متن کامل کتاب معاد استاد محسن قرائتی بر روی سایت مرکز قائمیه
***نسیم معرفت***
تفسیر آیات 10 تا 14 از سوره سجده
وَ قَالُوا أَ ءِذَا ضلَلْنَا فى الأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدِبَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِمْ كَفِرُونَ(10) قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11) وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ (12) وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (13) فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
ترجمه:
10 -آنها گفتند : آيا هنگامى كه ما مُرديم و در زمين گم شديم آفرينش تازه اى خواهيم يافت ؟ ! ولى آنها لقاى پروردگارشان را انكار مىكنند ( و مىخواهند با انكار معاد آزاد باشند و به هوسرانى خويش ادامه دهند).
11 -بگو : فرشته مرگ كه بر شما مامور شده ( روح ) شما را مىگيرد ، سپس به سوى پروردگارتان باز مىگرديد.
12 -و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده ، مىگويند : پروردگارا ! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم ، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوريم ، ما به قيامت ايمان داريم!
13 -اگر ما مىخواستيم به هر انسانى ( از روى اجبار ) هدايت لازمش را مىداديم ، ولى ( ما آنها را آزاد گذارده ایم ) و مقرر كرده ام كه دوزخ را ( از انسانهاى بى ايمان و گنهكار ) از جن و انس همگى پُر كنم.
14 -(و به آنها مىگويم ) بچشيد ( عذاب جهنم را ) بخاطر اينكه ملاقات امروز خود را فراموش كرديد ، ما نيز شما را فراموش كرديم ، و بچشيد عذاب هميشگى را بخاطر اعمالى كه انجام مىداديد .
ندامت و تقاضاى بازگشت
اين آيات با بحث گويائى در باره معاد آغاز مىشود ، سپس حال مجرمان را در جهان ديگر بازگو مىكند ، و مجموعا تكميلى است براى بحثهاى گذشته كه پيرامون مبدأ سخن مىگفت ، زيرا مىدانيم بحث از مبدأ و معاد در قرآن مجيد غالبا توأم با يكديگر است.
نخست مىگويد : آنها گفتند آيا هنگامى كه ما مُرديم و خاك شديم و در زمين گم شديم ، آفرينش تازه اى خواهيم يافت ؟ ! (وَ قَالُوا أَ ءِذَا ضلَلْنَا فى الأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدِ ) .
تعبير به گم شدن در زمين (ضلَلْنَا فى الأَرْضِ ) اشاره به اين است كه انسان پس از مردن خاك مىشود ، همانند ساير خاكها ، و هر ذره اى از آن بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى به گوشه اى پرتاب مىشود ، و ديگر چيزى از او باقى به نظر نمىرسد تا آن را در قيامت دو باره بازگردانند.
ولى آنها در حقيقت منكر قدرت خداوند بر اين كار آنها نيستند بلكه آنها لقاى پروردگارشان را انكار مىكنند ( بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِمْ كَفِرُونَ).
آنها مىخواهند مرحله لقاى پروردگار كه مرحله حساب وكتاب و ثواب و عقاب است منكر شوند و به دنبال آن آزادى عمل پيدا كنند تا هر چه مىخواهند انجام دهند!.
در واقع اين آيه شباهت زيادى با آيات نخستين سوره قيامت دارد آنجا كه مىگويد : أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ (3) بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ (4) بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ (5) يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ( سوره قيامت - 3 - 6 ) : آيا انسان گمان مىكند ما استخوانهاى پراكنده او را جمع نخواهيم كرد ؟ ! ما حتى قادريم ( خطوط ) سر انگشتان او را به نظام نخستين بازگردانيم ! ولى هدف انسان اين است كه ايامى را كه در اين دنيا در پيش دارد ( با انكار قيامت ) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مىكند روز قيامت كى خواهد بود ؟ .
