیز واعزام می کرد ( از جمله گروه عبد الله بن عَوف که در سال ششم هجری برای جنگ با قبیله کلب اعزام شده بودند ) آنها را ( یعنی مجموع گروه اعزامی را) و نیز خصوص فرمانده گروه ( مثل عبد الرحمن بن عَوف) را به کار ورفتار خیر ونیک سفارش می کرد. به آنها می فرمود : به نام خدا ودر راه خدا با کسانی که کافر به خدا هستند بجنگید ودر جنگ وجهاد با مشرکین و کفار حربی خیانت نکیند{ در متن عربی در باره کلمه تغلوا دقت شود ، اگر تَغِلُّوا خوانده شود از غَلَّ یَغُلُّ غُلولا معنایش آن است که خیانت نکیند واگر تَغلُوا خوانده شود از غَلا یَغلو غُلُوّا معنایش آن است که افراط وزیاده روی وتند روی نکنید} وفریب وخُدعه نداشته باشید ( فریبکاری نکنید واز پیمان شکنی ونقض عهد بپرهیزید وبرخلاف موازین شرعی واخلاقی عمل نکنید) وآنها را مُثله نکنید ( اعضاء بدنشان را قطعه قطعه نکنید) وکودکانشان را نکشید وهنگامی که با دشمنان خود از مشرکین وکفار برخورد کردید آنها را به سه خصلت دعوت کنید پس هرکدام از آنان تو را به این خصلت ها پاسخِ مثبت دادند از آنها بپذیر ودست از ایشان بردارید ورهایشان کنید وبا آنان نجنگید. سپس آنها را دعوت به اسلام نمایید پس اگر پاسخِ مثبت دادند از آنها بپذیرید وبا آنان جنگ نکنید و سپس از آنها بخواهید که از محل ودیارشان به جایی دیگر کوچ کنند ومنتقل شوند. ( زیرا که اجتماع آنها در دیار ومحل خودشان ممکن است موجب بازگشت به خوی تجاوزکارانه گردد) (10)
و همچنین از وصایا وسفارش های ابوبکر برای فرماندهان نظامی خود چنین بود : خیانت نکنید ( ویا زیاده روی وافراط وتند روی نکنید) وفریب وخدعه وفریبکاری نداشته باشید ونترسید وفساد در زمین نکنید ونیز سفارش می کرد آنها را که زنان وکودکان وافراد کُهنسال وسالخورده وپیر را نکشید ودرختان میوه را قطع نکنید واز ریشه در نیاورید. (11)
ونیزعُمَربن خَطّاب به نظامیان ولشکریانش به هنگام تجهیز واعزام برای جنگ وجهاد با کفار ومشرکین چنین سفارش می کرد : پس بجنگید در راه خدا با کسانی که به خداوند کافر هستند وهنگامی که بردشمن قدرت پیدا کردید و مسلط شدید آنها را مُثلَه نکنید وهنگامِ غلبه وپیروزی بردشمنان ، زیاده روی نکنید وسالخوردگان وپیران وزنان وکودکان را به قتل نرسانید (12)
ببینید که آیا کارها واقدامات جنایتکارانه و وحشیانه این تکفیری ها وداعشی های منحرف در قتل وکشتار زنان وپیرمردان وکودکان ومردم غیر مسلح وعادی که در خانه هایشان ساکن هستند وهرگز اقدامی برجنگ با آنها ندارند ، با وصایا وسفارشات پیامبر اکرم -ص- ونیز سفارش های خُلفاء راشدین در مکتب اهل سنت ، هیچ سازگاری وتناسبی دارد؟!! ( مسلّما هیچ تناسبی ندارد واقدامات جنایتکارانه و وحشیانه وسَبُعانه آنها هیچ توجیه عقلی وشرعی وعرفی ندارد و رفتار واعمال پلید وننگین آنان خارج از ضوابط ومقررات اسلام وقرآن وسیره وسفارشات پیامبر اکرم -ص -وحتی خلفاء راشدین است.
12-همانا استناد تکفیری ها وداعشی ها به جنگ وجهاد ابوبکر بر ضد اهل رِدَّه( به کسر راء) *** که در اوائل بحث شبهه به آن اشاره شده بود نیز ناتمام وبسیار سست وضعیف می باشد زیرا که تکفیری ها خودشان تصریح می کنند که ابوبکر قیام کرد به جنگ با اهل رِدَّه ومرتدّین یعنی کسانی که از اسلام خارج شدند. پس جنگ ابوبکر با اهل نماز ومسلمانان ویا کسانی که منافق بودند وبرنفاقشان پافشاری وپایداری می کردند نبوده است بلکه جنگ با کسانی بود که از اسلام خارج شده بودند. پس تصریحِ خودِ تکفیری ها مبنی براینکه ابوبکر با اهل رِدَّه ومرتدِّین جنگید گویای این مطلب است که جنگ با مسلمانان به اتهام منافق ویا کافر ویا مشرک بودن صحیح و جائزنمی باشد. خلیفه اول ( ابوبکر) با مسلمانان نجنگید بلکه با کسانی جنگید که ادعای نبوت داشتند وافرادی همانند مُسَیلَمه کَذّاب واسود العنسی وطلیحه بعد از ظهور اسلام هرگز مسلمان نشده بودند تا قائل به ارتداشان باشیم. آنها کسانی بودند که خودشان را شریک در نبوت پیامبراکرم- ص- در زمان حیاتش می پنداشتند و پیامبر -ص- هم در اواخر عمر شریفش کسانی را به جنگ با آنها فرستاده بود. این افراد در آن زمان مهم ترین خطر وتهدید برای اسلام ومسلمین محسوب می شدند. اگر استدلال تکفیری ها وداعشی ها براساس آیه 123 از سوره توبه بروجوب جنگ وجهاد با عَدُوّ قَریب یا عَدُوّ اَقرَب درست باشد ، هرآینه واجب بود بر ابوبکر که قبل از جهاد با اهل رِدَّه واصحاب ویاران مُسَیلَمه کذاب واسود العنسی وطلیحه که از کفار بودند ، با منافقین در مدینه جنگ کند زیرا شکی نیست که منافقین بعد از رحلت پیامبر اکرم- ص- وجود داشتند وتعدادشان هم رو به فزونی وافزایش بود ولی با این حال ابوبکر عوض سعی وتلاش برای معرفی کردن ماهیت منافقین وکشتن آنها ، اقدام به جنگ با اهل رِدَّه می نماید واین عمل وکار ابوبکر نشان می دهد که جنگ با منافقین وکشتن آنها وجوب نداشته است ومراد از عَدُوّ قریب یا عَدُوّاَقرَب در آیه 123 از سوره توبه نیز منافقین نبودند. حتی در رابطه با ماجرای جنگ با کسانی که به عنوان اعتراض ، زکات به حکومت وقت ( زمان ابوبکر) پرداخت نمی کردند ، جناب ابوبکر اقدام به جنگ با آنها نکرد مگر براساس گزارشاتی که به وی رسانیده بودند که آنان مرتد شدند ونبوت پیامبر ص را انکار کردند به گونه ای که اگر این گزارشات و اخباری که به او رسانیدند نبود ، ابوبکر به جنگ با آنها اقدام نمی کرد.