بنابر اين آنها از نظر استدلال لنگ نيستند ، بلكه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افكنده ، و نيات سوئشان مانع قبول مساله معاد است ، و گرنه همان خداوندى كه به يك قطعه آهن ربا اين اثر را بخشيده كه ذرات بسيار كوچك آهن را كه در لابلاى خروارها خاك زمين گم شده با يك گردش در ميان خاكها به خود جذب مىكند و به سادگى آنها را جمع مىنمايد در ميان ذرات بدن يك انسان نيز چنين جاذبه متقابلى را ايجاد فرمايد.
چه كسى مىتواند انكار كند كه آب هاى موجود در جسم يك انسان ( و اكثر جسم انسان آب است ) و همچنين مواد غذائى آن هر كدام مثلا در هزار سال پيش هر جزئى از آن در گوشه اى از جهان پراكنده بوده است ، هر قطره اى در اقيانوسى و هر ذره اى در اقليمى ، اما آنها از طريق ابر و باران و ديگر عوامل طبيعى جمع شدند و سرانجام وجود انسانى را تشكيل دادند ، چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال اول دو باره گرد هم آيند و بهم پيوندند ؟
آيه بعد پاسخ آنها را از طريق ديگرى بيان مىكند ، مىگويد : تصور نكنيد شخصيت شما به همين بدن جسمانى شما است ، بلكه اساس شخصيتتان را روح شما تشكيل مىدهد ، و او محفوظ است بگو : فرشته مرگ كه مامور شما است ( روح ) شما را مىگيرد ، سپس به سوى پروردگارتان باز مىگرديد ( قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ) .
با توجه به مفهوم( يَتَوَفَّاكُم)كه از ماده تَوَفِّى ( بر وزن تَصَدِّى ) به معنى بازستاندن است بنابراین مرگ به معنى فنا و نابودى نخواهد بود ، بلكه يكنوع قبض و دريافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است كه اساسى ترين بخش وجود انسان را تشكيل مىدهد.
درست است كه قرآن از معاد جسمانى سخن مىگويد و بازگشت روح و جسم مادى را در معاد، قطعى مى شمرد ، ولى هدف از آيه فوق بيان اين حقيقت است كه اساس شخصيت انسان اين اجزاى مادى نيست كه تمام فكر شما را به خود مشغول ساخته بلكه همان گوهر روحانى است كه از سوى خدا آمده و به سوى او باز مىگردد .
و در يك جمع بندى مىتوان چنين گفت كه دو آيه فوق به منكران معاد چنين پاسخ مىدهد : كه اگر مشكل شما پراكندگى اجزاى جسمانى است كه خودتان قدرت خدا را قبول داريد و منكر آن نيستيد ، و اگر مشكل اضمحلال و نابودى شخصيت انسان بر اثر اين پراكندگى است آن نيز درست نيست چرا كه پايه شخصيت انسان بر روح قرار گرفته .
اين ايراد بى شباهت به شبهه معروف آكل و ماكول نيست ، همان گونه كه پاسخ آن نيز در دو مورد با يكديگر شباهت دارد.
ضمنا توجه به اين نكته نيز لازم است كه در پارهاى از آيات قرآن ،تَوَفِّى و قبض ارواح به خداوند نسبت داده شده ( اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ) : خداوند جانها را به هنگام مرگ مىگيرد ( زمر - 42 ) و در بعضى به مجموعهاى از فرشتگان ، (اَلَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ" سوره نحل آیه 28) _ ( إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا سوره نساء آیه 97 ): آنها كه فرشتگان قبض روحشان مىكنند در حالى كه ستم پيشه اند ...
ودر آيات مورد بحث ، قبض ارواح به ملك الموت ( فرشته مرگ ) نسبت داده شده است.
ولى در ميان اين تعبيرات هيچگونه منافاتى نيست. ملك الموت معنى جنس را دارد و به همه فرشتگان اطلاق مىشود ، و يا اشاره به رئيس و بزرگتر آنها است ، و از آنجا كه همه به فرمان خدا قبض روح مىكنند به خدا نيز نسبت داده شده است.