13- واجب ولازم است بر تکفیریون وداعشی ها وپیروان وهابیت تکفیری اینکه بدانند که پیروان دیگر مذاهب اسلامی مثل پیروان مذهب حنفی ومالکی وشافعی وحنبلی وشیعه نه کافرند ونه منافق ونه مشرک . زیرا که آنها در گفتار وآثارشان تصریح به شهادتین می کنند واز صمیم دل وعمق جان به آن( به شهادتین) اعتقاد دارند و به وَحیانی وآسمانی بودن قرآن کریم ونیز به توحید ومعاد باور دارند وبه شرایع ودستورات اسلامی مانند بپاداشتن نماز وانجام روزه وخمس وزکات وحج و... عمل می کنند واختلاف نظر آنها با وهّابیت پیرامون مشروعیت برخی از اعمال فقهی می باشد مثل مسأله زیارت قبر پیامبر اسلام -ص- و توسل و طلب شفاعت از انبیاء واولیاء ( و چهارده معصوم علیهم السلام) وحتی اگر از باب جدل با خصم مماشات کنیم وبگوییم که آنها دچار انحراف واشتباه هستند باز موجب آن نمی شود که آنها کافرو مشرک هستند واز دین خارج باشند بلکه این مسئله در واقع اختلاف نظر در فهم واستنباط واجتهاد در نصوص ومتون دینی است. جنگ ودرگیری وکشتار بین پیروان مذاهب اسلامی به سبب اختلافات عقیدتی وفکری وفقهی ، جائز نیست واز نظر شرعی ودینی جنگ بین مسلمین حرام و ممنوع می باشد وبنابر قاعده شرعی (لِلمجتَهِدِالمُصیبِ اَجرانِ وَلِلمُخطِئِ اَجرواحد یعنی برای مجتهدی که فتوایش مطابق واقع باشد دو پاداش واجرو ثواب است وبرای مجتهدی که فتوایش مخالف با واقع باشد یک پاداش واجر است) که همه فُقَهاء امت اسلامی برآن اتفاق نظر دارند ، همه پیروان مذاهب اسلامی نزد خداوند ان شاء الله مأجور می باشند واز پاداش الهی برخوردار می شوند وبا این وجود چگونه قتل وکشتن آنها می تواند جائز ومباح ویا حتی واجب باشد؟!!!
اگر به نظرِ وهّابی های تکفیری وداعشی ها ، جُرم و گناه شافعی ها در پیروی از امام شافعی وجرم حنفی ها در پیروی از امام ابوحنیفه و جرم حنبلی ها در پیروی از امام احمد بن حَنبل و جرم مالکی ها در پیروی از امام مالک و جرم شیعیان در متابعت از امام جعفر صادق ع در مسائل اختلافی بین این مذاهب اسلامی باشد ، این جرم وخطا وگناه مجوِّز تکفیر وقتل وکشتارِ پیروان مذاهب اسلامی از ناحیه تکفیری ها وداعشی ها نمی شود بلکه لازم است که ضمن احترام به جان ومال وآبرو وحیثیت وناموس دیگران با روش وگفتمان علمی پیرامون مسائل اختلافی با یکدیگر بحث و گفتگو بنماییم تا احکام و معارف حقیقی اسلام را بشناسیم و درک کنیم .
نتیجه
بنابرآنچه از آیات قرآن کریم بیان کردیم معلوم شد که قیام وجهاد جریان های تکفیری وداعشی برای قتل ونابودی مسلمین اعم از شیعه وسنی هیچ پایه واساس دینی وقرآنی ندارد وکشتارو رفتار بی رحمانه وسَبُعانه آنها خارج از اصول دینی وانسانی واخلاقی است. پس مقصود از کفارقریب( کسانی که در مجاورت ونزدیکی مسلمین هستند) در آیه 123 از سوره توبه ، کفاری هستند که به اسلام وقرآن ونبوت پیامبر اسلام- ص -، ایمان ندارند ودر همان زمان هم اقدام به توطئه ونقشه برای برانگیختن فتنه ها وجنگ وکشتارِمسلمین می نمودند و آنها در میان مسلمانان و نزدیکی آنان زندگی می کردند ومصداق بارز کفارقریب در آیه مذکوره در عصر ما صهیونیست های متجاوز هستند که سرزمین فلسطین را اشغال کردند وممکن نیست که مسلمین اعم از شیعه وسنی ، مصداقِ کفار ومنافقین ومشرکین باشند و آیه 123 از سوره توبه هرگز شامل مسلمین نخواهد بود و همانا تکفیری ها و داعشی ها که اقدام به قتل وکشتارِ مسلمانان بی گناه می کنند ، مسلّما آنها مصداقِ بارزِ این آیه از قرآن کریم هستند که می فرماید : وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً : و هر کس ، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند ، مجازاتِ او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می کند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. سوره نسا آیه 93.
** ترجمه وتوضیح : توسط استاد سیداصغر سعادت میرقدیم
بیستم اسفند 1394 ه.ش
(1) { محمد بن احمد بن محمد الغرناطی الکلبی ، التسهیل لعلوم التنزیل ج2 ص86 ، لبنان ، بیروت ، دارلکتاب العربی چ4 ، 1403ه-/1983م .}
و کذلک قال الفخرالرازی صاحب التفسیرالکبیر : اِنَّه تعالی لما امر بقتال المشرکین کافة ارشدهم ( ای المسلمین) فی ذلک الباب الی الطریق الأصوب الأصلح ، وهو ان یبتدئوا من الأقرب فالأقرب منتقلا الی الأبعد فالأبعد. {فخرالدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی ، التفسیر الکبیر ، ج16 ص181 . بیروت . دارالکتب العلمیة چ1 ، 1421ه-/2000م.}
(2) ابی السعود محمد بن محمد العمادی ، تفسیر ابی سعود(ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم) ج4 ص112 ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی. )
(3) .(اُنظُر: فخر الدین محمد بن عُمَر الرازی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج16 ص107، بیروت، دار الکتب العلمیةچ1 ، 1421ه-/2000م، و ابن کثیر، اسماعیل بن عُمَر، تفسیر القرآن العظیم ج2 ص372 ، بیروت ، دارالفکر، 1401 ق ، والطبری، محمد بن جریر، صاحب جامع البیان فی تأویل آیِ القرآن ج10 ص183، بیروت ، دار الفکر، 1405ق ، والآلوسی ، شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسَّبع المثانی ج10 ص137، بیروت ، دار احیاء التُّراث العربی ، الطباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمةُ موسوی همدانی،ج19ص565-566 ، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه،1374ش .
(4) الطبری، جامع البیان فی تأویل آیِ القرآن ج10 ص183.
(5) ( المغنی ، ابن قُدّامَةج 10 ص368، الحاوی الکبیر، الماوردی،ج14ص297،دار الفکر، حاشیة اِعانة الطالبین علی حَلِّ الفاظ فتح المعین لشرح قُرّة العین بمُهِمّات الدین، ابی بکرابن السیِّد محمد شطا الدّمیاطی ج4 ص194، دارالفکر.)
(6) (جامع البیان فی تفسیر القرآن ، الطبری ، ج5 ص142.)
(7) صحیح البخاری کتاب الأیمان، باب اداءالخمس من الأیمان.)
(8) ( صحیح البخاری، کتاب الأیمان، بابُ : فَأِن تابوا واقاموا الصلاة، ح25، دار ابن کثیر.)
(9) صحیح البخاری، کتاب الصلاة، بابُ فضلِ استقبالِ القبلة، ح384،دار ابن کثیر.
(10) صحیح مسلم ، کتاب الجهاد والسّیر، ح 1731، سُنَنُ ابی داود ، کتاب الجهاد، ح 2613.
(11) البدایة والنهایة ابن کثیر ج6ص336، السُنَنُ الکُبری البیهقی رقم 1790.
(12) عیون الأخبار ابن قُتَیبة ج1 ص107 ، کَنزُالعُمّال ج5 ص689 .
***. {وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظيمٍ و از ( میان ) اعراب بادیه نشین که اطراف شما هستند ، جمعی منافقند و از اهل مدینه ( نیز ) ، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی شناسی ، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می کنیم ( : مجازاتی با رسوایی در دنیا ، و مجازاتی به هنگام مرگ ) سپس بسوی مجازات بزرگی ( در قیامت ) فرستاده می شوند. سوره توبه آیه 101}
*** تذکر : در تفسیر نمونه ج 8 ص 196 در رابطه با آیه 123 از سوره توبه چنین آمده است :
درست است كه با تمام دشمنان بايد مبارزه كرد ، و تفاوتى در اين وجود ندارد ، ولى از نظر تاكتيك و روش مبارزه ، بدون شك بايد نخست از دشمنان نزديكتر شروع كرد ، چرا كه خطر دشمنان نزديكتر بيشتر است همانگونه كه به هنگام دعوت به سوى اسلام و هدايت مردم به آئين حق بايد از نزديكتر شروع كرد ، پيامبر (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) دعوت خود را به فرمان خداوند از بستگانش شروع كرد و سپس مردم مكه را تبليغ فرمود ، بعد از آن به سراسر جزيره عرب ، مبلّغ فرستاد و سپس نامه براى سلاطين جهان نوشت ، و بدون شك اين روش به پيروزى نزديكتر است .البته هر قانونى استثنائى دارد ، ممكن است مواقع فوق العاده اى پيش بيايد كه دشمن دورتر به مراتب خطرناكتر باشد ، و قبلا بايد به دفع او شتافت ، اما همانگونه كه گفتيم اين يك استثناء است نه يك قانون هميشگى و اما اينكه گفتيم پرداختن به دشمن نزديكتر لازم تر است ، دلائلش واضح است زيرا :
اولا - خطر دشمن نزديك از خطر دشمنان دور بيشتر مىباشد
ثانيا - آگاهى و اطلاعات ما نسبت به دشمنان نزديكتر افزونتر است و اين خود به پيروزى كمك مىكند
ثالثا پرداختن به دور و رها كردن نزديك اين خطر را نيز دارد كه دشمنان نزديك ممكن است از پشت سر حمله كنند و يا كانون اصلى اسلام را به هنگام خالى شدن مركز درهم بكوبند
رابعا وسائل و هزينه مبارزه با نزديك ، كمتر و ساده تر ، و تسلط بر جبهه در آن آسانتر است به اين جهات و جهات ديگر دفع اينگونه دشمنان ، لازمتر است
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مىرسد : در آن موقع كه آيه فوق نازل شد ، اسلام تقريبا همه جزيرة العرب را گرفته بود و بنابراين نزديكترين دشمن در آن روز شايد امپراطورى روم شرقى بود كه مسلمانان براى مبارزه با آنان به تَبوك شتافتند .
اين را نيز نبايد فراموش كرد كه آيه فوق گر چه از پيكار مسلحانه ، و از فاصله مكانى سخن مىگويد ، ولى بعيد نيست كه روح آيه در پيكارهاى منطقى و فاصله هاى معنوى نيز حاكم باشد ، به اين معنى كه مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبليغاتى با دشمنان ، اول بايد به سراغ كسانى بروند كه خطرشان براى جامعه اسلامى بيشتر و نزديكتر است ، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و ماديگرى همه جوامع را تهديد مىكند ، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد ، نه اينكه آنها فراموش شوند ، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد ، يا مثلا مبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجه اول قرار گيرد
دومين دستورى كه در زمينه جهاد ، در آيه فوق مىخوانيم ، دستور شدت عمل است ، آيه مىگويد دشمنان بايد در شما يكنوع خشونت احساس كنند ( وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً) اشاره به اينكه تنها شجاعت و شهامت درونى ، و آمادگى روانى براى ايستادگى و مبارزه سرسختانه با دشمن كافى نيست ، بلكه بايد اين آمادگى و سر سختى خود را به دشمن نشان بدهيد ، و آنها بدانند در شما چنين روحيه اى هست ، و همان سبب عقب نشينى و شكست روحيه آنان گردد ، و به تعبير ديگر وجود قدرت كافى نيست ، بلكه بايد در برابر دشمن نمايش قدرت داد نزديكتر است ، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و ماديگرى همه جوامع را تهديد مىكند ، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد ، نه اينكه آنها فراموش شوند ، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد ، يا مثلا مبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجه اول قرار گيرد .
و لذا در تاريخ اسلام مىخوانيم كه به هنگام آمدن مسلمانان به مكه براى مراسم زيارت خانه خدا پيامبر (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) به آنها دستور داد به هنگام طواف با سرعت راه بروند بلكه بَدَوند و شدت و سرعت و ورزيدگى خود را به دشمنانى كه ناظر آنها بودند نشان دهند
و نيز در داستان فتح مكه مىخوانيم كه پيامبر (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) شب هنگام دستور داد مسلمانان همگى در بيابان آتش بيفروزند تا مردم مكه به عظمت ارتش اسلام آشنا شوند و اتفاقا اين كار در روحيه آنها اثر گذاشت و نيز دستور داد كه ابو سفيان بزرگ مكه را در گوشه اى نگهدارند و ارتش نيرومند اسلام در مقابل او رژه روند .
*** درکتاب صحیح مسلم ج1ص 53 حدیث 22 نیزهمین روایت نقل شده ولی در عبارت پایانیِ حدیث جمله ...اِلاّ بّحَقِّها وَحِسابُهُم عَلَی اللهِ آمده است . در تفسیرِ جمله اِلاّ بّحَقِّها از خود پیامبر-ص- سؤال کردند که : وَما حَقُّها ؟ قال : زِنیََ بَعدَ اِحصَانِِ اَو کُفرُُ بَعدَ اِسلَامِِ اَو قَتلُ نَفسِِ فَیُقتَلُ به یعنی مستحقین قتل وتصاحب اموال چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ سه دسته را مطرح فرمودند : 1- کسی که مرتکب زنای مُحصنه شود 2- کسی که مرتد گردد 3- کسی که قتل نفس عمدی کرده باشد که قصاص می شود.
صحیح مسلم ج 1 ص53 حدیث22. المعجم الأوسط طبرانی ج3 ص300 حدیث 3221.