سپس وضع همين مجرمان كافر و منكران معاد را كه در قيامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشيمان مىشوند چنين مجسم كرده مىگويد : اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مىگويند : پروردگارا ! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم ما پشيمانيم ، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوريم ، ما به اين جهان قيامت يقين داريم ( در تعجب فرو خواهى رفت ) ( وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ) .
به راستى تعجب مىكنى كه آيا اين افراد سر بزير و نادم و پشيمان ، همان مغروران سركش و چموش هستند كه در دنيا در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نمىآوردند ؟ اما اكنون كه صحنه هاى قيامت را مىبينند و به مقام شهود مىرسند به كلى تغيير موضع مىدهند تازه اين تغيير موضع و بيدارى زود گذر است ، و طبق آيات ديگر قرآن اگر به اين جهان باز گردند به همان روش خود ادامه مىدهند ("بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ" انعام آيه 28 ) .
نَاكِس از ماده نَكس ( بر وزن عَكس ) به معنى وارونه شدن چيزى است و در اينجا به معنى سر به زير افكندن است.
مقدم داشتنأَبْصَرْنَا ( ديديم ) برسَمِعْنَا ( شنيديم ) به خاطر آنست كه در قيامت نخست انسان با صحنه ها روبرو مىشود و بعد باز خواست الهى و فرشتگان او را مى شنود.
ضمنا از آنچه گفتيم معلوم مىشود منظور از مجرمان در اينجا ، كافران و بخصوص منكران قيامتند .
به هر حال اين نخستين بار نيست كه در آيات قرآن با اين مساله روبرو مىشويم كه مجرمان به هنگام مشاهده نتائج اعمال و آثار عذاب الهى ، سخت پشيمان مىشوند ، و تقاضاى بازگشت به دنيا مىكنند ، در حالى كه از نظر سنت الهى چنين بازگشتى امكان پذير نيست ، همانگونه كه بازگشت نوزاد به رحم مادر ، و ميوه جدا شده از درخت به درخت ممكن نخواهد بود.
اين نكته نيز قابل توجه است كه تنها تقاضاى مجرمان بازگشت به دنيا براى انجام عمل صالح است ، و از اين به خوبى روشن مىشود كه تنها سرمايه نجات در قيامت اعمال صالح است، اعمالى كه از قلبى پاك و آكنده از ايمان و با خلوص نيت انجام مىگيرد.
و از آنجا كه اين همه اصرار و تاكيد براى پذيرش ايمان ، ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه خداوند توانائى ندارد نور ايمان را در قلب آنها پرتوافكن كند ، در آيه بعد مىافزايد : اگر ما مىخواستيم به هر انسانى ( اجبارا ) هدايت لازمش را مىداديم ( وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا).
مسلما ما چنين قدرتى داريم ، ولى ايمانى كه از طريق اجبار و الزام ما تحقق يابد ارزش چندانى ندارد ، اراده ما بر اين تعلق گرفته است كه نوع انسان را به اين افتخار نائل كنيم كه مختار باشد ، و راه تكامل را با پاى خويش بسپرد
لذا در پايان آيه مىفرمايد : من آنها را آزاد گذاردم ولى مقرر كرده ام كه دوزخ را از انسان هاى بى ايمان و گنهكار از جن و انس همگى پر كنم ( وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ).
آرى آنها با سوء اختيار خود اين راه را طى كرده اند و مستحق مجازاتند ، و ما هم اراده قاطع داريم بر اينكه دوزخ را از آنان پر كنيم.
با توجه به آنچه در بالا گفتيم و با توجه به صدها آيه قرآن كه انسان را موجودى مختار و صاحب اراده ، و مكلف به تكاليف و مسئول در برابر اعمال خويش ، و قابل هدايت بوسيله پيامبران و تهذيب نفس و خودسازى ، مىداند ، هر گونه توهم دائر بر اينكه آيه فوق دليل بر جبر است - آنچنان كه فخر رازى و امثال او پنداشته اند - منتفى مىشود .
ممكن است جمله قاطع و كوبنده فوق اشاره به اين باشد كه مبادا تصور كنيد ، رحمانيت و رحيميت خداوند ، مانع از مجازات مجرمان آلوده و ستمگر است ، مبادا به آيات رحمت مغرور شويد و خود را از مجازات الهى معاف بشمريد كه رحمت او جائى دارد و غضب او جائى.