***{ ( اهل الرِّدَّة ) توضیح : کلمه رَدَّه به فتح راء شهرت دارد ولی در واقع رِدَّه به کسر راء درست است که به معنای مرتد شدن واز دین برگشتن آمده است . اهل رِدَّه در اصطلاح ، چندین معنی برای آن ذکر شده است که به یک معنا از دیدگاه اهل سنت به کسانی گفته می شود که از پذیرشِ خلافت ابوبکر پس از رحلت پیامبراسلام ص سرپیچی وتمرُّد کردند واز دادن زکات به حکومت وقت ( زمان خلافت ابوبکر) امتناع ورزیدند . روی این جهت خلیفه وقت عده ای را به سرکردگی وفرماندهی خالدبن ولید برای جنگ وسرکوبی آنها فرستاد وعده زیادی از مردمِ مسلمان در این جنگ کشته شدند وزنان وکودکان آنان به عنوان برده اسیر شدند واموال آنها تصاحب وتصرف گردید. جنایات خالدبن ولید در این ماجرا ( جنگ با اهل رِدَّه) در تاریخ ثبت شده است از جمله اینکه خالد ، شخصی به نام مالک بن نُوَیره را که از شخصیت ها ی برجسته واز شُرَفاء وبزرگان قومش ونیز یکی از ایمان آورندگان به پیامبر- ص- بود به ناحق گردن زد وهمسرش را که در نهایت زیبایی بود به تصاحب وتصرف خودش درآورد ودر همان شب که مالک بن نُوَیره را به قتل رسانید به همسرش تجاوز کرد...}
*** توضیح اینکه تکفیری ها وداعشی ها معتقدند که مراد از عَدُوّ قَریب در آیه 123 از سوره توبه ، منافقین هستند لذا می گویند که همه کسانی که با تفکر وهّابیت مخالفند ، منافق وکافر ومشرک می باشند وقتل وکشتن شان را جایز بلکه واجب می دانند !!!)
اهل رِدَّه چه کسانی هستند؟!
پاسخ: «حروب رده» و يا «جنگهاي ارتداد»، سلسله جنگهايي بودند كه توسط خليفه اول اهل سنت به راه افتاد. بهانه وي نيز مبارزه با افرادي بود كه پس از رحلت پيامبر دست از دين اسلام برداشته بودند. در اين جنگها عده بيشماري از مسلمانان بيگناه كشته و زنان و كودكان آنان به عنوان برده نزد ابوبكر فرستاده شد. هر چند ابوبكر و اهل سنت علت اصلي به راه انداختن اين جنگها را ارتداد عرب ميدانند (كه ما هم منكر ارتداد گروهي از اعراب و فتنه انگيزي آنان نيستيم) اما علت اصلي را با استناد به منابع اهلسنت ميتوان در: سركوب طرفداران اميرالمومنين علي عليهالسلام، كسب درآمد از طريق جمعآوري غنايم براي ادامه حكومت و انحراف اذهان اعراب كم درآمد و گرسنه از مسئله جانشيني به جمعآوري اموال و غنايم از راه جنگ با ديگران، جستجو نمود.
پس از بررسي منابع متعدد تاريخي كه در مورد جنگهاي پس از رحلت پيامبر خدا ٶ مطالبي نگاشته و آنها را به اصطلاح «حروب رده» ناميدهاند به اين نتيجه ميرسيم كه در واقع همه آنها جنگ با مرتد شدگان نبوده است بلكه بايد آنها را به چند گروه تقسيم كرد:
1- گروهي كه ادعاي نبوت كرده بودند. «مسيلمه بن حبيب» از قبيله «بني حنيفه بن لُجَيْم»[1] و «سجاح بنت حارث تميمي» از قبيله «بني يربوع»[2] از اين دسته بودند.
2- كساني كه دين اسلام را رها كرده و به آيين جاهلي خود بازگشته بودند. اين گروه با انتشار خبر رحلت پيامبر ميان قبايل عرب، دست از اسلام برداشتند. به عنوان نمونه: پس از رحلت پيامبر خدا ٶ به فاصله اندكي «منذر بن ساوي» والي مسلمان بحرين نيز از دنيا رفت در نتيجه برخي از مردم بحرين دين اسلام را رها كرده و مرتد شدند.[3]
3- مسلماناني كه فقط با مسئله زكات مشكل داشتند. نخستين شاهد بر اين مطلب سخنراني خليفه اول است كه اندكي پس از بدست گرفتن قدرت در شهر مدينه ايراد نمود.[4] وي ضمن سخناني گفت: «مرتدان دو گروهاند: برخي منكر نمازند و برخي با اين كه نماز ميگزارند، از دادن زكات خودداري ميكنند».[5]
عالم مشهور اهل سنت به نام نووي نيز ضمن اشاره به دو دسته قبل و اين دسته مينويسد:
اهل رده دو گروه بودند. اول: گروهي كه از دين برگشتند و كافر شدند. اين گروه خود به دو دسته تقسيم شده بودند: دسته اول: عدهاي از ياران مسيلمه و ديگر مدعيان نبوت بودند و منكر پيامبري حضرت محمد ٶ گرديدند. دسته دوم: افرادي بودند كه شريعت را منكر و نماز و زكات را ترك كرده و به آيين جاهليت بازگشته بودند. اما گروه دوم: كساني بودند كه بين نماز و زكات فرق قائل شدند. اين گروه معترف به وجوب نماز و منكر وجوب زكات و پرداخت آن به امام بودند.[6]
گروه اخير خود به سه دسته تقسيم ميشدند:
الف: دستهاي كه مايل به پرداخت زكات نبودند. - نه به ابوبكر و نه به هيچ كس ديگر-. برخي از نويسندگان همانند مقدسي به اين دسته اشاره دارند.[7]
ب: دستهاي كه منكر حكم فقهي زكات نبودند بلكه پرداخت آن را به ابوبكر نميپذيرفتند و ميگفتند: ما زكات را از اغنياي خود گرفته و به فقرايمان ميدهيم، اما به كسي كه كتاب و سنت پرداخت چيزي را از جانب ما به وي، لازم نشمرده نخواهيم داد.[8] يعقوبي نيز مينويسد: كساني تنها از دادن زكات به ابوبكر خودداري كردند.[9]
ج: دستهاي كه مايل به پرداخت زكات به حكومت مدينه نبودند اما حاضر به پرداخت آن به اهلبيت پيامبر خدا ٶ بودند. باور اين دسته آن بود كه مهاجرين و انصار به دليل حسادت مانع روي كار آمدن اهل بيت شدهاند. [10] به عنوان نمونه ميتوان به سخن واقدي و ابن اعثم اشاره كرد كه تصريح كردهاند:
طايفهاي از كنده ساكن در حضرموت بودند و به عامل جمع آوري زكات گفتند: «تا رسول خدا ٶ زنده بود از وي اطاعت ميكرديم. اكنون نيز اگر مردي از خاندان او زمام امور را در دست گيرد از او اطاعت خواهيم نمود. اما ابن ابيقحافه، نه با او بيعت كردهايم و نه از او اطاعت خواهيم كرد.[11]
اين گروه به طور آشكار از خلافت اميرالمومنين حمايت ميكردند كه به شدت سركوب شدند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن قتيبه، المعارف، ص405؛ كحاله، معجمقبائلالعرب، ج1، ص312.
[2] . ر.ك: ابن عبدالبر قرطبي، أسدالغابة، ج4، ص277.
[3] . واقدي، كتاب الرده، ص147؛ بلاذري، فتوحالبلدان، ترجمه: توكل، ص121.
[4] . واقدي، كتاب الرده، ص48.
[5] . واقدي، كتاب الرده، ص51.
[6]. شرح صحيح مسلم، ج1، ص202.
[7] . مقدسي، البدء و التاريخ، ج5، ص151.
[8] . شيخ مفيد، الافصاح، ص121.
[9] . يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص128 و نيز ر.ك: مقدسي، البدء و التاريخ، ج5، ص151.
[10] . ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج1، ص47 و48.
. [11] كتاب الرده، ص171؛ كتاب الفتوح، ج1، ص47.
**جنگ رِدَّه ( پرسمان دانشجويي )
http://www.ahlebayt.porsemani.ir/content/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%B1%D8%AF%D9%91%D9%87
.
***نسيم معرفت***
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
** دِراسَة فِقهيّة نَقدِيّة [استاد سيداصغر سعادت ميرقديم](کليک کنيد)
**********************************************************
**********************************************************
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
**نقدِ علمي و عالمانه براستدلال تکفيري ها وداعِشي ها
معاونت بين الملل حوزه هاي علميه
http://hawzah-ird.ir/news/37601/366268/%D9%86%D9%82%D8%AF%20%D9%81%D9%82%D9%87%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%84%20%D8%AA%DA%A9%D9%81%DB%8C%D8%B1%DB%8C%20%D9%87%D8%A7
******************************************************************************
***نسيم معرفت***
تفسير آيه 10 و 11 و 12 از سوره اَلسَّجدة
**وَ قَالُوا أَ ءِذَا ضلَلْنَا فى الأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدِبَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِمْ كَفِرُونَ.(10)
آنها گفتند : آيا هنگامى كه ما مرديم و در زمين گم شديم آفرينش تازهاى خواهيم يافت ؟ ! ولى آنها لقاى پروردگارشان را انكار مىكنند ( و مىخواهند با انكار معاد آزاد باشند و به هوسرانى خويش ادامه دهند).
**قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَك الْمَوْتِ الَّذِى وُكلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11)
بگو : فرشته مرگ كه بر شما مامور شده ( روح ) شما را مىگيرد ، سپس به سوى پروردگارتان باز مىگرديد.
**وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسوا رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصرْنَا وَ سمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صلِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ .(12)
و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده ، مىگويند : پروردگارا ! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم ، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوريم ، ما به قيامت ايمان داريم!
ندامت و تقاضاى بازگشت
اين آيات با بحث گويائى در باره معاد آغاز مىشود ، سپس حال مجرمان را در جهان ديگر بازگو مىكند ، و مجموعا تكميلى است براى بحث هاى گذشته كه پيرامون مبدأ سخن مىگفت ، زيرا مىدانيم بحث از مبدأ و معاد در قرآن مجيد غالبا توأم با يكديگر است.
نخست مىگويد : آنها گفتند آيا هنگامى كه ما مُرديم و خاك شديم و در زمين گم شديم ، آفرينش تازهاى خواهيم يافت ؟ ! ( وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ ) .
تعبير به گم شدن در زمين ( ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ ) اشاره به اين است كه انسان پس از مُردن خاك مىشود ، همانند ساير خاكها ، و هر ذرّه اى از آن بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى به گوشه اى پرتاب مىشود ، و ديگر چيزى از او باقى به نظر نمىرسد تا آن را در قيامت دو باره بازگردانند.
ولى آنها در حقيقت منكر قدرتِ خداوند بر اين كار آنها نيستند بلكه آنها لقاى پروردگارشان را انكار مىكنند ( بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ ).
آنها مىخواهند مرحله لقاى پروردگار كه مرحله حساب وكتاب و ثواب و عقاب است منكر شوند و به دنبال آن آزادى عمل پيدا كنند تا هر چه مىخواهند انجام دهند!.
در واقع اين آيه شباهت زيادى با آيات نخستين سوره قيامت دارد آنجا كه مىگويد : أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (3) بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ (4) بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ(5)يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ : آيا انسان گمان مىكند ما استخوان هاى پراكنده او را جمع نخواهيم كرد ؟ ! ما حتى قادريم ( خطوط ) سر انگشتان او را به نظام نخستين بازگردانيم ! ولى هدف انسان اين است كه ايامى را كه در اين دنيا در پيش دارد ( با انكار قيامت ) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مىكند روز قيامت كَى خواهد بود ؟ ( سوره قيامت - 3 - 6 ) .
بنابر اين آنها از نظر استدلال لنگ نيستند ، بلكه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افكنده ، و نيّات سوئشان مانع قبول مساله معاد است ، و گرنه همان خداوندى كه به يك قطعه آهن ربا اين اثر را بخشيده كه ذرات بسيار كوچك آهن را كه در لابلاى خروارها خاك زمين گم شده با يك گردش در ميان خاك ها به خود جذب مىكند و به سادگى آنها را جمع مىنمايد در ميان ذرّات بدن يك انسان نيز چنين جاذبه متقابلى را ايجاد فرمايد.
چه كسى مىتواند انكار كند كه آب هاى موجود در جسم يك انسان ( و اكثر جسم انسان آب است ) و همچنين مواد غذائى آن هر كدام مثلا در هزار سال پيش هر جزئى از آن در گوشه اى از جهان پراكنده بوده است ، هر قطره اى در اقيانوسى و هر ذره اى در اقليمى ، اما آنها از طريق ابر و باران و ديگر عوامل طبيعى جمع شدند و سرانجام وجود انسانى را تشكيل دادند ، چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال اول دو باره گرد هم آيند و بهم پيوندند ؟
آيه بعد پاسخ آنها را از طريق ديگرى بيان مىكند ، مىگويد : تصور نكنيد شخصيت شما به همين بدن جسمانى شما است ، بلكه اساس شخصيتتان را روح شما تشكيل مىدهد ، و او محفوظ است بگو : فرشته مرگ كه مامور شما است ( روح ) شما را مىگيرد ، سپس به سوى پروردگارتان باز مىگرديد ( قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَك الْمَوْتِ الَّذِى وُكلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ) .
با توجه به مفهوم (يَتَوَفَّاكُم) كه از ماده تَوَفِّى ( بر وزن تَصَدِّى ) به معنى بازسَتاندن است مرگ به معنى فنا و نابودى نخواهد بود ، بلكه يكنوع قبض و دريافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است كه اساسى ترين بخش وجود انسان را تشكيل مىدهد.
درست است كه قرآن از معاد جسمانى سخن مىگويد و بازگشت روح و جسم مادى را در معاد قطعى مى شمرد ، ولى هدف از آيه فوق بيان اين حقيقت است كه اساس شخصيت انسان اين اجزاى مادى نيست كه تمام فكر شما را به خود مشغول ساخته بلكه همان گوهر روحانى است كه از سوى خدا آمده و به سوى او باز مىگردد .
و در يك جمع بندى مىتوان چنين گفت كه دو آيه فوق به منكران معاد چنين پاسخ مىدهد : كه اگر مشكل شما پراكندگى اجزاى جسمانى است كه خودتان قدرت خدا را قبول داريد و منكر آن نيستيد ، و اگر مشكل اضمحلال و نابودى شخصيت انسان بر اثر اين پراكندگى است آن نيز درست نيست چرا كه پايه شخصيت انسان بر روح قرار گرفته .
اين ايراد بى شباهت به شُبهه معروف آکِل و مأکول نيست ، همان گونه كه پاسخ آن نيز در دو مورد با يكديگر شباهت دارد.
ضمنا توجه به اين نكته نيز لازم است كه در پاره اى از آيات قرآن ، تَوَفِّى و قبض ارواح به خداوند نسبت داده شده (اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها) : خداوند جانها را به هنگام مرگ مىگيرد ( زمر - 42 ) و در بعضى به مجموعه اى از فرشتگان ،الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ ... : آنها كه فرشتگان قبض روحشان مىكنند در حالى كه ستم پيشه اند ... ( نحل - 28).
ودر آيات مورد بحث ، قبض ارواح به ملك الموت ( فرشته مرگ ) نسبت داده شده است.