او مسلما - مخصوصا با توجه به لام قسم درجمله لَأَمْلَأَنَّ و نون تاكيد در آخر آن - به اين وعده خود وفا خواهد كرد ، و دوزخ را از اين دوزخيان پر مىكند ، كه اگر نكند بر خلاف حكمت است.
لذا در آيه بعد مىگويد : ما به اين دوزخيان خواهيم گفت : بچشيد عذاب جهنم را به خاطر اينكه لقاى امروز خود را فراموش كرديد ، و ما نيز شما را به دست فراموشى سپرديم ! ( فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ).
و نيز بچشيد عذاب هميشگى را به سبب اعمالى كه انجام مىداديد ( وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).
بار ديگر از اين آيه استفاده مىشود كه فراموش كردن دادگاه عدل قيامت سر چشمه اصلى بدبختي هاى آدمى است ، و در اين صورت است كه خود را در برابر قانون شكنى ها و مظالم آزاد مىبيند ، و نيز از اين آيه به خوبى روشن مىشود كه مجازات ابدى در برابر اعمالى است كه انسان انجام مىدهد و نه چيز ديگر .
ضمنا منظور از فراموش كردن پروردگار نسبت به بندگانش ، بى اعتنائى و ترك حمايت و فريادرسى است و گر نه همه عالم هميشه نزد پروردگار است و فراموشى در باره او معنى ندارد.
نكته ها:
1 -استقلال روح و اصالت آن
نخستين آيه از آيات فوق كه دلالت بر قبض ارواح به وسيله فرشته مرگ دارد از دلائل استقلال روح آدمى است .
زيرا تعبير به تَوَفِّى كه همان دريافت داشتن و قبض كردن است نشان مىدهد كه روح پس از جدائى از بدن باقى مىماند ، و نابود نمىشود ، و اصولا تعبير از انسان در آيه فوق به روح يا نفس گواه ديگرى بر اين معنى است
زيرا طبق عقيده ماديين ، روح چيزى جز خواص فيزيكی وشيميائى سلولهاى مغزى نيست كه با فناى بدن نابود مىشود ، درست مانند از بين رفتن حركات عقربه ساعت بعد از نابودى آن.
طبق اين عقيده ، روح چيزى نيست كه حافظ شخصيت انسان باشد بلكه جزئى از خواص جسم او است كه با متلاشى شدن جسم از بين مىرود .
دلائل فلسفى متعددى بر اصالت و استقلال روح در دست داريم كه ما گوشه اى از آن را ذيل آيه 85 سوره اسراء { "وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً"}( جلد 12 صفحه 254 به بعد ) آورديم منظور در اينجا بيان دليل نقلى بر اين موضوع بود كه آيه فوق ، از آن آيات دال بر اين معنى محسوب مىشود.
2 -فرشته مرگ (مَلَكُ الموت)
از آيات مختلف قرآن مجيد استفاده مىشود كه خداوند امور اين جهان را بوسيله گروهى از فرشتگان تدبير مىكند ، چنانكه در آيه 5 سوره نازعات مىفرمايد : "فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا" سوگند به فرشتگانى كه به فرمان خدا تدبير امور مىكنند .
مىدانيم سنت الهى بر اين است كه مشيت خود را از طريق اسباب پياده كند.
و گروهى از اين فرشتگان ، فرشتگان قبض ارواحند كه در آيات 28 و 33 {"الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ" سوره نحل آیه 28 - "هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ" سوره نحل آیه 33} سوره نحل و بعضى ديگر از آيات قرآن به آنها اشاره شده است ، و در رأس آنها ملك الموت قرار دارد.