ولى در ميان اين تعبيرات هيچگونه منافاتى نيست ، ملك الموت معنى جنس را دارد و به همه فرشتگان اطلاق مىشود ، و يا اشاره به رئيس و بزرگتر آنها است ، و از آنجا كه همه به فرمان خدا قبض روح مىكنند به خدا نيز نسبت داده شده است.
سپس وضع همين مُجرمان كافر و منكران معاد را كه در قيامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشيمان مىشوند چنين مجسم كرده مىگويد : اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مىگويند : پروردگارا ! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم ما پشيمانيم ، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوريم ، ما به اين جهان قيامت يقين داريم ( در تعجب فرو خواهى رفت ) ( وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسوا رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصرْنَا وَ سمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صلِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ ) .
به راستى تعجب مىكنى كه آيا اين افراد سر بزير و نادم و پشيمان ، همان مغروران سركش و چموش هستند كه در دنيا در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نمى آوردند ؟ اما اكنون كه صحنه هاى قيامت را مىبينند و به مقام شهود مىرسند به كلى تغيير موضع مىدهند تازه اين تغيير موضع و بيدارى زود گذر است ، و طبق آيات ديگر قرآن اگر به اين جهان باز گردند به همان روش خود ادامه مىدهند ( انعام آيه 28 ) .
نَاكِس از ماده نَكس ( بر وزن عَكس ) به معنى وارونه شدن چيزى است و در اينجا به معنى سر به زير افكندن است.
مقدم داشتن أَبْصرْنَا ( ديديم ) بر سمِعْنَا ( شنيديم ) به خاطر آنست كه در قيامت نخست انسان با صحنه ها روبرو مىشود و بعد باز خواست الهى و فرشتگان او را مىشنود.
ضمنا از آنچه گفتيم معلوم مىشود منظور از مجرمان در اينجا ، كافران و بخصوص منكران قيامتند .
به هر حال اين نخستين بار نيست كه در آيات قرآن با اين مساله روبرو مىشويم كه مجرمان به هنگام مشاهده نتائج اعمال و آثار عذاب الهى ، سخت پشيمان مىشوند ، و تقاضاى بازگشت به دنيا مىكنند ، در حالى كه از نظر سنت الهى چنين بازگشتى امكان پذير نيست ، همانگونه كه بازگشت نوزاد به رحم مادر ، و ميوه جدا شده از درخت به درخت ممكن نخواهد بود.
اين نكته نيز قابل توجه است كه تنها تقاضاى مجرمان بازگشت به دنيا براى انجام عمل صالح است ، و از اين به خوبى روشن مىشود كه تنها سرمايه نجات در قيامت اعمال صالح است، اعمالى كه از قلبى پاك و آكنده از ايمان و با خلوص نيت انجام مىگيرد.
و از آنجا كه اين همه اصرار و تاكيد براى پذيرش ايمان ، ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه خداوند توانائى ندارد نور ايمان را در قلب آنها پرتوافكن كند ، در آيه بعد مى افزايد : و اگر ما مىخواستيم حتما به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مىداديم ليكن سخن و امر من مُحقق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه جنيان و آدميان ( به جهت ارتکاب گناهان ومعاصي و...) آکنده خواهم کرد ( وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ . سوره سجده آيه 13 .).
مسلما ما چنين قدرتى داريم ، ولى ايمانى كه از طريق اجبار و الزام ما تحقق يابد ارزش چندانى ندارد ، اراده ما بر اين تعلق گرفته است كه نوع انسان را به اين افتخار نائل كنيم كه مختار باشد ، و راه تكامل را با پاى خويش بسپرد .
نکته ها:
1 - استقلال روح و اصالت آن
نخستين آيه از آيات فوق كه دلالت بر قبض ارواح به وسيله فرشته مرگ دارد از دلائل استقلال روح آدمى است .
زيرا تعبير به تَوَفِّى كه همان دريافت داشتن و قبض كردن است نشان مىدهد كه روح پس از جدائى از بدن باقى مىماند ، و نابود نمىشود ، و اصولا تعبير از انسان در آيه فوق به روح يا نفس گواه ديگرى بر اين معنى است
زيرا طبق عقيده ماديين ، روح چيزى جز خواص فيزيك وشيميائى سلول هاى مغزى نيست كه با فناى بدن نابود مىشود ، درست مانند از بين رفتن حركات عقربه ساعت بعد از نابودى آن. طبق اين عقيده ، روح چيزى نيست كه حافظ شخصيت انسان باشد بلكه جزئى از خواص جسم او است كه با متلاشى شدن جسم از بين مىرود .
دلائل فلسفى متعددى بر اصالت و استقلال روح در دست داريم كه ما گوشه اى از آن را ذيل آيه 85 سوره اسراء ( جلد 12 صفحه 254 به بعد ) آورديم منظور در اينجا بيان دليل نقلى بر اين موضوع بود كه آيه فوق ، از آن آيات دال بر اين معنى محسوب مىشود.
2 -فرشته مرگ ملك الموت
از آيات مختلف قرآن مجيد استفاده مىشود كه خداوند امور اين جهان را بوسيله گروهى از فرشتگان تدبير مىكند ، چنانكه در آيه 5 سوره نازعات مىفرمايد : (فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً): سوگند به فرشتگانى كه به فرمان خدا تدبير امور مىكنند . مىدانيم سنت الهى بر اين است كه مشيت خود را از طريق اسباب پياده كند.
و گروهى از اين فرشتگان ، فرشتگان قبض ارواحند كه در آيات 28 و 33 سوره نحل و بعضى ديگر از آيات قرآن به آنها اشاره شده است ، و در رأس آنها ملك الموت قرار دارد.
احاديث زيادى در اين زمينه ، نقل شده كه اشاره به بعضى از آنها از جهاتى لازم به نظر مىرسد:
1 -در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ)مىخوانيم كه فرمود : الأَمْراضُ وَ الْأَوْجاعُ کُلُّها بَرِيْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الْأَجَلُ أَتى مَلَکُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ يا أَيُّهَا الْعَبْدُ! کَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ کَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ کَمْ بَرِيْد بَعْدَ بَرِيْد؟ أَنَا الْخَبُر الَّذِى لَيْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!: : بيماريها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند ، هنگامى كه عمر انسان به سر مىرسد ، فرشته مرگ مىآيد ( او از ديدن فرشته مرگ وحشت مىكند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى ) او مىگويد : اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر و رسول بعد از رسول و پيك بعد از پيك براى تو فرستادم ؟ اما من آخرين خبرم ، و بعد از من ، خبرى نيست ! سپس مىگويد : دعوت پروردگارت را اجابت كن خواه از روى ميل و خواه از روى اكراه ! و هنگامى كه فرشته مرگ قبض روح او مىكند ، فرياد بستگان بلند مىشود او صدا مىزند فَقَالَ : عَلَى مَنْ تَصْرُخُونَ ؟ وَعَلَى مَنْ تَبْكُونَ ؟ فَوَاللَّهِ مَا ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلا ، وَلا أَكَلْتُ رِزْقًا ؛ بَلْ دَعَاهُ رَبُّهُ : بر چه كسى فرياد مىكشيد ؟ و براى چه كسى اشگ مىريزيد ؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود ، و تمام روزى خود را دريافت داشته بود ، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود . فَلْيَبْكِ الْبَاكِي عَلَى نَفْسِهِ ، فَإِنَّ لِي فِيكُمْ عَوَدَاتٌ وَعَوَدَاتٌ حَتَّى لا أُبْقِيَ مِنْكُمْ أَحَدًا " : اگر مىخواهيد گريه كنيد بر خويشتن بگرييد ! ، من باز هم كرارا به ميان شما مىآيم ! تا يكنفر از شما را باقى نگذاريم ! . يكبار ديگر اين حديث تكان دهنده را مطالعه كنيد كه حقايق بسيارى در آن نهفته است.
2 -در حديث ديگرى از امام باقر (عَلَيهِ السَّلامُ) مىخوانيم كه پيامبر اسلام(صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ)براى عيادت مردى از انصار به خانه او آمد فرشته مرگ را بالاى سر او ديد ، پيامبر (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) فرمود : با اين دوست من با مدارا و لطف رفتار كن چرا كه او مردى با ايمان است ، عرض كرد اى محمد -ص- ! بشارت بر تو باد كه من نسبت به همه مؤمنان با محبتم و بدان اى محمد (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) به هنگامى كه قبض روح بعضى از فرزندان آدم را مىكنم خانواده او فرياد مىكشند ، من در كنار خانه مى ايستم ، مىگويم من گناهى ندارم ( عُمر او پايان يافته بود ) من باز كرارا به ميان شما بر مىگردم ! بهوش باشيد ، بهوش ! سپس مىافزايد : مَا خَلَقَ اللهُ مِن اَهلِ بَيتِ مَدَرِِ و لا شَعَرِِ وَ لَا وَبَرِِ ، فِى بَرِِّ وَ لَا بَحرِِ اِلَّا وَ اَنَا اَتَصَفَّحُهُم فِى كُلِّ يَومِِ وَ لَيلَةِِ خَمسَ مَرّاتِِ حَتَّى اَنِّى لَأَعرَفُ بِصَغيرِهِم وَ كَبيرِهِم مِنهُم بِأَنفُسِهِم : خدا هيچ انسانى را از ساكنان شهر و بيابان ، خانه و خيمه ، در خشكى و دريا ، نيافريده ، مگر اينكه من در هر شبانه روز پنج بار دقيقا به آنها نگاه مىكنم تا آنجا كه من صغير و كبير آنها را بهتر از خودشان مىشناسم ! .(تفسير «درّ المنثور»، طبق نقل «الميزان»، جلد 16، صفحه 268.)
روايات ديگرى نيز به همين مضمون در منابع مختلف اسلامى آمده است كه مطالعه مجموع آنها هشدارى است براى همه انسانها كه بدانند ميان آنان و مرگ فاصله زيادى نيست ! ، و در يك لحظه كوتاه ممكن است همه چيز پايان گيرد.
آيا با اين حال جاى اين است كه انسان به زرق و برق اين جهان مغرور گردد و آلوده انواع ظلم و گناه شود ، و از عاقبت كار غافل بماند ؟
***(حديث مرفوع) أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْمُفَضَّلِ ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْمُؤْمِنِ بْنُ خَلَفٍ ، أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَارَةَ الْبَغْدَادِيُّ ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ بْنِ سِنَانٍ الرَّقِّيُّ ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ الْعَمِّيُّ ، عَنْ أَيُّوبَ ، عَنْ عِكْرِمَةَ ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " الأَمْرَاضُ وَالأَوْجَاعُ كُلُّهَا بَرِيدُ الْمَوْتِ وَرُسُلُ الْمَوْتِ ، فَإِذَا جَاءَ الأَجَلُ أَتَى مَلَكُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ ، فَقَالَ : أَيُّهَا الْعَبْدُ ، كَمْ خَبَرٍ بَعْدَ خَبَرٍ ، وَكَمْ رَسُولٍ بَعْدَ رَسُولٍ ، وَكَمْ بَرِيدٍ بَعْدَ بَرِيدٍ ، أَنَا الْخَبَرُ لَيْسَ بَعْدِي خَبَرٌ ، وَأَنَا الرَّسُولُ لَيْسَ بَعْدِي رَسُولٌ ، أَجِبْ رَبَّكَ طَائِعًا ، أَوْ مُكْرَهًا ، فَإِذَا قَبَضَ رُوحَهُ تَصَارَخُوا عَلَيْهِ ، فَقَالَ : عَلَى مَنْ تَصْرُخُونَ ؟ وَعَلَى مَنْ تَبْكُونَ ؟ فَوَاللَّهِ مَا ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلا ، وَلا أَكَلْتُ رِزْقًا ؛ بَلْ دَعَاهُ رَبُّهُ فَلْيَبْكِ الْبَاكِي عَلَى نَفْسِهِ ، فَإِنَّ لِي فِيكُمْ عَوَدَاتٌ وَعَوَدَاتٌ حَتَّى لا أُبْقِيَ مِنْكُمْ أَحَدًا " .
بيماريها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى که عمر انسانبه سر مى رسد، فرشته مرگ مى آيد (بيمار از ديدن فرشته مرگ وحشت مى کند و آن را بىمقدمه مى پندارد ولى) به او مى گويد: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسولبعد از رسول، و پيک بعد از پيک، براى تو فرستادم؟ اما من آخرين خبرم، و بعد از من،خبرى نيست.پس آن گاه مى گويد: «دعوت پروردگارت را اجابت کن! خواه از روى ميل و خواه از روىاکراه»! و هنگامى که فرشته مرگ روح او را قبض مى کند، فرياد بستگان بلند مى شود، اوصدا مى زندبر چهکسى فرياد مى کشيد؟ و براى چه کسى اشک مى ريزيد؟ به خدا سوگند وقت او به پايانرسيده بود، و تمام روزى خود را دريافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت کرد و اودعوت حق را اجابت نمود.اگر مى خواهيد گريه کنيد، بر خويشتن بگرييد!، منباز هم کراراً به ميان شما مى آيم! تا يک نفر از شما را باقى نگذاريم.
تفسير نمونه ج : 17ص :133.
**شُبهه آکل و مأکول چيست؟ - گنجينه پاسخها - اسلام کوئست
**تهيه وتنظيم واصلاح : توسط سيداصغرسعادت ميرقديم
**********************************************************************************************************
تاریخ عضویت در پارسی بلاگ: 92/10/4
ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی (ره)
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
ابوبصیر چه کسی بوده ؟!!!( یک خواب جالب)
تَأخیرُ التَّوبَةِ إغترارٌ
به تأخیر انداختن توبه، فریبْخوردگى (و فریب به خویشتن) است.
گزیده تحف العقول: ح256.