احاديث زيادى در اين زمينه ، نقل شده كه اشاره به بعضى از آنها از جهاتى لازم به نظر مىرسد:
1 -در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) مىخوانيم كه فرمود : الأَمْراضُ وَ الْأَوْجاعُ کُلُّها بَرِیْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الْأَجَلُ أَتى مَلَکُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ یا أَیُّهَا الْعَبْدُ! کَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ کَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ کَمْ بَرِیْد بَعْدَ بَرِیْد؟ أَنَا الْخَبُر الَّذِى لَیْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!:! : بيماريها و دردها ، همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند ، هنگامى كه عمر انسان به سر مىرسد ، فرشته مرگ مىآيد ( او از ديدن فرشته مرگ وحشت مىكند و آن را بى مقدمه مىپندارد( ولى ) او مىگويد : اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر و رسول بعد از رسول و پيك بعد از پيك براى تو فرستادم ؟ اما من آخرين خبرم ، و بعد از من ، خبرى نيست ! سپس مىگويد : دعوت پروردگارت را اجابت كن خواه از روى ميل و خواه از روى اكراه ! و هنگامى كه فرشته مرگ قبض روح او مىكند ، فرياد بستگان بلند مىشود ،او( فرشته مرگ) صدا مىزند: عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْکُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَکَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ : بر چه كسى فرياد مىكشيد ؟ و براى چه كسى اشگ مىريزيد ؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود ، و تمام روزى خود را دريافت داشته بود ، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود .
فَلْیَبْکِ الْباکِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِیْکُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْکُمْ أَحَداً: اگر مىخواهيد گريه كنيد بر خويشتن بگرييد ! ، من باز هم كرارا به ميان شما مىآيم ! تا يكنفر از شما را باقى نگذاريم ! . {«مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 329، ذیل آیه مورد بحث.}
يكبار ديگر اين حديث تكان دهنده را مطالعه كنيد كه حقايق بسيارى در آن نهفته است.
2 -در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مىخوانيم كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) براى عيادت مردى از انصار به خانه او آمد فرشته مرگ را بالاى سر او ديد ، پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود : با اين دوست من با مدارا و لطف رفتار كن چرا كه او مردى با ايمان است ، عرض كرد اى محمد ص! بشارت بر تو باد كه من نسبت به همه مؤمنان با محبتم و بدان اى محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) به هنگامى كه قبض روح بعضى از فرزندان آدم را مىكنم خانواده او فرياد مىكشند ، من در كنار خانه مىايستم ، مىگويم من گناهى ندارم ( عُمر او پايان يافته بود ) من باز كرارا به ميان شما بر مىگردم ! بهوش باشيد ، بهوش ! سپس مىافزايد : ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مَدَر وَ لا شَعْر وَ لا وَبَر، فِى بَرٍّ وَ لا بَحْر اِلاّ وَ أَنَا أَتَصَفَّحُهُمْ فِى کُلِّ یَوْم وَ لَیْلَة خَمْسَ مَرّات حَتّى أَنِّى لَأَعْرَفُ بِصَغِیْرِهِمْ وَ کَبِیْرِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ : خدا هيچ انسانى را از ساكنان شهر و بيابان ، خانه و خيمه ، در خشكى و دريا ، نيافريده ، مگر اينكه من در هر شبانه روز پنج بار دقيقا به آنها نگاه مىكنم تا آنجا كه من صغير و كبير آنها را بهتر از خودشان مىشناسم ! .{تفسیر «درّ المنثور»، طبق نقل «المیزان»، جلد 16، صفحه 268.}
روايات ديگرى نيز به همين مضمون در منابع مختلف اسلامى آمده است كه مطالعه مجموع آنها هشدارى است براى همه انسانها كه بدانند ميان آنان و مرگ فاصله زيادى نيست ! ، و در يك لحظه كوتاه ممكن است همه چيز پايان گيرد.
آيا با اين حال جاى اين است كه انسان به زرق و برق اين جهان مغرور گردد و آلوده انواع ظلم و گناه شود ، و از عاقبت كار غافل بماند ؟
تفسير نمونه ج : 17ص :133.
اصلاحات واضافات وتنظیم : توسط سیداصغرسعادت میرقدیم
http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=8352&t=article