** استاد سیداصغر سعادت میرقدیم
**چرا با آمریکا نباید رابطه داشته باشیم؟!!(کلیک کنید)
***کلیک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
***کلیک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
**اختلاف بین دو باطل حق نما به سه صورت است
**پایگاه خبری اعتدال شمال
(پایگاه خبری تحلیلی در سیاهکل)
***(لاهیجان نیوز)
**سایت دفتر آیت الله زینالعابدین قربانی لاهیجی
*حضرت آیت الله قنبر مشفق لاهیجی
***رازداری ( راسخون)
***سیزده پاسخ به یک شُبهه خطرناکِ تکفیریون ودواعِش(پایگاه اندیشوران حوزه)
**اصول کافی جلد 2 - مرکز اطلاع رسانی غدیر
**دوست در احادیث موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت
(علیهم السلام)
** یادداشت های استاد سعادت میرقدیم(کلیک کنید)
رنگ ایمان - موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان
شادی روح بلندحضرت امام خمینی ره و فرزنددلبندش مرحوم حجت الأسلام سیداحمد خمینی
***رَحِمَ اللهُ مَن یَقرأُ الفَاتِحَةمَعَ الصَّلَوَاتِ(کلیک کنید)
**پیام استادسیداصغرسعادت میرقدیم به مناسبت کنگره هشت هزار شهیدگیلان
سایت هشت هزار قهرمان گیلان(شهدای استان گیلان)
***آیا زن ها شر هستند ؟!!! پایگاه اندیشوران حوزه
***نسیم معرفت***
***سیزده پاسخ به یک شُبهه خطرناکِ تکفیریون ودواعِش(پایگاه اندیشوران حوزه)
***********************************************************************
تاريخ عضويت در پارسي بلاگ: 92/10/4
ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي (ره)
**کليک کنيد **
**سايت حکيم عسکري گيلاني**
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
ابوبصير چه کسي بوده ؟!!!( يک خواب جالب)
تَأخيرُ التَّوبَةِ إغترارٌ
به تأخير انداختن توبه، فريبْخوردگى (و فريب به خويشتن) است.
گزيده تحف العقول: ح256.
** استاد سيداصغر سعادت ميرقديم
**چرا با آمريکا نبايد رابطه داشته باشيم؟!!(کليک کنيد)
***کليک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
(پايگاه خبري تحليلي در سياهکل)
**پايگاه خبري تحليلي لاهيجان و رودبنه
***(لاهيجان نيوز)
**پايگاه خبري اعتدال شمال
**اختلاف بين دو باطل حق نما به سه صورت است
**سايت دفتر آيت الله زينالعابدين قرباني لاهيجي
*حضرت آيت الله قنبر مشفق لاهيجي
***رازداري ( راسخون)
***سيزده پاسخ به يک شُبهه خطرناکِ تکفيريون ودواعِش(پايگاه انديشوران حوزه)
**اصول کافي جلد 2 - مرکز اطلاع رساني غدير
**دوست در احاديث موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت
(عليهم السلام)
** يادداشت هاي استاد سعادت ميرقديم(کليک کنيد)
رنگ ايمان - موسسه مطالعات مبارزات اسلامي گيلان
شادي روح بلندحضرت امام خميني ره و فرزنددلبندش مرحوم حجت الأسلام سيداحمد خميني
***رَحِمَ اللهُ مَن يَقرأُ الفَاتِحَةمَعَ الصَّلَوَاتِ(کليک کنيد)
**پيام استادسيداصغرسعادت ميرقديم به مناسبت کنگره هشت هزار شهيدگيلان
سايت هشت هزار قهرمان گيلان(شهداي استان گيلان)
***آيا زن ها شر هستند ؟!!! پايگاه انديشوران حوزه
***نسيم معرفت***
***سيزده پاسخ به يک شُبهه خطرناکِ تکفيريون ودواعِش(پايگاه انديشوران حوزه)
شادي روح مرحوم علامه حکيم زين العابدين عسکري لشت نشايي
***رَحِمَ اللهُ مَن يَقرأُ الفَاتِحَةمَعَ الصَّلَوَاتِ(کليک کنيد)
تاريخ عضويت در پارسي بلاگ: 92/10/4
ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي (ره)
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
ابوبصير چه کسي بوده ؟!!!( يک خواب جالب)
تَأخيرُ التَّوبَةِ إغترارٌ
به تأخير انداختن توبه، فريبْخوردگى (و فريب به خويشتن) است.
گزيده تحف العقول: ح256.
** استاد سيداصغر سعادت ميرقديم
**چرا با آمريکا نبايد رابطه داشته باشيم؟!!(کليک کنيد)
**پايگاه خبري تحليلي در سياهکل خطر بزرگ
**(پايگاه خبري تحليلي در سياهکل)
***کليک:خبر خبر خبر (باشگاه خبرنگاران جوان)
**پايگاه خبري تحليلي لاهيجان و رودبنه
***(لاهيجان نيوز)
**سايت دفتر آيت الله زينالعابدين قرباني لاهيجي
**پايگاه اطلاعرساني آستانخبر(آستانه اشرفيه)
*حضرت آيت الله قنبر مشفق لاهيجي
***رازداري ( راسخون)
**اختلاف بين دو باطل حق نما به سه صورت است
***سيزده پاسخ به يک شُبهه خطرناکِ تکفيريون ودواعِش(پايگاه انديشوران حوزه)
**اصول کافي جلد 2 - مرکز اطلاع رساني غدير
**دوست در احاديث موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت
(عليهم السلام)
** يادداشت هاي استاد سعادت ميرقديم(کليک کنيد)
رنگ ايمان - موسسه مطالعات مبارزات اسلامي گيلان
شادي روح مرحوم علامه حکيم زين العابدين عسکري لشت نشايي
***رَحِمَ اللهُ مَن يَقرأُ الفَاتِحَةمَعَ الصَّلَوَاتِ(کليک کنيد)
مرد دانا نشود تا كه به دانا نرسد *قطره دريا نشود تا كه به دريا نرسد
**رساله حضرت آيت الله العظمي امام خامنه اي
**حجاب و عفاف و راهکارهايي در جهت اجرايي کردن آن(سايت در سياهکل)کليک کنيد
** زُلال حديث , سخنان گُهَربارچهارده معصوم ع( گيلان نشاط )
** زُلال حديث ( احاديث چهارده معصوم«عليهم الاسلام»سايت حکيم عسکري لشت نشايي نشايي)کليک کنيد
***نسيم معرفت***
معدن اصلي عقيق در صنعاي يمن است و البته در بصره و مغرب و هندوستان نيز موجود است اما نوع يمني آن از همه بهتر و مورد تاکيد است.
*** عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ (سَلامُ اللهِ عَلَيهَا ) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): مَنْ تَخَتَّمَ بِالْعَقيقِ لَمْ يَزَلْ يَرَى خَيْرًا. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) از رسول خدا ((صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) ) نقل کرد که آن حضرت فرمود : کسى که انگشتر عقيق به دست کند، هميشه خير مى بيند. (وسائل الشيعه, ج 3 , ابواب احکام الملابس,باب52 حديث2 )
*** قَالَ الأِمامُ الرِّضَا (عَلَيهِ السَّلامُ) : اَلعَقيقُ يَنْفِي الفَقرَ . امام رضا (عَلَيهِ السَّلامُ) فرمود: عقيق، فقر را از بين مي برد «الکافي، ج 6، ص 470»
انگشتر فيروزه
***پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب (احادیث )
***احادیث موضوعی، حدیث، حدیث دروغ،احادیث دروغ،دروغگو
** موسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا (ع)- احادیثی درباره علم
***خودآگاهی و خود پنداره چیست؟ ( اقسام من و خود )
***اندیشه مطهرتوسعه خود حقیقی از نگاه شهید مطهری
***مجموعه احادیث اجتماعی - تبیان مبلغین
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
مولانا
***********************************************************************
تاريخ عضويت در پارسي بلاگ: 92/10/4
ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي (ره)
* جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه وچشم عالم است
۱۳۹۳-۰۹-۲۰ در ۲۲:۱+سایت در سیاهکل+کلیک کنید+http://www.darsiahkal.ir/49453/%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1/ .